چندان دعا کن در نهان چندان بنال اندر شبان کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید صدا
ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا... این کلمات نورانی که به زبان وحی برجان رسول ریخت، این دعای ژرف که حضرت حق از زبان خود بر زبان ما مینشاند، یکی از چند آیهای است که آن حنجره روحنواز به مناجاتی با زیباترین و اندازهترین اصوات دوباره بر ما خواند. دور میدانم کسی باشد از میان ایرانیان که مناجات محمدرضا شجریان را نشنیده باشد. دور میدانم کسی باشد که این مناجات را شنیده باشد و دست کم برای لحظههایی چند، جانش به لرزه نیفتاده باشد و دلش هوای آسمانها نکرده باشد و در خود معنویت و روحانیتی تجربه نکرده باشد. آنچه محمدرضا شجریان خوانده است، در زبان عرف، همان مناجات است. اما این آیههای شریف چنان بشکوه و متوازن و نافذ خوانده شدهاند، که به انتخاب عرف و به خلاف زبان و واژههای رایج، اسمی دیگر گرفته و ربنا نامیده شد. «مناجات» نامی عام است که برای هر سخنی که انسان با خدای خویش میگوید به کار میرود و آنها که عمیقتر و زیباترند جایی ثبت میشوند و دست به دست و سینه به سینه به ما میرسند. در متون کهن ما مناجاتنامه خواجه عبدالله انصاری، شهرت بسیار دارد. اما مناجاتی که با صدای شجریان خوانده شد و شنیدیم، نامی خاص برخود گرفت و شد «ربنا»، «خدای ما». همان کلمه زیبا و دلانگیز و آرامبخشی که به ذکر آن دلها آرام میگیرد و ابتدای نخستین آیه این مناجات شریف است. این نامگذاری عرفی را شاید بتوان اینگونه رمز گشایی کرد که نوازش روحی این صوت در خواندن این آیههای پرنور وحیانی، چنان در عمق جان رسوخ میکند که ندا کردن خدای تعالی را به ژرفای وجودمان میکشاند. زبان و دل یکی میشود و این صدا میشود صدای درون ما که خدا را میخواند. واسطه کلام میان من بنده و اوی آفریننده به اقل درجات میرسد و از همان اول میگویم ربنا، خدای ما. یعنی که در دعا و در نیایش نام، خودش میشود دعا. نام خودش میشود ذکر. طرفه آنکه نام شجریان هم به ربنا اضافه میشود و اغلب میگویند «ربنای شجریان». انگار که شجریان از زبان ما و از طرف ما، میگوید «خدای ما» کسی این نام را برای مناجاتی که محمدرضا شجریان خواند، وضع نکرد. این نامگذاری، به تدریج و به انتخاب طبیعی مردمی است که بیشتر از ٣٠ سال این صدا را شنیدند و آیههای کتاب خدا را به یاد آوردند و همراه با آن ایمان و لطافت روح خود را پروردند. حتی سالهاست وقتی که به واسطه کجسلیقگی از شنیدن این مناجات، ربنا، از رادیو و تلویزیونی که خود مردم پولش را میدهند، محروم شدند، باز هم فراموشش نکردند، آن را به هروسیله که میتواند صدا را پخش کند شنیدند و شنیدند و شنیدند و خواهند شنید. وقتی چیزی به این عمق و زیبایی در ریشههای یک فرهنگ نفوذ کند، جزیی گرانسنگ و ارزشمند از یک فرهنگ میشود. مثل اذان مرحوم موذنزاده. این هردو، چیزی در خود دارند، «آنی» دارند که اشباه و نظایر، متمایز میکند و در جایی والاتر قرار میدهد و مورد قبول عام میافتند. اینجاست که میشود میراث فرهنگ. میراث که فقط سنگ و آجر و پارچه نیست. ما امروزیان اگر از گذشتگان دورتر، «صدا» را به عنوان میراث نزد خویش نداریم، فقط از آن روست که قادر به حبس و ضبط صدا نبودند وگرنه چه بسا که درکنار انبوه نوشتهها و بافتهها و ساختهها که در میراث غنی فرهنگی ما میدرخشد، انبوهی از خواندهها و نواخته نیز میدرخشید. اما امروز چه باک، که ربنای شجریان، در زندگی امروز ما خلق میشود و با آن گوشهای از زندگی جان خود را صیقل میدهیم و میتوانیم برای آیندگان خویش به یادگار گذاریم؛ میراثی که دعاهایی از آیههای خداوندی است و از حنجره محمدرضا شجریان میآید. اگرچه زیبانشناسان مدعی، دوست نداشته باشند. ربنا افرغ علینا صبرا
منبع: اعتماد