کسانی که در سن و سال ما هستند و به دهه شصت زندگی خود رسیدهاند، حوادث سالهای ٥٩ و ٦٠ را به خاطر دارند؛ کشور دستخوش آشوبهای گوناگون بود و گروهها و احزاب و حتی فرقهها در گوشه و کنار مملکت فعال بودند. در چنین شرایطی ایران درگیر جنگ و تجاوز و اشغال هم شد. هر چند کشورمان رییسجمهور، مجلس، دولت (زیرنظر نخستوزیر)، قوه قضاییه و... داشت، اما دایره عمل آنها برای اداره کشور گسترده نبود. در آن شرایط زد و خورد سیاسی و غیرسیاسی که شرایطی بسیار دشوار پیش رو میگذاشت، نگه داشتن مرزهای اخلاقی تقریبا غیرممکن شده بود. در واقع انواع و اقسام فعالان و گروههای سیاسی در دهه ٤٠ و عمدتا ٥٠ دعواهای خود را که حالا با هدف کسب قدرت انجام میشد، به صحن و کف خیابانها و کوچهها منتقل کرده بودند.
مرحوم مهندس بازرگان، زمانی در آخرین محاکمه خود، جملهای کلیدی و طلایی خطاب به شاه گفت که ما آخرین کسانی هستیم که با شما به زبان مسالمتآمیز و در چارچوب قانون سخن میگوییم. از این پس اگر اصلاح نشوید، کسانی پیدا خواهند شد که با شما به زبان دیگری سخن خواهند گفت.
در این گفته، آنچه مدنظر است تاکید بر «خشونت» و کار بر روشهای غیرقانونی و غیراخلاقی است. به عبارت دیگر شاه نه از آنجهت که حاکم است بلکه از آنجهت که خشونت به کار میبندد و از روشهای غیرقانونی و غیراخلاقی بهره میبرد، منتقدان را به سوی راه و زبان دیگر سوق میدهد. به عبارت دیگر سخن فوق، این اصل را نشان میدهد که خشونت و عمل غیرانسانی و خارج از قانون و اخلاق، سبب بروز رفتارهایی شبیه خود است. فرقی نمیکند این عمل و روش، از سوی حکومت اعمال شود یا همچون سالهای ٥٩ و ٦٠ از سوی گروهها و احزاب و جریانات سیاسی.
اما شاه، بیاعتنا به این اصل مسلم عمل سیاسی، در برابر سخن هر ناصحی احساس قدرت میکرد و به آن بیاعتنا بود و شک نباید داشت که یکی از عوامل سقوط او همین غرور و نخوت و به کارگیری روشهای غیراخلاقی و خشونتآمیز بود.
از جمله به عبدالله انتظام از رجال ملی و قدیمی درسال ٤٢ که شاه را با شمار دیگری از رجال قدیمی نصیحت کرده بود، گفت من امثال این به قول شما خیرخواهان را به دستشویی ریختم و سیفون را کشیدم. دست بر قضا سالها بعد همان حاکم دست به دامان همان رجل قدیمی شد و اینبار در برابر چارهجویی شاه برای مقابله با امواج توفنده انقلاب، پاسخ داد که من از همان سیفونیها هستم. اما ظهور جمهوری اسلامی و شکلگیری انتخابات و بها دادن به نظر و رای مردم، باعث افزایش مشارکت و مشروعیت نظام شد که همین نکته در حاکمیت قانون و نفی خشونت و کناررفتن عمل غیراخلاقی و غیرقانونی نقشی اساسی داشت. این یکی از مزیتهای بزرگ نظام ما است که در بسیاری از کشورهای همسایه شاهد آن نیستیم و به همین دلیل در جامعه ما گفتوگو و عمل سیاسی جاری است و در آنها تمرکزگرایی و خشونت و رفتارهای غیراخلاقی و غیرقانونی. اگر جریانات انحصارگرا چون داعش با جمهوری اسلامی سر ستیز دارند بیتردید یکی از دلایل آن نگاه به آرای ملت است که در نظام ما شاهد آن هستیم. در گفتههای سران داعش گفته شده است که آنها با جمهوری اسلامی ضدیت دارند چون جمهوری اسلامی با رای مردم است. همین انتخابات است که مرز نظام ما را با جریانات و نظامهای متمرکز روشن میکند. باید به این نکته توجه داشت که ادامه این روند، همچنانکه تاکنون شاهد آن بودهایم به تحکیم نظام ما خواهد انجامید چرا که گردش نخبگان باعث تنوع دیدگاهها و مانع تمرکزگرایی خواهد شد.
اما در هر دورهای هستند سیاستمدارانی که وارد بازیهای غیراخلاقی و غیرقانونی که قادر است خشونت را به همراه آورد، نشده و در مسیر مستقیم حرکت میکنند. در همان وضعیت آشوبزده سالهای ۵۹ و ۶۰، شماری از مبارزان قدیمی و نیروهای اصیل انقلاب مرزهای اخلاقی را رعایت میکردند و شیفته خدمت بودند نه تشنه قدرت. یکی از کسانی که با وجود هجمههای سنگین از سوی تقریبا همه گروهها و احزاب از چپ و راست، مرزهای اخلاقی را رعایت میکرد، مرحوم آیتالله بهشتی بود و در این زمینه خاطرات بسیاری از ایشان به جای مانده است. از جمله مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی و حجتالاسلام مسیح مهاجری، سردبیر فرهیخته روزنامه جمهوری اسلامی و دیگران گفتهاند که پس از گریختن بنی صدر و اختفای او، همسر وی دستگیر شد و نیروهای انقلاب خبر دستگیری او را به صورت مژده به مرحوم بهشتی رساندند.
این طور گمان میشد که از طریق این همسر میتوان به خود بنیصدر دسترسی یافت و آقای بهشتی که دشمنی بنی صدر با او در اوج بود، از این ماجرا خوشحال میشود. اما برخلاف انتظار، مرحوم آقای بهشتی، رییس وقت قوه قضاییه یا به تعبیر آن زمان رییس دیوان عالی کشور، با آقای موسوی اردبیلی، دادستان وقت کل کشور تماس گرفت و با صراحت و تحکم دستور داد هر چه زودتر همسر بنی صدر آزاد شود و در برابر تعجب حاضران گفت ما فرضا با آقای بنی صدر نزاع داریم، همسر او که گناهی ندارد جز آنکه همسر بنی صدر است. همسر کسی بودن طبق هیچ قانونی جرم نیست.
ماجرای امروز ما تفاوت رفتار متکی به آرای مردم و قانون و اخلاق است با عملکرد عدهای دوستدار قدرت که نه قانونهای رسمی میتواند آنها را محدود کند و نه قواعد و اصول اخلاقی. از این روست که این روزها، به ویژه پس از دومین مناظره شاهد افزایش این روند منحط از سوی برخی هستیم. این حرفها و سخنها هرچند موسمی است، اما دست کم دو چیز را نشان میدهد، یکی آنکه برخی مسندنشینها تا چه اندازه حاضرند برای نشستن چندساله بر این جایگاه مرزهای اخلاقی را پشت سرنهند و دیگر اینکه این سخنان عملا حمله به ذهن مخاطب را به دنبال دارد که خود موجب خستگی و کلافگی مردم از سیاست و امر سیاسی میشود. همین تهاجم است که گاه باعث دلسردی فضا و افکار عمومی از آینده و گسترش دنیاطلبی شده، و گاه باعث آشوب و ابراز نفرت میان گروههای مردم میشود. بیهوده نیست که برخی از این نامزدها، آرای بیشتر خود را در گرو تطمیع شهروندان و دادن پول نقد میدانند و به این فضا دامن میزنند؛ گرچه همه کارشناسان چپ و راست دانشگاهی و حتی غیردانشگاهی، این امر را مضر به حال جامعه و به ویژه محرومان میدانند و به غیرعملی بودن آن نیز اذعان دارند.
به هر حال این حرفها را کسانی میگویند که از یکسو در واژهها و نیز در تبلیغهای تصویریشان از دستاویز قرار دادن هیچ کلام و امر مقدسی فروگذار نیستند و از سوی دیگر پیشینه خود را چنان آراسته و اخلاقی نشان میدهند که گویی از هر خطایی مصون بودهاند. بیشک این دوگانگی قبل از هر چیز پایههای اخلاق و آیین را متزلزل میکند.
یاد پیشینیان، همین یکی- دو نسل پیش، به خیر که دین و اخلاق برایشان تعارف و ابزار کسب جاه و مقام و منزلت نبود و با جوهر جانشان آمیخته بود. آنها حتی نسبت به دشمن قسم خورده خود مروت و انصاف را فراموش نمیکردند و وقتی کارد به استخوان شان میرسید، برای مصلحت مردم و کشور، عاقلانه و مظلومانه از حق خود میگذشتند و کارشان را به خدا واگذار میکردند.
منبع: اعتماد