به گزارش جماران، پیرو انتشار مقالهای از من در تاریخ 28 آذر 1395 زیر نام: «تحریفهای پایانناپذیر در سریال معمای شاه» که در «خبرآنلاین» بازتاب یافت و در آن به مندرجات بخشهایی از این سریال که شبهای 21، 22 و24 آذر از شبکه یک سیما پخش شد اعتراض کردم آقای موسی حقانی پاسخی دادهاند که در سایت «تاریخ ایرانی» و «خبرگزاری فارس» بازتاب یافته و نیازمند توضیحاتی است.
«در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، آزادی بیان و نشر افکار با رعایت موازین اسلامی و مصالح کشور باید تأمین شود».
از همینرو برای تضمین آزادی بیان در این رسانه حساس، اصل 175 نظارت بر این سازمان را بر عهدة نمایندگان سه قوة مجریه، قضائیه و مجلس شورای اسلامی قرار داده است تا مقامات دولتی نتوانند این رسانه را به کنترل خود درآورند. اجرای این اصول قانون اساسی از سوی سازمان صدا و سیما نیازمند تولید اینگونه سریالها نیست. کافی است که از استادان و متخصصان رشتة تاریخ معاصر ایران دعوت شود و با برگزاری میزگردهای تاریخی و بحثهای موشکافانه، بینندگان در این رسانه از رویدادهای تاریخ معاصر ایران آن هم بدون تحمیل هزینههای گزاف به بودجة این سازمان آگاه شوند. ولی به رغم تأکیدهای اصول قانون اساسی، شهروندان کشور ما در زمینههای گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دستگاه دادگستری کشور و اوضاع نگران کننده و خطرآفرین ادارة شهرها در بیخبری کامل بسر میبرند. مدیریت این سازمان باید پاسخگوی بستن دریچة این رسانة حساس و بیخبر نگاه داشتن ملت ایران باشد.
در این صورت این پرسش پیش میآید که چرا این بحث¬های تاریخی تنها باید در سایتها بازتاب داشته باشند. اگر صدا و سیما از دستاورد خود در این سریال و هزینههای نجومی که به ناروا از بودجه این سازمان برای تولید و پخش آن کرده راضی و سربلند است می¬بایست پس از پخش هر قسمت که مربوط به یک دورة حساس تاریخی کشور ماست فرصت نقد و بررسی آن را برای منتقدان فراهم میآورد تا بینندگان بتوانند دربارة چند و چون روایتهای تاریخی این سریال راستی آزمایی کنند. ولی مدیریت این سازمان از بینندگان خواسته است این کالای کوپنی را بیچون و چرا بپذیرند و صدای انتقاد هم از جایی بلند نشود. این روش برخلاف نص اصل 175 قانون اساسی است که این سازمان را مکلف کرده است «آزادی بیان و نشر افکار را در این رسانه» تأمین کند. آقای حقانی نمیتوانند به جای رئیس سازمان صدا و سیما در مقام پاسخگویی نسبت به اعتراضات به سریال «معمای شاه» برآیند. فیلمنامة بیجان سریال «معمای شاه» چه صیغهای است که به نام مشاورآن به اعتراضات من پاسخ دادهاند؟ اینکه در پاسخ خود مدعی شدهاند من: «اموری چون ترافیک و تراکم فروشی و آلودگی هوا و... را سرِ دستاندرکاران معمای شاه خالی کردهام» نیز اشتباه است. زیرا در بخش پایانی مقالة خود نوشتهام:
«این رسانه حتی بر ریشههای آلودگی هوا و ترافیک فرسایندة تن و روان شهروندان در شهرهای بزرگ کشور به ویژه در تهران و شمیران که چیزی جز تراکم فروشی و پایمال کردن مُجرمانة مقررات حساس شهرسازی نیست سرپوش میگذارد. چگونه از مدیریت این سازمان میتوان انتظار داشت در این سریال تاریخی واقعیتها را برای مردم بازگوکند؟».
بنابراین مخاطب این اعتراض، مدیریت سازمان صدا و سیماست و نه سریال «معمای شاه». از همینرو همچنان براین باورم که مدیریت صدا و سیما که هزینة تولید این سریال را از بودجة این سازمان پرداخت کرده است باید پاسخگوی آن باشد. ولی به هر حال از آنجا که پاسخ آقای حقانی در سایت «تاریخ ایرانی» بازتاب یافته است به بخشهای اصلی آن پاسخ میدهم:
1- دفاع ناروا از صدا و سیما
آقای حقانی اعتراضات من در مقالة «تحریفهای پایانناپذیر در سریال معمای شاه» را اتهام و ناسزاگویی به دستاندرکاران این سریال و مسئولین صدا و سیما دانسته و مواردی چون سانسور، پردهپوشی، فریب بینندگان و مانند آنها را مورد انتقاد قرار داده است. باید به آگاهی ایشان برسانم این اوصافی که من در نوشتههای خود دربارة این سریال بکار بردهام هرگز اتهام و ناسزا نیست. هنگامی که این سازمان دولتی که بودجة آن از محل مالیاتهای مردم و درآمدهای عمومی کشور تأمین می-شود اینگونه سریالهای خلاف واقعیتهای تاریخی را تولید و منتشر میکند شایسته این اوصاف و شدیدتر از اینهاست. هنگامی که مدیریت این سازمان هیچگونه نقد تاریخی را بر نمیتابد و بر مبارزات سیاسی و رویدادهای دوران نهضت ملی ایران از سال 1320 تا 1340 در این سریال پردهپوشی کامل می¬کند چه توصیفی از عملکرد آن به جز استبداد میتوان کرد؟
در این زمینه نقل این خاطره را از آقای دکتر احمد خلیلی (استاد تاریخ دانشگاه پاریس)، سودمند می-دانم. به گفتة وی، روزی به همراه استادان رشتة تاریخ در جلسهای حضور داشتیم و تلویزیون هم روشن بود و برحسب اتفاق به یک بحث تاریخی میپرداخت. یکی از استادان حاضر در این جلسه که به این برنامه نگاه می¬کرد گفت: این روایت تاریخی خلاف واقع است و بیدرنگ از جای برخاست و سوار بر اتومبیل خود شد و به سوی اداره تلویزیون فرانسه رفت. 20 دقیقه بعد دیدیم که او در صفحه تلویزیون در همان برنامه ظاهر شد و اعتراضات تاریخی خود را به آنچه در حال پخش شدن از تلویزیون فرانسه بود مطرح کرد. اکنون این را مقایسه کنید با میزگردی که روز دوشنبه 17 خرداد 1395 پس از پخش سریال «معمای شاه» برگزار شد و یکی از حاضران، اتهام معاونت در قتل را به نقل از پروندة یکی از متهمان ترور ساختگی حسین علاء نخستوزیر در سال 1334 به آیتالله کاشانی نسبت داد. هنگامی که من در یک نوشتة 5 صفحهای به تاریخ 19 خرداد 1395 به مدیر سازمان صدا و سیما که رونوشت آن را هم برای شما فرستادم درخواست کردم نقد تاریخی من در پاسخ به این اتهام ناروا در میزگرد بعدی خوانده شود، این نوشته بایگانی شد. برخورد مدیریت سازمان صدا و سیما در مورد این نقد تاریخی تا آنجا ناروا بوده است که شما هم در پاسخ خود به آن اعتراض دارید و نوشته اید:
«متأسفانه به جهت اهمیت آموزش آشپزی و ارجحیت پرداختن به زندگی خرسهای قطبی و جانوران شمال و جنوب افریقا نسبت به برنامههای تاریخی و تحلیلی از نظر برخی از مسؤلین جدیدالانتصاب معاونت سیما و شبکة یک، ضبط و پخش برنامه متوقف شد. آن دو سه برنامه-ای هم که پس از اعتراض شما پخش شد قبلاً ضبط شده بود. بنابراین فحش «ننگ سانسور» که نثار آقای علی عسگری ریاست محترم صدا و سیما و یا هرکس دیگری نمودهاید کاملاً بیوجه و نارواست».
این توضیح شما مسئولیت ریاست سازمان صدا و سیما و یا هرکس دیگری را سنگینتر میکند. در حالی که در یک میزگرد تلویزیونی به آیتالله کاشانی اتهام معاونت در قتل که حاصل یک پروندهسازی در سال 1334 بوده است وارد میشود و خلاف واقع بودن آن در نامة مستند من روشن شده است شما بازتاب نیافتن این نامه را به کنایه، «به جهت اهمیت آشپزی و ارجحیت پرداختن به زندگی خرسهای قطبی...» در صدا و سیما اعلام کردهاید. در این صورت چرا اعتراض من به رئیس سازمان صدا و سیما را «بیوجه و ناروا» دانستهاید؟ این را مقایسه کنید با مدیریت تلویزیون فرانسه که در هنگام پخش یک برنامة تاریخی به یک استاد تاریخ که مدعی بود مندرجات این برنامه خلاف واقع است بیدرنگ اجازه داد و استقبال هم کرد که در استودیو حضور یابد و نظرات تاریخی خود را برای بینندگان بازگو کند. من درخواست نکرده بودم در این میزگرد حاضر شوم و علاقه¬ای نداشتم که در میزگردی که ذیل سریال «معمای شاه» برگزار می¬شود حضور یابم. با این حال من برخلاف ادعای شما هرگز فحش ندادهام ولی به درستی تأکید کرده ام که:
«ایشان با تخلّف از تکلیف قانونی و اخلاقی خود در زمینه دفع این اتهام ناروا و آگاه ساختن بینندگان این سریال از واقعیتهای تاریخی مربوط به رویدادهای نیمة دوم سال 1334 عمل نکرد و ننگ سانسور در این رسانه را برخود هموار کرد».
و این در حالی است که ماده 4 قانون مطبوعات مورخ 9 فروردین 1364 تأکید کرده است هیچ مقام دولتی یا غیردولتی حق ندارد به سانسور و کنترل نشریات مبادرت کند. قانون اصلاح قانون مطبوعات مصوب سال 1379 نیر کلیة نشریات الکترونیک را مشمول قانون مطبوعات دانسته و تبصره یک ماده 2 این قانون برای مرتکبان تخلّف از مواد 4 و5 قانون مطبوعات سال 1364، کیفر انفصال از خدمت از 6 ماه تا 2 سال پیشبینی کرده است. صدا و سیما در کنترل حاکمیت کشور است و زیر نظر نمایندگان سه قوه اداره میشود. بنابراین از جهت ممنوعیت سانسور و رعایت آزادی بیان دارای مسئولیت سنگینتری است. از همینرو شورای عالی رادیو تلویزیون در فرانسه: «احترام به آزادی بیان برای جریانهای گوناگون فکری در جامعة فرانسه» را از وظایف این رسانة حساس دانسته است.
2- ادعای پیشگویی و نیتخوانی
در بخشی از این پاسخ گفتهاید چگونه پیش از پخش سریال «معمای شاه»، «نیتخوانی کرده و دستاندرکاران تهیه معمای شاه را متهم کردهاید». هنگامی که صدا و سیما در تولید و پخش فیلمها و سریال¬های دیگری چون «کاخ تنهایی» و «پدر خوانده» دست به تحریف تاریخ و خلافگویی زده است به سادگی قابل پیشبینی بوده است که همان روشها در ساخت سریال «معمای شاه» نیز تکرار خواهند شد. در همان سالهایی که فیلم «کاخ تنهایی» و سریال «پدرخوانده» از شبکههای سیما پخش شدند به دلیل تحریفهای آشکار تاریخی، از آنها در رسانهها انتقاد کردم. برای نمونه در گفتگویی که در تاریخ 4 اسفند 1386 روی سایت «فردا نیوز» به نقل از مجلة «شهروند امروز» قرار گرفت پس از شرح تحریفهای تاریخی این برنامههای تلویزیونی گفتم:
«کتمان واقعیت، گناه بزرگی است و تاریخنگاری نوعی شهادت است و شهادت کذب هم جرم است. اما بحث من فراتر از آقای شهبازی است. کل کسانی که این فیلم را تدوین و کارگردانی کردند و از همه مهمتر شخص آقای ضرغامی که اجازه دادند این فیلم برای بار دوم پخش شود باید پاسخگو باشند. من قبل از پخش این فیلم در سال 84 که نام آن در آن تاریخ «کاخ تنهایی» بود به ایشان نامه نوشتم و انتقاد کردم اشخاصی که این فیلمنامه را نوشتهاند حقیقت را نخواهند نوشت. همان زمان من در گفتوگویی با مطبوعات، بسیاری از انحرافات این فیلم را بازگو کرده بودم. بنابراین نباید این فیلم دوباره با همان اشتباهات تاریخی پخش میشد. من نگران آن هستم که پای یک جریان تحریف تاریخ ایران به صدا و سیما هم باز شود. نباید رسانة ملی به این گروهک کوچک اختصاص پیدا کند».
سریال بیمحتوای «معمای شاه» بر رویدادهای سالهای 1330 تا 1334 و دلایل ناکامی نهضت ملی ایران هم پردهپوشی کرد. بیتردید مبارزات سیاسی سالهای پس از اشغال ایران در سال 1320 با انگیزة برگزاری انتخابات آزاد و راه یافتن نمایندگان حقیقی ملت ایران به مجلس شورای ملی و اجرای اصول قانون اساسی مشروطیت و برقراری حاکمیت دولت ایران بر منابع نفتی کشور بوده است. نهضت ملی ایران با داشتن پشتوانههای نیرومندی چون نمایندگان مبارز در مجلسهای شانزدهم و هفدهم، آیت الله کاشانی و نیروهای مذهبی و پشتیبانی علما و مراجع در قم و در سراسر کشور امکان دستیابی به هدفهای خود را داشت ولی چه شد که این نهضت نیرومند در ظرف دو سال و چهار ماه نخستوزیری مصدق متلاشی شد و ملت ایران از دستیابی به هدفهای اصلی خود محروم گردید؟ آیا سریال «معمای شاه» بر رویدادهای این دو سال و چهار ماه پرتوافکنی کرد؟
3- ادعای کودتا علیه مصدق
در بخشی از این پاسخ ادعا کردهاید که مصدق در پی یک «کودتای امریکایی- انگلیسی» سرنگون شد و کودتاچیان هم به آن اعتراف کردهاند. در این سریال و در پاسخ شما، رویدادهای اصلی و اقدامات ضدمیهنی دولت مصدق که در اجرای برنامهریزی بیگانگان بودهاند کاملاً از دید بینندگان سانسور شدهاند. چگونه ممکن است یک نهضت نیرومند را گروهی که به آنان در این سریال برچسب اراذل و اوباش زده شد سرنگون کنند؟ آیا دستاندازی مصدق به حقوق مردم در برگزاری انتخابات دورة هفدهم مجلس و خالی گزاردن جای 56 نماینده از 136 نمایندة این مجلس، گرفتن اختیارات قانونگزاری خلاف قانون اساسی از مجلس و لوایح ضدمیهنی که با تکیه بر این اختیارات امضا و اجرا کرد، آزادسازی فعالیت حزبِ غیرقانونی توده که وابسته به بیگانه بود و بیرون راندن نیروهای هوادار نهضت ملی ایران با بهره گرفتن از نیروهای این حزب سازمان یافته از صحنة سیاسی کشور و سرانجام منحل کردن مجلس شورای ملی با یک رفراندوم خلاف قانون اساسی که زمینهساز صدور فرمان نخستوزیری زاهدی روز 23 مرداد 1332 از سوی شاه بوده است ارزش بازگو شدن در این سریال را نداشتند؟ چرا در فیلمنامة این سریال دربارة انگیزههای سیاسی منحل کردن مجلس شورای ملی که مهمترین رویداد این دوران بوده است و نقش دولتهای بیگانه در این برنامهریزی و ایستادگی و دفاع نمایندگان مجلس شورای ملی و آیتالله کاشانی از مجلس و قانون اساسی و امنیت ملی کشور سخنی به میان نیامد؟ شما به جای تکرار دروغ تاریخی کودتا علیه مصدق، حداقل میبایست به این اظهارنظر روشن آیتالله کاشانی که کمتر از یک ماه پس از این رویدادها در پاسخ به خبرنگار روزنامة مصری «اخبارالیوم» مطرح شد و در روزنامه کیهان، روز 23 شهریور 1332 نیز به چاپ رسید توجّه می¬کردید آنجا که تأکید کردهاند:
«مصدق وقتی پارلمان را منحل کرد با دست خودش خانهاش را خراب کرد. اگر پارلمان موجود بود شاه نمیتوانست قبل از جلب موافقت پارلمان، حکم عزل او را بدهد».
و یا لااقل این اظهارنظر امام خمینی در نوفل لوشاتو در سال 1357 در پاسخ به پرسش یکی از خبرنگاران در زمینه دلیل برکنار شدن مصدق را نقل میکردید آنجا که یادآور شدهاند:
«غفلت دیگر اینکه مجلس را ایشان (مصدق) منحل کرد و یکی یکی وکلا را وادار کرد که بروید استعفا بدهید. وقتی استعفا دادند یک طریق قانونی برای شاه پیدا شد وآن بعد از اینکه مجلس نیست تعیین نخستوزیر با شاه است». (صحیفة نور، جلد 3 ، برگ 36).
البته این اظهارنظرها که واقعیتهای تاریخی انکارناپذیری هستند هنگامی ابراز شدهاند که هنوز اسناد تاریخی این دوران و خاطرات دستاندرکاران این رویدادها منتشر نشده بودهاند. ولی امروز با انتشار انبوهی از اسناد معتبر به روشنی میتوان گفت اقدامات ضدمیهنی مصدق که با اعتراضات شدید آیتالله کاشانی و نمایندگان پیشگام نهضت ملی ایران روبرو شد در راستای منافع یک دولت خارجی انجام شده¬اند که از ناکامی نهضت ملی ایران برخوردار گردید. چرا در این سریال این واقعیتهای تاریخی بازگو نشدند و به این بسنده شد که شعبان جعفری و گروهی که با شکل و شمایل اراذل و اوباش به تصویر کشیده شدند مصدق را سرنگون کردند؟ این در حالی بوده است که شعبان جعفری پس از ناکام شدن توطئة نهم اسفند 1331 که مصدق به دنبال اجرای آن بود بازداشت شد و تا عصر روز 28 مرداد 1332 در زندان مصدق بسر میبرد. تا آنکه زاهدی پس از به دست گرفتن قدرت دولتی دستور آزادی او و دیگر زندانیان سیاسی را صادر کرد. (روزنامه اطلاعات، 31 مرداد 1332). آیا سریالی که تا این اندازه واقعیت¬های تاریخی را سانسور کرده و دربارة آنها خلافگویی کرده است شایسته آن اوصافی که من در نامة اعتراض مورخ 28 آذر 1395 دربارة آن بکار بردهام نیست؟
4 - بیپاسخ ماندن اعتراضات
در مقاله 28 آذر 1395 به سه مورد از تحریفها در سریال «معمای شاه» پرداخته بودم. ولی مدیریت سازمان صدا و سیما که باید پاسخگوی تولید این سریال باشد سکوت کرده است. جنابعالی هم که به دفاع از مدیریت این سازمان برخاستهاید، توضیح قانع کنندهای نسبت به این موارد ندادهاید:
الف- سانسور مبارزات انتخاباتی در سال 1339
اعتراض من به برنامة شب 21 آذر 1395 سریال این بود که چرا بر مبارزات سیاسی ارزشمندی که علیه مداخلة دولت دکتر منوچهر اقبال در انتخابات دورة بیستم انجام شد سرپوش گزارده شده است. ولی در پاسخ طولانی شما دلیل موجّهی برای حذف این مبارزات سیاسی در سال 1339 در این سریال وجود ندارد. در همین حال از من پرسیدهاید:
«از ظاهر کلام شما به روشنی معلوم نیست که شعار انتخابات آزاد محمدرضا را باور دارید یا خیر؟ ولی ظاهراً جناب بقایی و مرحوم آیتالله کاشانی، البته به زعم شما، این شعار را باور کرده و در جهت تحقق آن تلاش کردهاند و با رفتار ناشایست دولت مواجه شده و اعتراض کردهاند...».
این پرسش شما که آیا آیتالله کاشانی یا دکتر بقایی وعدة آزادی انتخابات را که شاه داده بود باور داشته¬اند یا نه اشتباه است. اصولاً بر پایه قانون اساسی مشروطیت و قانون انتخابات مجلس شورای ملی، برگزاری انتخابات آزاد از حقوق بنیادی ملت ایران و تکلیف دولتهاست. از همینرو نهضت ملی ایران پس از اشغال ایران در شهریور 1320 با مبارزات سیاسی برای برگزاری انتخابات آزاد و پیشگیری از مداخلة دولتها آغاز گردید. این مبارزة سیاسی مسالمتآمیز و ریشهدار با این انگیزه بود که با اجرای اصول قانون اساسی مشروطیت و برقراری مردمسالاری، کشور ما به پیشرفت اقتصادی و اجتماعی واقعی دست یابد. از همینرو در آستانة برگزاری هر انتخابات مجلس شورای ملی، پیشگامان نهضت ملی ایران تلاش میکردند از دخالت دولت در انتخابات جلوگیری کنند تا مردم بتوانند نمایندگان حقیقی خود را وارد سنگر مجلس کنند. با این حال مانع بزرگ دیگری هم در کشور ما وجود داشت و آن نفوذ سیاسی دولتهای بیگانه در کشور ما بود که به گونة آشکار و پنهان تلاش میکردند وابستگان خود را وارد مجلس شورای ملی کنند. این مبارزات سیاسی به گونه نسبی موفق بود و نمایندگانی که با تلاشهای خستگیناپذیر مردم وارد مجلس شدند توانستند از تصویب لایحه الحاقی به قرارداد سال 1312 نفت در مجلس پانزدهم جلوگیری کنند و در مجلس دوره شانزدهم نیز قانون ملی کردن نفت را به تصویب برسانند. در روند برگزاری انتخابات دورة هفدهم مجلس، مصدق با یک تصویبنامة غیرقانونی که جرم بود انتخابات را در 33 حوزه متوقف کرد و از انتخاب شدن 56 نماینده جلوگیری کرد که همین مجلس نیمبند یکی از دلایل آسیبپذیر شدن نهضت ملی ایران گردید. به رغم ناکام شدن نهضت ملی ایران، در انتخابات دوره هجدهم مجلس مبارزات سیاسی انتخاباتی از سر گرفته شد که اسناد آن در دسترس است. در انتخابات دورة نوزدهم در سال 1334 با پروندهسازی برای پیشگامان نهضت ملی ایران و بازداشت آنان ، انتخابات فرمایشی انجام شد. ولی هنگامی که محمدرضا شاه در سال 1339 اعلام کرد که انتخابات دوره بیستم آزاد است، آیتالله کاشانی و دکتر بقایی راه مبارزه سیاسی را در پیش گرفتند و هیچ نیازی نبود که به این وعدة شاه باور داشته باشند. از همینرو در آغاز اعلامیة یکم مرداد 1339 آیتالله کاشانی آمده است:
«اکنون که پس از سالیان دراز، نغمة آزادی انتخابات به گوش میرسد و مسلماً سرنوشت ملت ایران بستگی به این امر حیاتی دارد لازم دانستم...».
دکتر بقایی نیز با تکیه بر همین وعده در اوضاع و احوالی که هیچ گروه سیاسی جرأت پای نهادن در صحنة مبارزه را نداشت، دست به مبارزة سیاسی در کرمان و تهران زد که بخشهای کوتاهی از اسناد آن را در مقالة خود نقل کردم. آنان حق داشتند که دولت را ملزم به رعایت آزادی انتخابات کنند و شاه را ملتزم کنند که به وعدة خود پایبند باشد خواه این وعده را باور کرده یا نکرده بودند. در بخش دیگری از پاسخ شما نیز چنین آمده است:
«مظفر بقایی با نظام مشروطه سلطنتی که یک شاه امریکایی در آن سلطنت کند و نه حکومت! هیچ مخالفتی نداشت».
و در دنبالة آن اعتراض دکتر بقایی به دخالت دکتر اقبال در انتخابات و نامهنگاری وی به شاه در اعتراض به دخالت دکتر اقبال در انتخابات را نشان دهندة «فقدان بینش سیاسی او» بر شمردهاید. و البته توصیه شما این است که چرا راه و روش انقلاب را در پیش نگرفت که این اعتراض شما کاملاً مردود است. مبارزات سیاسی سالهای 1320 تا 1340 یک مبارزه سیاسی مسالمتآمیز بود و هیچ گروه سیاسی به دنبال روشهای انقلابی نبود. تنها حزب توده با پیروی از اندیشههای کمونیستی شعارهای انقلابی میداد و اعضای آن که فریب بازیگریهای سیاسی مصدق را خورده بودند از روی سادهاندیشی روزهای 25 تا 27 مرداد 1332 که شاه از کشور خارج شده بود شعار تغییر رژیم مشروطه سلطنتی را در تظاهرات عظیم خیابانی خود سر داده بودند. برای آگاهی از این واقعیت تاریخی، بخشی از گزارش روزنامة «شجاعت» وابسته به حزب توده را از تظاهرات تودهایها در این روز نقل میکنم که نوشته است:
«در طول این مسیر چندینبار ناطقین دربارة رژیم پوسیدة سلطنتی و لزوم استقرار جمهوری دموکراتیک سخن راندند».
ولی پیشگامان نهضت ملی ایران هرگز با حزب توده همسویی نداشتند و با این گروه مبارزه میکردند. علما و مراجع نیز به شدّت از قدرت گرفتن این حزب سازمان یافته و نیرومند بیمناک بودند. این را هم به خوبی میدانید که نظام مشروطه سلطنتی با فتاوای علمای بزرگ ایرانی در نجف در کشور ما برقرار شد. بنابراین شما نمیتوانید این واقعیتهای تاریخی را نادیده بگیرید و افرادی چون دکتر بقایی را سرزنش کنید که چرا او با نظام سیاسی کشور که در آن شاه سلطنت کند و نه حکومت هیچ مخالفتی نداشت. در واقع پیشگامان نهضت ملی ایران تلاش میکردند در چارچوب قانون اساسی مشروطیت، ملت ایران از آزادی و مردمسالاری بهرهمند شود که یک مبارزة شرافتمندانه بوده است.
ب- مراسم ترحیم آیتالله بروجردی
سریال «معمای شاه» در برنامة شب 22 آذر به ناروا مدعی شده بود که آیتالله کاشانی در مجلس ترحیمی که از سوی شاه برای درگذشت آیتالله بروجردی برگزار شده بود حضور یافته و به منبر رفته است. ولی در پاسخ خود نوشتهاید که من دچار اشتباه فاحشی شدهام ولی توضیحات شما دربارة این تحریف ناروا روشن نیست. با توجه به برگزاری مجالس ترحیم جداگانه از سوی آیتالله کاشانی و سپس از سوی شاه در دو مسجد و انتشار آگهیهای این مجالس ترحیم در روزنامهها، هیچ روشن نیست چرا دستاندرکاران این سریال اینگونه خلافگوییهایی را مرتکب شدهاند؟
پ- عیادت شاه از آیتالله کاشانی
در این بخش از پاسخ خود روایت توهینآمیزی را که این سریال از عیادت شاه از آیتالله کاشانی به نمایش گذارد توجیه کردهاید. ولی هرگز از خود نپرسیدهاید هنگامی که شخصی از شخص بیماری عیادت میکند آیا عقلایی است به او دشنام دهد؟ چگونه ممکن است شاه کشور که برای نخستینبار آن هم در روزهای پایانی زندگی آیتالله کاشانی به دیدار وی رفته است آن جملات زشت و توهینآمیز را بر زبان براند؟ دستاندرکاران این سریال متن گفتگوی آقای مهندس سید ابوالحسن کاشانی با ماهنامة تاریخی فرهنگی «شاهدیاران» را در دسترس داشتهاند و میتوانستند همان روایت را که وی از آقای رضا رفیع که همراه شاه و تنها شاهد این عیادت بوده است نقل کنند. در این صورت چه نیازی داشتند این گفتگوی جعلی را که به گونة ضمنی توهین به آیتالله کاشانی است به نمایش گزارند؟ ولی شگفتانگیز است که شما در پاسخ خود نوشتهاید:
«ماجرای تجمّع مردم و شعار دادن به نفع شاه بعد از ملاقات با آیتالله کاشانی در ]ماهنامة[ شاهد یاران در گفتگوی برادرتان وجود ندارد و روایت شماست که معلوم نیست واقعیت دارد یا برای اثبات لزوم تداوم مشروطه سلطنتی ساختهاید»!
من با گذشتن 55 سال از این رویداد، آنچه را از شخص آیتالله کاشانی شنیده بودم بازگو کردم و اکنون نیز اگر سریال «معمای شاه» این روایت خلاف واقع را پخش نکرده بود شنیدههای خود را بازگو نمیکردم. آنچه برادر من دربارة این عیادت در گفتگو با شاهد یاران گفته است تفاوت چندانی با آنچه من نوشتهام ندارد. شاه در این عیادت گفته است «در این بیست سال سلطنت من هیچکس به اندازة من و شما در این مملکت صدمه نخورده است». برادر من گفته است آیتالله کاشانی تبسمی کرد و من نوشته ام آیتالله کاشانی از این ابراز احساسات شاه تشکر کرد که یک امر طبیعی است. در زمینة اجتماع و ابراز احساسات مردم برای شاه پس از این عیادت نیز من به روزنامة اطلاعات، 19 اسفند 1340 ارجاع داده¬ام که یک سند تاریخی غیرقابل انکار است. ولی شگفتانگیز است که شما پس از گذشتن 55 سال از این رویداد و 38 سال پس از برافتادن نظام پادشاهی و برقراری نظام جمهوری اسلامی در کشور، خواستهاید این برداشتها را از گفتههای من بکنید.
پنجم- تجربة تاریخ
در سریال «معمای شاه» و در بخش عمدهای از پاسخ شما به مقالة من کوشش کردهاید به جای بررسیهای تاریخی و بهره گرفتن از اسناد و مدارک معتبر، تفکر انقلابی سال 1357 را بر تاریخ دوران نهضت ملی ایران حاکم کنید. قطعاً مهمترین دلیل وقوع انقلاب در ایران برگزار نشدن انتخابات آزاد و پایمال شدن اصول قانون اساسی مشروطیت بوده است. ولی در این سریال و پاسخ شما این موضوع مهم ریشهیابی نشده است تا جامعه ما از این تجربه تاریخی درسآموزی کند. این در حالی بوده است که با پیروزی نهضت ملی ایران در آغاز سال 1330، مهمترین هدف پیشگامان آن، اصلاح قانون انتخابات مجلس و انجمنهای شهر و برگزار شدن انتخابات آزاد در کشور بود. ولی به دلیل اصلاح نشدن قانون انتخابات که مصدق تعهد انجام آن را کرده بود این نهضت از پشتیبانی یک مجلس نیرومند برخوردار نشد. مجلس هفدهم نیز که تنها با 79 نماینده از 136 نماینده که قانون انتخابات مقرر کرده بود تشکیل شد گرفتار توطئه بیگانگان گردید و مصدق با یک رفراندوم خلاف قانون اساسی و در راستای طرح بیگانگان آن را به انحلال کشید. در همان روز 11 مرداد 1332 و یک روز پس از حملة مزدوران دولتی به خانه آیتالله کاشانی که در آن جلساتی برای ایستادگی در برابر رفراندومِ منحل کردن مجلس برگزار میشد، آیتالله کاشانی در گفتگو با خبرنگاران گفت:
«آقایان مقصود ما از مبارزه و قطع نفوذ انگلیس، اصلاح امور مملکت بود و از وقتی آقای مصدق مصدر کار شدند هیچگونه اصلاحاتی در شئون مختلف کشور به عمل نیامده است بلکه روز به روز وضع بدتر شده و حکومت دموکراسی ایران را که بعد از شهریور 20 به وجود آمده بود مبدّل به دیکتاتوری شدید کردند...». (روزنامه اطلاعات، 11 مرداد 1332).
به این ترتیب با منحل کردن مجلس هفدهم، دموکراسی نوپای ایران که میبایست پایههای آن استوار گردد به دیکتاتوری تبدیل شد و سیاستهای بیگانه هم که با شکست این نهضت سلطة آنان بر منابع نفتی کشور ما برقرار شده بود هرگز موافق برگزار کردن انتخابات آزاد نبودند و همین امر به برقراری استبداد در کشور انجامید. در این سریال این تجربة تلخ که ملت ایران بهای سنگینی برای آن پرداخت کرد بازگو نشده است. شما هم در این پاسخ به جای بحثهای تاریخی به موضوعاتی دربارة دکتر بقایی پرداختهاید که ارتباطی به اعتراضات من به سریال «معمای شاه» ندارند. یا با به کار بردن عباراتی چون: «شاه امریکایی» یا «وابستگی شاه به امریکا و انگلیس»، راه را بر پژوهشهای تاریخی و ریشهیابی دلایل ناکام شدن نهضت ملی ایران بستهاید. این در حالی است که چند روز پس از آنچه شما آن را «کودتای امریکایی انگلیسی 28 مرداد» توصیف کردهاید آیتالله بروجردی مرجع تقلید شیعیان به تلگرامی که محمدرضا شاه از رُم به ایشان مخابره کرده بود چنین پاسخ داد. به نوشتة روزنامه اطلاعات، 3 شهریور 1332 این تلگراف از طرف حضرت آیتالله بروجردی به پیشگاه ملوکانه مخابره شده است:
حضور مبارک اعلیحضرت همایونی خَلّدَ اللهُ تعالی مُلکَه - تهران
«تلگراف مبارک که از رُم مخابره فرموده بودید و مُبشّر سلامت اعلیحضرت همایونی بود موجب مسّرت گردید. نظر به آنکه تصمیم مراجعت فوری بوده جواب تأخیر شد. امید است ورود مسعود اعلیحضرت به ایران مبارک و موجب اصلاح مقاصد دینیه و عظمت اسلام و آسایش مسلمین باشد. حسین الطباطبایی البروجردی».
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران نیز در جمع اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران در 17 شهریور 1360 در تشریح علل وقوع انقلاب در بخشی از سخنان خود چنین اظهارنظر کردند که:
«اگر شاه معدوم میگفت که من حاضرم عمل به قانون اساسی کنم این صحبتها پیش نمیآمد» (صحیفة نور، جلد 15، صفحه 138).
از جنابعالی که مدیریت مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران را برعهده دارید انتظار میرود دلایل ناکامی نهضت ملی ایران به ویژه منحل کردن مجلس شورای ملی دورة هفدهم را که در کشور ما سرنوشتساز بوده است در دستور بررسیهای تاریخی این مؤسسه قرار دهید. در این صورت ارزش و اهمیت مبارزات شرافتمندانه آیتالله کاشانی و نمایندگان شجاع مجلس دورة هفدهم چون سید ابوالحسن حائریزاده لیدر فراکسیون آزادی در مجلس و دکتر مظفر بقایی و دیگر نمایندگانی که با استقبال خطر در برابر توطئهها و مداخلة بیگانگان در امور داخلی ایران ایستادگی کردند آشکار خواهد شد. در پرتو این حقایق تاریخی است که ملت ایران خواهد توانست از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران دفاع کند و مانع از تکرار توطئههای بیگانگان گردد.
دکتر سید محمود کاشانی ، استاد دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی
منبع: خبرآنلاین