هنگامی که به عنوان یک ناظر و از بیرون به جامعه ایران نگاه میکنیم دچار تعجب و حیرت میشویم. میپرسید چرا؟ عرض میکنم.
به گزارش جماران عباس عبدی در سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
جامعهای که یک انتخابات مهم و با ٧٥ درصد مشارکت را برگزار کرده، انتخاباتی که آرام و رقابتی برگزار شد، و بهطور قطع در سطح بالای استانداردهای انتخابات در جوامع مشابه است؛ انتخاباتی که به شکلگیری سپری فولادی در برابر بیگانگان بر فراز کشور انجامید، انتخاباتی که مردم و جامعه را نسبت به عبور از وضع موجود امیدوار کرد؛ این واقعیت اول. واقعیت دوم اینکه جامعه ایران با چالشهای بسیار مهمی در زمینههای اقتصادی ، اجتماعی و زیستمحیطی مواجه است که مردم به امید حل یا حداقل تعدیل این چالشها به میدان آمدند و با انتخاب خود راه را از بیراه متمایز کردند. واقعیت سوم نیز اوضاع نابسامان منطقه و تشدید تنش و نیز توطئههای بیگانگان از جمله ایالات متحده در منطقه و ایران است که اخبار ریز و درشت آن هر روز در رسانهها درج و منتشر میشود. واقعیت تاسفبار چهارم؛ تنش کلامی در سطح سیاست درباره موضوعاتی است که حداقل به ظاهر ارتباط چندانی با مسائل و واقعیتهای عاجل جامعه ندارد. اگر یک کشور با هیچکدام از دو واقعیت دوم و سوم مواجه نبود و در شرایط عادی و امن هم قرار داشت این حد از تنشهای کلامی توجیهپذیر نبود، به ویژه پس از انجام یک انتخابات خوب و آرامشبخش، باید تنشهای کلامی دوران انتخابات فرو بنشیند، نه آنکه روند فزایندهای پیدا کند. یکی از شاخصهای انتخابات این است که پیش از روز رایگیری نقدها و نظرات موافق و مخالف اوج میگیرد ولی پس از انتخابات، همه آنها فروکش میکند و رایگیری چون ریختن آب روی آتش اختلافات کلامی عمل میکند. ولی به نظر میرسد که در ایران هنوز یاد نگرفتهایم یا نپذیرفتهایم که صندوق رای بنزین نیست که بر آتش اختلافات ریخته شود، بلکه آب است که باید آن را خاموش کند.
این پدیده دوسویه است و چنان نیست که فقط یک سوی ماجرا در دمیدن به این آتش نقش دارد، هرچند میتوان برای هرکدام سهمی قایل شد، ولی مساله این است که ما در مقام تعیین سهم و داوری بیطرفانه نیستیم. اکنون باید توجه را به درون و بخشی معطوف کرد که انتظار بروز رفتار مسوولانهتر از آن داریم. به همین دلیل باید خطاب را متوجه آقای رییسجمهور کرد که هیچ منطق سیاسی و عقلی ایجاب نمیکند که برخی مسائل اختلافی طرح شود یا حتی به برخی از تهاجمات که بهناحق هم هست پاسخ داده شود. به ویژه هنگامی که این کار در سخنرانیها انجام شود خطرناک است. زیرا برخلاف متن مکتوب، هنگام سخنرانی، گوینده تحت تاثیر عوامل گوناگونی قرار میگیرد که ممکن است کوچکترین بیدقتی در بیان یک جمله، موجب سوءتعبیر و آغاز یک مجادله بیفایده شود. در سخنرانی ممکن است سخنران تحت تاثیر احساسات و نیز فضای شنوندگان سخنانی را بگوید که در بیان مکتوب از آن پرهیز میکند. در چنین شرایطی وارد یک دور باطل از نقد و نقد متقابل میشویم. فراموش نشود که بخشی از بازندگان انتخابات مترصد آن هستند که به بحثهای حاشیهای دامن بزنند و دولت و رییسجمهور را به این بازی بیهوده وارد کنند. ظاهرا ایشان هم بدش نمیآید وارد این حاشیهها شود.
نمونه آن بحث ولایت و حکومت و رابطه آن با رای مردم است. بحثی که با توضیحات و عملکرد مرحوم امام و نیز مواضع و رفتار سیاسی رهبری پروندهاش بسته شده است و برخی از افراد هرازگاهی میکوشند که آن را باز کنند تا ثابت کنند که برخلاف مواضع رسمی حکومت و رهبری، مردم نقش و اعتباری در شکلگیری حکومت ندارند. هرچند از سخنان آقای روحانی سوءتعبیر شده و این کاملا واضح است که منظورشان از ولایت مفهوم آن در کلام شیعی نبود، ولی پرداختن به این موضوع آن هم با وجود انتخابات اخیر چه جایگاهی دارد؟ با این انتخابات چنین مفهومی تحصیل حاصل شده است. بهطور کلی اختلاف مردم با این جماعت مخالف رای مردم را نباید به چارچوبهای فکری کشاند.
و الا کیست که نداند طرح اینکه مردم واجد هیچ حقی نیستند، آن هم پس از گذشت چهار دهه از شکلگیری جمهوری اسلامی ایران، سخن لغوی است. حتی الان هم میتوان به آنان گفت که ما اصولا در این چارچوب بحثی نداریم. ما ملتزم به قانون اساسی هستیم. قانونی که مردم آن را تصویب و تایید کردهاند. شما هم اگر زورتان میرسد، مردم را از حکومت حذف کنید، همچنان که اگر میرسید تاکنون این کار را انجام داده بودید. بنابراین وارد شدن در مباحثی که خارج از متن مسائل جامعه و بسیار انتزاعی است چه فایدهای دارد؟ آنان اگر زورشان برسد یک لحظه هم برای مردم جایگاهی قایل نخواهند شد و در اجرای این هدف نیازی هم به تایید آیه و حدیث نخواهند داشت. در مقابل، زور هم که نداشته باشند به رای مردم تمکین خواهند کرد و مباحث نظری و فکری را کنار میگذارند