عباس عبدی نوشت: راه اصلاح امور از اصلاح نظام رسانه‌ای بویژه صدا و سیما می گذرد. بدون خانه‌تکانی اساسی و تغییر رویکردی در این رسانه هیچ اتفاق مثبتی که پایدار هم باشد در ایران رخ نخواهد داد. این رسانه به این عریض و طویلی در برابر رسانه‌های بسیار کوچکتر هم ناتوان و فاقد اثرگذاری است. مدیران آن ممکن است انسان‌های خوبی باشند، من نمی‌شناسم ولی روشن است که عملکرد آنان موجب خروج مرجعیت رسانه‌ای از کشور شده است. بسیاری از اخبار و تحلیل‌های آن موجب طنز و مضحکه می‌شود.

به گزارش جماران؛ عباس عبدی تحلیلگر مسائل سیاسی در یادداشتی در روزنامه هم میهن نوشت:

شاید کمتر کسی به اندازه بنده در باره ضرورت اصلاح نظام رسانه‌ای کشور بویژه صدا و سیما نوشته باشد. معتقدم که اصلاح امور کشور مستلزم اصلاح نظام رسانه‌ای آن است. آقای پزشکیان نیز باید نسبت به آن حساس باشند، نه به دلیل ملاحظات شخصی، بلکه نظام رسانه‌ای جزیی مهم از مجموعه نظام اجتماعی و حکمرانی است و نمی‌توان تصور کرد که مسیر دیگری را طی کند و اثرات زیان‌باری بر کشور نداشته باشد. 

با قاطعیت باید گفت ضعیف‌ترین و ناکارآمدترین نهادهای اصلی کشور، نهاد رسانه‌ای بویژه صدا و سیما است. گر چه اغلب نهادهای جامعه به طور نسبی دچار ضعف و ناکارآمدی شده‌اند، ولی صدا و سیما در قعر این مجموعه قرار دارد. علت اصلی نیز به غلبه رویکرد روایت‌محوری و محدود بودن تعداد مخاطبان اصلی آن برمی‌گردد. در واقع گویی صدا و سیما از طریق انتشار روایت‌هایی که تناسبی با واقعیت ندارند، وظیفه شارژ کردن روحی عده‌ای مخاطب خاص را برعهده داشته، و کاری به حقیقت و واقعیت امور ندارد. 

جالب اینکه سالی دو بار هم «نشست تحول در صدا و سیما» برگزار می‌کنند و مصداق «خود گویی و خود خندی» هستند. با این حال در پیام مقام رهبری به نشست اخیر آنان، نکته‌ای بود که ظاهراً مدیریت صدا و سیما چندان متوجه آن نشده‌ یا شده‌اند و قصد پرداختن به آن را ندارند. «مقید کردن روایت به واقعیت» نکته مورد نظر است. 

به طور قطع هنگامی که اتفاقی رخ می‌دهد، هر رسانه‌ای برحسب رویکرد و زاویه دید خود روایتی متفاوت از آن واقعه و رویداد ارایه می‌دهد ولی این روایت بر ستون واقعیت استوار است و نه اوهام و خیالات. به عبارت دیگر روایت علیه واقعیت نیست، بلکه نحوه دیدن و تا حدی تفسیر آن است. 

اگر کسی مرتکب قتلی شود، و همه شواهد هم آن را تأیید کند، در این صورت انکار آن «روایت» محسوب نمی‌شود، بلکه دروغ و قلب حقیقت و واقعیت است. روایت واقعی نور تاباندن به ابعاد ناپیدا و نادیده این اتفاق است؛ به انگیزه‌های قتل، به حامیان پشت صحنه آن، به نقش احتمالی مقتول در بروز تنش، به زمینه‌های اجتماعی و روانی رویداد و... این کار باید با دقت تمام و تعهد به ارزش‌های خبری و رسانه‌ای صورت گیرد. حتی در این روایت نیز نمی‌توان خلاف واقع گفت. برای مثال هیچگاه نباید کسی را که حامی قاتل نبوده، به دروغ حامی او معرفی کنیم. 

انکار یا قلب واقعیت بدترین سیاستی است که یک رسانه می‌تواند در پیش بگیرد. نکته مهم‌تر اینکه انکار واقعیت، موجب می‌شود که مخاطبان واقعیت‌های مطلوب رسانه را هم نپذیرند. به عبارت دیگر رسانه‌ای که واقعیت را انکار می‌کند، متوجه نمی‌شود که اگر در مواردی هم واقعیت را بگوید، مخاطب آن را نمی‌پذیرد و به حساب رویکرد کلی آن رسانه که نفی واقعیت است می‌گذارد و آن را دروغ تلقی می‌کند. دقیقا مثل چوپان دروغگو می‌شود. 

در نتیجه دست‌اندرکاران رسانه متوجه نمی‌شوند که چرا مردم در این موارد آنان را باور نمی‌کنند، حتی در مورد پذیرش اخبار و مطالب واقع‌گرایانه یا درست آنان واکنش منفی از خود نشان می‌دهند. بدتر این که دست‌اندکاران رسانه‌های «روایت محور» بیش از همه خودشان فریب روایت‌های نادرست خود را خورده و آنها را باور می‌کنند!!

رسانه ملی یک مشکل دیگر هم دارد. هر نویسنده یا رسانه‌ای می‌تواند مخاطبان معینی را برای خود تعیین کند و به خواست‌های آنان پاسخ دهد. یک رسانه کارگری دنبال طرح مشکلات و تأمین منافع کارگران است، در حالی که یک رسانه کارفرمایی برعکس عمل می‌کند و هیچکدام نیز نیازی و ضرورتی نمی‌بینند که به موضوعات مورد علاقه مخاطبان دیگر بپردازند. ولی هنگامی که یک رسانه خود را ملی می‌نامد و از بودجه عمومی ارتزاق می‌کند، باید همه ملت را مخاطب خود قرار دهد. 

رسانه ملی نه تنها رسانه جناحی نیست، بلکه رسانه حکومتی هم نباید باشد. اولویت اول آن باید بازتاب‌دهنده خواست عمومی باشد. قرار نیست که فقط مطالبات و خواست‌های یک گروه اندک و یا حکومت و دولت را بازتاب دهد. این رفتار از یک سو موجب دوری مردم از آن رسانه می‌شود، و از سوی دیگر زمینه ریاکاری و دورویی را فراهم می‌کند. هم‌چنین افراد فاقد صلاحیت را عهده‌دار امور می‌کند، که تنها ویژگی آنها گام برداشتن در راه و مطالبات آن گروه اندک است.

متاسفانه صدا و سیما بیش از آنکه بازتاب‌دهنده واقعیت ولو با روایت معین باشد، دنبال توجیه اقدامات رسمی جناحی به هر شیوه‌ای است. دنبال نادیده گرفتن اکثریت بزرگی از مردمی است که خارج از دایره مخاطبان آن هستند. جالب اینکه همین کار را هم نادرست انجام می‌دهد و نتیجه عکس می‌گیرد. نمونه آن سوریه و مسأله فلسطین است. 

چرا ناکارآمد شده‌اند؟ چون آنها در فضای رسانه‌ای رقابتی قرار گرفته‌اند در حالی که عادت به چنین فضایی ندارند. صدا و سیما از گذشته دور از چند رانت برخوردار بود. بودجه نامحدود دولتی، عدم پاسخگویی مناسب و نظارت‌ناپذیری مدنی، و از همه مهم‌تر انحصاری بودن و عدم رقابت. حتی یکی از این رانت‌ها موجب اختلال جدی در رسانه می‌شود چه رسد که هر سه مورد آن با هم تضعیف شوند. 

اکنون سال‌ها است که رانت سوم تا حدود زیادی برچیده شده است. ولی این ساختار حجیم و چاق و ناکارآمد به زندگی با آن سه رانت عادت کرده بود، دو رانت اول هم به شکل‌های دیگری دچار ضعف شده‌اند. بودجه‌های حکومتی دیکر مثل سابق نیست، درآمد آگهی‌ها هم به علت عملکرد فاجعه‌بار آن کاهش یافته است، و بالاخره شکل‌گیری تنوع رسانه‌های ماهواره‌ای و شبکه‌های مجازی نیز موجب نظارت نسبی و البته غیر رسمی بر این رسانه شده است. 

در نتیجه صدا و سیما در یک خلاء هویتی و کارشناسی و سیاستی قرار دارد. به همین علت است که مدیریت آن عملکرد خود در انتخابات ۱۴۰۲ را یکی از اتفاقات و تحولات مهم در این رسانه می‌داند، انتخاباتی که نمایندگانش بعضاً با ۳ درصد واجدین حق رأی به مجلسی راه یافته‌اند و عملکرد آن مجلس نیز اظهر من الشمس است. صدا و سیما دچار بازی با اعداد و ارقام شده است. دیدن فوتبال باشگاه‌های اروپا را به حساب مخاطب خود می‌گذارد! ولی جرأت ندارند که یک تریبون آزاد و مستقیم در چهار راه ولی‌عصر بگذارند تا ببینند مردم چه می‌گویند و چه نگاهی به سیاست‌های این رسانه دارند. 

هنگامی که رسانه رسمی یک نظام، در قعر ناکارآمدی باشد، مثل آن است که فشار خون آن به زیر ۶ برسد که فرد را دچار غش، تاری دید، عدم تعادل، گیجی و انواع و اقسام مشکلات می‌کند. مشابه این وضعیت برای ساختار متکی به چنین رسانه‌ ناکارآمدی به وجود می‌آید. رسانه در مقام ابزار گردش اطلاعات و تحلیل در کل جامعه و حکومت نقش خود را ایفا می‌کند. رسانه ناکارآمد قادر به چنین انتقالی نیست و جریان ضعیفی از اطلاعات و تحلیل‌های نادرست و نابخردانه را منتقل می‌کند و موجب این عوارض می‌شود. 

راه اصلاح امور از اصلاح نظام رسانه‌ای بویژه صدا و سیما می گذرد. بدون خانه‌تکانی اساسی و تغییر رویکردی در این رسانه هیچ اتفاق مثبتی که پایدار هم باشد در ایران رخ نخواهد داد. این رسانه به این عریض و طویلی در برابر رسانه‌های بسیار کوچکتر هم ناتوان و فاقد اثرگذاری است. مدیران آن ممکن است انسان‌های خوبی باشند، من نمی‌شناسم ولی روشن است که عملکرد آنان موجب خروج مرجعیت رسانه‌ای از کشور شده است. بسیاری از اخبار و تحلیل‌های آن موجب طنز و مضحکه می‌شود. 

همین امروز هم اقدام به اصلاح آن شود دیر است چه رسد که به آینده موهوم و‌ خیالی موکول شود.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.