یزد شهری است که از هر سو به کویر میرسد؛ کویر قلب ایران است و یزد صدای تپش قلب ایران. فیلمبرداری و ساخت مستند سینمایی ایساتیس که سه سال طول کشیده، روایتی است در قاب سینما پیش روی مخاطبان که آن روزگاران را به این روزگاران پیوند میدهد: «ما برای وصلکردن آمدیم».
به گزارش جماران؛ احمد مسجدجامعی وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد اسلامی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت:
«امری دارید؟ بفرمایید. کمکی از دست من برمیآید بفرمایید در خدمت باشیم».
این گفتوگویی معمولی است در سفری به یزد که بارها تکرار میشود؛ هنگامی که در مقابل شکوه بناهای تاریخی میخکوب میشوی و خیره به آنها مینگری. تفاوت یزد با دیگر شهرهای تاریخی مثل شیراز و اصفهان در این است که در آنجا، بناها جزو بافت مسکونی و زندگی عادی مردم نیست اما در یزد هنوز هم این بناها بخشی از حیات روزانه مردم است؛ نه جزو آثار باستانی و میراث تاریخی. تماشای آنها به مثابه چنین فضاهایی، پرسش اهالی را در پی دارد. مستند سینمایی «ایساتیس» ساخته علیرضا دهقان کارگردان جوان یزدی، به تهیه کنندگی راحیل صحرایی و علیرضا دهقان که از روز جمعه ۲۲ دی ماه در سینماهای هنر و تجربه آغاز شده، روایتی از این دست زندگی است که برای فهم وضع موجود به دل تاریخ میرود. فیلم با گذر دوچرخهسواری آغاز میشود، در نخستین سفرم به یزد در سالهای دور، فراوانی آن در خیابان و کوچه و پسکوچه و مسجد و مدرسه و بازار به چشم میآمد. دوچرخه برخلاف دیگر وسایل نوین جابهجایی، با طبیعت سازگار است.
در فیلم، آب و باد و خاک و آتش به منزله عناصر سازنده این شهر به تصویر کشیده میشود و راویان مستند هستند؛ همانطورکه در نگاه پیشینیان عناصر چهارگانه سازنده هستیاند.
آب که در آن صحرای برهوت، چگونگی رسیدن به آن، خود داستانی است دیدنی و شنیدنی. آبی که در شکل قنات، با دشواری فرسنگها راه را طی میکند و در مظهر قنات از دل خاک میجوشد و زندگی میبخشد. دستاورد بزرگ ایرانیان که این روزها، نفسش به شماره افتاده است و دیگر، از عروس برگزیده قنات و جشن و آذین و آیینهایی که انسان و طبیعت را یگانه میساخت، خبری نیست.
اما باد که رازگشای قصههای دور و دراز این سو و آن سوی ایران بزرگ است، در شکل کالبدی با بادگیرها زبان میگشاید و همنشین آب جاری میشود و گرمای کویر را به خنکای زندگی وصل میکند. او از بلندای آسمان فرود میآید و در زیرزمین خانهها جای میگیرد و میشود آرام جان تنهای خسته از گرما.
اما خاک که همه زندگی بر آن استوار است، آب را به کمک میطلبد تا گِل آدمی را سرشته کند و با دست غیبی به پیمانه زند تا هر انسانی پیمانهای شود از آن و «ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت» با او راز گویند. بیهوده نیست که وقتی باران بر خاک کوچهها میزند، عطر و بوی آن آدمی را مست میکند و به آسمان وصل. کویریان از خاک به افلاک رفتهاند. منارههای مسجد جامع یزد که از خشت و خاک سرشته شده و همچون دستی رو به آسمان به دعا برخاستهاند، همین سفر به افلاک را مینمایند. آمیختن آب و خاک و زمزمههای قصههای باد در گوش گِل، سفالینههای چشمنواز و رنگارنگ برگرفته از رنگینکمان را شکل میدهد و آن را در آتش روزگار پخته میکند.
اما آتش که نماد نار است و نماد نور، گرما و روشنایی زندگی را مژده میدهد؛ بیوجه نیست که آتشکده یزد از قدیمترین ایام، میعادگاه مومنان بوده و عبادتگاه هرآن کسی که نور ایمان در دلش شعلهور است. در آنجا، مسلمان، زرتشتی، کلیمی و مسیحی هر کدام با نور ایمان خویش پاسدار حرمت زندگی بودهاند و این زندگی مدنی، در عین کثرتگرایی است. بیهوده نیست که بسیاری از یزدیها اهل گفتوگویند و مردانی از آنجا این سلیقه را جهانی کردهاند.
یزد را شهر قنات و قنوت و قناعت گفتهاند. از قنوت ظهر عاشورای سرور شهیدان در «حسینیه بزرگ ایران» بگوییم؛ از کسانی که خود را در انبوه جمعیت عزادار رها میکنند و با این کثرت جمعیت همچون دستگاهی دقیق و بانظمی بیمانند در رثای حسین سیدالشهدا نوحه میسرایند و بر سینه میزنند و چشمهایشان چون شمعی فروزان از اشک دیده پرفروغ است.
باری هرچند برای زندگی در این شرایط دشوار، عشق و ایمان همه گروهها را در پناه خود میگیرد؛ اما جز با قناعت و کار پیوسته و کارآفرینی روزآمد نمیتوان زیست.
یزدیها با چنین شیوه زندگی خود را در عالم شناساندهاند. چند سال پیش، کنفرانس ریاضی در ایران برگزار شد. استادی نامآور از اتریش هم در آنجا دعوت داشت و همسر جوان او که پزشکی برجسته است، هدیه ازدواجش را سفر به یزد قرار داده بود. دوست ما، آقای دکتر شاپور اعتماد، نیز هرگاه میخواست مطلبی جدی بنویسد، به یزد پناه میبرد.
یزد شهری است که از هر سو به کویر میرسد؛ کویر قلب ایران است و یزد صدای تپش قلب ایران. فیلمبرداری و ساخت مستند سینمایی ایساتیس که سه سال طول کشیده، روایتی است در قاب سینما پیش روی مخاطبان که آن روزگاران را به این روزگاران پیوند میدهد:
«ما برای وصلکردن آمدیم».