این مطلب را با خاطرهای شنیدنی که شخصا شاهد آن بودم آغاز میکنم. در دوره اول مجلس شورای اسلامی که اینجانب نیز افتخار نمایندگی مردم را داشتم، هرهفته مجلس سه روز جلسه علنی داشت که رأس ساعت 8 صبح با تلاوت آیاتی به انتخاب آیتالله اسدالله بیات زنجانی متناسب با لایحهای که در دستور کار بود، توسط یکی از قاریان قرآن آغاز میشد. آیتالله هاشمی رئیس مجلس، اکثر اوقات، نیم ساعت قبل از شروع رسمی در جایگاه مینشست تا نمایندگانی که کار یا خبری داشتند با ایشان در میان بگذارند. صبح روز پنجشنبه 20 آبان 1361 ساعت هفت و نیم وارد صحن مجلس شورای اسلامی شدم اطراف صندلی آقای هاشمی همهمه بود. جلو رفتم دیدم بحث بر سر آقای دکتر ولایتی وزیر امور خارجه است که طبق اعلام رادیو قرار بود در تشییع جنازه برژنف صدر هیات رئیسه و رهبر اتحاد جماهیر شوروی که شب قبل فوت کرده بود شرکت کند. برخی از نمایندگان معترض بودند. در این اثنا آیتالله محمد یزدی هم به آن جمع پیوست و در حالی که بسیار ناراحت و عصبانی بود با صدای بلند که توجه دیگران را هم جلب کرد اظهار داشت: این کار وهن اسلام و تشیع است که یک مسلمان متدین و متعبدی مثل دکتر ولایتی در تشییع جنازه یک کافر و ملحد که رئیس کفار است شرکت کند. آیتالله هاشمی هرچه استدلال کردند ایشان قانع نشدند و گفتند باید این برنامه در این سطح انجام نشود و جلو آن گرفته شود تا اعتقادات مردم سست نگردد. آقای هاشمی در پاسخ گفتند اگر امام اجازه داده باشد چی. آیا باز هم شما مخالفید؟ آقای یزدی گفت اگر امام در جریان است و با اذن ایشان باشد ما حرفی نداریم. ایشان فرمود خاطرتان جمع باشد این گونه امور مهم بدون اطلاع امام انجام نمیشود. آقای یزدی گفتند از صبح زود دهها نفر از بازاریان و متدینان به من تلفن زدهاند و به شدت ناراحتند پس اعلام کنید که به دستور امام بوده تا مردم بپذیرند. آقای هاشمی پاسخی دادند که غرض من از نقل این واقعه همین مطلب است. ایشان فرمود ما اعلام نمیکنیم که این امر با اجازه امام است، اصلاً چرا ما باید امام را برای هر مسألهای خرج کنیم این درست نیست. و ایشان هم دیگر چیزی نگفت. پاسخ آیتالله هاشمی در آن روز برای ما بسیار قابل تأمل بود و با گذشت زمان اهمیت آن به عنوان یک اصل مهم آشکارتر شد. این پاسخ حداقل دو هدف و نکته مهم را در بر دارد: 1) حفظ جایگاه رهبری نظام؛ 2) کمک به رشد و بالندگی فکری و سیاسی مردم.
در مورد نکته نخست باید گفت که در ساختار اندیشه و تدبیرهاشمی، حفظ جایگاه امام و رهبری یک اصل خدشه ناپذیر است. افسوس که این اصل در مقاطعی نادیده گرفته شد و عدهای از روی ناآگاهی یا تعمد حریم این جایگاه را نگه نداشتند و تا توانستند برای هر کار پیش پا افتادهای پای رهبری نظام را به میان کشیدند، چه در دوران امام و چه پس از آن. انتساب هر مسأله جزیی به موافقت یا مخالفت رهبری نظام و درگیر کردن ذهن جامعه به این امور، البته ممکن است چند صباحی به نفع آنان باشد اما در دراز مدت ضربات جبران ناپذیری به آن جایگاه وارد خواهد آورد. باید بدانیم کشور و نظام همواره روزهای سخت و حساسی را در پیش دارد بگذاریم اعتبار و آبروی رهبری در آن روزهای حساس خرج شود و این ذخیره گرانبها را تمام نکنیم. علامت دوراندیشی و بلند نظری آقایهاشمی در این بود که تا حد امکان همه بلایا را به جان میخرید و از امام و رهبری مایه نمیگذاشت. چنانکه در قضیه پذیرش قطعنامه به حضرت امام پیشنهاد داده بود که این اقدام را به پای من بنویسید و سپس مرا محاکمه و اعدام کنید تا به جایگاه شما لطمهای وارد نگردد. این نمونهای از اندیشه انقلابی و مخلصانه آن بزرگمرد بود. امامتأسفانه گاهی احساس میشود حرمت جایگاه والای ولایت فقیه را به ثمن بخس میفروشند. در همین قضیه اخیر که مقام معظم رهبری با بزرگواری و اندوه بر پیکر یار دیرین خود نماز گزارد و یکی از جملات مستحبی دعا را قرائت نکرده بود، معاون فرهنگی یکی از قوای کشور در توجیهی ناروا مطلبی را اظهار داشت که بیش از آنکه بههاشمی لطمه بزند به جایگاه والای رهبری صدمه میزند. ما چرا باید اینگونه تفسیر کنیم که مقام معظم رهبری چون نخواستند دروغ بگویند آن جمله را نفرمودند. چرا احتمال ندهیم که شاید این جمله مستحبی را فراموش کرده باشند. ما چرا باید از سوی خود تفسیر ما لایرضی صاحبه بکنیم. هاشمی در میان ما نیست اما مقام معظم رهبری این شخصیت بیبدیل نظام و این نعمت بزرگ را که به لطف پروردگار امروز سایه اش بر سر ملت ماست با سخنان نسنجیده تضعیف کنیم و خدای نخواسته در باور مردم، مردمی که میلیونها نفر از آنها در آن تشییع شکوهمند ارادتشان را به آقایهاشمی ابراز کرده بودند تردید ایجاد کنیم. آری فرق تفکر هاشمی با دیگران در اینگونه مسائل روشن میشود.
اما نکته دیگر در پاسخ آیتالله هاشمی در خاطرهای که بازگو کردم این بود که تا کی باید مردم را جوری بار آوریم که در همه چیز چشمشان به دهان امام و رهبر باشد. باید خود مردم به بلوغ برسند و خودشان درک کنند که شرکت دکتر ولایتی در تشییع جنازه یک کافر آیا توهین به اسلام است یا سبب تقویت مناسبات سیاسی و حسن همجواری و تبدیل چالش به فرصت برای حفظ اسلام؟ این از نکات مهم تدبیر در مدیریت است.هاشمی همچون استادش امام خمینی سعی داشت مردم به گونهای رشد کنند که خود مانند امام بیندیشند و لازم نباشد مدام نظر امام را مطرح کنند. امام با همین نگاه توانست جامعه را بسازد. در تأیید این مطلب ذکر دو نمونه از امام بسیار آموزنده است. یکی اینکه مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی در یکی از انتخاباتها از امام سؤال کرده بود به چه کسی رأی بدهم؟ امام فرموده بود از من چرا میپرسی خودت فکر کن ببین به چه کسی باید رأی بدهی. نمونه دوم کلامی از امام است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است و جای تأمل بسیار دارد. امام بعد از اعلام روز دوازدهم فروردین به عنوان روز جمهوری اسلامی، که بیش از 98 در صد مردم «جمهوری اسلامی» را برگزیده بودند، بیانیهای صادر کردند. امام(ره) در ابتدای بیانیه، آیه شریفه «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه» را ذکر نمودند، و در متن بیانیه از واژگان «نجعلهم ائمه» استفادهای پرمعنی کردهاند و فرمودند «در این روز (روز جمهوری اسلامی) خداوند تعالی بر ما منت نهاد و رژیم استکبار را با دست توانای خود که قدرت مستعضعفین است، در هم پیچید و ملت عظیم ما را ائمه و پیشوای ملتهای مستضعف نمود». بعد از آن با عبارت «من در این روز مبارک که روز امامت امت است...» مطلب را ادامه دادند. نکته فوقالعاده مهم و قابل دقت در این جمله تعبیر «امامت امت» بدون حرف واو در وسط آن است. امام(ره) نفرمودند روز امامت و امت. روز امامت امت یعنی امت، امام است و در این روز، امت و مردم پیشوایی نظام را به عهده گرفتهاند. امام با این تعبیر بسیار جالب استقلال فکری و شخصیت مردم را مورد عنایت قرار داده و اعلام میدارد امت به حدی از رشد رسیده که میتواند وظایف خود را درک کند و خود پشتیبان این نظام باشد. و البته این تعبیر زیبای امام یعنی «امامت امت» منافاتی با ضرورت وجود پیشوا و رهبر برای جامعه ندارد. زیرا جامعه به هر پایهای از رشد هم برسد نیازمند رهبر است. تنها فرقی که دارد این است که هرچه رشد فکری جامعه بالاتر باشد کار مدیریت رهبری آسانتر است و هر چه رشد پایینتر زحمت رهبری بیشتر.
منبع: روزنامه اطلاعات