ناصر فکوهی به اخلاق و ادب در گفت وگوهای کاندیداهای ریاست جمهوری نیز اشاره و تأکید می کند: ادب و اخلاق حرف اول و آخر را می زند. مساله برنامه ها پس از ادب و اخلاق قرار می گیرد. زیرا به نظرم کاندیدایی که اخلاق و ادب نداشته باشد، لومپن و پوپولیست باشد، همانگونه که در مورد رئیس جمهور سابق دیدیم هر برنامه ای را هم مطرح کند با همان بی اخلاقی خودش تخریب خواهد کرد.
به گزارش جماران چند قدمی تا حضور مردم در مهم ترین صحنه سیاسی کشور مانده، تصمیم آنها نه تنها آینده ای ۴ ساله بلکه تحولات کشور در آینده های دورتر را نیز تحت تأثیر خود قرار می دهد لذا افکار عمومی بایدد برای تصمیم گیری عقلانی و منطقی آمادگی لازم را پیدا کنند و انتخاب خود را از بُعد هیجانی به بُعد عقلانی تغییر دهند؛ دکتر ناصر فکوهی، استاد انسان شناسی دانشگاه تهران و مدیر موسسه انسان شناسی و فرهنگ، می گوید: برای این کار ما باید این نکته را که داشتن اطلاعات و مغز تحلیل گر دیگر امتیازاتی استثنایی و خاص در دنیای امروز نیستند و باید آنها را از نیازهای اولیه زندگی دانست، درک کنیم. مهم ترین بستر برای شکل گرفتن این گونه هیجان ها، عدم شناخت سیاسی است. خود ِاین عدم شناخت را باید در حوزه های مختلف دید: نخست عدم شناخت از موقعیت کنونی سیاسی آن، امکان هایی که برای رشد کشور در جهت مثبت وجود دارد، شناخت دلایل مشکلات ما، عدم شناخت راه حل ها و داشتن راه حل هایی که کاملا خیالین است و بر پایه هیچ درک درستی از واقعیت استوار نیستند. توهم زدگی متاسفانه از مهم ترین دلایل این گونه هیجان های بیهوده و زیان بار است.
او معتقد است: در بخش بزرگی از انتخاب کنندگان شعور سیاسی و اجتماعی به نسبت سال های پیش از دولت های نهم و دهم بالاتر رفته است، اما متاسفانه گروهی هنوز بر این باورند که با شعارهایی مثل افزایش یارانه و ایجاد مشاغل زیاد یا رابطه با کشورهای غربی مسائل ما حل می شود. از این لحاظ آرای این انتخابات به نظرم می تواند نشان دهد که روند تغییرات آیا به سوی عاقلانه تر شدن مخاطبان رفته اند یا فرو رفتن بیشتر آنها در نوعی از خود بیگانگی که امیدوارم اولی باشد.
ناصر فکوهی به اخلاق و ادب در گفت وگوهای کاندیداهای ریاست جمهوری نیز اشاره و تأکید می کند: ادب و اخلاق حرف اول و آخر را می زند. مساله برنامه ها پس از ادب و اخلاق قرار می گیرد. زیرا به نظرم کاندیدایی که اخلاق و ادب نداشته باشد، لومپن و پوپولیست باشد، همانگونه که در مورد رئیس جمهور سابق دیدیم هر برنامه ای را هم مطرح کند با همان بی اخلاقی خودش تخریب خواهد کرد. پس از این است که باید به خود برنامه رسید و اینجا به حرکت در جهت دفاع از شعارهای اصلی انقلاب، یعنی استقلال و برابری و عدالت و آزادی و در یک کلام دفاع کامل و بی قید و شرط از «دولت رفاه» و فاصله گرفتن از نولیبرالیسم اقتصادی، باید معیار اصلی باشد.
متن گفت وگو با دکتر ناصر فکوهی را می خوانید:
* با توجه به نبود احزابی که نمایندگان سیاسی مردم در گروه های مختلف و شناسنامه دار باشند می بینیم که در آستانه هر انتخاباتی به خصوص انتخابات ریاست جمهوری هر کاندیدا یا طرفداران آنها از هر ابزاری برای معرفی و مطرح کردن خود در جامعه استفاده می کنند. گاه اخلاق را زیر پا می گذارند و گاه وعده های خلاف واقع و دور از انتظار سر می دهند و در برخی بزنگاه ها مانند مناظره ها به نوعی دست به افشاگری علیه یکدیگر می کنند. حال به نظر شما آیا چنین رفتارهایی منجر به قطبی شدن جامعه و بروز هیجانات کاذب در میان مردم و هواداران نمی شود؟ آیا این امر باعث نخواهد شد جامعه شقه شقه شده و عده ای علیه عده ای دیگر شوند؟
احزابی که از آن سخن می گویید و ما نداریم، در دموکراسی های دارای ریشه های تاریخی طولانی مدت وجود داشته و هنوز هم دارند، اما امروز آنها نیز فاقد قدرت پیشین خود هستند. نمونه های اخیری که می توانم برای این گزاره بیاورم، آخرین انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا و فرانسه است که اتفاقا قدیمی ترین دموکراسی های جهان نیز به نوعی به حساب می آیند. در آمریکا پیروزی ترامپ گویای شکست نه فقط حزب دموکرات، بلکه گویای شکست حزب جمهوریخواه است که ناچار شد یک میلیارد فاسد و بی تجربه را در راس نظام مجریه کشور قرار دهد چون آلترناتیو دیگری نداشت. از سوی دیگر حزب دموکرات نیز که نتوانست حتی بر سر شخصیت نسبتا میانه رویی همچون برنی سندرز به توافق برسد و ترجیح داد شخصیت فاسدی چون هیلاری کلینتون را به رقابت با ترامپ بیاورد و در نتیجه با تاریخ کشور خود و سرنوشت صدها میلیون انسان در آمریکا و میلیاردها نفر در جهان بازی کند. در فرانسه هم همین را می بینیم، در همین روزها انتخابات دور دوم فرانسه برگزار می شود که به احتمال قوی در آن کاندیدای میانه رو، ماکرون، کاندیدای راست افراطی، مارین لوپن را شکست می دهد. اما آنچه مهم است، این نیست، بلکه آن است که دو حزب اصلی و قدیمی فرانسه یعنی حزب سوسیالیست و ائتلاف احزاب گلیست راست، هر دو از این دور دوم حذف شدند. به نوعی ما در جهان در طول سی سال اخیر به سوی تخریب ساختار و شاکله حزب به عنوان عامل انتقال و تفویض نمایندگی از مردم به طرف قدرت اجرایی و سایر قوا در راس نظام ها رفته ایم. این امر شاید بی ارتباط با تلاش های احزاب راست در دوره محافظه کاری جدید (ریگانیسم و تاچریسم) برای تخریب سندیکاهای کارگری نباشد، اما موضوع تحلیل من این نیست بلکه آن است که نهایتا، هم مردم پایین دست و متوسط نمایندگان نهادینه خود را در قالب سازمانی از دست دادند و هم مردم بالا دست و سرمایه داران و طبقات مرفه. نتیجه آن است که آن شارلاتانیسم، آن پوپولیسم و آن روندهای فساد و بی اخلاقی که همه جا صحبتشان هست را حتی بسیار بیشتر از اینجا، امروز می توان در دموکراسی های پرسابقه ای چون فرانسه و آمریکا نیز مشاهده کرد. این به معنایی پایان دموکراسی، به معنای متعارف و جا افتاده آن در طول دو قرن است و لزوم یافتن راه حل های جدید برای احیای آن و احیای نظام های اجتماعی پایدار برای سازمان یافتگی جوامع انسانی. امروز در اکثر دموکراسی بحث این است که چگونه گذار به «دموکراسی مستقیم» را سازماندهی کنیم و این دوره گذار را با نهادهای بی شمار موجود انطباق دهیم؛ اما برغم وجود چشم انداز یک «دموکراسی مستقیم» و «مشارکتی» باید گفت که این چشم اندازی دوردست است و همچنین نیاز به دگرگونی های ساختاری بی شماری در جهان دارد و تا آن زمان، بحث اساسی همه کسانی که دل در گرو آزادی و عدالت دارند، باید این باشد که میزان آزادی ها و عدالت اجتماعی را در چارچوب دموکراسی های نمایندگی بالا برده و هر کجا در این دموکراسی ها و یا رژیم های عقب افتاده تر یعنی دیکتاتوری امکانی برای بهبود اوضاع وجود دارد از آن امکان استفاده کنند. اینکه شما به روندهای توهین و افشا و تبلیغات در انتخابات و مناظرات انتخاباتی ما اشاره کردید را به هیچ عنوان نباید خاص ایران دانست. ما در انتخابات آمریکا و فرانسه و اغلب دموکراسی ها، موارد مشابهی را داریم و اصولا سیاست ِسیاستمدارانه یعنی حرفه ای تا اندازه ای بر اساس همین مکانیسم ها عمل می کند که پوپولیسم و عامه گرایی ولو آنکه به اجرا در نیایند، دستکم در بخش مقدماتی کار، یعنی در کارزار انتخاباتی بخشی از آن هستند. در این میان وظیفه همه کسانی که به هر حال از این شانس برخوردار بوده اند که بتوانند سرمایه های فرهنگی یا تجربه زیسته شده مفیدی داشته باشند، این است که نسبت به انحراف های این گونه کارزارها هشدار دهند. بدترین اتفاقی که برای یک پهنه اجتماعی می تواند بیافتد، همین دو یا چند پارگی هایی است که دلیل آن نه خود مردم و زندگی آنهاست، بلکه اختلاف میان سیاستمداران حرفه ای و یا اقلیت ممتاز جامعه در جناح های گوناگونش است. متاسفانه در این میان مردم قربانی این اختلاف منافع قدرت ها و شخصیت ها و تکه تکه شدن ها می شوند، ولو با افتادن در دام پوپولیست ترین جناح ها و دچار شدن به پی آمدهای سیاست های افرادی که صرفا به موفقیت در انتخابات می اندیشند بی آنکه لحظه ای دغدغه پی آمدهای برنامه های خطرناک خود را برای جامعه داشته باشند.
* به طور کلی جنس انتخابات به گونه ای است که با هیجان همراه است، این هیجانات در انتخابات مهم دنیا قابل مشاهده است به طبع در ایران هم به خصوص در آستانه انتخابات مهم ریاست جمهوری، هیجانات به وفور دیده می شود؛ اوج و فرود این هیجانات در چه موقعیت هایی قابل مشاهده است؟
به نظر من «هیجان» با «انتخاب» در دو قطب مخالف قرار دارند. به عبارت دیگر اگر ببینیم که انتخابات با هیجان و هیاهو و نمایش های زیادی برگزار می شود، می توانیم تقریبا کاملا در صحت و سلامتش شک کنیم. نمونه این قضیه را سالهاست می توان در تفاوت میان انتخابات در کشورهای اروپای غربی از یک سو و آمریکا از سوی دیگر دید. در آمریکا تقریبا یک سال مانده به انتخابات ریاست جمهوری، همه جشن ها و نمایش ها شروع می شوند و جامعه وارد نوعی هیجان کاذب می شود که اوج آن در چند هفته آخر انتخابات است. در حالی که در فرانسه و آلمان و حتی بریتانیا، خبری از این گونه هیجان ها نیست یا بسیار کمتر است. در آمریکا موضوع انتخابات اولیه در هر حزب به این امر دامن می زند و همچنین بالا بودن سرسام آور هزینه های انتخاباتی که مسائل فساد را به صورت گسترده ای به حوزه سیاست می کشند و این حوزه را که به صورت متعارف فاسد است، را باز هم فاسد تر می کند. رسانه ها نیز برای خود محملی می یابند که بیشترین هیجان را ایجاد کنند تا فروش خود را بالا ببرند یا آگهی های بیشتری جذب کنند بنابراین نمایشی کردن به شدت جریان دارد. در اروپا باز می بینیم که کمتر از این گونه نمایش ها خبری است و نهایتا با تعدادی آفیش در سطح شهر و چند مناظره تلویزیونی و رادیویی مسائل حل می شوند. به نظرم در ایران هم ما بیشتر از یک مدل اروپایی تبعیت کرده ایم و این بسیار خوب است که هم با قوانین جلوی هزینه های انتخاباتی گرفته شده است و هم از شور و هیجان های کاذب و دعواهای تلویزیونی و غیره. دقت کنیم که آنچه عموما برای تشویق مردم در انتخابات به عنوان شور و هیجان گفته می شود را باید از سخن من جدا کرد. منظور من آن گونه شور نیست که بسیار طبیعی و تا حد زیادی مناسب هم هست که مردم دغدغه انتخاب کردن یا انتخاب شدن داشته باشند و نسبت به سرنوشت خود بی تفاوت و منفعل نباشند. منظورم بیشتر عنصر «نمایشی» در این قبیل برنامه ها است که باید با آن مقابله کرد. حتی به نظرم برخی از اظهار نظرهای پوپولیستی که کاملا نادرست و بنا بر نظر همه کارشناسان، فقط شعارهای توخالی انتخاباتی هستند به نظر من نوعی غوغا سالاری به حساب می آیند که باید نسبت به آنها موضع گرفت. این گرایشی است که خوشبختانه در برخی از چهره های مهم هر دو جناح اصلی سیاسی در انتخابات اخیر ایران دیده شده است و وقتی حتی نامزدی از جناح خودشان شعارهای پوپولیستی داده است با او فاصله گرفته اند. سلامت در انتخابات به این گونه موارد هم مربوط می شود که صحنه انتخابات را جایی برای تحمیق مردم ندانیم. به نظر من کنار رفتن رئیس جمهور سابق از بازی انتخاباتی به طور قطعی و اعلام برائتی که همه سیاستمداران با او کردند، اتفاق بسیار خوبی برای آینده ایران است و امیدوارم در عمل نیز پوپولیسم در این کشور برای همیشه به خاک سپرده شود زیرا این گرایش یک زهر واقعی برای دموکراسی در هر شکلی از آن است.
* این هیجانات در ایران، تحت تاثیر چه مولفه هایی قرار دارد و اساسا در چه بستری شکل می گیرد؟
مهم ترین بستر برای شکل گرفتن این گونه هیجان ها، عدم شناخت سیاسی است. خود ِاین عدم شناخت را باید در حوزه های مختلف دید: نخست عدم شناخت از موقعیت کنونی سیاسی آن، امکان هایی که برای رشد کشور در جهت مثبت وجود دارد، شناخت دلایل مشکلات ما، عدم شناخت راه حل ها و داشتن راه حل هایی که کاملا خیالین است و بر پایه هیچ درک درستی از واقعیت استوار نیستند. توهم زدگی متاسفانه از مهم ترین دلایل این گونه هیجان های بیهوده و زیان بار است.
دومین دلیل به عدم شناخت از جهان و موقعیت ما در آن بر می گردد. اکثریت کسانی که در این انتخابات از خود شور و هیجان های بی ربط نشان می دهند، درکی از موقعیت خاورمیانه که زیر فشار قدرت های بزرگ جهان و با هدف سودجویانه آنها برای برخورداری انحصاری کردن دسترسی به نفت و گاز خلیج فارس یا دسترسی ارزان قیمت به انرژی فسیلی به خاک و خون کشیده شده، ندارند. بسیاری از کشورهای منطقه، با هزاران سال پیشینه تاریخی، امروز به بیابانی خشک تبدیل شده اند و شاید تا پنجاه سال آینده نیز نتوان آنها را دوباره ساخت. بنابراین اینکه ما تصور کنیم در میانه یک منطقه به شدت نظامی و مرگبار با قدرت هایی که از هر فرصتی استفاده می کنند تا منافع خود را پیش ببرند می توانیم هر انتخابی و هر گونه استراتژی داشته باشیم، یک اشتباه بزرگ دیگر است که تاکنون هم بهایی سخت بابتش داده ایم ولی این بها در نزد همسایگان ما به قیمت نابودی شان بوده است. باید بسیار محتاط بود و منطقه را شناخت. همچنان که جهان امروز را با تمام پیچیدگی هایش باید شناخت، متاسفانه شناخت ما از جهان بسیار کم است. بسیاری از دانشجویان و تحصیلکرده های ما به جای پر کردن مغز خود از اطلاعات بی حاصلی که آنها را روی بدترین نقاط شبکه های اجتماعی به دست می آورند بهتر است یک زبان بین المللی یاد بگیرند تا بتوانند از جهانی از اطلاعات استفاده کنند.
عدم شناخت مردم ما یا شناخت اندک آنها از تاریخ نیز یکی دیگر از مسال مهمی است که به سوء استفاده انواع پوپولیسم دامن می زند. نگاه کنیم فقط به تاریخ پنجاه سال گذشته خودمان و ببینیم چطور دو کشور بریتانیا و آمریکا به ما ضربه زده اند و آنگاه ببینیم چطور بخشی از مردم ما امروز هنوز تصور می کنند کانال هایی چون بی بی سی و صدای آمریکا و انستیتوهای مطالعات ایران شناسی که این دولت ها بر پا کرده اند، در خدمت منافع ایران عمل می کنند. دقت کنید که این در حالی است که اکثریت قریب به اتفاق روشنفکران و دانشگاهیان این کشورها در کنار مردم ما هستند و از هر فرصتی برای اعلام حمایت از ما در برابر سودجویی دولت هایشان و تمایل آنها به راه انداختن جنگ استفاده می کنند. اما بسیاری از مردم ما به دام شور و هیجان های کاذبی می افتند که این دستگاه ها به راه می اندازند. دستگاه هایی که به محض آنکه منافع همین کشورها ایجاب کند، از کار خواهند افتاد. این حد از بی خبری در درک جهان و از پیچیدگی های رسانه ای باز هم به نداشتن سواد رسانه ای کافی بر می گردد. چه تعداد از روشنفکران و تحصیلکردگان ما (بگذریم از مردم عادی که اصولا رسالتی در این زمینه بر دوش ندارند) به زبان هایی چون فرانسه یا انگلیسی مسلطند که بتوانند روزنامه ها و مجله های نسبتا مستقلی چون نیورک تایمز، گاردین، نیشن، و اخبار خبرگزاری های نسبتا معتبر را دنبال کنند و تحت تاثیر هر خبری قرار نگیرند؟ متاسفانه این بی سوادی رسانه ای ضربات مهلکی به ما وارد کرده و می کند؛ از جمله باز هم از طریق میدان دادن به پوپولیسم های گوناگون.
* اساسا هیجانات انتخاباتی چه اندازه بر نظام هایی که فاقد احزاب قوی هستند می تواند مفید یا مضر باشد؟
گفتم وجود احزاب امروزه به خود راه حل نیست. موقعیت جهانی امروز، احزاب را در معنای کلاسیک آن پشت سر گذاشته است. به گمان من اینکه ما نتوانسته ایم مثلا در فاصله ۱۳۳۰ تا انقلاب و از آن زمان تا امروز به ساختارهای حزبی درستی دست بیابیم تاسف آور و در درجه اول مسئولیتش بر عهده کودتا گرانی است که در سال ۱۳۳۲ در ایران همچون بسیاری دیگر از کشورهای جهان سوم دموکراسی نوپای ایرانی را از قدرت انداختند و دکتر مصدق را که می تواست پایه گزار یک دموکراسی مدرن باشد تبعید و از میان برداشتند. یا در ابتدای انقلابی چمگی علیه ایران به راه انداختند تا کشور نتواند روی آسایش به خود بگیرد و پس از آن نیز تحریم ها را. ما امروز فرصتی برای بازگشت به سال های دهه ۱۳۳۰ را نداریم، دوران احزاب به معنای کلاسیک گذشته است. امروز نه احزاب بزرگ، بلکه میلیون ها خرده انجمن های کوچک و سازمان های غیر انتفاعی هستند که در همه جای دنیا حامل اندیشه سیاسی هستند. شیوه انتقال دموکراسی نمایندگی به دموکراسی مشارکتی نیز این را ایجاب می کند که دیگر مفاهیم کاریزماتیکی چون حزب رسمی و رهبران حزبی و شعارهای حزبی و غیره نمی توانند کمکی به ما کنند. شاید شکل جبهه ای که سعی به وجود آوردن ائتلاف هایی بر اساس یک برنامه حکومتی موقت دارد و مثلا امروز ما در فرانسه و آلمان نیز می بینیم بتواند در آینده در کشور ما نیز یک راه حل باشد، اما نه حزب به معنای کلاسیک آن که ساختاری متعلق به قرن بیستم است و امروز در اکثر دموکراسی های بزرگ پشت سر گذاشته شده است بنابراین برای دوری جستن از این گونه شور و هیجان های زیان بار باید میزان پختگی خود را در شناخت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، میزان مدنیت و شهروندی خود را بالا ببریم تا هر کسی نتواند با چند شعار تصور کند که خواهد توانست بر مسند قدرت بنشیند و یا هر کسی که بر مستند قدرت نشست تصور کند که این نمایندگی به او قدرتی فراتر از قانون و کسانی می دهد که به او نمایندگی داده اند.
* نامزدهای ریاست جمهوری، خواهان ایجاد هیجان در میان مردم هستند؟ و از این مساله سودی عاید آنها می شود یا به تعبیر دیگر هیجان زدگی مردم، برای کاندیداها منفعتی دارد؟
بستگی به نامزدی دارد که از او صحبت می کنیم. مدلی که در دولت های نهم و دهم ارائه شد و تا پیش از رد شدن صلاحیت آقایان بقایی و احمدی نژاد ادامه داشت، چنین بود یعنی نوعی پوپولیسم که مدل خود را عمدتا در کشورهای با گرایش چپ (بولیوی، اکوادور) یا راست (آرژانتین، شیلی) می یافت ولی در آنجا نیز به شکست رسیده است. همین نوع از پوپولیسم را ما در اروپای پس از جنگ هم داشتیم مثلا در جنبش معروف پوژادیسم در فرانسه. اما در همه جا پوپولیسم ها جز ویرانی و نابودی و مایوس کردن مردم هرگز چیزی به بار نیاورده اند. اما این تاسف بار است که متاسفانه بعد از هشت سال تجربه دردناک و مصیبت بار دولت های نهم و دهم، هنوز برخی از کاندیداها از همان مباحث استفاده می کنند. من تاکید خاصی بر بحث یارانه نقدی دارم که در طول تاریخ اقتصاد ایران به نظر من هرگز ما ضربه ای بدتر از این نخورده ایم. هنوز سال ها پس از تصویب این یارانه و در حالی که تورم ارزش آن را به کمتر از شاید یک پنجم رسانده، همین مقدار هم اثری هراسناک بر اقتصاد ما دارد. و وقتی امروز صحبت از افزایش یارانه می شود واقعا باید هیچ چیز از اقتصاد ندانست که نفهمید این یعنی خودکشی به بدترین شکل ممکن و البته اصولا امری غیر ممکن است. مهم این نیست که افزایش یارانه ممکن نیست، مهم این نیست که چرا چنین چیزی را می توان هنوز با توجه به ویرانی اقتصاد ایران در طول هشت سال دولت های نهم و دهم مطرح کرد. بنابراین از یک سو فکر می کنم همه سیاستمدارن از جمله همه نامزدها باید در این زمینه در سخنان خود بازنگری کنند و سیاستمداران دیگر نیز مثل نمونه هایی که در روزهای اخیر داشته ایم از این گونه پوپولیسم ها اعلام برائت نمایند. در قدم بعدی به نظر من باید هر دولتی که ادعای توانایی اداره کشور را در آینده دارد تعهد کند که به سوی ساخت یک دولت رفاه و سیاست های رفاهی برای مردم پیش برود و نه افزایش نولیبرالیسم که هم اکنون نیز اقتصاد ما را به زانو در آورده است و چشم اسفندیار دولت روحانی است.
* هیجانات ناشی از اظهارات کاندیداها یا طرفداران آنها به خصوص در آستانه انتخابات، موجب ظهور و بروز رفتارهایی متفاوت از سوی مردم می شود و طبیعتا این هیجانات بر روی تصمیم گیری افکار عمومی هم تأثیر خود را خواهد گذاشت، چرا در جامعه ایران، بُعد هیجانی آن بیش از بُعد منطقی آن است؟
به همان دلایلی که در موضوع سیاسی گفتم، می توانیم دلایل مشابهی در حوزه های اجتماعی بیاوریم. باز هم عدم شناخت از موقعیت خود، از جامعه خود، از تاریخ خود و باز هم عدم شناخت از جهان و رویدادهای آن. در این زمینه فکر می کنم دولت هم مقصر است، منظورم دولت در معنای عام کلمه است ما باید هر چه زودتر محدودیت های استفاده از اینترنت و ماهواره را کنار بگذاریم و مردم را تشویق به شناخت بهتر دنیا کنیم. مطمئن باشیم شناخت بهتر دنیا نه تنها ضرری برای ما ندارد، بلکه به شدت به سود ایرانیان است، زیرا درک خواهند کرد که در چه جهانی دارند زندگی می کنند. متاسفانه نولیبرال ها تاکنون برای اهداف سودجویانه خود توانسته اند حوزه سیاسی را همواره از آزاد سازی فضای عمومی برحذر دارند و همین باعث شده که شناخت مردم ما اغلب به همان کانال هایی که گفتم محدود می شود و نتیجه اش هم از لحاظ اجتماعی همین سطحی نگری است که بلای جان همه مردم شده است. دیدن راه حل ها در ساده ترین مسائل که ابدا چنین نیست. به عبارت دیگر، مشکل ما فقط پوپولیسم سیاسی نیست، ما در اقتصاد هم نوعی پوپولیسم داریم که به مردم القا می کند همه چیز پس از ارتباط با غرب حل خواهد شد، در سطح نخبگان دانشگاهی و روشنفکرمان هم یک پوپولیسم داریم که به مردم القا می کند که همه مشکلات جامعه را می توان با تغییر افراد و جانشینی آدم های در پست تغییر داد و غیره.
* چه عواملی بر شکل گیری آراء و نهایی شدن تصمیم مردم در انتخاب نامزدها به عنوان رییس جمهور ۴ ساله کشور، موثر است؟
گمان می کنم در بخش بزرگی از انتخاب کنندگان شعور سیاسی و اجتماعی به نسبت سال های پیش از دولت های نهم و دهم بالاتر رفته است، اما متاسفانه گروهی هنوز بر این باورند که با شعارهایی مثل افزایش یارانه و ایجاد مشاغل زیاد یا رابطه با کشورهای غربی مسائل ما حل می شود. از این لحاظ آرای این انتخابات به نظرم می تواند نشان دهد که روند تغییرات آیا به سوی عاقلانه تر شدن مخاطبان رفته اند یا فرو رفتن بیشتر آنها در نوعی از خود بیگانگی که امیدوارم اولی باشد.
* به نظر شما کاندیداهای انتخاباتی از چه ویژگی های شخصیتی باید بهره مند باشند که در عین پایبندی به ادب، اجازه هتاکی و بی ادبی نیز به هواداران خود ندهند؟
به نظر من، ادب و اخلاق حرف اول و آخر را می زند. مساله برنامه ها پس از ادب و اخلاق قرار می گیرد. زیرا به نظرم کاندیدایی که اخلاق و ادب نداشته باشد، لومپن باشد، پوپولیست باشد، همانگونه که در مورد رئیس جمهور سابق دیدیم هر برنامه ای را هم مطرح کند با همان بی اخلاقی خودش تخریب خواهد کرد. پس از این است که باید به خود برنامه رسید و اینجا به حرکت در جهت دفاع از شعارهای اصلی انقلاب، یعنی استقلال و برابری و عدالت و آزادی و در یک کلام دفاع کامل و بی قید و شرط از «دولت رفاه» و فاصله گرفتن از نولیبرالیسم اقتصادی، باید معیار اصلی باشد.
* برای آنکه افکار عمومی آماده تصمیم گیری عقلانی و منطقی برای انتخاب شخصی مانند رییس جمهور باشد باید از چه مراحلی گذر کند تا به این تصمیم برسد؟
برای این کار نیاز به آن وجود دارد که مردم هر چه بیشتر دارای فرهنگ عمومی بالاتر و دانش اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و به طور کلی، فرهنگ عمومی شوند. دنیای امروز دائم پیچیده تر می شود و زندگی کردن در آن نیاز به برخورداری از سطح بالایی از فرهنگ عمومی است تا بتوان در مواقعی که ممکن است چه درحوزه زندگی روزمره و چه در مواردی چون ازدواج؛ تربیت فرزندان، انتخاب شغل، داشتن پروژه ای برای زندگی، استفاده مناسب از وقت و زندگی و البته تصمیم های سیاسی اجتماعی درست عمل کرد. متاسفانه ما در جهان، و به خصوص در کشورهای در حال توسعه و در کشور خود، فاصله زیادی با این آرمان ِ داشتن حداقلی از فرهنگ عمومی و تلاش برای بالا بردن آن زندگی می کنیم. این امر از آن رو تاسف بارتر است که برخورداری از این فرهنگ امروز به نسبت ده، بیست یا پنجاه سال پیش بسیار ساده تر است. امروز ما از گروه بزرگی از ابزارهای اطلاعات و انتقال دانش و فرهنگ برخورداریم و به سادگی به دنیایی از اطلاعات تصاویر و فرهنگ و هنر راه داریم اما باید قدر عمر و زندگی خود را بدانیم و تصمیم گیری ها را سهل نگیریم. بسیاری از مردم دنیا، امروز در سخت ترین و شرایطی باور نکردنی از فقر، گرسنگی، خشونت، بی رحمی های جنگی و زیر فشار دیکتاتوری های هولناک زندگی می کنند یا شاهد درام های سختی در زندگی خود هستند. بسیاری از این مردم فدای شرایط و ساختارهایی هستند که در آن زاده و بزرگ شده اند ولی تقریبا همه آنها در زندگی خود این شانس را داشته اند که شاید بتوانند از وارد شدن در این موقعیت های وحشتناک پرهیز کنند و یا دستکم موقعیت را به وخامتی که امروز شاهدش هستیم تجربه نکنند. برای این کار ما باید این نکته را که داشتن اطلاعات و مغز تحلیل گر دیگر امتیازاتی استثنایی و خاص در دنیای امروز نیستند و باید آنها را از نیازهای اولیه زندگی دانست درک کنیم. اینکه ما هنوز در ابتدای قرن بیست و یکم می توانیم قربانی پوپولیسم های سیاسی شویم واقعا تاسف آور است و باید ما را نسبت به اهمیت شناخت جهان و علوم انسانی و اجتماعی که تنها علومی هستند که چنین شناختی را ممکن می کنند، حساس تر کند.