زندگی بدون امر مقدس و متعالی بی معناست /دشمنان بیرونی و تحجر ؛ دو خطر انقلاب اسلامی است /اهتمام به نظرات امام برای ما اصلاح طلبان بسیار مهم است / با همه وجود از "جمهوریت" نظام دفاع می کنیم/نگرانم "جوانان" از انقلاب و نظام جمهوری اسلامی رویگردان شوند
سید محمد خاتمی با توصیه به نسل جوان کشور برای درک اهمیت انقلاب اسلامی، به تبیین تهدیدات بیرونی و درونی این انقلاب از دیدگاه خود پرداخت و تأکید کرد: اگر خدای نکرده جمهوری اسلامی را از دست دهیم وضعیت خیلی سیاهی خواهیم داشت و باید بدانیم که ما نمی توانیم این انقلاب با آن عظمتش را فراموش بکنیم، زیرا مبدأ هویت تاریخی ماست.
به گزارش جماران به نقل از روابط عمومی دفتر حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی، رئیس جمهوری سابق ایران در هفتاد و پنجمین نشست ماهانه بنیاد باران که با حضور اعضای این بنیاد برگزار شد، سخنانی را ایراد کرد که متن کامل آن در پی میآید:
امیدوارم امسال سال خوبی برای ملت و دولت ما و همه مسلمانان در سراسر جهان و همه انسانهایی باشد که شایسته زندگی خوب هستند. بهار برای ما علاوه بر دل انگیزی که برای هر انسانی دارد و مظهر زیبایی خداست و نماد زندگی و پویایی و نشاط است و هر کسی بهار را دوست دارد، در تاریخ ما با یک حادثه دل انگیز دیگر روبرو بود و آن رجوع به افکار عمومی بعد از پیروزی انقلاب برای تاسیس نظامی بود که می بایست جانشین نظام پیشین بشود.
جا دارد بیش از گذشته درباره انقلاب و جمهوری اسلامی روشن گری کنیم
هم از نظر دلبستگی افرادی نظیر ما به انقلاب و باورداشت به حقانیت این حرکت عظیم در تاریخ و نیز عقیده به اینکه جمهوری اسلامی راه مناسبی برای تداوم عزت و بسط عظمت ملت ایران و راهکار مناسبی است برای اینکه انسان رشد کرده ایرانی بتواند به خواست های تاریخی خود برسد از یک جهت و از جهت دیگر دغدغه ای که برای ما وجود دارد که بعد از 35 سال از پیروزی انقلاب اسلامی به علت تبلیغات وسیع و بی امان کسانی که از این انقلاب آسیب دیدند و قدرت هایی که احساس کردند این انقلاب به منافع نامشروع آنها آسیب زده، با زشت جلوه دادن انقلاب و تلاش برای بد تفسیر کردن آن تعبیرات سویی که بوده و هست و باز هم خواهد بود و نیز در اثر پاره ای از کاستی ها و نقص ها و رویکردهای غلطی که ما دست اندرکاران امور داشتیم و نیز بخاطر بعضی قرائت هایی که با اصل انقلاب و نظام ما سازگاری ندارد رایج شده است اینها همه سبب شده است که در بعضی افراد -بخصوص فرهیختگان جامعه و بالاخص نسل جوان- نوعی تردید و خدای نکرده حتی رویکردانی از انقلاب عظیم ملت ایران و از جمهوری اسلامی پیدا شود و گسترش پیدا کند که این خطر بزرگی است که لااقل برای ما که همه حیثیت و هویت خودمان را در این انقلاب دیدیم، به عظمت آن اعتراف داریم و به کار بزرگی که صورت گرفته است اذعان داریم، این وضعیت نگرانی ایجاد می کند و در نتیجه جا دارد بیش از گذشته درباره انقلاب و جمهوری اسلامی و جایگاهی که داشته و دارد صحبت بکنیم و در واقع روشن گری کنیم و نیز اگر به نظر ما می آید که مشکلات، انحراف ها و کژتابی هایی وجود دارد روشن گری یعنی راهنمایی بکنیم و راهکار اصلاحی را عرضه بداریم که اصلاحات هم چیزی جز این نیست و من اجازه می خواهم مطالبی را به اجمال درباره انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و خطراتی که آنها را تهدید می کند و عظمتی که داشته صحبت بکنم.
آنچه در درجه اول به صورت یک پرسش مطرح می شود این است که آیا اصلا این انقلاب، یک انقلاب اسلامی بود؟یا اینکه مسلمانان و بعضی ها فرصت طلبی کردند و انقلاب عظیم ایران را که اسلامی هم نبود اسلامی معرفی کردند و در واقع مصادره کردند؟ این پرسش پرسش مهمی است که فکر می کنم در ذهن بخشی از نسل های بعد از انقلاب پدید آمده باشد و درباره اصل انقلاب تردید هایی داشته باشند و اگر نداشته باشند در این مورد که آیا انقلاب، اسلامی بود یا نبود این پرسش وجود دارد.
اولا آنچه در ایران رخ داد انقلاب واقعی بود؛ البته انقلاب یک حرکت مقطعی سیاسی نیست؛ انقلاب ها عوامل خاص اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و تاریخی دارند. این شرایط جمع می شود و در زمان مقتضی حادثه بزرگ رخ می دهد.
درباره علل و عوامل انقلاب خیلی زیاد بحث شده که بحث های دامنه داری هم هست؛ چون و چرا هم درباره آن زیاد است. اما غرض این است یک تحول ظاهری سیاسی را هرچند گسترده و عمیق باشد انقلاب نمی گویند. انقلاب خیلی عمیق تر و گسترده تر است و در طول تاریخ انسان در مقاطع خاصی با تراکم آن عوامل، انقلاب تحقق پیدا می کند.
درمورد تحول عظیمی که در ایران رخ داده تعریف انقلاب هر چه باشد و دیدگاههای گوناگونی که در این باره هست به نظرم نباید تردید کنیم که این یک انقلاب بوده است و آنچه رخ داده نه کودتا بوده و نه یک جنبش کور .
وقتی میگویم «جنبش کور»؛ یعنی یک جریان شتابان و وسیعی که در جامعه رخ می دهد و هدف آن تخریب است؛ بدون انکه برای بعد از آن تخریب فکری کرده باشد و حاصل کار هم آشفتگی و هرج و مرج و تخریب گسترده در همه عرصه هاست. تفاوت انقلاب با جنبش کور این است که در شرایط خاص خود با حضور مردم تحقق پیدا می کند و دارای هدف مشخصی است که فقط به تخریب نمی اندیشد، بلکه به تخریب خراب کاری هایی که وجود داشته می اندیشد و در صدد ایجاد یک وضع مناسب است.
انقلاب، کودتا نیست؛ کودتا یعنی عده ای حزبی انقلابی یا نظامی دور هم جمع می شوند عده و عُدّه ای را فراهم می کنند و بدون اینکه منتظر مردم بمانند و از مردم بپرسند که چه می خواهند با تشخیص خود سعی می کنند که یک حکومت را براندازند. ابزار کودتا هم معمولا مشت آهنینی است که گروه یا افراد خاص دارند و می آیند و برای تامین خواست هایی که معمولا خیلی معلوم نیست با خواست های اساسی جامعه هم هماهنگ باشد یا شاید هم باشد ولی از مردم پرسش نمی شود که چه می خواهید، این کودتا را انجام می دهند و معمولا نتیجه آن تبدیل یک دیکتاتوری به دیکتاتوری دیگر است و با همان مشتی که بر سر رژیم قبلی کوبیده شده است با همان مشت بر سرمردم می کوبند که حاکمیت آنها را بپذیرند. معمولا در کودتا از آزادی، نظم، قانون اساسی و نظام مردم بنیاد هم خبری نیست.
انقلاب حقیقی -بهتر است بگوییم انقلاب مطلوب- انقلابی است که از متن تاریخ یک قوم بر می آید و در جهت روند تکاملی زندگی مردم است؛ یعنی انقلابی که ابتدا آگاهی و اراده مردم را رشد می دهد؛ مردمی که خود را صاحب حق می دانند در عین حال محروم هستند و وضعیت موجود را وضعیت نابسامانی می دانند و از اصلاح امور به روش های عادی مأیوس اند.
این مردم در یک جایی به بلوغ می رسند و حضور پیدا می کنند و آن نظمی که از اصلاح آن مأیوس شده اند دگرگون می کنند و نظم جدیدی را برقرار می کنند و حتما در انقلاب مطلوب این است که نظمی بهتر از نظم گذشته پدید آید؛ انقلاب حقیقی با حضورمردم است. البته انقلاب رهبر یا گروه رهبری هم دارد، اما رهبری از متن مردم هست و در واقع پیشوا و پیشتاز مردم هست نه ارباب مردم.
آیا انقلاب ما، دینی بود؟
ما به هر صورتی که انقلاب را تعریف بکنیم نباید تردید کنیم که آنچه در 35 سال پیش در ایران رخ داد یک انقلاب تمام عیار بود؛ حال در اینجا صحبت سر این است که آیا این انقلاب اسلامی بود یا نبود؟
می توان موارد متعددی را ذکر کرد برای اینکه متوجه شد انقلاب دینی است یا نیست؟ ولی بنده دو سه مورد را ذکر می کنم که اگر بود چاره ای نداریم جزاینکه بگوئیم انقلاب اسلامی است: یکی اینکه اکثر کسانی که انقلاب کردند مسلمان باشند؛ دوم انگیزه دینی اگر نگوئیم انگیزه منحصر بفرد بلکه از مهمترین انگیزه های حرکت مردم باشد یعنی مردم با انگیزه دینی و با احساس مسئولیت دینی برای تغییر و تحول به عرصه بیایند.
البته وقتی می گویم «انگیزه دینی»؛ منافات ندارد با اینکه خواست های دیگری که مقوم انقلاب هست نیز وجود داشته باشد؛ خواست هائی که تا وقتی نباشد و به مرحله بلوغ و کارایی نرسد انقلاب رخ نمی دهد؛ نه برای اینکه انقلاب انقلاب باشد خواست های مشخصی که جهت تکاملی جامعه را نشان می دهد و به سوی تکامل پیش می رود باید حضور داشته باشد اما انگیزه، انگیزه دینی است. اتفاقا در صورتی انقلاب دینی موفق خواهد بود که آن انگیزه با خواست های جامعه هماهنگ و همسو باشد. خواست های انقلابی که جامعه دارد دین هم می گوید بسوی این جریان برو و آن وقت جامعه حرکت می کند و جلو می رود.
البته مطلوب ترین انقلاب مثل انقلاب ایران این است که دیگر گرایش هایی که در جامعه بودند یعنی جریانها و افراد غیر اسلامی و اقلیت هایی که در ایران بودند هم به این گرایش اکثریت احترام بگذارند ودر صورتی این طور خواهد بود که احساس بکنند که این اسلامی که انگیزه اکثریت است به حق و حرمت این گروه های غیر اکثریت هم احترام می گذارد. آن وقت ما حرکت فراگیری از همه ملت می بینیم که این حرکت کاملا همسوی حرکتی است که پیشوا و رهبر انقلاب می خواهد و این امر تحقق پیدا می کند. در آن زمان همه احساس می کنند که انقلاب اسلامی است ولی فقط برای مسلمانان نیست بلکه این انقلاب در جهت کمال جامعه موجود یعنی خواستار ازادی برخورداری امنیت و حرمت همه کسانی است که در این مرز و بوم زندگی می کنند.
مشخصه سوم اینکه در راس انقلاب گروه یا فردی که مشخصا هویت دینی دارد حضور داشته باشد؛ یعنی یک پیشوای دینی یا گروه پیشوایان دینی هدایت گر جامعه باشند. اگر این طور باشد نباید هیچ تردیدی بکنیم که انقلاب اسلامی بوده است؛ هم انگیزه هم هدف هم بستر حرکت که مردمند و هم رهبری پذیرفته شده انقلاب شخصیت والای دینی است و همه اینها در انقلاب ما حضور داشت و بی انصافی است که کسی بگوید آنچه رخ داده است انقلاب نبوده است یا بگوید این انقلاب، اسلامی نبوده است.
تفاوت انقلاب با جنبش کور این است که فقط به فکر تخریب نیست به فکر تخریب آن چیزی است که احساس می کند همه چیز را خراب کرده است؛ حیثیت،هویت و منافع مادی و معنوی یک قوم را و در صدد این است که بر ویرانه آنچه خراب شده است بنایی را ایجاد بکند و به عبارت دیگر نظام جدیدی را روی کار بیاورد که مفاسد و مساوی رژیم قبلی را نداشته باشد و خوبی هایی که مورد خواست ملت است در آن باشد.
انقلاب اسلامی انقلابی است که خیلی زود اعلام کرد که می خواهد نظام جدیدی را روی کار بیاورد و این نظام را با نظر مردم روی کار آورد.
اینکه می گویم بهار برای ما خاطره انگیز است به این خاطر است که همه پرسی اصل نظام با حضور آزاد مردم در آغاز صورت گرفت و اکثریت مردم گفتند جمهوری اسلامی می خواهیم. بلافاصله بعد از آن، با رأی مردم خبرگان قانون اساسی تشکیل شد و نظام نامه را که همان قانون اساسی باشد نوشتند، حق و حد مردم، حق حکومت، حقوق ملی، روابط خارجی و سازو کارهایی که باید در جامعه حاکم باشد نوشتند گفتند و باز هم به این اکتفا نشد، بلکه به دنبال آن، قانون به همه پرسی گذاشته شد. در قانون اساسی ما و در بیانات رهبر انقلاب همه جا صحبت این بود که در نظام آینده همه چیز بر اساس انتخاب و رضایت مردم خواهد بود و همه چیز تحت نظارت مردم خواهد بود.این کاری بود که در انقلا ب ما شد و در انقلاب های دیگر یا اصلا نیست یا زمان های زیاد طول می کشد تا به آنجا برسد، در حالی که بیش از یک سال از انقلاب نگذشته بود که تمام ارکان نظام ما بر اساس قانون اساسی جدید استوار شد.
نگاهی به جریانات سیاسی-اسلامی قبل از انقلاب
قبل از انقلاب نوعی انقلاب گری وجود داشت و چند نوع رویکرد اسلامی و تلقی های اسلامی وجود داشت که انقلاب و اسلام انقلاب ما با آن انقلابی گری و رویکردها تفاوت داشت.
در قرن گذشته هژمونی یا استیلای ذهنی متعلق به جریان چپ بود که در انقلابیون، مسلمانان، متفکران و روشنفکران و حتی در قانون اساسی آن گفتمان چپ در بخش هایی -حالا نگوئیم اعتقادی، ولی در بخش های اجتماعی و اقتصادی- خیلی تاثیر گذاشته است .یک جریانی وجود داشت که بخصوص در کشورهای پیرامونی نظیر کشور ما خودش را تنها طلایه دار و صاحب رویکرد انقلابی می دانست یعنی می گفت تئوری انقلاب نزد من است و آن تئوری انقلاب هم چیزی نبود جز مارکسیسم و جز آن هر چه بود را ارتجاحی، بورژوازی و نظیر اینها می دانست.
جریان چپ خودش را انحصار دار تفکر و عمل انقلابی می دانست و معتقد بود جز بر اساس این تئوری عمل انقلابی تحقق نخواهد یافت و هر چه رخ بدهد ارتجاعی و واپس گراست.
این جریان دم از خلق هم می زد؛ با عناوین توده، فدائی خلق، مجاهدین خلق و نظیر اینها آشنائید اما این «خلق» کسی نبود جز هسته رهبری که خودشان را نماینده خود خوانده خلق می دانستند.
در بینش آنها از آزادی های اساسی خبری نبود. حرکت خودشان و نظام مطلوب خودشان را دموکراتیک می خواندند ولی اصلا دموکراسی به معنای علمی کلمه در این بینش انقلابی جایی نداشت حتی آشکارا از دیکتاتوری پرولتاریا به عنوان مرحله گذار از بورژوازی و یا قبل از آن به سوسیالیسم نام می بردند.
در عمل نیز ابزارو روشی جز خشونت نمی شناختند. شأن انقلابی گری این بود که با تهاجم وارد عرصه می شود و با زور سعی می کند نظر خود را تحمیل کند و دیگران را از صحنه خارج بکند. حتی متأسفانه این روش خشونت بار در درون خود این جریانات انقلابی یا مدعی انقلابی گری روی می داد که گاهی به تصفیه های خونین هم منجر می شد.
این امر رایج بود و بخصوص در کشورهای استعمار زده و عقب نگاه داشته شده این بینش و نگرش انقلابی دست بالا را داشت و مدعیان پر ادعایشان هم طوری وانمود می کردند که یک تئوری انقلابی بیشتر وجود ندارد و آن هم همین است و هر چه جز این باشد ارتجاحی و واپس گراست. آنها به مردم بصورت ابزار نگاه می کردند و در جاهایی که پیروز شده بودند یا پیروز نشده بودند مدعی هم بودند که عدالت را پیاده کنند عدالتی که هیچگاه پیاده نشد ولی به بهانه عدالت اساسی ترین آزادی ها نیز لگد کوب می شد .
در کشورهایی نظیر ما و کشورهای دیگری که هم افق ما بودند یک نوع گرایش دینی که مدعی بود صاحب چنین بینش و نگرش انقلابی است پیدا شد.تئوریسن ها و مبلغین رژیم شاه یک اصطلاحی را به نام مارکسیسم اسلامی در آوردند. البته در واقع می خواستند انحراف و بی بنیادی همه حرکت هایی که علیه رژیم شاه بود نشان دهند و اتهام بزنند و تهدید وتخریب کنند اما هر قصدی که داشتند به نظرم تعبیر مارکسیسم اسلامی تعبیر بی جایی نبود؛ یعنی جریانی که ظاهر اسلامی داشت ولی باطن خودش به قول خودشان مارکسیسم بود.
اگر بخواهیم نمونه هایی را در دنیا نشان دهیم لااقل در عرصه عمل آنچه به نام الهیات آزادی بخش که بخصوص در امریکای لاتین مطرح شد- دسست کم در عمل- از همین قماش بود. در کشور خود ما مجاهدین خلق را به عنوان جریان التقاطی داشتیم؛ یعنی بند کردن اسلام و مارکسیسم به هم؛ که ما حاصل کارشان را دیدیم و عاقبت بد آنها را شاهد بودیم.این یک نوع تلقی اسلامی بود که در جوان های پر شور ما رایج بود و بخش هایی از جامعه به آن گرایش داشتند یعنی باطن مارکسیسم و ظاهر اسلامی!
نوعی دیگر اسلام، اسلام ظاهر گرا بود؛ اسلامی که فقط به ظاهر توجه می کردغ دین را در ظواهر می دید و به همین هم قانع بود که ظاهرها اسلامی بماند و اسلامی شود. دو رویکرد در این نوع اسلام مطرح بود یکی اینکه اصلا نباید در حیات سیاسی اجتماعی دخالت کند و فقط به همین بحث پیرامون ظواهر و بیان انها و بعضی مسائل معنوی عمیق تر بپردازد؛ این جریان بود که در حوزه های عملیه و مجامع دینی ما غالب بود. یک رویکرد دیگر هم می گفت نه! من باید در عرصه بیایم که او هم روشی جز خشونت نمی شناخت و الگویی که ارائه می داد که بر اساس آن، این ظواهر ولو به زور باشد می بایست بر جامعه تحمیل شود.
امروز شاهد حضور این جریان ظاهر گرای متحجربه بدترین شکل در دنیای پیرامون خودمان هستیم، جریانی که می کشد، نابود می کند، از بین می برد و به هیچ یک از دستاوردهای مترقی و عقلانی و منطقی و انسانی بشر قائل نیست و جز به تحمیل نمی اندیشد، کشتار و ترور می کند.
آن جریان اگر روی کار آمدند، بدترین شکل زندگی را بر جامعه تحمیل کردند، انسان را تحقیر کردند،فقط به ظواهر پرداختند و اگر روی کار هم نیامدند جز با ابزار ترور ابزار شکنجه ایجاد انفجار و به هم زدن اوضاع و احوال عمر کردند که شما در پیرامون خودمان این جریان را می بینید.
البته نوع دیگر هم گرایش اسلامی وجود داشت که بیشتر جنبه های روشنفکری قضیه بود؛ یک دید مهربانی نسبت به انسان، بشریت، سرنوشت او داشت و متاسفانه آن هم با پیش فرض ها و پیش داوری هایی که از جای دیگری گرفته بود یا با پیش فرض های سوسیالیستی به دین رجوع می کرد و با حسن نیتی که داشت یا با پیش داوری های لیبرالیستی به دین نگاه می کرد و آن هم در صحنه حضور داشت.
اصلاحات یک جریان فکری-تاریخی است
اما درباره اصلاحات به عنوان یک جریان که عمدتا اصلاحات فکری و دینی است و آن را جریان تاریخی می دانم و الان هم رسالت داریم که در این زمینه کار کنیم؛ در بعد از مشروطیت به خصوص بعد از استبداد صغیر و شکستن آن یک نوع گفتمان عمیقی از درون سنت 1000 ساله تفکر و رویکرد اسلامی در آمد که اگر مجال پیدا می کرد و روند تکاملی و طبیعی خود را طی می کرد ما وضع بهتری داشتیم. آن دیدگاه در انقلاب ما هم حضور داشت از نظر و دیدگاه بزرگان و اندیشمندانی از حوزه سعی کردند که با وفاداری نسبت به اصل سنت و نه فرم ها و صورت ها و درک تحولات طبیعی که تاریخ بشر داشته و جایگاهی که انسان به آن رسیده است برای جامعه اسلامی طوری راهنمایی بکند، اساسنامه بنویسند که واقعا متناسب با زمان و مکان در عین حال وفادار به اصل سنت بود (متاسفانه گاهی فرم ها و صورت ها به جای سنت گرفته می شود و نمی توانند تحولاتی که در ذهن و زندگی بشر شده ببینند و درک کنند و منظورم این نیست)سنت یک محورها و معیارهایی دارد که باید به آن وفادار بود ولی در عین حال آن جریان، جریانی که بخصوص در بعد از استبداد صغیر تا روی کار آمدن رضا خان در جامعه ما مطرح شد حرف های اساسی زد؛ از مصلحت قومی صحبت کرد، ازملت صحبت کرد، از مرز عرف و شرع صحبت کرد، از لزوم مهار استبداد صحبت کرد و از حق و حقوقی که مردم دارند صحبت کرد؛ البته با یک روند تکاملی و در فضای ازاد می شد که این جریان بارور بشود که متاسفانه با شکستی که مشروطیت پیدا کرد و از درونش دیکتاتوری در آمد آن روند متوقف ماند و یک نوع آشفتگی در روشنفکری دینی، نو اندیشی دینی و تفکر متحول متکامل دینی پیدا شد که هنوز هم این آشفتگی وجود دارد.
اسلام مارکیستی -اسلام دور از جامعه اسلام-، ظاهرگرایی که فقط به ظواهر می پردازد و به خشونت متوسل می شود، اینها وجود داشت و انقلاب اسلامی ما نه با آن انقلابی گری سر سازگاری داشت و نه با هیچ کدام از این اسلام ها؛ یعنی با همه اسلام ها تفاوت داشت. اسلامی که در انقلاب ما بود منادی آزادی، استقلال، پیشرفت و توسعه بود.
اینها مسائل اساسی و حوادث واقعی بود که در دنیا رخ داده بود بشر به حق خودآگاه شده، آزادی خواه و استقلال طلب و پیشرفت جو است؛ اینها مراحل تکاملی بود که انقلاب هم با توجه به اینها آمد. اسلامی که این انگیزه را قوی کرد،اسلامی بود که متوجه اینها بود.
اینکه در انقلاب اسلامی ما جمهوری اسلامی مطرح شد نشانه تفاوت دید هم با جریانات ظاهر گرا و هم با آن جریانات التقاطی و جریانات دیگری که پیرامون اسلام مطرح می شدند می باشد چرا؟برای اینکه جمهوریت مقتضای روح زمانه است نه مد زمانه.
در سیر طبیعی تاریخ بشر تقدیر تاریخی -به تعبیر بنده و موحدان مشیت الهی- بر این امر تعلق گرفته که بشر به چنان رشد و دیدگاهی برسد که خود را صاحب حق بداند و به این نتیجه برسد که جز با عقل جمعی اداره امور جمعی نادرست است و اینکه قدرت متعلق به جمهور است و جمهور است که به نمایندگی خود نهادهای قدرت را روی کار بیاورد و بر انها نظارت بکند.این دستاورد عظیم بشری است.
اینکه بشر به مشیت الهی بنده در ذهن خودش واقعا به این نتیجه رسیده است که صاحب حق است و اینکه بشر به این نتیجه رسیده است که هر حکومتی دارای حد است حکومت بی حد و انسان بی حق نداریم این دستاورد خیلی بزرگ بشری است کهخیلی هم برای آن هزینه داده شده است.
اینکه انقلاب اسلامی «جمهوری اسلامی» را مطرح می کند هم نشان دهنده درک روح زمانه است هم نشان دهنده اینکه این این انقلاب گری با انقلاب گری های دیگر متفاوت است.
ما انقلابی هستیم ؛مهم نیست دیگران ما را چه می نامند
جمهوری یک تعارف نیست که بعضی ها حتی می آیند و می گویند امام هم به ان اعتقاد نداشت؛ خیر ایشان جدا به آن اعتقاد داشت، قبل از انکه این آقایان بگویند که برای ظاهر سازی و گذاشتن در دهان مردم گفتند جمهوری و به آن اعتقاد نداشته اند و به امام اهانت کنند و امام را خدایی نکرده متهم به فریب کاری جامعه و تاریخ کنند، قبل از اینها کسانی که پدر خوانده های جریان های تروریستی ظاهرگرای خشونت گرا هستند، می گفتند ما کجا در اسلام جمهوری داریم؟ جمهوری بدعت است! امام فرمودند که بدعت نیست واز همان وقت هم با امام بد شدند.
اینها حرف تازه ای نیست که امروز ما می شنویم؛اما چون جرات نمی کنند بگویند امام اشتباه می کرد می گویند امام اصلا جمهوریت را قبول نداشت!نخیر؛جمهوریت جدی بود؛ خیلی خیلی جدی بود؛ بدعت نبود. جمهوریت یک اصل بود و بنده عرض می کنم ما به عنوان کسانی که دلبسته به این انقلاب و اسلام هستیم با همه وجود از جمهوریت نظام دفاع می کنیم؛ با همه لوازمی که جمهوریت دارد. ما انقلابی هستیم ؛مهم نیست دیگران ما را چه می نامند. انقلابی که ما می گوئیم و می فهمیم منجر به نظام جمهوری اسلامی شد و امروز هم باید از آن دفاع کنیم.
من عرض می کنم که بعد از 35 سال دو تهدید جدی برای انقلابمان و برای جمهوری اسلامی ؛ جامعه اسلامی ما و مردم ما وجود دارد یکی بیرونی است؛ دشمنان و قدرت های بزرگی که به هر روشی متوسل می شوند به این انقلاب ضربه بزنند؛ احساس می کنند اگر پا بگیرد، در منطقه قوی بشود منافع آنها را به خطر می اندازد و بعد آن جنبه توهمی که خود را ارباب دنیا می دانند؛ اینها توطئه می کنند و مشکل ایجاد می کنند البته تهدید مهم درونی هم وجود دارد و آن تحجر و نوعی اخباری گری است که متاسفانه معتقدم بعد از امام جدی تر هم شده است.
ظاهر پرستی؛ خطر جدی انقلاب
ظاهر پرستی خطر جدی است و می خواهد بگوید که تئوری انقلاب و تئوری جمهوری اسلامی همین ظاهر پرستی و ظاهر گرائی است که اتفاقا امام با آن مخالفت می کرد؛ این جریان اخلاق را نابود می کند، بر خواست های اصیل و تاریخی ملت از جمله آزادی استقلال و پیشرفت خط بطلان می کشد؛ این جریان فقط به حذف می اندیشد و به تحمیل ظواهر خشکی که از روح حقیقت اسلام حقیقت دین خدا بیگانه است گرایش دارد. این خطر، خطر مهمی است.
در عین حالیکه رهبر انقلاب می گوید رای مردم حق الناس است و حتی مخالفین را دعوت می کنند که بیایید و به موازین دموکراسی تن بدهید و در انتخابات شرکت کنید این جریان با رای مردم با جمهوریت با حقوق مردم با تعیین کننده بودن نقش مردم مخالفت می کند؛آشکارا هم مخالفت می کند! این جریان جریان خطرناکی است که وجود دارد.
من در پایان سخنانم می خواهم چند نکته را عرض بکنم بخصوص خطاب بنده به جوانان عزیزی است که نگرانم از انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بخاطر بعضی رفتارهای نادرست و تبلیغات سوئی که هست رویگردان شوند.
خطاب من به نسلی که بعد از انقلاب به دنیا آمده، رنج هم دیده و مشکلاتی را هم تحمل کرده است و چیزهایی بر او تحمیل شده است که می توانست نباشد و ممکن است بر اثر آنها تردید پیدا کند و رویگردان بشود و تحت بمباران شدید تبلیغات سوء و عملکردهای نادرست ممکن است رویگردان هایی را پیدا کند می گویم عزیزان من! انقلاب ما انقلاب اصیل و حادثه مهم تاریخ ایران بلکه دوران ماست در منطقه و جهان است. جمهوری اسلامی اصیل برخاسته از متن خواست و مصلحت جامعه ماست و پاسخ دهنده به خواست های تاریخی است.
همین قانون اساسی - که ما ممکن است بعضی ایرادهایی به آن بگیرند اشکالی هم ندارد قابل ترمیم هم هست اما سازوکار خودش را دارد- ظرفیت های زیادی دارد؛ اما در صورتیکه همه به آن تن بدهند و آن را پیاده بکنند و آن روحیه اصیلی که در انقلاب ما بود برای مجریان و کسان یکه حافظ آن هستند جدی گرفته شود .
اگر خدای نکرده جمهوری اسلامی را از دست دهیم وضعیت خیلی سیاهی خواهیم داشت و باید بدانیم که ما نمی توانیم این انقلاب با آن عظمتش را فراموش بکنیم، زیرا مبدأ هویت تاریخی ماست.
می خواهیم افکارمان را مطرح کنیم؛ چیز بیشتری نمی خواهیم
اصلاحات که می گوییم؛ منظور فقط یک جریان سیاسی نیست بلکه اصلاحات خیلی بزرگ تر از اینهاست. اصلاحات یک جریان بزرگ تاریخی است ما بسته به اینکه چقدر به ان جریان بزرگ تاریخی نزدیک شویم و در آن مسیر باشیم می توانیم اسم خودمان را اصلاح طلب بگذاریم اصلا مراد من حزب نیست و به همین دلیل معتقدم اصلاحات در صدد گرفتن قدرت نیست اگر هم قدرت می خواهد یا قدرت را معقول می خواهد، برای این است که بتواند افکار و اندیشه هایش و رویکردهایش در جامعه با امنیت و آزادی بیشتری مطرح کند و سرکوب نشود؛ ما چیز بیشتری نمی خواهیم.
این انقلاب اصیل است و جمهوری اسلامی پاسخگو است البته معتقدم در صورتی که ما به جریان اصلاحی تاریخی توجه بکنیم و حضورش را پاس بداریم تا تحلیل کند و راه بنمایاند ما نیازمند این هستیم که تحلیل های درستی از دین از اقتصاد از اجتماع از جامعه از روابط بین الملل به جامعه ارائه بدهیم؛ این گفتمان را تقویت کنیم، برای حفظ اصل انقلاب و عدم تحریف انقلاب و هم عدم نابودی آن بکوشیم و نیز بخصوص با توجه به اینکه یک عده هستند که فقط به جنبه سلبی انقلاب که براندازی و نابودی است می اندیشند تخریب تا وقتی است که رژیم قبلی برود و بعد دوران سازندگی و ساختن است.
رسالت انقلابی بعد از پیروزی انقلاب الگوسازی است نه شعار دادن نه از درون خودمان عده ای را دشمن تلقی کردن و انقلابی گری را دفع آنها بحساب آوردن! اصلاحات به دوره بعد از پیروزی انقلاب ساختن والگو دادن به دنیای اسلام و جاهای دیگر می اندیشد.
اجمالا عرض بکنم که ما دین را دارای جایگاه والا و بی نظیر در اجتماع و تاریخ می دانیم. رویکرد اصلاحی ما این است که دین جایگاه مهمی دارد؛ صرف نظر از اینکه بافت و بنیاد اجتماعی و تاریخی جوامعی نظیر جامعه ما دینی است و اصلا حذف دین معنا ندارد و هیچ حرکتی جز با آشتی با دین و بر اساس دین و همسوی با دین حتی حرکت آزادسازی، حرکت سازندگی حرکت دموکراتیک همه اینها بخاطر بافت تاریخی و شرایط تاریخی ما کارگر نمی افتد .
ما به یک مساله دیگر هم می اندیشیم و آن اینکه غرب با همه دستاوردهای عظیمی که دارد و قابل انکار نیست دچار بحران های سنگینی است و از جمله مهمترین عوامل بحران در غرب هم در فکر و هم در عمل یک بعدی و تک ساحتی نگاه کردن به هستی است و حذف امر متعالی و مقدس از صحنه ذهن و زندگی است.
تقدس زدایی که بعد از قرون وسطی در غرب انجام شد کار بزرگی بود؛ چرا ؟چون عده ای خود را متولی منحصر دین وحقانیت دین دانستند و از جمله خواست ها و برداشت های تنگ خودشان را رنگ تقدس زدند و به زور بر جامعه تحمیل می کردند و هر کس با آن مخالفت می کرد به عنوان چیزی که با امر مقدس و متعالی درگیر شده با او برخورد تند می کردند این تقدس زدایی یعنی اموری که مقدس نبود ولی مقدس معرفی میشد و بر جامعه تحمیل می شد این تقدس زدایی کار مهمی بود. اما چون جنبش و حرکت غرب عکس العمل دربرابر قرون وسطی بود متاسفانه این تقدس زدایی از امور نامقدس مقدس معرفی شده به اصل امرمقدس و متعالی هم سرایت کرد؛ یا گفتند اصلا هیچ امر مقدس و متعالی وجود ندارد یا اگر دارد هیچ حق دخالت در عرصه حیات اجتماعی انسان ندارد.
زندگی بدون امر مقدس و متعالی بی معناست. ما به عنوان کسی که برای دین به عنوان اینکه گوهر دین عبارت است ازامر مقدس و متعالی و سرسپردگی به امر مقدس اهمیت قائل است؛ برای اینکه دچار بحرانی که غرب با آن روبرو شد نشویم باید به این گوهر و جوهر بچسبیم.
بنابر این دین جایگاه والایی در ذهن و تاریخ بشر دارد و خوشبختانه هنوز امر متعالی و مقدس گرچه گاهی خیلی مبتذل درباره اش رفتار می شود که ممکن است دل زدگی هایی در اینجا پیدا شود -چنانچه در قرون وسطی شد- ولی هنوز برای ما زنده است ما نباید به عنوان روشنفکر واصلاح گر ما این عامل را که غفلت از آن باعث بحران های بزرگ در غرب شده است از یاد ببریم.
دیگر اینکه دین را جاودانه می دانیم و جاودانه بودن دین یعنی باید بتواند در هر مرحله و مقطعی به پرسش های لحظه به لحظه نو شونده انسان پاسخ بگوید پاسخی که به نیازهای صد سال دویست سال هشتصد سال پیش داده شده گفته ممکن است آن وقت کارگشا بوده باشد اما ممکن است جوابگوی پرسش ها نیازهای امروز نباشد.
اگر دین جاودانه است باید بتواند در همه زمان ها به پرسش های حقیقی و نیازهایی که هست پاسخ بدهد اتفاقا در این صحبتی که حضرت آیت الله منتظری رضوان الله تعالی کرده بودند می پرسند چه نقدی به خودتان دارید ایشان در جواب فرمودند که ما در بعضی مسائلی که در دنیای امروز مطرح هست مثل حقوق بشر و...ما ژرف به آنها ننگریستیم و آنها را به حقیقت دین عرضه نداشتیم تا از متن دین بتوانیم پاسخ های مناسب آن را پیدا کنیم.این مساله مساله مهمی است.
به کار بستن اندیشه های فقهی امام بسیار کارگشاست
دین جاودانه باید بتواند به پرسش ها و نیازهای بشر که نو شونده هم هست پاسخ بگوید از جمله مساله ای که امام مطرح کردند زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهاد اسلامی هستند. البته ایشان نگاهشان به فقه بود و فقه و شریعت بخشی از دین است و همه دین نیست و متاسفانه وقتی ابعاد عمیق دین فراموش می شود و فقط به ظواهر پرداخته می شود معتقدم جامعه دچار مشکلاتی می شود و اندیشه دینی دچار مشکلاتی می شود. ولی اینک که به هر حال اهتمام به فقه در جامعه و نظام ما بیشتر است بکار بستن نظر ممتاز امام بسیار کارگشاست.
اهتمام به نظرات امام بخصوص آنچه در سالهای آخر عمرشان گفتند برای ما اصلاح طلبان بسیار مهم است و باید در مورد اسلامی که در انقلاب بود و مد نظر امام خمینی (س) بود و روح انقلاب ما بود کار کنیم؛ از جمله اینکه حکومت در همه ارکان و اجزا آن مسئول و پاسخگو در برابر نهادهای مردم بنیاد است. این است که می تواند جلوگیری از خودکامگی و انحراف را بگیرد و نیز حکومت موظف به تامین حضور آزاد و امن مردم در عرصه های اجتماعی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی است.
بزرگترین رسالت ما ساختن الگوست
اینها خواست هایی است که از دل انقلاب قابل استنباط است. ما خودمان را در متن نظام می دانیم به اصول و بنیادانقلاب و اسلام احترام می گذاریم و معتقدیم باید رسالت الهی مدنی و فرهنگی خود را که ما رصد دائم واقعیت ها و بسط و گسترش گفتمان اصیل انقلاب و اسلام به گونه ای که همسو با تکامل مقدر و محتوم الهی برای بشر و توجه به خواست های اصیل تاریخی جامعه است عمل کنیم و انتقاد دائم و خواستن اصلاح مدام از یاد نبریم در این صورت انقلاب ما پایدار خواهد ماند و ما هم همچنان که گفتم به مرحله دوم انقلاب که بعد از پیروزی است می اندیشیم که باید ساخت و الگو ساخت.
امروز بزرگترین رسالت این است که ما الگویی بسازیم که انسان هم مسلمان و هم غیر مسلمانی که در متن این نظام است احساس حرمت بکند، جامعه بسوی پیشرفت برود، حرمت و کرامت انسان محفوظ بماند، از سرمایه های مادی و معنوی برای ساختن الگویی که از دل انقلاب ما در امد و همانی که در جمهوری اسلامی مورد نظر بود، استفاده علمی و بهینه بشود.