آتشسوزی و فروریختن ساختمان «پلاسکو» و به دنبال آن از دست دادن ۱۶ تن از آتشنشانهای کشورمان، واقعه تلخی بود که شاید طعمش را بیش از هر کسی راویان آن چشیده باشند؛ راویان خستگیناپذیری که در این ۹ روز بیوقفه تمام تلخیها و سختیهای این حادثه را روایت کردند و گاه برخی صحنهها را دیدند و از کنارش گذشتند تا شاید بیش از این ناقل غمی نباشند که این روزها جامعه را فرا گرفته است.
به گزارش جماران، خبرنگاران و عکاسان پلاسکو از اولین دقایق این حادثه در محل حضور داشتند، همپای آتشنشانان اشک ریختند و دودهای سفید را نفس کشیدند. آنها برای بودن مبارزه کردند تا همه چیز را با چشم ببینند و با گوش بشنوند و روایتشان درستترین باشد.
این گزارش، روایت خبرنگاران از ۹ روز حضور در محل حادثه «پلاسکو» است که از غمانگیزترین تا سختترین لحظهها سخن میگویند.
به خاطر زن بودنم مورد هجمه قرار گرفتم
مژگان انصاری که به عنوان تنها خبرنگار خانم در محل حادثه «پلاسکو» حضور داشت، فضای و شرایط آنجا را در این ۹ روز اینگونه روایت میکند، «من تنها خانم خبرنگار بودم که از همان لحظات اول تا پایان در محل حادثه حضور داشتم؛ البته در این مدت خانمهای دیگر هم از رسانههای دیگری آمدند، اما من به صورت ثابت دو شب در محل حادثه بودم. واقعیت این است که به طور کلی برای خبرنگاران محدویتهای زیادی ایجاد میکردند. زمانی که پیکری پیدا میشد، نیروی انتظامی خبرنگاران را با برخورد نامناسبی بیرون میکرد؛ به طوری که حتی یکی از خانمهای خبرنگار مورد ضرب و شتم قرار گرفت و با وجود اینکه آن سرباز ۴۸ ساعت بازداشت شد، اما به هر حال حرمت خبرنگار شکسته شد. به همین خاطر ما بعضا مجبور بودیم به این خاطر که خبرنگاران را بیرون میکردند، از خودمان خلاقیت نشان دهیم و جاهای مختلفی پنهان شویم؛ یکی از خبرنگاران ما در دستشویی پنهان شده بود و خودم هم مجبور شدم که چند ساعت در ماشین اورژانس پنهان شوم.
او که پیش از این خبرنگاری بحران را تجربه کرده بود و به عنوان خبرنگار در زلزلههای ورزقان و اهر حضور داشت، درباره تاثیر حال و هوای ناراحتکننده پلاسکو بر خبرنگاران میگوید: «پیشتر خبرنگاری بحران را تجربه کرده بودم و به همین خاطر هم شرایط ناراحت کننده باعث نشد تا کار خبر از دستم در برود؛ البته در این مدت شبهایی بود که بسیار گریه کردم، اما زمانی که درگیر کار خبر نبودم. زمانی بسیار تحت تاثیر قرار گفتم که خانوادههایی را میدیدم که به دنبال عزیزشان در آنجا حضور داشتند، اما هیچ اثری پیدا نمیکردند. پلاسکو واقعا حادثه تلخی بود، اما صحنههای قشنگی هم داشت. خیلی جالب بود که مردم ما اینقدر به این حادثه اهمیت دادند و برای آتشنشانها تمام وعدههای غذایی را میآوردند، ولی با این وجود در این شرایط بچههای خبرنگار سعی میکرند از این غذاها نخورند تا فقط به دست آتشنشانها برسد.»
انصاری با اشاره به هجمههایی که به او به عنوان یک خبرنگار خانم وارد شده بود، میگوید: «عده زیادی بودند که حضور یک خانم خبرنگار را در محل حادثه قبول نمیکردند. حتی یک نفر به من گفت «تو حرمت چادر را نگه نمیداری»؛ این در حالی بود که من کار خبری انجام میدادم. خیلیها به من میگفتند اینجا محیط مردانه است، اما واقعیت این بود که من برای کار خبر آنجا بودم و مردانه بودن محیط اصلاً مطرح نبود. در واقع میتوان گفت نصف انرژی من صرف قانع کردن افرادی میشد که اصرار داشتند به من بگویند اینجا محیط مردانه است.»
«به هر حال در محیطی مردانه که بیش از ۷۰۰ مرد در آن حضور داشتند، حضور یک خانم، آن هم با چادر بسیار به چشم میآمد. من به خاطر زن بودنم بسیار مورد هجمه قرار گرفتم و بعضاً به من میگفتند، تو بهتر است بروی ظرف بشوری یا شوهرداری کنی، ولی علیرغم تمام هجمههایی که برای حضور من به عنوان یک زن در محل حادثه پلاسکو وجود داشت، در صحنه حضور داشتم و تلاش کردم این محدویتهایی که جامعه و آن تیم بر من اعمال میکردند را قبول نکنم. من در این چند سال یاد گرفتم که چطور کار کنم.»
او ادامه میدهد: «بچههای خبرنگار مکتوب خیلی مظلوم بودند؛ در حالی که خبرنگاران یک شبکه تلویزیونی جایگاه داشتند و مسؤولان بدون هیچ اصراری پای دوربین آنها حاضر میشدند و آمارهای نهایی را به آنها میدادند، اما ما به سختی اطلاعات میگرفتیم و واقعاً با جان و دل کار میکردیم. خبرنگاران مکتوب پا به پای تصویریها کار میکردند، ولی مورد غفلت قرار میگرفتند، چون همیشه مسؤولان جلوی دوربین صداوسیما حاضر میشدند و ما در حاشیه بودیم و با سختی تمام کار میکردیم. ولی باز هم در کل به نظرم با وجود تمام این محدودیتها کارنامه بچههای خبرنگار مکتوب بسیار بهتر از خبرنگاران رسانههای تصویری بود. از طرفی هم آمارهای ضد و نقیضی داده میشد، که بسیار از نظر خبری ناراحتکننده بود. اینکه آماری گفته میشد و دقایقی بعد تکذیب میشد، ما را از لحاظ خبری اذیت میکرد.»
«علاوه بر اینها هجمهای در فضای رسانهای صورت گرفته که میگویند خبرنگاران به صورت لیستی وارد میشدند، واقعا اینطور نبود. هر خبرنگاری که میتوانست به هر نحوی و به هر راهی از نیروهای انتظامی فرار کند، میتوانست داخل بیاید و این کاملاً بستگی به تواناییهای آن خبرنگار داشت.»
برخی معتقد بودند رسالت خبرنگاری بر پایه بیاخلاقی است
محمدرضا نورمحمدیان نیز درباره تجربه حضور در محل حادثه پلاسکو میگوید: «قرار گرفتن در چنین موقعیتی، شرایط روحی خاصی را میطلبد. من به عنوان یک خبرنگار به خودم این اجازه را ندادم که شرایط غمانگیز آنجا روی کار من تاثیر بگذارد. ما آنجا شاهد صحنههای ناراحتکننده زیادی بودیم، اما اگر اجازه میدادیم احساسات بر ما غلبه کند، از کار خبری جا میماندیم. اگر شرایط عادی بود و به عنوان خبرنگار آنجا حضور نداشتم، با دیدن آنصحنهها و گریه کردن آتشنشانها، پا به پای آنها گریه میکردم.»
او با بیان اینکه ما آنجا بودیم که به وظیفه رسانهای و اطلاعرسانی خود عمل کنیم، ادامه میدهد: «سختی کار زمانی بود که از آن موقعیت فاصله میگرفتم؛ چون در ساعاتی که در محل حادثه حضور داشتم، به دلیل مسؤولیت خبری که بر دوشمان بود، فکرمان مشغول همین موضوع بود، اما وقتی از محیط فاصله میگرفتم تا ساعتها آن تصاویر جلوی چشمانم مرور میشد. لحظههای پیدا شدن پیکر آتشنشانها آنقدر تاثیرگذار بود که اگر من به عنوان خبرنگار آنجا نبودم، گریه کمترین کاری بود که میتوانستم برای غلبه بر احساساتم انجام بدهم.»
نورمحمدیان همچنین دربارهی صحنههایی که به دلیل مسائل اخلاقی از پوشش آن منصرف شده است، میگوید: «خبرنگارها به خاطر اینکه باید برای کانالهای خبری رسانههای خود عکس و فیلم ارسال میکردند، مسؤولیتشان تقریباً با عکاسها مشترک شده بود. خوشبختانه از همان ساعت اولیه حادثه، کمپینی تشکیل شد که هیچ عکس ناراحتکنندهای از پیکرهای شهدای آتشنشان منتشر نشود؛ این موضوعی بود که همه اهالی رسانه که در آنجا حضور داشتند، به آن توجه میکردند.»
«در محل حادثه هیچکس مسؤولیت خبرنگاران را بر عهده نداشت و آنها را ساماندهی نمیکرد و به همین خاطر هم این مشکل وجود داشت که وقتی پیکری را پیدا میکردند، یگان ویژه با برخوردهای نامناسب همه خبرنگاران را بیرون میکرد. ما مجبور بودیم برای آنکه در محل حضور داشته باشیم، کارهای غیرمتعارف کنیم. مثلا یک شب با همکارانمان مجبور شدیم در دستشویی قایم شویم یا زیر یک بیل مکانیکی پنهان شدیم که ما را بیرون نکنند. چون تفکری که آنجا وجود داشت این بود که رسالت خبرنگاران بر پایه بیاخلاقی است. در صورتی که ما میدانستیم که باید اخبار را به صورت اخلاقی منتشر کنیم.»
او همچنین درباره تاثیر حضور مسؤولان و چهرهها در روحیه آتشنشانها میگوید: «آتشنشانها در شرایط روحی مناسبی نبودند و گاهی بعضی از آنها با دیدن مسؤولان گلایه میکردند. اما فکر میکنم مهم این است که این حضورها صرفاً برای عکس گرفتن نباشد. هنرمندانی بودند که به صرف همدردی میآمدند و خوب بود و خیلیها هم بودند که اصلاً اجازه عکاسی نمیدادند و در عین حال برخی هم میآمدند که عکس بگیرند.»
صحنههای که نمیتوانستیم آنها را خبر کنیم زیاد بود
میثاق اختر میگوید: «به دلیل اینکه از مردم خواسته شد که در محل حادثه پلاسکو حضور نداشته باشند، رسالتی بر گردن رسانهها و خبرنگاران انداخته شد که اخبار را به صورت لحظه به لحظه منتشر کنند. چون مردم به شدت دوست داشتند که هر لحظه در جریان اخبار قرار بگیرند و به همین خاطر هم بچههای خبرنگاری که از رسانههای مختلف در آنجا بودند، همه تلاششان را کردند که لحظه به لحظه اخبار را منتشر کنند.»
«همه دوستان خبرنگار از همان لحظه شروع حادثه در محل حضور داشتند و شاید بتوان گفت که به اندازه آتشنشانهای حاضر در محل حادثه درگیر ماجرا بودند. سرمای هوا و دود سفیدی که ناشی از سوختن پلاسکو بود، شرایط را بسیار برای همه ما سخت کرده بود. شرایط بسیار ناراحتکننده و غمانگیز بود و ما تمام تلاشمان را کردیم که تحت تاثیر این فضا قرار نگیریم، اما لحظاتی که پیکر آتشنشانها پیدا میشد، حال و هوای عجیبی وجود داشت و واقعاً همه ما تحت تاثیر قرار گرفته بودیم و گاهی با آتشنشانها گریه میکردیم.»
او با بیان اینکه حتی خبرنگارانی که در محل حضور داشتند هم گاهی درگیر شایعات میشدند و در صحت برخی از اخبار شک میکردند، ادامه میدهد: «بحث اخلاقیات در پوشش اخبار حادثه پلاسکو، بیشتر زمانی مطرح شد که پیکر آتشنشانهای شهید را بیرون میآوردند. به هر حال از قبل همه دوستان خبرنگار و عکاس با هم صحبت کرده بودیم که هیچ عکسی از پیکر اینها منتشر نشود. چون طبیعتاً به دلیل میزان زیاد آوار و شدت حرارت، این پیکرها در شرایط خوبی نبودند و خوشبختانه در نهایت هم من ندیدم که عکسی از پیکرها منتشر شود. صحنههایی که ما شاهد آنها بودیم، اما نمیتوانستیم از نظر اخلاقی خبر آنها را اعلام کنیم، زیاد بود. برخی از صحنهها چون موقعیت خانوادههای شهدای آتشنشان و مردم به ذهنمان میآمد و به لحاظ روحی اخبار مناسبی نبودند را پوشش نمیدادیم.»
«اختر» همچنین درباره تاثیر حضور مسؤولان و چهرهها در روحیه آتشنشانها میگوید: «آتشنشانها هم درگیر عملیات بودند و هم به شدت ناراحت بودند و کمتر توجه میکردند که چه افرادی که میآیند. فکر نمیکنم حضور مسؤولان کمکی به روحیه آتشنشانها کرده باشد، اما حضور هنرمندان از نظر روحی تاثیرگذار بود. نهایتاً فکر میکنم رسانهها تا حدود زیادی موفق شدند که مردم را لحظه به لحظه در جریان اخبار بگذارند و خوشبختانه ایسنا هم عملکرد خوبی داشت.»
لحظههایی که مبهوت میشدم
همچنین علیرضا قربانی درباره حضور در محل حادثه پلاسکو میگوید: «صحنههایی که قرار بود پیکرها را دربیاورند از لحظات تاثیرگذاری بود که همه خبرنگاران میدانستند نباید از این صحنهها عکس بگیرند یا فیلمبرداری کنند. ولی یادم است یک شب آتشنشانها در حال کار بودند و یکی از آنها سُر خورد و افتاد و ما هم بنا به عادتی که داریم، دوربینها را درآوردیم که فیلم بگیریم و یکی از آتشنشانها گفت از چی فیلم میگیرید؟؛ حقیقتاً آنجا به شخصه ناراحت شدم از اینکه این کار را کردیم. به هر حال ما عادت کردهایم که تا اتفاقی میافتد دوربینها را درمیآوریم، ولی نباید در آن موقعیت این کار را انجام میدادیم.»
او درباره تاثیری که حال و هوای پلاسکو بر خبرنگاران میگذاشت، میگوید: «من تنها یک شب در محل حادثه پلاسکو حضور داشتم، ولی صحنههایی بود باعث میشد تحت تاثیر قرار بگیرم و کار خبر را برای لحظاتی فراموش کنم. به عنوان مثال وقتی میدیدم موادی که خارج میکنند که کاملاً مذاب بود، مبهوت میشدم و حواسم کاملا پرت میشد.
قربانی با اشاره به تاثیر حضور مسؤولان و چهرهها در روحیه آتشنشانها، ادامه میدهد: «به نظرم از نظر روحی تاثیری ایجاد نمیکرد. برخی از اعضای شورای شهر که میآمدند، گزارشی میگرفتند و میرفتند. ولی به نظرم حضور نیروهای قدیمی و کارکشته آتشنشانی در محل بسیار موثرتر بود.»
مهدی بابایی خبرنگار حوادث ایسنا که مدت زیادی در محل حادثه پلاسکو درباره خبرنگاری بحران می-گوید: «از زمانی که ساختمان پلاسکو آتش گرفت و پیش از زمان ریزش ساختمان تا آخرین روز آوار برداری در محل حادثه حضور داشتم، ولی طبیعتاً گاهی بدلیل خستگی مجبور به ترک محل می¬شدم. فکر می¬کنم یکی از مشکلاتی که رسانه¬ها در این بحران پلاسکو با آن مواجه شدند، این بود که خبرنگار بحران نداشتیم و این به فرآیند کار خبری آسیب¬هایی را وارد می¬کرد.»
او که شش سال است تجربه خبرنگاری حوادث را دارد، ادامه می¬دهد: «در تمام این سال¬ها حادثه¬ایی به این بزرگی ندیده بودم و افرادی هم که سابقه بیشتری در این حوزه دارند هم گفتند که چنین حادثه بزرگی را ندیده بودند. این اولین برج تهران بود که فروریخت و از الان به بعد باید منتظر ریختن دیگر برج¬های قدیمی تهران باشیم.»
«در طی دوران خبرنگاری¬ام خط قرمزهایی را برای خودم تعریف و تلاش کردم که نه تنها در حادثه پلاسک، بلکه در حوادث دیگر هم به آنها پایبند باشم. یکی از این خط قرمزها این بود که از گریه و بی-تابی خانواده¬هایی که عزیزانشان را از دست داده¬اند، عکس نگیرم و از آنها خبر تهیه نکنم و دیگری اینکه از پیکر افرادی که جان باخته¬اند عکس نگیرم.»
بابایی درباره حال و هوای غم¬انگیز پلاسکو تاثیری که روی خبرنگاران داشت، می¬گوید: «خبرنگار بحران بودن یعنی با این فضاها سر و کار داشتن. قطعا لحظات خیلی ناراحتت¬کننده¬ای را در این دوران پشت سر گذاشتیم، مثل اینکه چند تن از شهدای آتش¬نشان را از پیش می¬شناختم یا با آتش¬نشان¬هایی که در محل حادثه حضور داشتند و گاهی بی¬تابی می¬کردند از دوستانم بودند؛ اما نگذاشتم که این احساسات روی کار خبر تاثیر بگذارند و تمام این تفکرات را گذاشتم برای زمانی که از محل حادثه دور شدم. این نتیجه تجربه¬هایی است که در حادثه¬های دیگری مثل زلزله و سقوط هواپیما به دست آورده¬ام.»
او همچنین درباره وضعیت خبرنگاران در حادثه پلاسکو می¬گوید: «خوب است که در مواقع بحرانی اخبار سامندهی شود، اما تشکیل یک ستاد بحران در هنگام وقوع حادثه انتظار معقولی نیست. در حادثه پلاسکو هم چند روز پس از وقوع حادثه این اتقاق افتاد و اخبار از سوی آقای ملکی که به نوعی سخنگوی بحران بودند، در اختیار خبرنگارن قرار می¬گرفت. اگر گاهی مشکلاتی هم در این زمینه پیش می¬آمد به این دلیل بود که ایشان با خبرنگاران حوادث در ارتباط بودند و سایر خبرنگران حاضر در محل را نمی¬شناختند.»
«یکی دیگر از مشکلاتی که در بحث خبر با آن مواجه بودیم این بود که خبرنگارانی که نمی¬توانستند در محل حادثه و محوطه پلاسکو حاضر شوند، اخبار و اطلاعات را از منابع غیر موثق منتشر می¬کردند یا اینکه افرادی در محل حضور داشتند که فقط برای بالاتر بردن دنبال¬کنندگان خودشان در توئیتر در محل حضور پیدا می¬کردند و هیچ آشنایی با خبرنگاری بحران نداشتند.»
او با بیان اینکه خبرنگاران نباید مانع عملیات امداد شوند، ادامه ¬می¬دهد: «به نظرم مهمتر از اطلاع-رسانی و خبر، نجات جان افرادی است که نیاز به کمک دارند. به عنوان مثال حضور خبرنگار صداوسیما در کنار افرادی کع در حال امدادرسانی بودند و مصاحبه با آنها بی¬معنی و حتی خنده¬دار بود.»
«نکته بسیار مهمی که در حادثه پلاسکو به چشم آمد این بود که رسانه¬های رسمی ما بسیار از شبکه¬های اجتماعی عقب هستند. جدا از بحث شایعه که در این شبکه¬ها وجود دارد و گاهی حتی برخی از رسانه-های رسمی هم به این شایعات دامن می¬زنند، برد اخبار در شبکه¬های اجتماعی بیشتر از رسانه¬های رسمی است. رسانه¬های رسمی باید بروز شوند و حضورشان را در شبکه¬های اجتماعی پررنگ¬تر کنند تا هم امکان شایعه را کمتر کنند و هم مخاطبان شبکه¬های اجتماعی را جذب کنند.»
بابایی با بیان اینکه پلاسکو تمام نشده است، ادامه می¬دهد: «حادثه¬ای که برای پلاسکو رخ داد می¬تواند برای بسیاری دیگر از ساختمان¬های تهران رخ دهد. فکر می¬کنم رسانه¬ها و خبرنگاران باید مسئولان را به سمت پاسخگویی درباره ساختمان¬هایی با وضعیت مشابه با پلاسکو ببرند. ما در حادثه پلاسکو شانس آوردیم که این اتفاق در زمانی رخ داد که افراد کمی در ساختمان حضور داشتند، اما ممکن است دیگر شانس با ما همراه نباشد و ساختمان دیگری در ساعت شلوغی دچار حادثه شود. رسانه¬ها باید مردم را نسبت به حوادث آینده حساس و مسئولان را در این باره پاسخگو کنند.»
او همچنین درباره تاثیر حضور برخی از مسئولان و چهره¬ها بر روحیه آتش¬نشان¬ها می¬گوید: «به نظرم حضور برخی از چهره¬ها در محله حادثه بی¬معنی بود. میان آن همه آتش¬نشانی که در حال فعالیت هستند، حضور این افراد بیشتر روی سربازها تاثیر دارد تا روی آتش¬نشان¬ها. برای بالا بردن روحیه آتش¬نشان-ها باید کارهای دیگری انجام ¬می¬شد. البته از طرفی هم آمدن مسئولانی مثل رئیس¬جمهو، باعث قوت قلب می¬شود. اما به عنوان مثال حضور یکی از اعضای شواری شهر که با کت و شلوار در محل حادثه حاضر می¬شود و به هیچ رسانه و عکاسی هم نه نمی¬گوید، صرفا برای مطرح شدن است.»
«حضور مسئولان مرتبط با حادثه مثل شهردار تهران یا رئیس پلیس تهران لازم بود، اما حضور مسئولان غیر مرتبط یا کمتر مرتبط آن هم بیش از یک بار، لازم نبود.»