رحلت آیتالله هاشمی برای اصلاحطلبان سختتر از دیگر جریانات سیاسی است، چه آنکه آیتالله در سالهای بازگشت آنها به قدرت همواره نقش رابط و کانال ارتباطی با رهبری را برای آنها ایفا میکرد. نقش مهمی که این روزهای نبود هاشمی باید فکری برای آن کنند.
مدل رابطه با حاکمیت بعد از هاشمی
از قرار معلوم همه این انفاقات تازه از فردای فقدان آیت الله هاشمی رفسنجانی شکل گرفته است. درست در میانه ای که چهره های مختلف از فضایل هاشمی رفسنجانی نقل می کردند و خاطرات مشترکشان را با او به یاد می آوردند صاحب نظرانی در اصلاح طلبان ناگهان در رسانه ها از ضرورت بازگشت به هویت اصلاح طلبی و استقلال سخن به میان آوردند. پیش قراول این افراد عباس عبدی بود.
او البته تا قبل از این فقدان در زمره افرادی بود که از ائتلاف 92 دفاع می کرد. او حالا می گوید :« مشکلی که چندین بار با دوستان اصلاحطلب و نیز در گفتوگوهای عمومی و مطبوعاتی مطرح کردم همین بود که اصلاحطلبان باید نقش مستقلی از هر نیروی دیگری برای خود تعریف کنند نه آنکه به امید این و آن باشند. این وابستگیها کمکی به حل مشکلات ایران نمیکند. الان هم به نظرم مشکلی نخواهد داشت. این تصور اشتباهی بود که از آقای هاشمی داشتند ولی اکنون که ایشان درگذشتهاند بهتر میتوانند در راه استقلال و روی پای خود ایستادن فکر کنند. به نظرم در صورتی که رفتار درستی پیشه کنند، فوت آقای هاشمی هیچ مشکلی برای ادامه حضور یا حتی فعالتر شدن آنان نخواهد داشت.»
این سخنان و گفته هایی شبیه آن تا چند روز محل تحلیل و مباحثه بود تا اینکه نشانه های تازه از اتفاقات جدید نمایان شد .
رابطه مستقیم و بدون واسطه با رهبری
آنچه که به رسانه ها رسید این بود که اصلاح طلبانی که تا دیروز هاشمی رفسنجانی را کانال ارتباطی خود با حاکمیت می دانستند حالا بعد از او به جای شیفت به فرد دیگری به ارتباط مستقیم و بدون واسطه فکر می کردند. محمد هاشمی در این مورد گفته است:«اصلاحطلبان، یک گروه سیاسی در این کشور هستند و نمیتوانند بدون ارتباط با رهبری نظام همه فعالیتهایشان را داشته باشند و انجام دهند. در زمان حیات آیتاللههاشمی، ایشان واسطهای بین جناحها، گروهها و افراد با مقام معظم رهبری بودند. آنها مطالب خود را به آیتالله هاشمی میگفتند و ایشان یا خودشان به صورت مستقیم یا غیرمستقیم موضوعات را با رهبری مطرح میکردند یا مطالبات رهبری را به این طرف منتقل میکردند یعنی به عنوان یک واسطه یا کاتالیزور عمل میکردند. ظاهرا الان در نبود ایشان شخصیت دیگری نیست که آن نوع رابطهای را با رهبری داشته باشد که آقای هاشمی داشتند. کسی که بتواند مطالب را در فضای مناسبی مطرح کند. در این شرایط اصلاحطلبان به این فکر افتادند که با خلا وجود آقایهاشمی، خودشان مستقیم و مستقل با حضرتآقا ارتباط بگیرند. تا هم مطالباتشان را به ایشان بگویند و هم مستقیما مطالب آقا را بشنوند. من درباره اینکه چه کسی و به چه صورتی میخواهد این روند را پی بگیرد، اطلاعی ندارم.»
محمد هاشمی البته در این نظر خود تنها نبود. پیش از او حسین مرعشی سخنگوی حزب کارگزاران به یک روزنامه گفته بود :« در شرایط کنونی رهبر معظم انقلاب تنها شخصیتی هستند که از نسل یاران نزدیک حضرت امام(ره) هستند. در نتیجه اگر تا دیروز آیتالله هاشمی به نیابت از نظام با برخی از گروههای سیاسی در ارتباط بود و حلقه اتصال این گروهها به نظام سیاسی تلقی میشد، امروز تنها شخصیتی که میتواند این خلأ را پر کند رهبری انقلاب است، به همین دلیل درخواست این است که مسئولیتهای مدنی و سیاسی آیتالله هاشمی از این پس به حوزه رهبری نظام منتقل شود و مقام معظم رهبری در صورت صلاحدید در این زمینه تدبیر لازم را اتخاذ کنند. در شرایط کنونی بخشی از گروههای سیاسی تقاضا دارند که پس از رحلت آیتالله هاشمی ارتباط این گروهها به صورت مستقیم با مقام معظم رهبری برقرار شود. آیتالله هاشمی به نیابت از نظام جمهوری اسلامی برخی از گروههای سیاسی که با نظام سیاسی دچار فاصله شده بودند را در درون نظام حفظ میکرد. با این وجود و پس از رحلت آیتالله هاشمی به نظر میرسد که باید اقدامی شود تا برخی از گروههای سیاسی را همچنان در درون نظام نگه داریم. در مرحله اول ما منتظر خواهیم ماند تا نظر مقام معظم رهبری را در این زمینه ببینیم و پس از تدبیر ایشان اهداف دیگر خود را دنبال خواهیم کرد نباید اجازه داد خلأ آیتالله هاشمی سبب پاره شدن اتصال برخی گروهها با نظام سیاسی شود. به نظر من شخصیتهایی مانند رئیس دولت اصلاحات آقای ناطق نوری، آیتالله سیدحسن خمینی و آقای روحانی و حتی آقای ولایتی میتوانند بخشی از این وظیفه را برعهده بگیرند.»
آنالیز این سخنان نشان می دهد آنها چند نکته را به صورت اساسی دنبال می کنند :
1- یافتن راهی برای باقی ماندن خانه قدرت؛ اصلاح طلبان آنچنان هوشمند هستند که از تجربیات این چند سال دریباند که اگر با قهر ، تحریم و زاویه نشینی از قدرت رسمی دور بمانند و نتوانند خود را به جامعه عرضه کنند مانند برخی دیگر از جریان های سیاسی از چرخه قدرت حذف خواهند شد . مانند همان ضرب المثلی که می گوید :«از دل برود هر آنکه از دیده برفت»
2-عقلای آنها دریافته اند که در زمان دور ماندن از قدرت افراطی های جریان اصلاحات صدای بلندتری خواهند داشت و آن زمان که رادیکالیسم در میان جناحشان حرف اول را بزند راحت تر از آنچه تصور خواهد شد روند حذفی را تجربه خواهند کرد .
3-آنها آنچنان که محمد هاشمی و حسین مرعشی گفته اند اولویت را به این داده اند که خودشان و بدون واسطه با حاکمیت در ارتباط باشند . چه آنکه این ارتباط بدون واسطه حتما قدرت بیشتری را به دنبال خواهد داشت و از سویی دیگر از پرداخت هزینه به واسطه ها جلوگیری خواهد شد.
جزییات تازه از تصمیمات اصلاح طلبان
در تازه ترین تحول در این مورد محمد رضا تابش که خبرهای تازه تری را به خبرآنلاین داد . او از ارائه درخواست اصلاحطلبان از مقام معظم رهبری برای ارتباط مستقیم و نزدیکتر با ایشان، خبر داده است . او ماجرا را اینگونه روایت کرده است : «بسیاری از چهرههای اصلاحطلب که مورد شناخت و وثوق رهبری هم هستند، ملاقات و ارتباط با ایشان دارند ولی این ارتباط نزدیک نیست و ما درصدد هستیم که این ارتباط برقرار شود. ما باید تلاش کنیم که این ارتباط نزدیک اتفاق بیفتد، چراکه این عدم ارتباط برای ما ضعف و خلاء است و از آن طرف باعث سوءاستفاده جریان رقیب میشود.»
تابش در پاسخ به این سؤال که "آیا فرد خاصی قرار است این ارتباط را ایجاد کند یا اصلاحطلبان برنامه خاصی برای برقراری چنین ارتباطی دارند؟" نیز گفته است :« این تقاضا از سوی گروهها و طیفهای مختلف اصلاحطلب خدمت ایشان ارائه شده است؛ انشاءالله که مورد پذیرش قرار گیرد و مکانیزم آن را نیز باید خود ایشان تعیین کنند که به چه صورتی باشد.»
اگر با این مفروضات بخواهیم شرایط پیش رو تحلیل کنیم باید بگوییم که اصلاح طلبان نسخه تازه ای را برای تداوم سیاست ورزی اشان در نیمه دهه نود تهیه کرده اند . حالا سوالات مهمی پیش روی ما قرار دارد؛ آیا آنها در صورت توفیق در فاز اول اقداماتشان به حضور مستقل در انتخابات 96 فکر خواهند کرد یا اینکه آنها یک پروسه طولانی تر تا سال 1400 را مد نظر خواهند داشت؟ آیا آنها با نظریه«فصل استقلال » می خواهند آرایش سیاسی کشور را به دوران قبل از احمدی نژاد بازگردانند و همان وضعیت رقابت راستگرایان و چپ گرایان را احیا کنند ؟ در این صورت باید سامان سیاسی بعد از سال 92 را رو به تغییر بدانیم؟
به نظر می رسد اسفند، ماه تعیین کننده سیاست ایران خواهد بود. باید منتظر خبرهای رسمی باشیم؛ شاید که از تحولات پیش رو شگفت زده شویم!