به گزارش جماران، وقایع اتفاقیه نوشت: خیلی از آنها تمام 20 و چند روزی که از فروریختن محل کسبشان میگذرد به محل حادثه آمدهاند. حتی روزهایی که دورتادور ساختمان تا چندین متر بسته بوده، خودشان را میرسانند به نزدیکترین محل به جایی که قبلا صبح تا شب را در آن میگذراندند.
خیلیهایشان روزهای اول را به امید وعدههای ریز و درشتی که مسئولان میدادند، سپری کردند و در برابر حجم نگرانیای که احاطهشان کرده بود، میایستادند اما حالا که به نظر میرسد خبری از عملیشدن وعدهها نیست و شوک ماجرا هم خوابیده، انگار که تازه فهمیدهاند چه به سرشان آمده سرگردان ادارات و نهادهای مختلف هستند که شاید کسی دستی از آنها بگیرد اما دیروز مانده و رانده از همه جا دوباره راهشان را به سمت ویرانه پلاسکو کج کردند.
با وجود اینکه نیروی انتظامی و نیروهای برقراری انضباط شهری شهرداری از تجمع آنها جلوگیری میکردند اما خیلیها آمده بودند. در دست اغلبشان پوشهای بود که نشان میداد چه نامههایی نوشته و کجاها مراجعه کردهاند اما دست خالی برگشتهاند. چهره کاسبهایی که شاید الان بهتر باشد به آنها بگوییم کاسب سابق، اغلب عصبی و نگران بود، آنهایی هم که آرام به نظر میرسیدند، آنقدر غمزده بودند که نمیشد گفت حال نگرانها بدتر است یا آنها. در گروههای چند نفری ایستاده بودند و با هم حرف میزدند.
حسین، یکی از آنها درباره اینکه با تجمع اطراف پلاسکو چه چیزی دستشان را خواهد گرفت، میگوید: «خب، کجا برویم؟ هرجا بگویید رفتهایم. سراغ هر جایی که آن اول وعده و وعید داده بودند، رفتهایم اما هیچکس کاری نمیکند. همه سعی میکنند قیافههای مهربان بگیرند و دلداریمان بدهند اما تا میگوییم خب، فلان کار را بکنید، میگویند باید صبر کنید فرایند اداریاش تمام شود. این فرایندها کی تمام میشود؟ من به کی بگویم که 400 میلیون بدهکارم؟ به کی بگویم از ترس، خانهای را که بعد از 17 سال مستأجری خریده بودم، گذاشتهام برای فروش؟»
دیگری به میان حرف او میپرد و میگوید: «کاش مرده بودیم. واقعا کاش مرده بودیم. الان خانوادهمان یک مرده متحرک دارند که روزی هزار بار از نگرانی میمیرد. آنها چه گناهی کردهاند که باید تاوان بیچارگی ما را بدهند. الان شب عید است و اگر فکری برای ما نشود؛ یعنی تا چند سال دیگر هم نمیتوانیم از جایمان بلند شویم. گفته بودند وام صد میلیونی میدهند، خبری نشد. بعد گفتند وام 300 میلیونی میدهند، باز هم هیچ خبری نشد.»
دسته دیگری از تجمعکنندگان، دغدغه دیگری دارند. آنها کسانی هستند که مغازههایشان در قسمت فرونریخته پلاسکو یعنی بخش پاساژ تجاری قرار داشته است. میگویند به دستور دادستان، ورودی پشتی ساختمان که دسترسی آنها به مغازههایشان را فراهم میکند، مسدود کردهاند و اجازه نمیدهند آنها باقیمانده اجناس و اسنادشان را خارج کنند.
یکی از آنها میگوید: «در عکسهایی که بهجا مانده مغازهام را دیدهام که سالم بوده و فقط دود گرفته است. حتی مانکنهای جلوی مغازه هم سر جایشان هستند. خب، چرا نمیگذارند من بروم زندگیام را از آنجا بکشم بیرون؟ من کاسبی دارم، چک مردم دست من است. ما میگوییم با نظارت خودتان بگذارید برویم سراغ چیزهای باقیمانده اما نمیگذارند. میگویند اجازه نداریم کسی را به داخل ساختمان راه بدهیم. ما ملاحظات آنها را میفهمیم اما برای ما هم باید فکری شود.»
دیگری که او هم مغازهاش در همین بخش است، میگوید: «خودمان رفتهایم جایی را برای شب عید اجاره کردهایم اما به چیزهایی که در مغازههایمان مانده، نیاز داریم. دائم میگویند صبر کنید. هر جا میرویم از ما صبوری میخواهند اما آخر چند روز؟ چند هفته؟ صبر ما هم حدی دارد. آیا درد خودمان برایمان بس نیست؟ اصلا ما را پنجتا پنجتا با نظارت راه بدهند داخل، برویم مغازهها را تخلیه کنیم. خیلی از زندگیها فروریخته اما نباید زندگیهایی که نریخته را بیشتر از این خراب کنیم. شما را به خدا یک نفر به داد ما برسد.»
در بین جمعیت، کسانی هم هستند که مغازهشان در پاساژ کویتیهاست. آنها هم درست از همان روزی که بلای داغ بر سر پلاسکو آوار شد، بیکار شدهاند. پاساژشان تا اطلاع ثانوی بسته شده است؛ البته اوایل هفته گذشته خبر آمد که قرار است کویتیها تا اواسط هفته بازگشایی شود اما هنوز این اتفاق نیفتاده و همین خلق کاسبان کویتیها را هر روز تنگتر میکند.
یکی از آنها میگوید: «هر روز میگویند فردا حکم جدید دادستان میآید و کویتیها باز میشود اما خبری نیست. واقعا توقع دارند ما برویم تا وقتی خودشان خبرمان کنند؟ نمیفهمند هر کدام از ما چه وضعیتی داریم؟ میلیونها جنس و سرمایه ما توی همین پاساژی بوده که آقایان فکر میکنند هنوز برای بازکردن آن زود است. ما میدانیم که ممکن است خطری وجود داشته باشد اما بالاخره باید کاری کرد. این روزها، هر روز برای ما به اندازه چند ماه اهمیت دارد. ما با حساب روی همین روزها، از مردم سفارش گرفته و چکی خرید کردهایم. دادستان جواب طلبکاران ما را میدهد؟»