چندی پیش کسی در رسانۀ سراسری آشکارا گفت هر که شیوۀ ما را نمیپسندد جمع کند و از ایران برود. پیشترها هم مشابه آن را شماری از اهل سیاست آن روزگار گفته بودند. آن خانم که میگویند خودش جمع کرد و از ایران رفت؛ دومی هم جمع نکرده از ایران گریخت. اینک بار دیگر شاهد دستورالعمل جدید رفتن ایرانیان از ایران هستیم...
به گزارش جماران؛ احمد مسجدجامعی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت اصلاحات در یادداشتی در روزنامه اطلاعات نوشت:
این روزها مصاحبهای از آقای قالیباف؛ رئیس مجلس شورای اسلامی در تلویزیون پخش شده که نکتۀ مهمی در آن است. او گفته کاش در ماجرای مهسا امینی پلیس عذرخواهی میکرد، چون به هر حال این اتفاق در مجموعۀ آنها روی داده بود. ایشان افزود برخلاف آنچه مشهور است حرف مرد یکی نیست، دوتاست. هروقت اشتباهی کردیم باید عذرخواهی کنیم. عذرخواهی شفاهی کفایت نمیکند و باید جبران خسارت کنیم.
به هر حال آن ماجرا با حوادثی ناگوار در تاریخ معاصر کشورمان ثبت شد؛ اما پرسش اساسی این است که چرا اینقدر دیر این سخنان را میفرمایید و چرا همان اشتباهات را پیدرپی تکرار میکنید؟ واقعیت آن است که ماجرای مهسا تنها مورد نبود؛ بلکه انباشت این نوع انعطافناپذیریهای افراطی بود که در این دولت به اوج خودش رسید و به این طوفان منجر شد. اما پرسش دیگر این است؛ چه کسی حق دارد یک ایرانی را به راندن از کشور تهدید کند؟
چندی پیش کسی در رسانۀ سراسری آشکارا گفت هر که شیوۀ ما را نمیپسندد جمع کند و از ایران برود. پیشترها هم مشابه آن را شماری از اهل سیاست آن روزگار گفته بودند. آن خانم که میگویند خودش جمع کرد و از ایران رفت؛ دومی هم جمع نکرده از ایران گریخت.
اینک بار دیگر شاهد دستورالعمل جدید رفتن ایرانیان از ایران هستیم، آنهم برای کسی که قد بلندی داشت و توپ به سرش میخورد و وارد دروازۀ حریف میشد و پس از آن لابد بهصورت اتفاقی پرچم ایران به اهتزاز درمیآمد و به شکلی تصادفی سرود ملی ایران نواخته میشد و دل ایرانیان از شور و شعف پر میزد و به خیابان میآمدند و به هم تبریک میگفتند.
بارها در سفر به کشورهای همجوار و غیرهمجوار در آسیا و شمال آفریقا و حتی برخی کشورهای آمریکای لاتین شاهد بودیم که برای نشاندادن علاقهمندی خودشان به ایران انگشت خود را به علامت پیروزی بالا میگرفتند و با زبان و لهجههای محلی کشورشان به ما خوشآمد میگفتند: «علی دایی». او هم دلبستۀ به ایران است و به قول خودش ریشه در این خاک دارد. دلیلش تنها این فراز از سخن او نیست؛ بلکه به خاطر آن است که در دو دهه برای ایران و ایرانی افتخار آفریده و سالها آقای گل جهان بود. وقتی گروهی در برابر او شعارهای ساختارشکنانۀ قومی دادند، با صراحت تمام گفت نزد ما از این سخنان نگویید.
باری اینکه کسی در پوشش کارشناس که البته خود پای این مرز و بوم ایستاده در شرایطی چنین سخن بگوید جای تعجب نیست. اما اینکه رسانۀ سراسری آن سخنان را پخش کند و به قهرمان ملی توهین شود جای تأمل دارد، لابد آقای قالیباف هم در این باره تذکری خواهند داد. ظاهراً این رشته سر دراز دارد. ایشان بیش و پیش از دیگران آقای رسول خادم، همشهری مشهدی خود را که تبار او به خادمان آستان حضرت علی بن موسیالرضا علیهالسلام میرسد، میشناسد. خادم، عضو دورههای پیشین شورای شهر نیز بود و در سلامت و صداقت او هیچکس تردیدی ندارد. همه میدانند که ورزش زورخانهای و آداب پهلوانی، بهویژه در پایتخت، در زمان ما مدیون زحمات اوست و اگر هم جمهوری آذربایجان (بخوانیم جمهوری باکو و درستتر آنکه بگوییم جمهوری بادکوبه) ادعایی در این زمینه دارد و در سازمان فرهنگی و هنری یونسکو آن را ثبت کرده، چون جای امثال دایی و خادم در عرصه خالی است. آیا باید با ایشان هم چنان برخوردی شود؟ لابد او هم اتفاقی حریفان اینسو و آنسوی عالم را زمینگیر کرده و قهرمان ایران و قهرمان جهان شده است. جز اینکه او به ادب و آداب پهلوانی آراسته است، لابد او هم باید از ایران برود، یا قرار است آنها که رفتهاند، برگردند.
آقای قالیباف سخن خود را با کلامی از مرحوم امام همراه کردند. من هم این یادداشت را با کلام دیگر ایشان به پایان میبرم. وقتی گفتند ترتیبی بدهید تا ایرانیان مقیم خارج به وطن بازگردند، ایشان پاسخ داده بودند حرمت همینهایی را که هستند نگه دارید، بقیه هم بازخواهند گشت.