ساکنان یک شهر که تمامی ردمان آن تولید کننده ابریشم هستند.١٥٠تا ٢٠٠ دستگاه از ١٢٠٠ دستگاه نخریسی فعالند هر سال در حدود ٧٠٠ تا ٨٠٠ تن نخ خارجی به کشور وارد میشود
به گزارش جماران روزنامه شهروند در گزارشی نوشت:
تا بیدار نشوند داستان نخ ابریشم هم شروع نمیشود. باید از خواب اول بلند شوند. دستوپا دراز کنند و منتظر برگ توت شوند. لاروها جعبهجعبه در خواب از شمال رسیدهاند. متولد گیلاناند که باید ساکن خراسان شوند، در شهر «بایگ» در نزدیکی تربتحیدریه. به دور خود پیله میتنند و بزرگ میشوند، همینجا هم میمیرند تا پیلههایشان نخ شوند.
مرواریدِ در صدف را دیدهاید؟ آن سفیدی درخشنده میان شنها را. بایگ مثل همان مروارید است. با پیلههای سفید کرم ابریشم در میان بیابانهای تربت. سراب جاده که کم شود بایگ رخ نشان میدهد. کریم آقا شاخههای بیبرگ توت که برگهایش خوراک پیلهها بوده را آورده تا زنها از رویش پیله بچینند. مرواریدهای تربت را. دور هم نشستهاند، زیر سایه درختهای توت و باد میپیچد میان برگ. از این خانه باغ توت، چندکیلومتری فاصله است تا شهر بایگ. شغل تمام ساکنان تولید نخ ابریشم است. اینجا پیلهها زندگی آرامی دارند و چند پروانهای در آسمانش پرواز میکنند. هوا بوی پیله میدهد. بوی پیلههایی که جوشانده میشوند و گرما میبینند تا کرم درون پیله پیش از پروانهشدن بمیرد، پیله سالم بماند و نخ شود. ابریشم. بوی پیله گرمادیده را شنیدهاید؟ آن تندی و گسی ناآشنا را. بوی عجیبی که مانندش وجود ندارد و تمام شهر و اطرافش را در آغوش گرفته.
خواب دوم: انتظار
بیش از ١٥٠سال است که زنان این شهر چشمی نگران خواب کودکانشان دارند و از سویی مراقب خواب کرمهای ابریشماند. جعبههای لارو به شهر میرسد، هر خانواده بسته به میزان داراییاش چند جعبهای میخرد. وقتی «لاروها زنده شدند» (از تخم درآمدند) مراقبت شروع میشود. باید تیمارشان کرد و شاخههای توت برایشان آورد. دستهدسته شاخه از باغ توتهای تربت میآورند. خرد میکنند. کرمها دو، سهروزی برگ میخورند و به خواب میروند. خواب اول.
بعد از چند روز بیدار میشوند و دوباره باید برایشان برگ آماده کرد. بعد نوبت خواب دوم است. برای همین هم خیابانهای بایگ پر است از درختان توت. چندسالی است که دیگر به جز توت درخت دیگری در خیابان نمیکارند. اما هر خانواده برای خودش باغی دارد، دورتر از بایگ. اگر هم باغی از آن خود نداشته باشد، اجاره میکند.
شغل ١٥٠٠خانوار و ٥هزارنفر جمعیت شهر همین است. انتظار برای کرمهایی که پیله میتنند، اما قرار نیست هیچکدامشان پروانه باشند و بپرند در هوای خشک و پرنور تربت. هرچند انگار چند پیله از زیر دست کریم آقا و زنهای خانه باغ رد شدهاند. پیلههایی که چند روزی در محیط گرم مانده و حالا پروانه شدهاند و کنار دست زنانی که پیله میچینند، پرواز میکنند‑ «که عشق از پیلههای مرده هم پروانه میسازد».
برگها را مردها میآورند، اما بقیه کار با زنان است که کارشان به وقت ظهر تمام شده و از پیلهخانه به در آمدهاند. خدیجه کارش تمام شده و یله داده به آغل گوسفندان. پشتش خمیده مثل زنهای همسایه که در ظهر خرداد در سایه خانه ماندهاند و خبری از آنها در شهر نیست. «کمر برای آدم نمیمونه به خاطر نشستن پشت چرخ. حالا کار آسون شده، اما قدیمها پیله که میرسید خودمان خانگی خشکش میکردیم. قبلا که کارگاهها نبود، پاتیل آب داغ در خانه داشتیم و پیله را میریختیم تا کرم داخلش بیجان شود و بعد مراحل بعدی. حالا میبریم کارگاه، دو ساعت در گرما میمانه بعد یک ساعت باد سرد میدهند و بعد دوباره گرم میکنند تا کرم بمیره. پنج ساعت طول میکشه.»
هر پنج ساعت، یک تن و نیم پیله در کارگاه خشک میشود تا زنها وقتی ساعت ٤صبح کار را شروع میکنند، دستشان پر باشد. پر از مرواریدهای سفید تربت. حالا در این وقت سال هنوز پیلهای نرسیده. هنوز کرمی پیلهای نتنیده. آنها تازه از خواب سوم بیدار شدهاند.
خواب سوم: واردات نخ ابریشم
بزرگاند. سفید یکدست و کشوقوس میخورند روی برگها. تمام خانههای بایگ اتاقی دارد که نور آفتاب از آن دور است و کرمها در سایهای خنک نگه میخورند و میخوابند. شهر اما زیر نور آفتاب آرام است. زیر پای مردانی که به دنبال برگ توت رفتهاند تا برای ٨ تا ٩ روز آینده با خودشان برگ بیاورند. کرمها باید بعد از خواب سوم ٩روز برگ بخورند و برای خواب چهارم آماده شوند. خواب آخر.
خدیجه از کنار تنور به اتاق کرمها سرک میکشد. نگاهش به آنهاست که تازه از خواب بیدار شدهاند تا مبادا برگ کم بیاورند آن هم امسال که حسین رضایی، رئیس شرکت تعاونی کرم ابریشم میگوید کرمها دو دسته شدهاند. یک دسته چاق و سفید و دسته دیگر بیرمق و کمجان. «دیماه پارسال به مدیرعامل توسعه نوغانداری در گیلان گفتیم که تخم خارجی را بهموقع وارد کنید، چون دوسال است که تخم وارد میکنند. هر جعبه که از گیلان آمده فقط ٢٠ کیلو نخ میدهد. کل پیله گیلان الان ٢٠٠تن است. درصورتیکه یک زمانی هزار تن بود.» کرمهای داخلی لاغرند. از رطوبت به خشکی آمدهاند و جانی برایشان نمانده. رضایی میگوید حتما امسال در گیلان مثل سالهای قبل مراقب نبودهاند که ما در حدود ٢میلیارد تومان ضرر کردهایم. ضرری که زنجیره اولش پیلهداران هستند و بعد قالیبافی، نساجی و پارچه «در سال١٣٧٩، ١٣٠٠ تا ١٤٠٠تن پیله خشک در کشور داشتیم، اما حالا ٢٤٠-٢٣٠تن بیشتر نداریم.» رضایی دست میبرد به شاخه توت که هنوز برگ دارد. چند کرم لاغر کنارش به کندی میلولند و رمق خوردن ندارند. پارسال هم تخمهای چینی را وقتی وارد کردند که دیگر به درد بایگ نخورد. جعبههای خراسان را باید پنجم تا دهم فروردین ماه بدهند، اما دیر تحویل دادند و همین نیز باعث شد هم پیله کم شود، هم ابریشم و هم کار برای زنانی که آفتاب نزده کنار پیلهها حاضر میشوند. کرمها بعد از خواب چهارم پیله میتنند و نخ میریسند. نخی که وضعیتی بهتر از کرمهای مریض ندارد. هرسال حدود ٧٠٠ تا ٨٠٠تن نخ خارجی به کشور وارد میشود. از ازبکستان، چین و کشورهای دیگر. «میدانید ١٢٠٠دستگاه نخریسی در بایگ فعال بود، اما الان در خوشبینانهترین حالت ١٥٠ تا ٢٠٠دستگاه در خانهها کار میکند؟» زنی پای دستگاه کار میکند و زن دیگر کلافزنی میکند. هنوز چرخهای ابریشمکشی به سبک و سیاق سابق است. هیچ زنی با رسم ابریشمکشی بیگانه نیست. از بچگی دستان نرمشان به نرمی ابریشم عادت میکند. از بچگی مینشینند پای چرخ و ابریشم یک لا را به دو لا، سه لا را به چهار لا و چهار لا را به پنج و شش لا میرسانند. پای آن چرخهای چوبی و روزی ١٠هزار تومان درآمد این کارشان است. درآمد صبح تا شب پای چرخ نشستن و از هر پنج کیلو پیله، دو کیلو نخ به دست آوردن. دوکیلو ابریشم.
خدیجه دست میکشد روی ابریشمهای خام و سفید که گوشه انبار خانه جاخوش کردهاند «ما هرسال ٣٠ کیلو پیله و ٦ تا ٧ کیلو نخ داریم.» بقیه خانهها هم همینطور. هر کدام برای خودشان چند کیلویی نخ دارند و روستاهای اطراف بایگ هم زندگیشان از همین میگذرد و اصلا تربتحیدریه را به این نام میشناسند. با نام پیله و کرمهایی سفید. سفید مثل ابریشم.
خواب چهارم:
هر جعبه لارو، ٤٠ کیلو نخ
برای کرمها اسپند دود نمیکنند، اما نمیگذارد هرکسی به اتاق پیلههایشان برود و چشمش به کرمها بیفتد. ١٥٠سال است که بایگیها معتقدند اگر چشم بد به کرمهایشان بیفتد کرم زنده نمیشود. از خواب چهارم بلند نمیشود. میگویند اگر کرمها بمیرند، یعنی کسی آنها را دیده که خوشقدم نبوده. مثل امسال که کرمها بعد از خواب سوم مردند و ٦٢ خانواده، ٦٢ مرد و زن با دستهایی که بوی برگ توت میدهد و با چشمانی که آنقدر انتظار پیله کشیده که برایش نایی نمانده به شرکت تعاونی کرم ابریشم رفتند و گفتند کرمهایشان مرده و ضرر کردهاند. زنان و مردانی که چندسال برای قطع نشدن بیمههایشان جنگیدهاند. «ازسال ٨٦ بیمه تامیناجتماعی برای اهالی بایگ درست شد و تعداد نفراتی بیمه شدند، اما به مرور زمان و بعد از بازدیدهایی که تأمین اجتماعی داشت، گفتند چون ١٢ماه کار نمیکنید، بیمه عدهای باید قطع شود.» بیمه قطع شد، چون مثل سالهای قبل چرخ نخریسی نمیچرخید. یک زمان آنها را زیرمجموعه صنعت و معدن قرار دادند. یک زمان زیرمجموعه جهادکشاورزی بودند و حالا زیرنظر میراث فرهنگی. اداره صنعت و معدن هم میگوید برای نساجی نیاز به نخ زیادی دارند و در بایگ نمیتوان انتظار تولید این حجم از نخ را داشت. «بچه اسمی ادارات اینجا شدهایم. هر کدام حرفی میزنند. مسئول میراث فرهنگی زمانی میگفت اینکه شما نخ را آماده میکنید، اصلا مربوط به ما نیست. مربوط به وزارت جهاد است. زمانی که این نخ آماده شد و رفت برای قالی و پارچهبافی، آن وقت مربوط به ما میشود.» که نشد و هنوز هم هر اداره مشکلات بایگیها را به اداره دیگر ارجاع میدهد.
«حتی یک زمانی شرکت ملی فرش گفت زیرمجموعهاش هستیم، اما هیچکدام خرید تضمینی نخ ندارند. خودمان باید دنبال مشتری بگردیم.» ابریشم صاحب ندارد. بیمتولی است، مثل بچهای سرراهی که باید برایش مشتری پیدا کنند. مردان بایگ هرسال برای کیلوکیلو ابریشمی که در خانه دارند، مشتری پیدا میکنند. هرچند مشتریها در این سالها ثابتاند و خریداران نخ از کاشان و تبریز میدانند که باید در کدام خانه را بزنند. «١٠٠کیلو ابریشم که حالا قیمتش ١٦٠میلیون است را از اینجا بدون حساب و کتاب میفرستیم به تبریز. اگر در جاده اتفاقی بیفتد هیچکس مسئولیتش را قبول نمیکند. هیچ بیمهای وجود ندارد. اگر خریدار به میلش نبود ابریشم را پس میده. به همین راحتی.» ماشینهای مخصوص حمل بار بیمه دارند، اما حملونقل با آنها گران تمام میشود و برای همین هم ابریشمها را به اتوبوسهایی میدهند که راهی آنجایند. بعضی از خریداران هم خودشان به بایگ میآیند. سالهاست به بایگ میآیند تا ابریشمهای خالص و رنگ نشده را برای رنگرزی و بافتن فرش ببرند. «کاشان برای ما امانتفروشی میکند. جنس را میبرد و هروقت فروخت پولش را به ما میدهد. همه این هم کار را برای ما سخت کرده.»
دولت هرسال برای خرید نوغان قیمت تضمینی میگذارد. میان جعبههای خارجی و داخلی هم فرقی نیست و سوبسید هر جعبه ٧٥٠٠تومان است. اما امسال هرکس جعبه کرمهای خارجی برداشته، سود برده و هرکس جعبههای داخلی را به خانه آورده ضرر کرده. از هر جعبهای که لاروها در آن خواباند باید ٤٠کیلو نخ به دست بیاید، اما امسال جعبههای گیلان در بهترین حالت ٢٠کیلو نخ خواهد داشت. کرم ابریشم از روزی که زنده میشود تا روزی که به پیله برود ٣٠ تا ٣٥روز زمان میخواهد. زمان میخواهد تا به دور خودش پیله بتند که خودش را محبوس کند و بعد هم پروانهای متولد نشود، اما کرمها بعد از گرما دیدن و مردن محل تولدشان برمیگردند. به گیلان و خوراک یا طعمه ماهیها میشوند. زیر هیچ دریایی پروانهای نخواهد بود.