مرد سرش را جلو می آورد و به آرامی میپرسد:" چیز خاصی مدنظر داری؟ ببین راحت باش، مشکل فرودگاه نداری، خودم هرچی بخوای تهران تحویلت میدم، شوکر میخوای؟"
به گزارش جماران، دما منفی پنج درجه و سرما به اندازه ای است که اعضای صورت را بی حس می کند؛ اما به نظر می رسد که آب و هوا برای ساکنین عادی است، مردها تنها با یک پیراهن و کاپشن هایی نازک در محوطه بازار قدم می زنند و زن ها هم لباسی شبیه به لباس مردها دارند؛ این تشابه حتی در شلوارها هم به وضوح دیده میشود؛ کردی، گل آلود و برفی. فروشندههای خیابان بساط کالاهای برقی را با کیسه هایی سفید پوشاندهاند تا برف آسیبی به آنها نرساند، بازار پر از میوههای تازه است، رفت و آمد نسبتا روان و سکوت فضا را فریاد فروشندهها می شکند:" ظرف زیر قیمت، پاسور، پاسور."
"درخواست های مکرر ساکنین برای کولبری"
طبق قانون، افرادی که به عنوان انتقال دهنده کالا شناخته می شوند مشروط بر داشتن کارت تردد، می توانند اقدام به انتقال کالا از محورهای مرزی کنند؛ اما مساله اصلی این است که صدور کارت های تردد تا به امروز نتوانسته از بار بیکاری در مرزهای غربی کشور بکاهد، طبق گفته کارشناسان این تلاش به دو دلیل با ضعف مواجه بوده است. نخست به دلیل جغرافیای حساس مناطق مرزی و دوم بنا بر شرایط اقتصادی منطقه.
با نگاهی به وضعیت حاکم بر مناطق مرزی بخصوص در غرب کشور درخواست های مکرر ساکنین برای کولبری وجود دارد، کاری که چه رسمی و چه غیر رسمی مشکلات متعددی را برای کولبران به وجود می آورد. به خصوص در بخش غیر رسمی که موجب شده اغلب کولبرها یا به دلیل برودت هوا و یا مانع شدن مرزبانی با خطرات جانی دست و پنجه نرم کنند، شاید به همین خاطر است که در مسیرهای غیرقانونی هر نوع باری توسط واسطهها به آنها تحویل داده میشود و کولبران فقط و فقط به دلیل مشکلات سخت معیشتی بدون هیچ پرسشی بار را به داخل مرزها حمل می کنند؛ تنها با دریافت ۵۰ تا ۷۰ هزار تومان که همین مساله موجب ورود برخی کالاها به کشور شده است که غیرقانونی و از نظر امنیتی با مشکلاتی همراه است.
"پاسور داری؟" "آره." "چیز دیگه ای به کارت میاد؟" "چی مثلا؟" "بیا دنبالم." از بین بساطیها عبور می کند، گاه سلامی میدهد و گاه با اشاره سر از کنار فروشندهها رد میشود، از محیط بازار بیرون میرود و به سمت یک کوچه قدم بر میدارد. خانه درست در وسط کوچه قرار دارد، یک مرد مقابل در منتظر است و به محض باز شدن آن زودتر از همه به داخل حیاط کوچک خانه میرود. حیاط ۲ ورودی دارد و فضای آن را صدای خنده چند بچه پر کرده است. اتاق کوچکی در کنار حیاط است. مرد به سمت آن قدم بر میدارد:" بفرمایید اینجا." فضای اتاق باموکت پوشیده شده و در گوشه اتاق یک کمد به چشم می خورد, مرد سریع بخاری را روشن می کند، فضا را بوی غذا و نفت پر کرده است.
"ببین به من بگو چی به کارت میاد." مکث می کند. " راحت باش، اینجا خونه خودمه، زن و بچهام همینجا تو همین خونه زندگی می کنن." بلند می شود و در اتاق را باز می کند, دو مرد وارد می شوند. حدود ۳۰ سال سن دارند. چند لحظه بعد دو عینک و چند شی مربع شکل و دو سوئیچ روی موکت می گذارند:" این عینک رو هرجایی میخوای بزن به چشات، از همه چی فیلم می گیره، صاف، شفاف." خودکاری از جیب بیرون می آورد و می گذارد کنار دیگر اجناس. " اینم هست، شاید برای فیلم گرفتن بیشتر به کارت بیاد، گرون هم نیست تو تعداد بده من بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار تومن برات قیمت میزنم." چند شئی مربع شکل درست کنار عینک جا خوش کرده اند، مرد یکی را بر میدارد:" این با سیم کارت به گوشی وصل میشه, هرجا باشه واضح همه صداهارو رو گوشی برات می فرسته، یه جورایی پخش مستقیم داره برات." می خندد؛ اما با اشاره صاحبخانه خودش را جمع و جور می کند و یکی از سوئیچ ها را برمیدارد و می گوید:" اینم کارش همینه یه سیم کارت بهش می خوره و بعدم صدای جمعی که توش نیستی رو همون لحظه داری. این خوبیش به اینه که کمتر کسی بهش شک می کنه چون بالاخره تو هر جمعی چند تا سوئیچ باید باشه، اینو اگه بخوای ۲۵۰ هزار تومن برات قیمت می زنم."
"سفارش بده,تهران تحویل بگیر"
جمعیت بیکار در اطراف مرز به خاطر شرایط جغرافیایی نه توان کشاورزی و نه توان دامداری دارند، برخی در مراکز صنعتی ایران فعالیت داشتند و موج فراگیر بیکاری موجب شد این افراد به مناطق خود بازگردند و در نهایت باز هم اقدام به کولبری کنند که تا به امروز ساماندهی نشده است.
صاحبخانه سرش را جلو می آورد و به آرامی می پرسد:" چیز خاصی مدنظر داری که چشات اینا رو نمی گیره؟ ببین راحت باش, مشکل فرودگاه نداری, خودم هرچی بخوای تهران تحویلت می دم, شوکر می خوای؟ از اون بی صداهاش, اسپری فلفل و گاز اشک آور هم هست, از اون سه کارهها." پارچه را از روی کمد کنار می زند و از پشت آن دو اسپری فلفل و دو مدل شوکر می آورد و برای اینکه مطمئن شوم کار شوکرها درست است با شوخی یکی را روی یکی از مردها امتحان می کند؛ البته با فاصله؛ اما به گفته مرد اسپری فلفل جایی برای امتحان ندارد؛ چراکه خطرناک است و اگر در جمع کسی آسم یا حساسیت خاصی داشته باشد با خطر مرگ مواجه می شود. شوکرها از ۸۰ هزار تومان تا ۳۰۰ هزار تومان قیمت دارند و اسپری فلفل دو مدل دارد که یکی ۳۰ هزار تومان و دیگری ۷۰ هزار تومان است؛ درحالی که قیمت آنها در تهران دو تا سه برابر این قیمت است.
کولبرها از نوع جنسی که حمل می کنند اطلاع ندارند
"خود شما بار حمل می کنید؟" "نه." از اصرار به پاسخی بیشتر از این کلمه خوشش نمی آید. برای همین است که دوباره به معامله برمیگردد:" یه سری میان برای جنس بالاتر از شوکر, میفهمی که؟سفارش میدن, تهران تحویل میگرن اما خب هزینه باربری بالایی داره مثه این آت و آشغالا نیست, همچین حسابیه." "قیمت؟" "از هفتصد,هشتصد تا چند میلیون, خیلیها میان تا کلکسیون کامل کنن, نه اینکه فک کنی میرن باهاش آدم بکشن, عشقشون اینه." منظورش اسلحه است.
با توجه به اینکه وضعیت اقتصادی و سرمایه گذاری در این منطقه مطلوب نیست جمعیت عظیم ساکن در مرز با مسئله بسیار مهمی به نام معیشت روبرو است. معیشت و امرار معاش از طریق کولبری در مرز و حمل محموله های تجارت مرزی نیاز به سرمایه آنچنانی ندارد و از سوی دیگر بسیار زود بازده به نظر می رسد، در نتیجه جمعیت عظیم ساماندهی نشده اقدام به نقل و انتقالات مرزی می کنند و بنا به گفته بسیاری از فروشندگان بازارهای مرزی حتی از ماهیت جنسی که حمل می کنند بی اطلاع هستند؛ یعنی اجناس بسته بندی شده توسط واسطه ها در آن طرف مرز به آنها تحویل داده می شود و در خاک ایران به واسطه های ایرانی تحویل داده می شوند و کولبرها تنها نقش حمل کننده را ایفا می کنند.