آغازین روز از آبان هر سال، تداعیگر خاطره شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی، فرزند نامور و مجاهد امامخمینی است. خوانش این رویداد، به واقع روایتی از برخاستن موج اصلی انقلاب اسلامی قلمداد میشود. در مقالی که پیش روی شماست، گفتههای برخی مصاحبان آن بزرگ از این رویداد تاریخی، مورد خوانش تحلیلی قرار گرفته است.
به گزارش جماران؛ روزنامه جوان نوشت: آغازین روز از آبان هر سال، تداعیگر خاطره شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی، فرزند نامور و مجاهد امامخمینی است. خوانش این رویداد، به واقع روایتی از برخاستن موج اصلی انقلاب اسلامی قلمداد میشود.
آغازین روز از آبان هر سال، تداعیگر خاطره شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی، فرزند نامور و مجاهد امامخمینی است. خوانش این رویداد، به واقع روایتی از برخاستن موج اصلی انقلاب اسلامی قلمداد میشود. در مقالی که پیش روی شماست، گفتههای برخی مصاحبان آن بزرگ از این رویداد تاریخی، مورد خوانش تحلیلی قرار گرفته است. امید آنکه تاریخ پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
خبر فقدان او، چون صاعقهای بر دوستانش فرود آمد
انتشار خبر شهادت آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی، مایه بهت دوستان و مراودان وی و نیز علاقهمندان به امام خمینی گشت. نخست به این دلیل که وی مجتهدی بزرگ و با آینده بود و سپس از باب نگرانی برای پدر ارجمندش که چنین پشتوانه بزرگی را از دست داده است! با این همه قدرت روحی و اتکال رهبر کبیر انقلاب اسلامی به حضرت حق خاطرهها را آرام ساخت و از سوی دیگر امواج نهضت اسلامی را پرقدرتتر کرد. حضرت آیتالله العظمیخامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با اعضای ستاد برگزاری چهلمین سالروز شهات آن بزرگ در تبیین این موضوع گفتند:
«مرحوم آقای حاج آقا مصطفی (رضواناللهتعالیعلیه)، در دو جا حقیقتاً درخشید. یکی در اول نهضت - پانزدهم خرداد - یکی هم در آغاز حرکت عمومی مردم. در آنجا با بلندشدن و رفتن به داخل صحن مطهر حضرت معصومه (س) که [آن]حرکت عظیم را ایشان در واقع با این کار هدایت کرد. در اینجا [سال ۵۶]هم با درگذشت و با حادثه فقدان خود عواطف و احساسات این اقیانوس را به حرکت در آورد. در آن قضیه [اول]، البته من آنوقت قم نبودم. در آن روزها زندان بودم، اما آنجا حاج آقا مصطفی نشان داد که از لحاظ جنس و فلز شخصیتی، نسخه دوم خود امام است، این را ایشان واقعاً نشان داد. در آن حادثه عجیب و در آن حمله مأموران و حوادث تهران و قم، ایشان بلند شد رفت و در صحن قم نشست. بعضی از مبارزین و شجعان جوانهای قم مثل مرحوم حاج میرزا ابوالقاسم وکیلی و مانند اینها هم آمدند دوروبر ایشان - آنطور که خبرش بعدها برای ما رسید- و مردم را هدایت کردند. آن روزی که شبش امام (رضواناللهعلیه) را دستگیر کرده بودند، بعد از عاشورا. خب خیلی کار بزرگ و مهمی بود. بعد هم ایشان را گرفتند و بردند و مدتی در قزلقلعه زندانی بود. خب در این حادثه اخیر هم واقعاً فقدان مرموز آقای حاج آقا مصطفی دوستان او را بهت زده کرد. یعنی علاقهمندان - [امثال]ماها در مشهد- وقتی شنیدیم، واقعاً مثل آدمهایی که صاعقهزده هستند، یک چنین حالی دست داد. هم برای فقدان خود او که واقعاً شخصیت عزیز و مغتنمی بود هم برای اینکه برای امام چه پیش خواهد آمد که این جوان را و این مرد را از دست داد. اما تصور نمیشد این حادثه که برای دوستان اینقدر سنگین است، بتواند یک چنین تلاطمی و موجی به وجود بیاورد و آورد. همین که امام فرمودند: از الطاف خفیه الهی بود، واقعاً همین بود و چه عظمتی میخواهد که یک پدر در مقابل یک چنین فقدانی با این نگاه و از این منظر مسئله را ببیند نه از منظر یک مصیبت، نه از منظر یک مسئله شخصی....»
آخرین دیدار، آخرین نوشتار
حجتالاســــــلام والمسلمین سیدحمید روحانی (زیارتی) مورخ انقلاب اسلامی در عداد کسانی است که از واپسین فصل از حیات شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی، تصویری شفاف ارائه کرده است. وی در باب آخرین دیدار خود با آن بزرگ چنین میگوید:
«در آخرین دیدار به ایشان گفتم شما که خاطراتتان را نگفتید، لااقل چند جمله بگویید تا من در کتاب (نهضت امام خمینی) ثبت کنم، اما ایشان گفت میل ندارم درباره من چیزی بنویسید و به جای من درباره رشادتهای مردم بگویید. ایشان در این ملاقات، بستهای به من داد و گفت من فرصت نکردم این متن را تمام کنم، شما مطالعه کنید و ببینید به درد میخورد یا نه؟ این نوشتهها مربوطه به زندگی ائمه (ع) است که حاصل تحقیقات و مطالعات آقامصطفی بود. ایشان زندگانی حضرت علی (ع)، حضرت فاطمه (س)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را به طور کوتاه، به نگارش درآورده و درباره نهضت حضرت امام حسین (ع) تا جریان حضور حضرت مسلم در کوفه نگاشته بود. متأسفانه فرصت نکرد تا این تحقیق را به پایان برساند. بخشی از این نوشتههای ایشان در جلد پنجم کتاب نهضت امام خمینی – که به یاری خداوند به زودی به چاپ میرسد- آمده و دیدگاه علمی و عرفانی و ژرفای بینش سیاسی حاج آقا مصطفی بیان شده است. ایشان درباره حضرت مولا علی (ع) به گونهای قلم زدهاند که نشان میدهد آتش عشق آن بزرگوار در درونش شعلهور است، آنجا که آورده است بارالها! چشم ما را به جمال جمیلش روشن فرما و این چند روزه از عمر را که در جوار رحمتش به سر میبریم، قبول نما و دیدار وی را نصیبم کن... و بعد این بیت را نوشتهاند:
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
در ایام شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی، من برای چاپ جلد اول کتاب نهضت امام خمینی لبنان بودم. اگر به آخر جلد یک کتاب نهضت (چاپ نخست) نگاه کنید، چنین تعابیری به چشم میخورد: روزهایی که کتاب در شرف پایان بود، خبر شهادت حاج آقا مصطفی خمینی رسید. این تنها فرزندی نیست که امام به میدان شهادت تسلیم کرده است، ایشان تاکنون فرزندان زیادی را تقدیم این راه کردهاند. بعد هم اسامی افرادی، چون شهیدان سعیدی، غفاری و بخارایی را به عنوان رهروان راه امام درج کرده و اسم علی شریعتی را نیز در زمره این افراد آورده بودم. در همان ایام و در مسیر برگشت از لبنان به سوریه رفتم. در آنجا یکی از روحانیون مبارز را دیدم. ایشان به من گفت کتاب نهضت امام خمینی به ایران رسیده و خیلی خوب بود، خیلی هم سروصدا به پا کرد، اما از این ناراحت هستم که شما شریعتی را فرزند امام خواندهاید!....»
گفتوگوی فرزند امام با کسانی که مدعی بودند برای ترور ایشان به عراق آمدهاند
زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین سیدعلیاکبر محتشمیپور در باب گفتوگوی شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی با کسانی که مدعی بودند برای ترور ایشان به عراق آمدهاند، روایتی شنیدنی دارد. وی درباره این دیدار و تحلیل فرزند امام از آن آورده است:
«چند ماه قبل از شهادت حاج آقا مصطفی، ایشان شبی به عیادت آیتالله سیدنعمتالله جزایری از معمرین نجف میرود. حاج آقا مصطفی به این عالم عارف و بزرگ علاقه خاصی داشت و از نزدیکان ایشان به شمار میرفت. پسر آقای جزایری میآید و به حاج آقا مصطفی میگوید دو نفر آمدهاند و میگویند با شما کار دارند! حاج آقا مصطفی میرود و با یک مرد مسن و یک جوان روبهرو میشود. آنها میگویند ما عضو تیمی هستیم که برای ترور شما از ایران به عراق آمدهایم، ولی وقتی به اینجا آمدیم و زندگی شما و پدرتان و مراتب ارادت شما را به حضرت امیر (ع) دیدیم، بر خود لرزیدیم و تصمیم گرفتیم شما را از این نقشه شوم آگاه کنیم. ما دو نفر از این تصمیم پشیمان شدهایم، ولی از بابت دیگر اعضای گروه نگرانیم. حالا هم آمدهایم به شما بگوییم که مراقب خودتان باشید... حاجآقا مصطفی اعتقاد داشت تصور نمیکنم این خبر درست باشد، به نظرم اینها آمدهاند که در ما ایجاد رعب و وحشت کنند تا من و امام دست از مبارزه برداریم و ملاقات با کسانی را که از ایران یا خارج میآیند، قطع یا دستکم کمتر کنیم. اینها قصد دارند ما را نسبت به هر تحرک و هر فردی مردد کنند تا خودبهخود در مبارزه وقفه ایجاد شود، نباید اعتنا کرد! به نظر من یکی از بزرگترین رویدادها در تسریع زمینههای پیروزی انقلاب اسلامی، شهادت حاج آقا مصطفی بود. مدتی بود که شور و شوق انقلابی در ایران فروکش کرده بود. این شهادت، ناگهان آتش زیر خاکستر را شعلهور کرد و از آن پس، انقلاب شتاب گرفت تا به پیروزی منتهی شد. همان گفته امام که شهادت مصطفی از الطاف خفیه الهی بود، در تمام حرکتهای انقلابی آن مقطع مصداق عینی پیدا کرد. برگزاری مراسم ترحیم ایشان و چهلمهای بعدی در شهادت شهدای تبریز، یزد و سایر شهرها پیوستگی بارزی را در میان تودههای مردمی ایجاد کرد و با رهبری هوشمندانه حضرت امام خمینی، این حرکتها به پیروزی رسیدند....»
جنازه را ۲۴ ساعت نگه دارید و بعد دفن کنید
زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمود دعایی، نخستین کسی بود که از طریق خادمه منزل آیتالله سیدمصطفی خمینی از شهادت ایشان مطلع گشت و موضوع را به شکلی محرمانه، به اطلاع حجتالاسلام والمسلمین حاجسیداحمد خمینی رساند. وی خاطرات خویش را در این فقره اینگونه به تاریخ سپرده است:
«منزل ما، در همسایگی منزل مرحوم حاج آقا مصطفی بود و رابطه بسیار نزدیکی با هم داشتیم. آن روز خدمتکار ایشان سراسیمه آمد و از من خواست که سریعاً خودم را به منزل حاج آقا مصطفی برسانم و گفت حال ایشان خوب نیست! من بهسرعت خودم را بالای سر ایشان رساندم و بعد یک نفر را مأمور کردم که با عجله به منزل امام برود و به حاج آقا احمد بگوید خودش را به آنجا برساند و با هیچ کس دیگری هم حرف نزند! احمد آقا آمد و به اتفاق حاجآقا مصطفی را به بیمارستان بردیم. در آنجا فوت قطعی ایشان را اعلام کردند و گفتند برای فهمیدن علت فوت، باید کالبدشکافی انجام شود. احمدآقا سریع به منزل برگشت تا از طریق افراد مورد اعتماد و احترام امام که در بیت حضور داشتند این خبر را به ایشان برساند. امام از رفتن غیرمترقبه احمدآقا به منزل برادرش حدس زده بودند که باید اتفاق ناگواری رخ داده باشد! بنابراین دو بار احمد آقا را که در طبقه بالای منزل بود، صدا میزنند و ایشان جواب نمیدهد! بار سوم فریاد میزنند و احمدآقا دیگر نمیتواند تحمل کند و اشکش جاری میشود! به اطلاع امام میرسد که حاج آقا مصطفی از دنیا رفتهاند و برای کشف علت، باید جنازهاش کالبدشکافی شود که امام اجازه این کار را نمیدهند و میگویند جنازه را ۲۴ ساعت نگه دارید و بعد دفن کنید!....»
امید داشتم مصطفی به درد اسلام بخورد
زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین سیدرضا برقعی مدرس نیز از مصاحبان شهید آیتالله سید مصطفی خمینی در نجف به شمار میرود. او درباره نحوه اطلاع امامخمینی از این رویداد تلخ، شاهد صحنههای پی آمده بوده است:
«ما چند روزی بود که صاحب فرزند شده بودیم و خداوند پسرم (علی) را به ما عطا کرده بود و مادر همسرم برای کمک به خانه ما آمده بودند. صبح برای خرید شیر به مغازهای در نزدیکی منزل حاجآقا مصطفی رفتم که شیرفروش به من خبر داد حاجآقا مصطفی را به بیمارستان بردهاند! سریع به خانه رفتم و به مادر خانمم گفتم راه بیفتند که با هم به منزل حاجآقا مصطفی برویم و ببینیم ماجرا از چه قرار است. رفتیم و ایشان وارد خانه شد و ماجرا را از خادمه پرسید. او هم گفت حال حاجآقا مصطفی در نیمههای شب به هم میخورد، ولی کسی متوجه نمیشود. صبح که متوجه میشوند، دنبال آقای دعایی میفرستند. ایشان هم بعد از تلاشهای فراوانی که میکند تا پزشکی را بالای سر حاجآقا مصطفی بیاورد یا آمبولانسی را خبر کند موفق نمیشود، سرانجام ایشان را با یک تاکسی به بیمارستان میبرد. من از منزل حاجآقا مصطفی، مستقیم به بیت امام رفتم که ببینم آنها خبری دارند یا نه؟ رحل قرآن در مقابل امام باز و از ظاهر و چشمانشان معلوم بود که گریه کردهاند و نگران هستند. همین که چشمشان به من افتاد، فرمودند: زود به بیمارستان بروید و از مصطفی برایم خبر بیاورید، احمد از صبح رفته و هنوز نیامده است! سریع خودم را به بیمارستان رساندم. چهار پنج نفری از جمله آقای رضوانی آنجا بودند که گفتند آقای دعایی دارد به کارها رسیدگی میکند. ایشان همین که چشمش به من افتاد، زد زیر گریه و مرا به اتاقی برد که جنازه را در آنجا گذاشته بودند تا پس از طی تشریفات قانونی به خانواده تحویل بدهند. پیشانی حاجآقا مصطفی کبود و لبهایش سیاه شده بود! به بیت امام برگشتم و دیدم احمدآقا و چند نفر دیگر در بیرون هستند و نمیدانند چه کسی باید این خبر را به امام بدهد! قرار شد مرحوم آیتالله خویی این کار را بکند، ولی ایشان گفت من در عمرم یک بار خبر مرگ کسی را داده و از آن پس با خود عهد کردهام که دیگر هرگز این کار را نکنم! قرار شد یکییکی به اتاق برویم و زمینه را برای دادن خبر فوت آقا مصطفی آماده کنیم. همین که حاج احمدآقا وارد اتاق شد، امام فرمودند: پس چرا معطلید؟ چرا نمیگویید چه خبر شده است تا تکلیفم را بدانم!... با این حرف حاج احمدآقا زد زیر گریه و امام موضوع را فهمیدند و فرمودند: لا حول و لا قوه الا بالله، امید داشتم مصطفی به درد اسلام بخورد....»
موجی که به ساحل رسید
همانگونه که اشارت رفت، شهادت فرزند نامدار امام خمینی در ایران موجی آفرید که نهایتاً به پیروزی انقلاب ختم گشت. احیای نام رهبر انقلاب پس از سالها، واکنش هیستیریک شاه در انتشار مقاله توهینآمیز روزنامه اطلاعات، قیام خونین مردم قم در واکنش به آن و سپس اربعینهای پی درپی در مراکز استانها در سراسر کشور، همه از پگاه غمگین اول آبان ۱۳۵۶ رقم خورد. این امر همان موهبتی بود که از آن به «لطف خفی» تعبیر گشت. تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی، طی مقالی در تحلیل این موضوع مینویسد:
«اول آبان ۱۳۵۶، انتشار خبر درگذشت ناگهانی آیتالله سیدمصطفی خمینی فرزند امام، موج جدیدی در مسیر حرکت نهضت اسلامی پدید آورد. این خبر که به سرعت در ایران نشر داده میشد، تأثیر عمیقی بر انقلاب اسلامی ملت ایران برجای گذاشت. به اذعان بسیاری، سیدمصطفی حلقه وصل مبارزان انقلابی بود که نبض مبارزه را در دست داشت. از همین رو دشمن گمان میکرد با از میان برداشتن سیدمصطفی خمینی، ریشه انقلاب خشک خواهد شد. چنانکه از تحلیلهای ساواک بعد از درگذشت آقا مصطفی به دست میآید، آنها معتقد بودند بعد از رحلت فرزند امام، پایههای نهضت متزلزل خواهد شد. در همین رابطه در یکی از تحلیلهای ساواک میخوانیم: قرائنی نشان میدهد که فعالیتهای سیاسی [آیتالله روحالله]خمینی، به وسیله فرزند متوفای وی صورت میگرفت و با مرگ او احتمالاً این فعالیتها مختل خواهد شد. مضافاً اینکه تا زمان نامحدودی در ادامه فعالیتاطرافیان [امام]خمینی، وقفه ایجاد میشود و احیاناً روی روشهای جاری او تأثیر میگذارد... ساواک خوب میدانست که حضور حاج آقا مصطفی در کنار امام چه اثری در ساماندهی مبارزات دارد، اما احتمالاً تصور نمیکرد که تأثیر شهادت وی آنقدر وسیع باشد. به اذعان آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس در ایران، شهادت فرزند امام جو مذهبی را در داخل کشور برانگیخت و طولی نکشید که بسیاری از ایرانیان برای عرض تسلیت و همدردی به پیرمرد [امام خمینی]به زیارت نجف رفتند... در عراق بلافاصله در واکنش به شهادت فرزند امام حوزه علمیه نجف و حوزههای علمیه دیگر شهرها به حالت تعطیل درآمد. تعطیلی حوزهها به شکل بیسابقهای، به مدت ۱۰ روز ادامه پیدا کرد. علاوه بر این به محض اطلاع از خبر شهادت آقا مصطفی، همه مراجع، فضلا و طلاب علوم دینی از گوشه گوشه عراق، برای دیدار با امام و عرض تسلیت به ایشان رهسپار نجف شدند و اولین مجلس ترحیم در مجلس هندی نجف برگزار شد. این مراسم به دلیل استقبال بینظیر مردم تا سه روز ادامه یافت. در ایران، واکنشها بسیار پرشورتر و عمیقتر بود. در نخستین حرکت، حوزه علمیه و بازار تعطیل شد و مجلس بزرگداشتی از سوی آیات عظام در قم برگزار کرد و به دنبال آن، روز دوم آبان که مصادف با میلاد امام رضا (ع) بود، مجالس جشن به مراسم عزا تبدیل شد و طولی نکشید این موج که بعد از شهادت آقا مصطفی شکل گرفته بود، کل کشور را درنوردید و حتی از آن هم فراتر رفت، به طوری که ابعاد آن در جهان نیز خود را پدیدار ساخت. اثر مهم و جریانساز این شهادت در سیر نهضت خود را نشان داد. ترویج یاد و نام امام خمینی و تحکیم رهبری ایشان، ثمرهای بود که از مجالس بزرگداشت آقا مصطفی شروع شد. سیاسی شدن حوزه علمیه نجف، عادی و همهگیرتر شدن انتقادات از رژیم پهلوی، ایجاد وحدت در بین مخالفان رژیم، تقویت روحیه نیروهای سیاسی و انقلابی به منظور تشدید مبارزه و جهانی شدن نهضت امام خمینی از جمله آثار شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی بود....»