رابرت هانتر سفیر سابق امریکا در ناتو مینویسد: چورکین میتوانست برای ترویج منافع روسیه فردی متکبر و خشن باشد اما او به شخصه فردی جذاب و انظباقپذیر بود.
به گزارش جماران، مرگ ویتالی چورکین، سفیر روسیه در سازمان ملل در سن 64 سالگی، لحظه ای از بازتاب دوران جدید روسیه از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی بود. مقامات ایالات متحده و رسانه های این کشور مرتبا از چورکین به عنوان فردی سرسخت و غیرقابل نفوذ یاد می کنند. در نگاه منتقدان آمریکایی روسیه، آن چه او در سازمان ملل متحدد انجام داد در اغلب اوقات غیرقابل قبول بود.
اما باید به این نکته توجه داشت که وقتی کار به مسائل دیپلماتیک می رسد تلاش برای جدا کردن پیام از پیام آور، ارزشمند است. چورکین می توانست برای ترویج منافع روسیه فردی متکبر و خشن باشد اما او به شخصه فردی جذاب و انظباق پذیر بود. من هر دو روی او را زمانی که بین سال های 1994تا 1998 سفیر بلژیک بود و در مقر ناتو نماینده فدراسیون روسیه به حساب می آمد، مشاهده کردم. من نماینده آمریکا در ناتو بودم، او را به خوبی می شناختم و به طور منظم با او تعامل داشتم.
وقتی چورکین اولین بار وارد بروکسل شد، تلاش کرد تا با نمایندگان ناتو از کشورهای تازه استقلال یافته از اتحاد جماهیر شوری، به عنوان «نژاد پایین تر» برخورد کند، نمایندگان این کشورهای برای سر جا نشاندن او، خود را نمانیدگان ناتو می خواندند. اعتبار او وقتی افزایش یافت که درسش را خیلی زود یاد گرفت. از این نظر او دیپلماتی حرفه ای و درجه یک بود. بگذارید روی لغط «حرفه ای» تاکید کنم. به این معنی که هر بار درباره سیاست ها و اقدامات روسیه فکر و بحث می کردیم او نمایندگی کشورش را به درستی، دقت و صادقانه برعهده داشت. اگر او تعهدی از جانب مسکو می داد، قابل اعتماد بود. او پیشنهادهایی در مورد چگونگی روند کلی کمک روسیه به اروپا انجام می داد. اگر او می گفت که نمی تواند روی چیزی که از روسیه می خواهیم موافقت کند، این کار را صریح، مستقیم، بدون پیغام و پسغام و تلفن های رایج انجام می داد. او در واقع مخاطبی مورد اعتماد بود. نه به این معنی که او فردی حرف گوش کن یا مطیع باشد یا به دنبال لطف کردن، اما کسی بود که باید با تاکید او را حرفه ای خطاب کنم.
کیفیت این فرد زمانی ثابت شد که ایالات متحده و متحدانش سعی کردند با فدراسیون روسیه در دوران پس از جنگ سرد ارتباط برقرار کنند. با اجرای چشم انداز بزرگ جورج بوش پدر مبنی بر «اروپای واحد آزاد و در صلح» برای اولین بار در تمام تاریخ اروپا این امر ممکن شد. دولت کلینتون این طرح و دیدگاه بوش را ادامه داد. برای زمانی حتی به نظر می رسید که روسیه عنصری در موفقیت این طرح کلی است. همین طرح باعث شد که خطای غم انگیر معاهده ورسای در انداختن مسئولیت جنگ بزرگ اول به گردن آلمان، تکرار نشود. خطایی که در نتیجه آن نازیسم به عنوان عاملی مهم برای تلافی جویی در آلمان رشد و هیلتر ظهور کرد.
همان طور که ساختار پس از جنگ سرد را می ساختیم ما به دنبال جلوگیری از منزوی کردن روسیه بودیم. اگر روسیه می خواست خود را از غرب جدا کند، اشکالی نداشت اما ما نباید ابتکار عمل در جداسازی را به دست می گرفتیم. بنابراین زمانی که ما مشارکت برای ترویج صلح دموکراتیک در کشورهایی مانند یوگوسلاوی که از خرابه های اتحاد جماهیر شوروی به وجود آمد را آغاز کردیم، به روسیه نقشی برابر اهدا شد. غلبه بر بی اعتمادی روسیه زمان برد اما در نهایت مشارکت ایجاد شد. هنگانی که به دنبال متوقف کردن جنگ در بوسنی بودیم، احتیاط کردیم که این کار بر اساس چارچوب حقوقی قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل انجام شود، جایی که روسیه در تصمیم گیری ها دخالت داشت اما وتویی انجام نداد. وقتی که جنگ به پایان رسید و نیروهای حافظ صلح برای بوسنی و هرزگوین تشکیل شد، روسیه بهترین نیروهای خود را ارسال کرد و در اتفاقی تاریخی آنها تحت فرمان آمریکایی ها قرار گرفتند. بعدها ناتو سه عضو جدید شامل لهستان، مجارستان و جمهوری چک را پذیرفت. روسیه از این اتفاق خوشحال نبود اما در نهایت موافقت خود را اعلام کرد.
ویتالی چورکین به عنوان سفیر روسیه در ناتو، نقش مهمی در ساخت تمام این اتفاقات داشت. نه تنها با حضور به عنوان یک شریک حرفه ای در ناتو بلکه به عنوان تسهیل کننده راه در مسکو. به همین علت خدمات او برای ناتو و بعدها فعالیت های او در سازمان ملل همیشه به یاد می ماند.
متاسفانه، پس از این روزهای بزرگ، ایالات متحده رئیس جمهور بوش پسر، ایده اروپای واحد و آزاد با حضور روسیه را رها کرد و با مسکو آشکارا به عنوان طرف بازنده در جنگ سرد رفتار شد. به دستور ایالات متحده، ناتو مرزهای روسیه را تحت فشار قرار داد. ایالات متحده ناتو را متقاعد کرد که اوکراین و گرجستان را به عنوان اعضای ناتو اعلام کنند که از نگاه مسکو این طور به نظر می رسید که غرب محاصره روسیه را مدنظر خود قرار داده است.
همه اینها در کنار حضور و قدرتمندتر شدن ولادیمیر پوتین به عنوان رهبر روسیه، به کم صداتر شدن صداهای اتحاد در سیاست های روسیه در قبال آمریکا و غرب دامن زد. این مساله به بیشتر شدن پژواک معاهده ورسای شبیه بود. آیا با اقدامات آمریکا در قبال اوکراین دیگر حضور روسیه به عنوان شریکی معتبر ممکن بود؟ آیا تجدید حیات ملی گرایی روسیه اجتناب ناپذیر به نظر نمی رسید؟ ما هرگز نمی توانیم با اطمینان پاسخ این سوال ها را بدهیم. اما چیزی که من می دانم این است که فرصت کار با روسیه به نفع همه بود و ویتالی چورکین نقشی مثبت در این همکاری به عنوان دیپلماتی حرفه ای ایفا کرد.