کنج عزلت یا سکوت برای پرهیز از تشتت بیشتر؟
نو اصولگرایان مدتهاست که گوی رقابت را از بزرگانشان در عرصه اظهارنظرهای سیاسی و رسانهای ربودهاند.
در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 بود که حجت الاسلام ناطق نوری در راس شورای هماهنگی نیروهای انقلاب، بر اساس مکانیزم طراحی شده در این شورا، نامزد نهایی را علی لاریجانی معرفی کرد و بنا بر میثاق نامهای که تنظیم شده بود، دیگر نامزدها باید از عرصه کناره گیری می کردند. اما هر یک ساز خودشان را زدند. احمدینژاد که میثاق نامه را نپذیرفته بود، در صحنه ماند. ولایتی به احترام نامزدی آیت الله هاشمی رفسنجانی کنار رفت. محسن رضایی یک شب مانده به انتخابات انصراف داد. قالیباف هم تا آخر ماند و به رای این شورا وقعی ننهاد. اتفاقی که بار دیگر در سال 92 رخ داد. با این تفاوت که این بار شیخوخیت بر عهده آیت الله مهدوی کنی و رقابت میان قالیباف و حدادعادل و ولایتی بود. برخلاف اخباری دال بر هم پیمان شدن این سه تن برای باقی ماندن یک نفر در عرصه، حدادعادل پس از مناظرههای انتخاباتی کنار کشید و علاوه بر قالیباف و ولایتی، محسن رضایی و سعید جلیلی هم در عرصه رقابت ماندند تا همچنان از این اردوگاه دود سفید وحدت بر نخیزد.
ریش سفیدی بزرگان اصولگرا در انتخاباتهای مجالس هشتم، نهم و دهم نیز مورد بی توجهی قرار گرفت و هربار به جای یک لیست واحد، این جریان با چند لیست وارد عرصه رقابتهای انتخاباتی شد. نتیجه این بی توجهیها این بود که حجت الاسلام ناطق نوری، نه تنها از حضور در مجامع آنان سرباز زده که عطای سیاست را هم به لقایش بخشید و به جز معدود مواردی، در تمام این سالها سکوت اختیار کرد. سکته قلبی آیتالله مهدوی کنی هم به گفته حجت الاسلام حسین ابراهیمی بی ارتباط با رنجش او از اصولگرایان نبود که نصایحش در انتخابات 92 را نادیده گرفتند.
شاید از همین روست که این روزها آیت الله موحدی کرمانی دیگر نقش خلف خود را در این جریان نپذیرفته و صرفا در حد یک سخنرانی در مجمع جمنا و نصایح پدرانه بدون ورود به مصادیق؛ اصولگرایان را همراهی میکند.
برخی از دیگر بزرگان اصولگرا نیز در همین حد در عرصه حضور دارند. از جمله علی لاریجانی که نه تنها به عنوان نامزد وارد این عرصه نشد، بلکه نقشی هم در جبهه مردمی نیروهای انقلاب ملقب به "جمنا" بر عهده نگرفت. او نیز بی توجهی و بدعهدی برخی گروههای اصولگرا همچون آبادگران، جمعیت ایثارگران، رهپویان و جبهه پایداری را در انتخاباتهای گذشته تجربه کرده بود. مشی ای که محمدرضا باهنر نیز در پیش گرفته است. او حتی به درخواستهای جبهه پیروان برای اعلام حضور و نامزدی نیز پاسخ منفی داد. کما اینکه در انتخابات مجلس دهم هم دیگر نامزد نشد. به نظر می رسد لاریجانی و باهنر که 8 سال پیش از سوی اصولگرایان تندرو و کاسبان فتنه با برچسب "ساکتین فتنه" رانده میشدند، این روزها عرصه را به خود آنها واگذار کرده و نظاره گرند که نو اصولگرایان کم تجربه چند مرده حلاجند؟
علی اکبر ولایتی هم که در مناظرههای انتخابات 92 بیشترین حمایت را از مواضع حسن روحانی در قبال نامزدهای رقیبی چون جلیلی و قالیباف داشت، این روزها در سکوت به سر می برد و به جز معدود اظهارنظرهایی در عرصه دیپلماسی، خبری از او نیست.
حتی مهدی چمران هم که انتظار میرفت در انتخابات شوراها دست کم فعالیت بیشتری داشته باشد، این روزها کمتر در فضای رسانهای ظهور وبروزی دارد. او هم همچون آیت الله موحدی کرمانی در مجامع جمناییها حضور مییابد اما نقشی که مثلا در انتخابات 84 در حمایت از احمدینژاد ایفا کرد را این روزها ندارد.
چهرههایی از این دست آب دیدهتر از آنان که در پی عافیت کنج عزلت نشین شوند. اما به نظر میرسد نصایحشان به گوش آنان که با تندروی زمینه کج روی و انحراف در جریان اصولگرایی را پایه گذاری کردند، فرو نمیرود. از این رو هر چه بگویند در این فضا تعبیر به چندگانگی و تشتت بیشتر میشود. شاید مهر سکوتی که آنان بر لب زده باشند ، از همین روست و باز هم با این تدبیر است که این جریان بیش از پیش از هم گسسته نشود. اما علت هرچه که باشد، آنچه که مسلم است آنکه اصولگرایان از فقدان آنان و نصایحشان لطمه خواهند خورد. هرچه نباشد آنها موی خود را در آسیاب سیاست این سرزمین سپید کرده و پیراهنها کهنه کردهاند. آنچه آنان در خشت خام می بینند، جوانترها در آینه هم نخواهند دید.