غلامرضا ظریفیان، فعال سیاسی گفت: امیدوارم تجربه تلخی که تا الان رخ داده، یک بیداری ایجاد کند که این مسیر، مسیر به سرانجام رسیدهای نخواهد بود و لازمهاش برگشت به مردم، جامعه، سلیقهها و نگاههای متفاوت است. باید هرکسی که دل در گروی ایران و فرهنگ جامعه دارد و دلش برای جامعه ما میسوزد را به عنوان یک سرمایه حساب کنیم.
تحلیلگر مسائل سیاسی گفت: اساسا بنیان این نگاه که ما میتوانیم با یک انسجام متکی بر اقلیت، جامعه را مدیریت کنیم، زیرسوال است. در هیچ جای دنیا این اتفاق نیفتاده، هرجا یک اقلیتی خواسته این اتفاق را انجام دهد در نهایت جامعه را دچار بحرانهای بنیادین کرده است. ممکن است در یک بخشهایی تظاهر به دوگانگی هم باشد، اما طبیعی است که عرصه سیاستورزی عرصه تکثر و اختلاف دیدگاه است. تا دیروز جریانی که حاکم شد میتوانست با اتکای رقیب یا رقبایش وحدت شکلی داشته باشد، امروز که فقط خودش در میدان است و رقیبی را برای خودش قرار نداده، طبیعتا در درون این مجموعه رقابتهای جدی در حال شکلگیری است.
غلامرضا ظریفیان فعال سیاسی اصلاحطلب در گفتوگو با ایلنا، در پاسخ به این سوال که از دو سال پیش که روند یکدستسازی شکل گرفته تا امروز برخلاف اهداف از پیش تعیین شده شاهد اختلافات زیادی بین اصولگرایان در قوای مختلف بودیم تحلیل شما درباره این موضوع چیست، گفت: ببینید آنچه که در حال حاضر رخ داد، سابقه دارد. یعنی در گذشته در دو، سه دهه قبل هم چنین تلاشی صورت گرفت اما به دلایل عدیدهای موفق نشد. اما در دوره آقای احمدینژاد تلاش شد که در عرصه سیاستورزی و به ویژه مدیریت از سوی حاکمیت، یکدستی صورت بگیرد که حاصل آن را دیدیم که این یکدستی نه تنها جامعه ما را به توسعه نرساند و شتاب آن را بیشتر نکرد، بلکه آن را مهار و شکافهای آن را به شدت تقویت کرد و در نهایت، در طلاییترین دوره اقتصادی کشور، به دلیل توهمی که در رابطه با آثار یکدستسازی بود، آن دوره طلایی به جای فرصت تبدیل به تهدید شد و چه فسادهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی رخ داد. در واقع حاصل آن یکدستسازی به جای آنکه منجر به همبستگی اجتماعی شود، به همبستگی اجتماعی به شدت آسیب زد و ما با نوعی کاهش محسوس سرمایه اجتماعی مواجه شدیم.
وی افزود: متأسفانه این نگاه علیرغم آن تجربه تلخ و تجربهای که به جای اینکه ملت و جامعه، اقتصاد و سیاست را به جلو پرتاب کند، ما را به عقب راند، دوباره در دوره جدید تکرار شد و حتی بحث یکدستسازی به سمت مرحله غلیظتر شدن و با ادبیات ترمونولوژی «خالصسازی» رفته است. گویی توهم اینکه ما با یکدستسازی میتوانیم هم به برنامهها انسجام ببخشیم و هم به اقدامات سرعت ببخشیم، صورت گرفت. البته در درون آن هم یک انگاره بسیار خطرناک بود و آن بحث «قوم برگزیده» بود که فقط اقلیت برگزیده است که این صلاحیت را دارد تا یک جامعه به این بزرگی را با این تکثر و تنوع، تعدد نژادها و قومیتها، با این شکافهای عمیق نسلی، با این جامعه که به شدت در معرض پیامهای گسترده و متنوع دنیای مجازی است و مرجعیتهایش به شدت تغییر کرده، فواصل نسلیاش از ۳۰ سال و ۲۵ ساله سنتی گذشته به فواصل نسلی ۵-۶ ساله کاهش پیدا کرده، نمایندگی کند. بعد این تصور به وجود آمد که این جامعه خالصسازِ اقلیت که در کارنامهاش نه تجربه غنی مدیریتی دارد و نه پشتوانههای عمیق نظری است، میتواند در پیشران جامعه قرار بگیرد و آن را هدایت کند.
این فعال سیاسی اصلاحطلب تصریح کرد: حاصل بحثهای مربوط به زمان انتخابات ریاست جمهوری اخیر این بود که کشور از همان ابتدای انقلاب با ضعیف ترین بدنه دیوان سالاری و نظام حکمرانی رو به رو شده بود. بخشی از افرادی که در مکتب آن زمان قرار گرفتند نه تجربه مدیریتی دارند، نه از ظرفیت نظری خوبی برخوردارند، نه تجربه جهانی دارند. به ویژه در شرایطی سکان مدیریت کشور را بر عهده گرفتند که ما با انباشت گستردهای از مسئلهها و ابرمسئلهها در کشور رو به رو بودیم؛ یعنی شاید دلیل آنچه که امروز ما با مشکلات و مسألههای اساسی روبهرو هستیم، معطوف به کسانی که امروز مدیریت کشور را برعهده گرفتند نباشد، این انباشتی است از مسألههای سالیان مختلف در حوزههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و به خصوص اقتصاد که جامعه عمیقتر آن را احساس میکند، علیرغم توهماتی که از آقای رئیسی در زمان انتخابات دیدیم و پیامهایی که به جامعه میفرستاد و فکر میکردند که به سرعت مسألهها را شناسایی میکنند، دیدیم که این اتفاق نیفتاد.
وی افزود: به ویژه درعرصه اقتصادی شاهد این هستیم که جامعه با چه مشکلات بنیادینی روبهرو میشود و این نظام حکمرانی در عمل نشان داده که نمیتواند از این مسألهها گرهگشایی کند. برای فهم مهمترین عامل آن باید به پرسش اولیه شما برگردیم این جامعه متکثر و متنوع است؛ جامعهای که در درون آن با نیروهای توانمندی در عرصههای دانشگاهی، آموزش و پرورش، هنری و فرهنگی، اقتصادی و سیاسی روبهرو هستیم و به دلیل آنکه این افراد در جامعه امکان تأثیرگذاری، تصمیمگیری و تصمیمسازی را نمیبینند، شاهدیم که چگونه مهاجرت میکنند و همین نیروها جذب سیستمهای دیگر میشوند و روز به روز مهاجرت به شدت در عرصه پزشکی، اساتید دانشگاه و حتی در عرصه تکنسینها و سطوح کاربردیتر افزایش پیدا میکند. بنابراین در این جامعه به این تنوع، تکثر و این پیشینه فرهنگی قطعا هیچ جریانی حتی اصلاحطلبان، این صلاحیت را ندارند که فقط به اتکای خودشان جامعه را مدیریت کنند چه برسد به اینکه یک جریان در اقلیت با تواناییهای محدود و توهمات بسیار بخواهد این جامعه را رهبری و راهبری کند. حاصل آن هم همین اتفاقی است که در کشور ما رخ داده است، سرمایه اجتماعی نظام حکمرانی ما به شدت آسیب دیده و متأسفانه احتمالا این کاهش سرمایه خود را در رخدادهای مهمی که در پیش داریم، به خصوص انتخابات نشان خواهد داد.
ظریفیان در پاسخ به این سوال برخی در بدنه جامعه این تصور را دارند که اختلافات بین دولت، مجلس و قوه قضائیه نوعی دعوای تصنعی برای جلب توجه و مشارکت مردم است و برخی معتقدند اینها نشانههای اختلافات عمیقتری است، گفت: اساسا بنیان این نگاه که ما میتوانیم با یک انسجام متکی بر اقلیت، جامعه را مدیریت کنیم، زیرسوال است. در هیچ جای دنیا این اتفاق نیفتاده، هرجا یک اقلیتی خواسته این اتفاق را انجام دهد، در نهایت جامعه را دچار بحرانهای بنیادین و فروپاشی کرده است. ممکن است در یک بخشهایی تظاهر به دوگانگی هم باشد، اما طبیعی است که عرصه سیاستورزی، عرصه تکثر و اختلاف دیدگاه است. تا دیروز جریانی که حاکم میشد میتوانست با اتکای رقیب یا رقبایش وحدت شکلی داشته باشد، امروز که فقط خودش در میدان است و رقیبی را برای خودش قرار نداده، طبیعتا در درون این مجموعه رقابتهای جدی در حال شکلگیری است.
این فعال سیاسی اصلاحطلب در پاسخ به این سوال که با توجه به آنکه ما تجربه اختلافات بعد از یکدستی را در دوره احمدینژاد شاهد بودیم و از این اختلافات هم کشور متضرر شده است، فکر میکنید تا کجا میتوان به این رویه ادامه داد، گفت: به دو شکل میتوان به این سوال شما پاسخ داد. یک شکل بحث اعتقادی است که قرآن از آن به کلیدواژه فشل بودن استفاده میکند. میگوید وقتی تنازع صورت میگیرد، این تنازعات آن جامعه تنازعکننده را دچار فشل میکند. فشل یعنی مثل ماشینی که چهارچرخش پنچر شود؛ این نگاه اعتقادیاش است.
وی افزود: نگاه تجربی این است که با توجه به سرعتی که جهان برای توسعه پیدا کرده، به دلیل فناوریهای نوین، جهان و منطقه منتظر نمیمانند که ما در این تنازعات گرفتار شویم. آنها به سرعت دارند فهم از اکنون و آینده میکنند و به سرعت خودشان را با برنامههای جدی، به آینده پرتاب میکنند. از یکسو این تنازعات آینده را از جامعه ما میگیرد و اکنون جامعه را هم با نوعی امنیت نسبی روبهرو نمیکند و در نهایت، حاصل این تنازعات، نگاه قوم برگزیده و توهمات این است که جامعه روز به روز فاصله و شکافهایش بیشتر میشود و وقتی در یک جامعهای شکاف جدی در عرصههای مختلف بین دولت و ملت شکل میگیرد همانطور که ما در برخی از اتفاقات سالهای اخیر دیدیم که چه شکافهایی رخ داده، در نهایت در این شکافها دولت و ملت بازنده و ضررکننده آن جامعه است؛ چون احساس میکند که امید به آینده و رفاه آن کم میشود، دچار اضطرابهای جدی میشود و از درون این اضطرابها و ناامیدیها از یکسو مهاجرت جدی میشود و از سوی دیگر جامعه با بحران زیست اخلاقی، اعتماد و بزههای مختلف اجتماعی روبهرو میشود.
این فعال سیاسی اصلاحطلب تصریح کرد: گزارشاتی که در مورد بزههای اجتماعی داده میشود را ببینید از بخشهای روانشناسیاش در مورد سرخوردگیها، افسردگیها، خودکشیها و شکل فردیاش که بگذیریم، آن بزههای جمعیتر که ناامنیهای اقتصادی، افزایش سرقتها و رو آوردن به مخدرها و... است، جامعه را دچار ابربحرانها خواهد کرد و مشکلاتی در آینده برای ما ایجاد میکند، مگر اینکه با یک نگاه ملیتر، کلانتر و با عبور از نگاه خالصسازی و اینکه یک جمعی صلاحیت مدیریت کشور را دارند، جامعه و به خصوص نخبههای دانشگاهی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را به کار بگیریم تا اولا مسألهها را اولویتسنجی کنیم و بعد با یک عزم ملی آن را حل کنیم.
ظریفیان در پاسخ به این سوال که با توجه به کنارگذاشتن احمدینژاد و خالصسازی صورت گرفته در مورد لاریجانی، آیا تکرار این تجربه برای تصمیمگیران این دوره از یکدستی هم متصور است، گفت: آنچه که تجربه زیستی است را میبینیم حالا چه رخ خواهد داد را نمیدانم؛ اما به هرحال تجربه نشان داده همانطور که از این کاروان و قطار، ریزشهای جدی در میان کسانی که متعلق به این انقلاب و انگاره فکری بودند، داشتیم، در خود اصولگراها هم میبینیم که چگونه تجزیهها رخ میدهد و بعضا نسبت به آنها قضاوتهایی میشود که قبلا در مورد اصلاحطلبها یا جریانات دیگر میشد.
وی گفت: امیدوارم تجربه تلخی که تا الان رخ داده، یک بیداری ایجاد کند که این مسیر، مسیر به سرانجام رسیدهای نخواهد بود و لازمهاش برگشت به مردم، جامعه، سلیقهها و نگاههای متفاوت است. باید هرکسی که دل در گروی ایران و فرهنگ جامعه دارد و دلش برای جامعه ما میسوزد را به عنوان یک سرمایه حساب کنیم وگرنه در این مسیر تا امروز همینطور در درونش تجزیه رخ داده و از دل این تجزیهها، تفرقه، جدا شدنها و کاهش سرمایهها را میبینیم که اگر همینطور ادامه پیدا کند اکنون و آینده به شدت نگرانکننده است.