14 خرداد همیشه در تقویم خورشیدی ایران، برای مردم خاطره ای تلخ را به همراه دارد؛ روزی که با صدای «انالله و انا الیه راجعون، روح بلند پیشتوای مسلمانان و رهبر آزادگان جهان حضرت امام خمینی (ره) به ملکوت اعلا پیوست» در یاد همه ماندگار شد.
به گزارش جماران 28 سال پیش در چنین روزهایی، ایران در غمی بزرگ فرو رفته و بغض و اندوه تمام کشور را فراگرفته بود. همه در حال حرکت به سمت مصلی بودند تا آخرین وداع خود را رهبرشان انجام دهند.
در همین حال عکاسانی هم بودند که با غلبه بر احساسات خود، لحظات ماندگار و تاریخی از این حضور پرشکوه مردم ثبت میکردند. جاسم عضبانپور هم یکی از کسانی بود که پس از رحلت امام خمینی(ره)، از روزهای سوگواری و تشییع و خاکسپاری پیکر امام عکاسی کرد.
عکسهای غضبانپور از آن روزها در کنار خاطراتی که دارد، یکی از گویاترین تصاویر تاریخ معاصر ایران است. در ادامه روایت این عکاس را از روز رحلت تا تشییع پیکر امام خمینی را میخوانید.
ابتدا از روز ارتحال بگویید، چگونه با خبر شدید؟ عکاسی را از کدام منطقه شروع کردید؟
مانند همه مردم صبح که از خواب بلند شدم، پیگیر اخبار بودم و از طریق رادیو از این خبر مطلع شدم، همان صبح زود با بچه های عکاس هم دورهای های خودم یک گروه در ستاد تبلیغات جنگ آن زمان تشکیل دادیم و از حدود ساعت 10 صبح همه مشغول عکاسی در خیابان بودیم. یک گروه به جماران رفتند و گروهی هم در مصلی و سطح شهر مشغول عکاسی از حال و هوای مردم و انعکاس خبر ارتحال در روزنامه های صبح بودیم.
حس و حال عجیب و غریبی همه داشتند، حزن صبح آن روز مملکت را فرا گرفته بود که واقعا قابل وصف نیست.
من سعی کردم در همه بخشها حضور داشته باشم، هم به جماران رفتم و هم در میان مردم به عکاسی پرداختم. بخش عظیمی از کار را هم در مصلی که در حال آمادهسازی برای وداع نهایی مردم با پیکر امام بود، شروع کردم و در زمان تشییع هم من بیشتر با هلیکوپتر و از بالا عکاسی میکردم.
اولین سوژهای که آن صبح از آن عکس گرفتید چه بود؟
اولین عکسهایی که گرفتم مردمان بهتزدهای بودند که در حال خواندن تیترهای روزنامهها بودند و از اتفاقی که رویداده بود در شوک بودند.
ثبت این حس و حال در قاب دوربین سخت نبود؟
ما عکاسها، خودمان هم حس و حال غریبی داشتیم. زمان شام غریبان، مردم در مصلی با شمع روشن کردن، شب را تا صبح روی خاک سر کردند. بسیار شبی عجیب بود و همچنان که میگویم مو به تنم سیخ میشود.
آن روز لحظات اول عکاسی برایم سخت بود. با اینحال چون من تجربه عکاسی در جنگ و انقلاب را داشتم و شاهد از دست دادن عزیزانم بودم، یاد گرفته بودم که خیلی سریع بتوانم خودم را جمع و جور کنم. آن تجربه جنگ بسیار کمکم کرد که بتوانم بر احساساتم غلبه کنم. همراهی بچههای عکاس بسیار کمک کرد که تا بتوانم بر احساساتم غلبه کنم.
به سراغ عکسهایتان برویم، درباره عکسهایی که پیکر امام خمینی و حضور و همراهی مردم در مصلی گرفتهاید برایمان بگویید.
بسیاری از عکسهای مصلی را با هلی کوپتر گرفتم، آن جعبه شیشهای، آن عمامه و کفن و ... واقعا در زمان شاتر زدن حس و حال عجیب و غریبی بود و نمیتوانم توصیف کنم. سعی کردم جریان و رود خروشان مردم به سمت مصلی را به تصویر بکشم؛ انگار شبیه یک مزار یا مکان مقدس باشد که مردم در حال طواف به دور آن هستند، به نظرم به نحوی طواف عشق بود.
یکی دیگر از عکسهایم مربوط به شبی است که مردم در حال کندن قبر در بهشت زهرا هستند. من در زمان جنگ تجربههای زیادی در مورد عکاسی از اجساد شهدا و قبرستان داشتم اما این تجربه چیز دیگری بود، در ان زمان مردم با یک اندوه غیرقابل وصفی مشغول اماده کردن محل خاکسپاری بودند.
آن روزها آن قدر خاص بود که دلمان میخواست در 20 مکان مختلف باشیم تا بتوانیم صحنههای خاص را ثبت کنیم. یادم هست اتحادیه گلفروشان حجم عظیمی از گل را در یک سوله در یوسف آباد جمع کردند و همه گل فروشان مشغول ساخت تاج گل بودند و همینطور خاورهای پر از گل میآمدند و خالی میشدند. من وقتی برای عکاسی رفتم شگفت زده شدم تا به حال این حجم از گل را یک جا ندیده بودم.
تمام عکسهایی که با هلی کوپتر گرفتم به دلیل این بود که انبوه جمعیت را از پایین نمیتوانستم نشان دهم، برای به تصویر کشیدن حجم مردم که از مسیرهای مختلف راهی مصلی میشدند متوسل به هلی کوپتر شدم. یک عکس هم هست که خیابانهای آکنده از جمعیت را از مصلی به سمت جنوب تهران و بهشت زهرا نشان میدهد، من به عمرم چنین چیزی ندیده بودم و دوست داشتم که بتوانم عظمت این حجم جمعیت را نشان دهم.
عکاسان زیادی در آن زمان از کشورهای مختلف دنیا به ایران آمده بودند. واکنش آنان به این رویداد چگونه بود؟
بسیاری از بزرگان عکاسی خبری دنیا در آن زمان به ایران آمده بودند تا از این رویداد عکاسی کنند. یکی از آنان فکر میکنم ژان گامی، عکاس مشهور فرانسوی بود که یادم میآید وقتی در میدان آرژانتین خواستیم سوار هلیکوپتر شویم از او پرسیدم که آمدی از کی و چی عکاسی کنی؟ این عکاس در آن روز با نگاهی استعارهگونه این سوال را طوری پاسخ گفت که هنوز که هنوز است از خاطرم پاک نشده است. او در پاسخ به این سوال گفت: «من آمدم از این سیلی که راه افتاده در ایران عکاسی کنم و نمیدانم چه جور عکسی میخواهم بگیرم و تنها سعی میکنم مانند یک عقاب هیچ شکاری از دستم در نرود. اگر خودم را محدود به عکاسی از چیز خاصی کنم ممکن است یک اتفاق مهمی در کنارم رخ دهد و من از آن غافل باشم.»
عکاسان ایرانی چطور، نوع عکاسیها و برخوردهایشان چگونه بود؟
دو گروه عکاس ایرانی داشتیم، یکی تیم ما که دانشجویان آکادمیک عکاسی بودیم و در هیچ جایی کار مطبو عاتی نمیکردیم و از روی عشق و علاقه خودمان عکاسی میکردیم، یکی هم تیم دیگر از عکاسان مطبوعات داخلی و خارجی بودند که از زاویه دیگری به مسایل نگاه میکردند. به نظرم عکسهای تیم ما خاصتر و جذابتر بودند زیرا که شاتری که میزدیم به سفارش کسی یا جایی نبود.
خاطرهای ورای عکسها و سوژهها از آن روزها در ذهن دارید؟
تا اربعین امام من مدام مشغول عکاسی بودم، یادم هست روز پس از خاکسپاری که ما میخواستیم به تهران بازگردیم، همه مسیرها قفل بود. برای همین راننده زد به بیابان و مزارع و به سمت شهریار رفت و ما از جاده کرج به سمت تهران آمدیم. در واقع کل تهران را دور زدیم و وقتی رسیدیم یک دست خاکِ خالی بودیم.
چرا عکسهای ارتحال حضرت امام خمینی(ره) آن طور که باید و شاید مورد پژوهش قرار نگرفته است؟
مورد توجه و بحث بوده است، اما باید صحبتهای آکادمیک شود و عکسهای عکاسان مورد تحلیل قرار بگیرد. باید یک کار اصولی خوب انجام شود تا برای خواننده مطالب آموزندهای داشته باشد.
اگر بخواهید آن روزها را در یک جمله وصف کنید، چه میگویید؟
روزهای بهتزدگی کشور، من و همه مردم این حال را داشتیم. آدمی را می شناسم که از شدت حیرت یک هفته از خانه بیرون نمیآمد و از تلویزیون وقایع را مشاهده میکرد.