اینکه در کشور از همه ظرفیتهای این سو و آن سو بهره بگیریم، امری مسلم، واضح و حتی ضروری است. ولی باید مراقب بود که این کار اندک اندک زمینهساز تفرقه و شکاف میان ایرانیان نشود و اصلا همین تعبیر ایرانیان یا ملت ایران یا مردم ایران، چه اشکالی دارد که این همه از قوم و قومیت سخن میگویم، چون همان اقوام هم اگر نیک بنگریم چندان یکدست نیستند....ادبیات و عمل دولتمردان هرچه بلندمرتبهتر بایستی در همان چارچوب امر ملی، آشتی ملی، وفاق ملی و تقویت مبانی ملی ایران باشد و لازمه آن مشارکت واقعی و حداکثری همه ایرانیان در هر کجای کشور و با هر زبان و هر آداب و رسوم در اداره امور از بالاترین سطوح تا سطوح میانی و پس از آن است. ایران بسیار مهم است، مراقب ایران باشیم.
به گزارش جماران؛ احمد مسجدجامعی وزیر پیشین فرهنگ در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت:
این روزها حوادث برقآسای سوریه، چشم جهانیان را خیره کرده و چشم ما را بیشتر. اگر حوادث این سال را دستکم از زمان سقوط مشکوک بالگرد رئیسجمهور وقت مرور کنیم و البته بقیه حوادث را همچون انتخابات ریاستجمهوری، ترور مسئول دفتر سیاسی حماس در تهران و حملههای متقابل جبهه مقاومت و اسرائیل و ترور حسن نصرالله و یارانش و انفجار پیغامگیرها و بمبارانهای مکرر غزه، لبنان و سوریه و شلیک موشک به قلب اسرائیل و مقاومت شگفتانگیز نیروهای آسیبدیده حزبالله در برابر پیشروی زمینی اسرائیل و انتخاب دوباره ترامپ و سرانجام سقوط بشار اسد در نظر بگیریم، همگی نشانههایی از اتفاقات بزرگی است که در کنار ما شکل میگیرد و در سرنوشت ما تأثیر میگذارد.
با توجه به تحولات شکلگرفته به این پرسش اساسی بپردازیم که تجربه ما از این رویدادها چیست و چطور میشود ایران را در چنین توفانهای سهمگینی از گزند حوادث محفوظ داشت. در ماجرای سوریه، کشوری که آشکارا دخالت داشته، همان کشور دوست و برادر ترکیه است که از قبل نزاعهای منطقهای بیش از همه منتفع شده است. همین بهرهمندی در دوران جنگ هشتساله ایران و عراق نیز برای ترکیه حاصل شد و اقتصاد، تجارت گردشگری و حضور بینالمللی خود را رونق بخشید. اینک این همسایه از بیان مطامع ارضی هم چندان ابایی ندارد، این در حالی است که دشمن مشترک ما به عنوان امت اسلامی، اسرائیل است. بشار اسد نیز شخصیتی ضداسرائیلی بود و در مسائل مالی در مقایسه با سران کشورهای اسلامی از پایبندی بیشتری برخوردار بود. با این حال سقوط کرد و چپ و راست در سوریه از آن اظهار خرسندی کردند. البته نمیتوان از جنایتهای او در حق مردم بیگناه و معترض چشم پوشید. اما به هر حال در عمل معلوم شد نه اسرائیل مسئله اصلی جهان اسلام است و نه گروههای مقاومت یکپارچه هستند. چنانکه در همین ایام مهمترین هسته مقاومت یعنی حماس در بقایای غزه از سقوط اسد اظهار خوشحالی کرد و آن را تبریک گفت، یعنی موضع آنها در این زمینه با نتانیاهو، سیاستمدار خونخوار جهان معاصر و قاتل کودکان و مردم غزه یکی شد. در چنین وضیعتی ایران را چگونه دریابیم؟ در این آشفتهبازار جهانی و منطقهای، حفظ و گسترش انسجام ملی امری حیاتی است، هم برای کشور به عنوان یک سرزمین هم برای همه ایرانیان و ایراندوستان.
جای خوشبختی است که رئیسجمهور محترم به ایده وفاق ملی پایبند هستند و در پی لوازم آن اما بایستی از تجربههای ملی خودمان نیز بهره ببریم. در اوایل انقلاب طرحی ارائه شد که انتخاب مسئولان محلی از بین اهالی همان منطقه صورت گیرد و چنین شد اما چندان بر پایداری ملی نیفزود و گاهی به ضد خود تبدیل شد. اینکه در کشور از همه ظرفیتهای این سو و آن سو بهره بگیریم، امری مسلم، واضح و حتی ضروری است. ولی باید مراقب بود که این کار اندک اندک زمینهساز تفرقه و شکاف میان ایرانیان نشود و اصلا همین تعبیر ایرانیان یا ملت ایران یا مردم ایران، چه اشکالی دارد که این همه از قوم و قومیت سخن میگویم، چون همان اقوام هم اگر نیک بنگریم چندان یکدست نیستند. اگر فرضا مسئولان اداری، مالی، سیاسی و فرهنگی لایق را از نقاط مختلف برای مناطق گوناگون کشور انتخاب کنیم، آیا این بهتر است یا آنکه خود را مقید کنیم به انتخاب آنها در محل تولد یا سکونتشان؟ به قول قدما مسقطالرأس آنها و در این صورت آیا واقعا آنها را محدود نکردهایم؟ چه اشکالی دارد که استاندار پایتخت از آذربایجان یا خوزستان یا کردستان یا بلوچستان باشد؟ اگر این روال را پیش بگیریم، لابد پس از مدتی بایستی در کارت ملی هم عنوان جدیدی بیفزاییم. زمانی در آمارگیری ادوار پیشین از مسقطالرأس و دین و مذهب هم سؤال میشد، اما به دلایل منطقی آن را حذف کردند. اگر این شیوه را ادامه دهیم، عملا که فدراسیونی از ایران درست کردهایم که در این آشفتهبازار منطقهای در واقع میتواند قدم نخست برای تجزیه ایران باشد. در حالی که در همه امور نگاه به امر ملی، اولویت دارد، از ستارخان بیاموزیم. ستارخان چند ماه کوچه به کوچه و خیابان به خیابان با عوامل خونریز استبداد همچون صمدخان مراغهای جنگید و نه تنها مشروطه را به آذربایجان برگرداند بلکه با سپاهی به تهران آمد و مشروطه را دوباره برقرار کرد. یعنی آن پهلوان به ایران در تمامیت آن و به تهران به عنوان مرکز ایران پایبند بود. به هر حال ادبیات و عمل دولتمردان هرچه بلندمرتبهتر بایستی در همان چارچوب امر ملی، آشتی ملی، وفاق ملی و تقویت مبانی ملی ایران باشد و لازمه آن مشارکت واقعی و حداکثری همه ایرانیان در هر کجای کشور و با هر زبان و هر آداب و رسوم در اداره امور از بالاترین سطوح تا سطوح میانی و پس از آن است. ایران بسیار مهم است، مراقب ایران باشیم.