باید حواسمان به سوءاستفادههای سیاسی و جناحی از یک فاجعه ملی باشد؛ که از جانب هر کسی انجام شود، سطحیترین شکل از اندیشه و ناشایستترین نوع آن است. در این لحظات، همبستگی میان همه مردم ما باید هدف و غایت همه باشد.
این واقعه هرچند مهم بوده و مصیبتبار، اما ابعاد آن را باید در همان حدی دید که هست و نه در یک قالب دراماتیزه شده با اهداف سیاسی پیش پا افتاده.
آنچه روز 17 خرداد در حملات تروریستی به مرقد امامخمینی(ره) و مجلس شورای اسلامی روی داد را میتوان بهصورتهای مختلف تحلیل کرد و نتایجی گرفت که برای آینده همه ما اهمیت دارد. کم بها دادن به این موضوع یا تفسیرهای نادرست و کژاندیشانه از آن میتواند در نهایت به جریانهایی دامن زند که خطر آنها کمتر از تروریسمی که این بار تهران را هدف گرفت، نیست. بیمسئولیتی هر یک از مسئولان و حتی مردم در این امر باید بسیار جدی گرفته شود. از جمله «کامنت»هایی که در زیر اخبار و نوشتهها گذاشته میشود و از منابع اساسی شایعهپراکنی، دروغسازی و ایجاد جوّ وحشت و اضطراب در جامعه هستند، رسانههای جمعی باید در برابر آنها با مسئولیت رفتار کنند.
1. اما به تحلیل خود بازگردیم. ابتدا به گروهی از کژرفتاریهای جمعی اشارهای کنیم که گویای آسیبهای دیگری هستند که در موقعیتهای بحران تشدید میشوند اما بویژه در این گونه موارد خطرناک است و باید با آنها مقابله شود. «نظریههای توطئه» از این گونه کژاندیشیها هستند. همچون گروهی از مخالفان که هرگونه رویدادی را یک «صحنهپردازی» میپندارند. در این گونه اندیشهها تفاوتی نمیکند که موضوع بر سر یک جنگ بزرگ باشد که میلیونها نفر را به کشتن داده است یا یک حادثه تروریستی؛ همواره «دستی پنهان» وجود دارد که از بیرون صحنهگردان است؛ همواره واقعیت یک «نمایش» تلقی میشود که باید آن را «افشا» کرد.
تفکر توطئه اصولاً «تفکر» نیست بلکه یک «ضدتفکر» است که جلوی هر گونه تفکر دقیق و عمیق را میگیرد. اما این بار هم مثل هر بار که مصیبتی روی داد شاهد ظهورش بودیم و باید آن را در فرصتی دیگر تحلیل کنیم.
2. نکته دوم که باز هم جزو همان کژاندیشیها و کژرفتاریها است، بزرگنمایی واقعهای است که هرچند مهم بوده و مصیبتبار، اما ابعاد آن را باید در همان حدی دید که هست و نه در یک قالب دراماتیزه شده با اهداف سیاسی پیش پا افتاده.
نخست باید در نظر داشت که ایران از ابتدای انقلاب هدف حملات تروریستی بوده است، بسیاری از ایرانیان در این راه شهید شدهاند و حتی ما شاهد یک جنگ بزرگ، یک حمله نظامی برای آزادی گروگانهای سفارت امریکا و یک کودتای نظامی طرفداران امریکا بودیم و صدها مورد ترور و انفجار دیدهایم که همگی با شکست روبهرو شدهاند. افزون بر این، به صورت منظم از ابتدای انقلاب، در طول جنگ و تا همین امروز بخصوص نقاط مرزی و استانهای ما در این مناطق، قربانی حملات تروریستی بودهاند که خوشبختانه اکثر آنها بموقع خنثی شدهاند هرچند که برخی نیز با تلفات انسانی و مالی بسیار همراه بودهاند. بنابراین نباید به دلیل اینکه این حملات در تهران انجام شده، نتایج عجولانه گرفت.
امروزه در اکثر نقاط جهان شاهد حملات تروریستی کورکورانه علیه مردم بیگناه و بیسلاح هستیم و این گویای هیچ چیز جز بزدلی حملهکنندگان نیست زیرا ضعیفترین اهداف را انتخاب میکنند و اتفاقاً ایران به نسبت، به دلایل مختلف از این حملات مصون مانده است و امیدواریم همچنان مصون بماند.
3. نکته سوم، سوءاستفادههای سیاسی و جناحی از یک فاجعه ملی است که از جانب هر کسی انجام شود، سطحیترین شکل از اندیشه و ناشایستترین نوع آن است. در این لحظات، همبستگی میان همه مردم ما باید هدف و غایت همه باشد نه آنکه برای اهداف کوتاه مدت سیاسی مثلاً علیه دولت (آن هم در شرایطی که همه میدانند مسأله امنیت در کشور در دست نیروهای انتظامی و امنیتی و نظامی است) یا دامن زدن به شعارهایی علیه این و آن جناح و شخصیت اقدام کنیم و سختگیریهای بیشتر امنیتی را موجب شویم که این دقیقاً هدفی است که تروریسم دنبال میکند تا آرامش را از میان ببرد و میان صفوف بههم پیوسته ملی اختلاف بیندازد.
این همان «استراتژی چند قطبی کردن» جامعه برای به زانو در آوردنش است. یک استراتژی بشدت خرابکارانه که قدرتهای بزرگ سالیان سال است در این منطقه به دنبالش هستند و هر کشوری به تله آن افتاده نابود شده است. این بار هم ممکن است که این روش به دلیل کوتهبینی سیاسی از سوی برخی جریانها انجام بگیرد اما به هرحال به یک اندازه خطرناک است.
تلاش کنیم موفقیت بزرگی همچون برگزاری یک انتخابات 42 میلیونی را به کام مردم تلخ و دشمنان را از این لحاظ شاد نکنیم. مطبوعات و مسئولان باید در برابر کسانی که با سوءاستفاده از جو موجود در پی ایجاد رعب و وحشت، سوءاستفادههای جناحی و سیاسی یا هرگونه سوءاستفاده دیگر هستند، برخورد کنند.
4. و اما تحلیل خود عمل داعشیها. گروههای سلفی سالها است که از طریق سرمایههای عربستان سعودی و بازوی اجرایی خود، در ایران و در برخی دیگر از کشورها تقویت میشوند. البته تاکنون عموماً در نقاط مرزی باقی مانده بودند، اما روشن است که مشارکت مستقیم ایران در سوریه و عراق علیه داعش سبب شده است که خواسته باشند به خیال خود «ضربه»ای سخت بزنند اما در این کار آنان، نوعی «زیرکی» ابلهانه وجود دارد زیرا برخلاف حملات تروریستی سایر کشورها که به مردم عادی شده است و برخلاف بمبگذاریهای قبلی در خود ایران که هدف آنها نیز مردم عادی بودند، در حادثه اخیر تهران، تروریستها تلاش کردند دو نهاد «سیاسی» و «نمادین» را هدف بگیرند. دلیل این امر به گمان ما تا حد زیادی روشن است.
پس از برگزاری انتخابات بزرگ اخیر، گروههای سلفی در این فکر بودند که با یک تیر دو نشان بزنند یعنی هم نشان دهند که میتوانند تا قلب کشور جلو بیایند و هم اینکه هدفشان «دولت اسلامی است که با مردم یکی نیست». در اینجا است که همبستگی ما بیش از هر زمان دیگر ضروری است. این درست همان ذهنیت مریضی است که ما در حمله صدام به ایران در ابتدای انقلاب شاهدش بودیم؛ اینکه دولت و ملت را به خیال خودشان به جان هم بیندازند و از آب گلآلود ماهی بگیرند.
به همین دلیل است که افراد و گروههایی که امروز در این شرایط آگاهانه یا ناآگاهانه دست به تردید و شک و توطئهآمیز بودن این رخداد میزنند، یا بزرگنمایی و فاجعهگرایی میکنند یا از همه بدتر تصور میکنند در این واقعه میتوانند بهانهای بیابند برای بیرون راندن رقیب از میدان و برگرداندن جامعهای دو قطبی، که قطب «پیروز»، آنان باشند، به سختی در اشتباه هستند و باید به هر شکل و شیوه ممکن آنها را به عقلانیت بازگرداند و خطرات ناشی از کژرفتاریهایی که ممکن است از آنها سر بزند را گوشزد کرد و از این طریق، راه را بر خطرات بیشتر علیه کشور و مردم بست.
سرانجام نکتهای هست که باید به آن اشاره کنیم؛ نکتهای مهم که در طول چند سال اخیر بارها در سراسر جهان، در همه کشورهایی که مردم بیگناه آنها قربانی تروریسم شدهاند از طرف همه روشنفکران و دانشگاهیان و متخصصان تروریسم به آن اشاره شده است. باید پذیرفت که زندگی امروز و جهانی که ما همگی در پدیدآوردنش مقصریم، البته برخی همچون قدرتهای بزرگ و نظامیگرا و دنبالهروان استعمار بسیار بیشتر، ولی همه آدمهایی که در این جهان زندگی میکنند و چشم بر ظلم و تبعیضها و بیرحمیهای آن برای دستیابی به منافع خود میبندند (مثل همه ما که برای بهای ارزانتر از کار کودکان در بدترین شرایط در کشورهایی چون چین و آسیای جنوب شرقی چشم میپوشیم) همه مقصرند، در این جهان دوزخی که شاید روزی بتوان آن را از این وضعیت خارج کرد، باید همه از این به بعد در نظر داشته باشیم که تروریسم تبدیل به یکی از سلاحهای عادی در دستان گروههای بیرحمی شده است که ابتدا به صورت مزدور به وجود آمده اند اما سپس کنترل آنها از دست همه خارج شد.همچنین تروریسم بویژه تروریسمهای دولتی در ابعاد بزرگ (نظیر دولت اسرائیل و امریکا) و تروریسمهای غیر دولتی در ابعاد کوچک (نظیر همین گروههای سلفی و گروههای مافیایی و بنگاههای مزدور جنگی و ترکیبهای مختلف آنها) امروز بدل به یکی از شیوههای درگیری و تنش و سودجویی و منافع در چرخش در جهان شدهاند. از این پس باید بیاموزیم که در این شرایط زندگی کنیم.
بدون آنکه وسوسه شویم آزادیهایمان را محدود کنیم، بدون آنکه با ترس و وحشتهای بیهوده شرایط ایجاد دولتهای امنیتی و نظامی را فراهم کنیم. باید این خطرات را در نظر داشت، ابعاد آنها را به صورت عقلانی پذیرفت و به صورت عقلانی و قانونی با آنها مبارزه کرد، بیآنکه کوچکترین حق و دستاورد دموکراتیکی را ضایع کنیم. این تنها راه منطقی پیش روی ما است.