آیتالله هاشمی رفسنجانی نظر امام درباره ادامه جنگ را چگونه روایت کرد؟
به گزارش جماران ، تاریخ ایرانی نوشت: «ساعت ۳۰ دقیقه بامداد ۱۰ اردیبهشت، سرنوشتسازترین عملیات ایران علیه عراق با نام «الی بیتالمقدس» و رمز «یا علی ابن ابیطالب» در محور اهواز - خرمشهر - دشت آزادگان، به فرماندهی مشترک سپاه و ارتش و با هدف آزادسازی خرمشهر آغاز شد؛ عملیاتی که در چهار مرحله و سه هفته ادامه یافت و طی آن ۵۰۳۸ کیلومتر مربع از اراضی اشغال شده از جمله شهرهای خرمشهر، هویزه، پادگان حمیدیه و جاده اهواز – خرمشهر آزاد شد. علاوه بر این شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از تیررس توپخانه دشمن خارج شدند و ۱۸۰ کیلومتر از خط مرزی تامین شد.
پس از این عملیات عراق تا مدتی در لاک دفاعی خزید و کشورهای عرب منطقه که موقعیت خود را در خطر میدیدند، به تقویت مالی و نظامی عراق مبادرت کردند اما بعد از این پیروزی زمزمههایی نیز از جانب برخی گروهها در ایران از جمله نهضت آزادی و برخی از نمایندگان مجلس در لزوم توقف جنگ شنیده شد؛ نهضت آزادی طی بیانیهای و با استناد به آیات قرآن با تاکید بر این که از این پس دیگر جنگ نه دفاع که حالت تخاصم به خود گرفته، درخواست کرد که در جهت توقف جنگ گام بردارد؛ درخواستی که البته با مخالفت سرسختانه امام و نظامیان مواجه شد. آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی، فرمانده عالی جنگ، در کتاب «روزها و روزگاران سخت» (جلد اول) علت ادامه جنگ از جانب ایران پس از فتح خرمشهر را توضیح داده است:
با آزادی خرمشهر سرنوشت جنگ رقم میخورد
در مجلس بودم. هنگام تنفس با جبهه تماس گرفتم. معلوم شد که خرمشهر کاملا محاصره شده و دشمن در حال تسلیم شدن است. پس از تنفس این پیروزی را در شروع جلسه تبریک گفتم و از رزمندگان تقدیر کردم. تا شب هم به طور مرتب از جبهه خبر میگرفتم. خبرها حاکی از کثرت اسرا بود و قلت شهدای ما. دشمن کشته و زخمی زیادی داشت و غنیمت فراوانی به جا گذاشته بود اما در مورد احساسم از آزادی خرمشهر، باید بگویم خیلی خوشحال شدم و خدا را شکر کردم. خرمشهر برای ما خیلی مهم و سرنوشتساز بود. همه امکانات را بسیج کرده بودیم تا نیروها بتوانند این شهر استراتژیک را از چنگ دشمن آزاد کنند. اطمینان داشتیم که این کار انجام میشود و میدانستیم با آزادی خرمشهر سرنوشت جنگ به نفع ایران رقم خواهد خورد که به حمدالله خرمشهر آزاد شد و شور و نشاط خاصی به همه داد. امام هم بلافاصله پیام تقدیر و شادباش دادند و حکومتهای همجوار منطقه را نصیحت کردند و به آنها تاکید کردند که اگر از اطاعت بیچون و چرای آمریکا و بستگان آن دست بردارید و با ما به حکم اسلام و قرآن کریم رفتار کنید، از ما جز خیر و پشتیبانی نخواهید دید.
چه کسانی خواستار توقف جنگ بودند؟
این بحث را بیشتر گروهی داشتند که در مجلس دور هم جمع شده بودند. در خارج از مجلس هم این بحثها در میان برخی از سیاسیون مطرح بود. میگفتند در درستی این که جنگ بعد از فتح خرمشهر هم ادامه یابد یا نه، تردید داریم و میخواستند که صلح شود. البته تعدادشان کم بود و نوعا آدمهای خوبی هم بودند و نمیخواستند بر خلاف نظر امام و نظر رسمی نظام حرف بزنند و حتی نمیخواستند کاری کنند که از نیروهای وفادار به نظام درباره جنگ دو نظر و دو جریان در جامعه دیده یا فهمیده شوند. نظرشان را عمدتا در جلسات خیلی خصوصی و محدود میگفتند و در جلسات عمومی یا نظر نمیدادند یا بر نظرات امام تاکید میکردند.
امام حامی ادامه جنگ بود
گروههایی از اول در این فکر بودند که جنگ را به شکلی پایان بدهند و اما بعد از این عملیات، آنها بیشتر فعال شده بودند اما در مورد این که چرا به این نظرات توجه نشد، باید بگویم فضای عمومی جامعه، جبهه، ارتش، سپاه، بسیج، خانواده شهدا و جانبازان و حتی مجلس و دولت و مهمتر از همه امام، حامی ادامه جنگ بودند و در این مورد نوعی اجماع عمومی وجود داشت. در حقیقت بعد از این دو عملیات [فتحالمبین و بیتالمقدس] در میان رزمندگان و مردم این توقع ایجاد شده بود که باید جنگ را به صورت سریع ادامه بدهیم و میگفتند ما که خرمشهر را گرفتیم، میتوانیم عراق را هم فتح کنیم. ما مراجعات فراوانی از سوی رزمندگان داشتیم که تاکید بر ادامه جنگ داشتند و نسبت به کسانی که مصلحت ختم جنگ را مطرح میکردند، اهانت میکردند.
این بحث در جلسات شورای عالی دفاع هم مطرح بود. اعضای شورا با توجه به حرف و حدیثهایی که در مورد خاتمه جنگ و پذیرش صلح و آتشبس در جامعه مطرح شده بود، تاکید داشتند که جنگ متوقف نمیشود؛ مگر آن که صدام متجاوز و حامیان او حرف حق را بپذیرند. خسارت ما را بدهند، متجاوز را شناسایی و تنبیه کنند و آوارگان را به کشورشان برگردانند.
استدلالها برای ادامه جنگ چه بود؟
در اولین شب این پیروزی بزرگ به اتفاق آقایان رئیسجمهور و نخستوزیر و احمد آقا، خدمت امام رفتیم. راجع به آینده جنگ مشورت کردیم. ایشان را خیلی خوشحال دیدیم. فتح خرمشهر امام و همه مردم را با نشاط کرد. ایشان موافق نبودند بحثهایی مطرح شود که باعث تردید رزمندگان و مردم بشود. امام در مورد ادامه جنگ قاطع بودند و اجازه نمیدادند حتی به گونهای بحث شود که کوچکترین تردیدی در جامعه و نیروها بروز کند و اهداف جنگ را به گونهای اعلام میکردند که مردم خودشان را برای جنگی طولانی مدت، آماده کنند. حتی یک بار احمد آقا آمد و گفت که امام مایلاند من در مجلس یا جای دیگر بر مسئله اولویت جنگ با عراق تاکید کنم. گویا به امام خبر داده بودند که بعد از عقبنشینی صدام از برخی از مناطق جنگی و اقدامات گستردهای که برای کشاندن ایران به پای میز مذاکره صلح، انجام شده و میشود، بسیاری از مردم و نیروهای رزمنده از شور و حال قبلی افتادهاند و ایشان نگران بودند که مبادا این وضعیت تداوم یابد و باعث سستی شود. به هر حال خودم در دیدارهایی که با ایشان داشتیم کوچکترین نرمشی از امام ندیدم. حرفشان این بود که تفکر پایان جنگ در این مقطع غلط است و میگفتند باید جنگ را ادامه دهیم. نظرشان این بود که ایران بر عراق پیروز میشود و امیدوار بودند مسئله عراق هم به نفع مردم آن کشور حل شود.
در همان زمان که همه شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» میدادند، امام «جنگ تا رفع فتنه» را مطرح کردند که این حرف ایشان مستدل به آیه قرآنی بود که میفرماید: «قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکونالدین کلمهالله». استدلال دیگر ما این بود که هنوز ارتش عراق در خیلی از قسمتها در خاک ماست و حدود یک هزار کیلومتر در اشغال آنهاست. اینها استدلال امام و به تبع ایشان ما بود که جوابی به بیانیهها [نهضت آزادی] و حرفهای دیگران بود. چون دیگرانی هم بودند که به عنوان مخالف، استدلالات دیگری داشتند. ما جواب مذهبیها و غیر مذهبیها را با منطقی جداگانه میدادیم. اگر بخواهید تحقیق کنید، میبینید که در خطبههای نماز جمعه، مصاحبهها و سخنرانیها جواب همه آنها را به صورت مفصل دادهایم.
تصمیم به جنگ و صلح در اختیار فرماندهی کل قوا بود که امام بودند. نظر سران کشور، جنبه مشورتی داشت و اگر نظری داشتند، بیان میکردند. این که میگویند ما در آن سالها میتوانستیم جنگ را تمام کنیم، باید گفت: بله، اگر میخواستیم، میتوانستیم جنگ را تمام کنیم اما به اهدافمان نمیرسیدیم. اولا در آن زمان بیش از یک هزار کیلومتر از زمینهای خیلی باارزش ما یعنی ارتفاعات غرب که به لحاظ نظامی بسیار ارزشمند بود، در اختیار صدام بود. اگر نیروهای ما در این ارتفاعات مستقر بودند، تا بغداد بر عراق مشرف میشدند اما در آن زمان این ارتفاعات دست عراقیها بود و آنها بر نیروهای ما مشرف بودند که این خیلی خطرناک بود.
نکته دیگر این بود که آنها تجاوز کرده و خسارت زده بودند و انسانهای بیگناه را کشته بودند. نمیشد چنین اهانتی به ما شود و ما قبول کنیم و بگوییم جنگ تمام شود؛ آن هم برای انقلابی مثل انقلاب ایران که سه، چهار برابر عراق جمعیت داشت. تازه اگر میخواستند این کار را بکنیم، تاثیرات منفی زیادی بین نظامیها، ارتش، سپاه، بسیج و خانوادههای شهدا داشت.
چرا پیشنهاد غرامت را از جانب غربیها نپذیرفتیم؟
این یک حرکت انحرافی بود که غربیها مطرح کردند. میخواستند جلوی پیشروی نیروهای ما و تحقق خواستههای ما را بگیرند. البته میدانستند که ما آن را نمیپذیریم. میگفتیم اصولا چگونه میشد از کشوری که هزاران کیلومتر از خاکش، بیش از یک هزار روستا و چندین شهرش به مدت بیست ماه در اشغال بوده، این همه خسارت دیده، این همه شهید و مجروح داده، این همه بندرهایش تعطیل بوده، این همه کارخانههایش از تولید افتاده و این همه ظلمها به او شده، بخواهند که بدون هیچ امتیاز و شرطی آتشبس را قبول کند و بعد هم برود پشت مرز بایستد و دستانش را دراز کند تا صدام چیزی به عنوان خسارت به او بدهند.
هنوز جاهای حساسی از ارتفاعات مهم مرزی و برخی شهرها و مناطق عملیاتی ما در کنترل دشمن بود، ثانیا حداقل کاری که میبایست در سازمانهای بینالمللی میشد، مشخص شدن متجاوز و تعیین میزان خسارت به ایران بود. تا آن موقع در متجاوز بودن عراق، هیچ تردیدی نبود. خواست امام هم همین بود. میگفتند: «باید صدام را محاکمه کنید و غرامت ما را بپردازید.»
منطق امام این بود که باید بپذیرند که عراق متجاوز بوده است و آماده باشند عراق در یک دادگاه بینالمللی جواب تجاوزاتشان را بدهد. این منطق درستی بود. ما هم منطق امام را قبول داشتیم. وقتی که امام معتقد بودند جنگ ادامه پیدا کند، کسانی فکر میکردند باید داخل خاک عراق برویم و حقمان را آنجا بگیریم.
نظر امام این بود که مردم عراق را از شر صدام نجات دهند
یکی از خواستههای ما این بود که متجاوز باید محاکمه شود. البته امام نظر مهمتری داشتند. ایشان حدود پانزده سال در عراق بودند. از پیش هم عراق را میشناختند. حزب بعث در عراق خیلی بد کرده بود. واقعا با مردم استبداد بینظیری داشت. اعضای این حزب، بسیار خشن بودند. علاوه بر این ایدئولوژی بعث هم یک ایدئولوژی کاملا مخالف مذهب بود. امام هم در آنجا بودند، آنها را دیده بودند که چقدر از شیعیان و کردها و حتی افراد متدین سنی را کشته و آواره کردهاند. اگر اسناد را بررسی کنید، خواهید دید که ما در آن زمان با موج شیعیانی روبهرو بودیم که از عراق اخراج شده بودند. برخی از آنها هنوز هم در ایران ماندهاند. در مجموع امام فکر میکردند حالا که خود صدامیها جنگ را شروع کردهاند، یکی از وظایف مردم عراق و مبارزین عراقی این میتواند باشد که عراق را از شر صدام و حزب بعث نجات بدهند. ایشان این هدف را یک رسالت مهم میدیدند. به هر حال نظر امام(ره) این بود که مردم عراق را از شر صدام و حزب بعث آزاد کنند. این جمله را گاهی در حرفهایشان میگفتند اما هیچ وقت این مسئله به عنوان هدف ما در جنگ معرفی نمیشد.
خیلی از مردم عراق برای این کار حاضر بودند، چون هدف مقدسی بود که اگر میشد، به آنها کمک میکردیم تا عراق مشکلاتش را حل کند. در آن شرایط شرق و هم غرب نمیخواستند صدام سرنگون شود. واقعا مایل نبودند این اتفاق بیفتد، چون میدانستند اگر این پیروزی اسلامی در عراق به دست بیاید، ادامه مییابد و متوقف نمیشود و دومینوی سقوط دولتهای وابسته پیش میآید.
رزمندگان موافق پایان جنگ نبودند
با آن پیروزیهای پیدرپی ما و شکستهای عراق و تبلیغاتی که شده بود مبنی بر این که عمده ارتش عراق منهدم شده، هیچ زمینهای در رزمندگان، مردم و سیاسیون نبود که بگوییم جنگ تمام شود، مگر گروههایی مثل نهضت آزادی که چیزهایی میگفتند. به نظرم واقعا زمینه نداشت. ثانیا در ذهن امام(ره) هم قابل قبول نبود که جنگ را تمام کنیم. در ذهن ما هم نبود، حتی در آن جلسه که در خدمت امام بودم، درباره پایان جنگ بحث نشد. نظامیان میگفتند: اگر میخواهیم جنگ تمام شود، باید وارد بخشی از خاک عراق شویم، حتی کسانی که بعدها مدعی شدند که آن روزها به ما گفتند جنگ باید تمام شود و وارد خاک عراق نشوید، در آن جلسه چیزی نگفته بودند.
به نظر من شرایط و وضع به گونهای بود که بحث پایان جنگ هیچ زمینهای نداشت و هیچ کس نمیتوانست صحبت از آتشبس کند. خیلی طبیعی بود که برنامهریزی شود تا جنگ را به آن صورتی که امام میخواستند، ادامه بدهیم. البته دست بالا را هم در جنگ داشتیم و نیروها، مردم و مسئولین نمیپذیرفتند به آسانی صرفنظر کنیم. مهمتر آن که طرفهای درگیر و آنهایی هم که برای میانجیگری میآمدند، حاضر نبودند حقوق ما را بدهند.
آیا کشورهای عربی پیشنهاد غرامت کردند؟
این خبری بود که از کنفرانس شورای همکاری خلیج فارس در عربستان سعودی، شایع شد. میگفتند در آنجا تصمیم گرفتهاند که مبلغ بیست و پنج میلیون دلار به عنوان غرامت جنگ به ایران بپردازند تا جنگ خاتمه یابد و توازن قوا در منطقه خلیج فارس بیش از این به نفع ایران به هم نخورد و گفته شد که این غرامت بین اعضای این شورا تقسیم میشود اما مانند دفعات قبل که چنین بحثی مطرح شده بود این بار هم، کسی برای پرداخت غرامت جنگ، برای ما پیغام رسمی نیاورد. حتی کسی به ما نگفت که اعراب یا صدام پذیرفتهاند که غرامت جنگ را به ما بدهند. این حرف تنها در بعضی از رسانهها آمده بود که برای ما اعتبار نداشت و غیر مستند بود. اگر فرض کنیم که اصل موضوع بیش از یک شایعه نبوده و ریشهای نداشته است، شاید بتوان گفت که آنها میخواستند ما را امتحان کنند و ببینند تا چه حد روی تحقق شرایطمان میایستیم و شاید هم در صدد ایجاد تزلزل در میان نیروهای نظامی ما بودند و میخواستند در میان اقشار مختلف مردم و مسئولین دودستگی ایجاد کنند.»
برگرفته از کتاب «روزها و روزگاران سخت؛ جنگ ایران و عراق به روایت فرماندهی عالی جنگ (دفتر اول)»