طبق مستندات تاریخی، طی 170 سال گذشته، انگلستان، روسیه و آمریکا، وقت و انرژی قابل توجهی از ایران گرفتهاند. در این دوره، کشور سالهای محدودی در آرامش و ثبات سپری کرده است. به نوعی میتوان گفت: 170 سال است ایران با سه قدرت جهانی درگیر بوده است.
بلافاصله این کنجکاوی را مطرح میکنیم: آیا یک قدرت میانپایه میتواند با یک قدرت جهانی به روابطی معقول برسد؟ تاریخ به وضوح معرف این واقعیت است که ایران بارها و بارها طی 170 سال پیش به دلیل نیاز مالی و مشکلات جدی اقتصادی، یک امتیاز مهم امنیتی و سیاسی به یک قدرت جهانی داده است.
آیا میتوان تصور کرد که ایران بتواند به نوعی یک استراتژی طراحی کند و سیاست خارجی خود را با قدرتهای همپایه و همسطح خود تنظیم کند و از قدرتهای بزرگ فاصله بگیرد؟ آیا میتوان به گونهای محاسبه کرد تا سیاست خارجی از مدار حساسیتهای قدرتهای بزرگ رها شود تا انرژی خود را صرف توسعه کند و از راهبرد بقا به سوی راهبرد رشد حرکت کند؟
در سال 1980، دن شائو پینگ مقرر کرد که چین به نیم قرن صلح نیاز دارد تا مدام رشد و توسعه را تجربه کند. نتیجه این شد که از 1980 تا 2016 و طی 36 سال، 1.6 تریلیون دلار در این کشور سرمایهگذاری خارجی شد. ضمن اینکه به صورت آرام و بیصدا و مبهم حدود 233 میلیارد دلار سال گذشته برای قدرت نظامی خود هزینه کرد. چین در عین حال سومین صادرکننده اسلحه در جهان است. اقتصاد ایران نیز اقتصادی نیست که از طریق بحرانهای موجود درآمد کسب کند و بر تولید ناخالص ملی آن اثر جدی بگذارد.
آمریکا به صد کشور اسلحه میفروشد و 33 درصد کل تسلیحات جهان را میفروشد ضمن اینکه 47 درصد فروش اسلحه آمریکا فقط به کشورهای خاورمیانه است. آمریکا و چین از نظام بینالملل فعلی بخوبی برای اقتصاد خود استفاده میکنند. همه کشورها از ریز و درشت در پی راهبردی هستند تا درآمدهای ملی و مزیتهای نسبی خود را دائماً گسترش دهند. ایران کجای این روند مسلط جهانی است؟
کنفرانس اخیر امنیتی مونیخ، چرخشهای جدیدی را در قبال ایران نشان میدهد. عربستان، اسرائیل و ترکیه هر آنچه خواستند علیه ایران روا داشتند. اگر همکاری فعلیِ نظامی و دیپلماتیک عربستان و اسرائیل از حالت توافقی به مرحله حقوقی و رسمی تبدیل شود، محیط امنیتی و سیاست خارجی ایران با واقعه مهمی روبرو میشود. بنظر میرسد انرژی اصلی تقابل با ایران هماکنون از ناحیه خود منطقه است و آمریکا مکانِ تنظیم، تصمیم و چتر عملیاتی این تقابل است. اگر واکنش ایران در کنفرانس مونیخ را تحلیل محتوا کنیم، حکایت از پدیدهای میکند که در علم روابط بینالملل به آن "قربانی شدن" (Victimization) میگویند. ما از آن جمع سیاسی و امنیتی درخواست کردیم: با ما مهربان باشید. به ما احترام بگذارید. لطفاً دیگر تحریم نکنید. ما اهل دیالوگ هستیم. روشهای حل اختلاف باید دیپلماتیک باشند. ما همیشه از خود دفاع خواهیم کرد.
ضمناً 278 سال است به کشور دیگری حمله نکردهایم. این ادبیات آمیخته با مهر و محبت و اخلاق حتی در سیاست داخلی کشورها مانع از اقدامات مخالفان نمیشود چه برسد در محیط سنگلاخ سیاست جهانی. درست یا غلط، تصویری که در جهان از ایران وجود دارد، تصویر سخت افزاری است و نه نرم افزاری. جالب اینکه حتی ترکیه که بسیار از روابط دوجانبه اقتصادی بهره برده، تصویری سخت افزاری از ایران دارد که در کنفرانس مونیخ از خود بروز داد.
آیا میتوان استراتژی امنیت ملی را از استراتژی توسعه اقتصادی کشور تفکیک کرد؟ تا چه زمانی نفت و گاز بفروشیم و زندگی کنیم؟ استراتژی امنیت ملی کشور، شرکای منطقهای ندارد. اقتصاد در ریل مستقل خود حرکت میکند اما بعضی اوقات دچار بحران جدی میشود و به عنوان مثال بهخاطر تحریمهای گسترده، به برجام منجر میگردد.
برخلاف کسانی که مشکل را در افراد یا دولتها جستجو میکنند، این نویسنده گره اصلی را در فکر و اندیشه میداند: تا زمانی که ما امنیت ملی و توسعه اقتصادی را از یک جنس و مقوله ندانیم و این دو اصل حکمرانی را بر یک ریل واحد قرار ندهیم، در هالهای از سختیها بلکه بحرانها، بنیههای عظیم انسانی و طبیعی خود را هدر خواهیم داد. کانون نظری استراتژی منطقهای ضد ایرانی بر پایۀ ضعیف نگاه داشتن کشور استوار است.
چالشهای ما در ارتباط با افراد و جریانها نیست بلکه در اندیشهها و رهیافتهاست. فهم غیراقتصادی ما از نظام بینالملل باعث شدهاست که به ادبیات عدالت محور، مهر محور و احترام محور با قدرتهای منطقهای و بینالمللی متوسل شویم و از آنها خواهش کنیم تا با ما درست رفتار کنند و احترام بگذارند.
آمریکا 99 نیروگاه هستهای دارد و در عین حال در مساحتی حدود 4800 کیلومتر مربع با جمعیتی حدود سه میلیون نفر و 250 هزار متخصص IT، کانونی بنام سیلیکان ولی با ارزشی در حدود 3 تریلیون دلار ایجاد کردهاست. شرکت اپل حدود دو میلیارد کامپیوتر و آیفون فروخته است. عموم شرکتهای فنآوری آمریکا به حکم محدودیت مهاجرت دولت جدید آمریکا اعتراض کردند زیرا فقط در شهر سیاتل آمریکا، دویست هزار متخصص خارجی کار میکند. کشور ما بدون بنیانهای داخلی اقتصادی، مالی و فنآوری نمیتواند در منطقه و نظام بینالملل قدرتمند تلقی شود. قدرت کشور در فروش نفت و گاز نیست بلکه در بهرهبرداری از هزاران مهندس و متخصص است که ارزش افزوده ایجاد کنند.
اگر نمای بیرونی ما قدرت نرم باشد، حجم 2.5 تریلیون دلاری ثروت کشورهای عربی حداقل در بخشی از آن از ظرفیتهای برون سپاری ایران میتواند استفاده کند. لزومی ندارد مانند یک قربانی و مظلوم در محافل بینالمللی صحبت کنیم بلکه باید نظام داخلی را غنی کنیم. تقریباً تمامی شرکتهایی که طی سال گذشته از ایران بازدید کردهاند متفقالقولند که سیستم اداری، حقوقی، مالی، بانکی، قانونی، عمرانی ایران برای رشد و توسعه اقتصادی محتاج به روز شدن دارد.
به طور حیرتانگیزی شناخت ما از نظام بینالملل قدیمی است. قدرت کشورها عمدتاً در داخل آنهاست. به خاطر داشته باشیم که قانون کاپیتولاسیون را در پاکستان، ترکیه و اندونزی نتوانستند اجرا کنند. فقط پهلوی دوم بود که به واسطۀ ضعف داخلی، آنرا پذیرفت. در آن شرایط، آمریکا کمک اقتصادی و نظامی را منوط به اعمال این قانون کرد. نظام بینالملل فعلی بسیار متنوع و متکثر است و لزومی ندارد ایران خود را در درگیریهای ناتمام با قدرتهای بزرگ مشغول کند و انرژی رشد و توسعه را صرف تحریم کند. چین با قدرت اقتصادی خود و ارسال علائم مختلف دیپلماتیک طی دو هفته، دولت جدید آمریکا را مجبور کرد تا به سیاستِ دیرینه "چین واحد" برگردد.
چینیها نگفتند لطفاً به ما احترام بگذارید و درست رفتار کنید: گفتند اگر سیاست چین واحد را اتخاذ نکنید، هیچ انتظاری برای تعدیل در مذاکرات محتمل تجاری نداشته باشید. با اینکه چین سه برابر روسیه صرف هزینههای نظامی میکند اما تصویری نرمافزاری در جهان دارد. حاکمیت ملی و استقلال با تواناییها و قدرت اقتصادی داخلی قابل تحقق است. انگلستان عضو حدود 700 معاهده و سازمان منطقهای و بینالمللی است ولی در عین حال از لابلای این حجم از تعهدات در لایههای عظیم اقتصادی جهانی، منافع خود را حفظ کردهاست و بالاترین نرخ رشد اقتصادی اروپا را دارد.
آیا برای ما موضوعیت دارد که کشورهای عربی خلیجفارس طی 11 سال گذشته، 728 میلیارد دلار اسلحه خریده یا سفارش دادهاند؟ آیا میدانیم که جمعیت منطقه خاورمیانه در 35 سال آینده به 660 میلیون نفر خواهد رسید؟ چالش بزرگ فکری ما، رهیافتی جدید نسبت به کشورهای عربی منطقه است. اما هدف اصلیِ این رهیافت جدید، باید ایران، قدرت اقتصادی ایران، اهمیت احترام ایران، اصلاح محیط زیست ایران و آینده و کیفیت زندگی مردم ایران باشد. افزایش درآمد، تنوع درآمد و تداوم کسب درآمد مبنا هستند تا آنکه امنیت و فرهنگ حفظ شوند. استراتژی ناگفته بسیاری از همسایگان، فقیر نگه داشتن ایران است.
نیاز داریم تا از سیاست خارجی تدافعی به سیاست خارجی اقتصادی منتقل شویم. مدیریت کارآمد کشور بدون ارتباطات گسترده با قدرتهای میانی امکانپذیر نیست زیرا برای بهروز کردن کشور نیاز به دانش و روشهای جدید داریم. خود را از صفحه اول روزنامههای جهان خارج کنیم. مانند کرهایها، ژاپنیها و چینیها آرام کار کنیم. خود را به طور قربانی نشان دادن، نوعی نمایشِ ضعف است. شعاع دوایر مدیریتی در کشور را قدری بزرگتر بگیریم. حکمرانی و سیاستورزی با ارقام است. آیا آرمانی بالاتر از خوب زندگی کردن اقتصادی و فرهنگی مردم ایران وجود دارد؟
کپی شد