آیتالله هاشمی رفسنجانی به لحاظ عاطفی جمهوری اسلامی را بمثابه فرزند خویش میدید که محصول عمری مجاهدت او و همراهانش میباشد، هر گونه مقابله را نیز موجب وخیمتر شدن اوضاع میدانست. نگرانیهایی که در سالهای آخر عمر در محافل خصوصی ابراز میکرد. او بشدت نگران ایران بود و معتقد بود که گرگهایی هستند که برای پاره کردن کشور ساعت شماری میکنند و تحمل رنجهای کنونی را بر مصیبت پاره شدن این سرزمین ترجیح میداد.
به گزارش جماران؛ به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی، محمد سروش محلاتی، از اساتید حوزه علمیه قم، پژوهشگر، دین پژوه و از مؤلفین کتب فقهی با گرایش فقه سیاسی به دو سؤال با عنوان «اگر آیتالله هاشمی بود...» چنین پاسخ داد.
***
از یک سؤال به سه سؤال.
درباره اینکه اگر هاشمی امروز و در شرایط کنونی بود چه میکرد را به سه سؤال ریزتر میتوان تقسیم کرد.
اول، اگر هاشمی بود آیا اجازه داشت که برای مهار شرایط وارد شود و اوضاع را مدیریت کند؟
دوم، اگر فرضا خود را در تدبیر امور مؤثر میدید، چه میگفت؟
سوم، اگر دست خود را برای اصلاح امور بسته، و اگر زیان خود را در کام محبوس میدید، در برابر اوضاع نابسامان چه میکرد؟
آیا میتوانست...؟
درباره سؤال اول میتوان گفت که او اگر امروز بود، هرگز اجازه ورود به اطاق مدیریت بحران را نداشت و فرصت نقش آفرینی پیدا نمیکرد. او مرد مدیریت بحرانها بود و در بحرانهای بزرگ مانند خاتمه دادن به جنگ تحمیلی، شجاعانه ورود پیدا کرد و سرفرازانه بیرون آمد. ولی در شرایط موجود، او نمیتوانست کار مؤثری انجام دهد، زیرا
اولا این اوضاع بحرانی از یک سو ریشه در تنشهای بینالمللی دارد که او در سالهای آخر عمر خود برای کاهش آنها تلاش کرد و به نتیجهای نرسید.
ثانیا او برون رفت از معضلات اقتصادی را در گروی پذیرفتن برجام میدانست، که آن هم خارج از توان او بود.
و ثالثا او برای آرامش مردم، برخورداری شهروندان از حقوق اجتماعی و فعالیت احزاب را لازم میشمرد، درحالی که نمیتوانست تغییری در فضای امنیتی بوجود آورد.
اگر میتوانست...؟
اما درباره سؤال دوم که اگر فرضا خود را مؤثر میدید، چگونه نظر میداد؟ میتوان اینگونه حدس زد.
یکی آنکه اغتشاشات را محکوم میکرد و آن را راه صحیح برای دستیابی به حقوق شهروندی یا اصلاح امور کشور و یا متقاعد کردن اولیای امور به تغییر رویهها نمیدانست.
دوم آنکه اغتشاشگران را در مواردی که دلیل روشن و قطعی وابستگی خارجی ندارند، شایسته عفو و اغماض ازسوی نظام میدانست تا مبادا برخوردهای تند ازسوی نظام به تقابل شدیدتر و رویایی بیشتر مردم بیانجامد.
سوم آنکه او از مرتبط دانستن جریان عمومی اعتراضات به بیگانگان و اجانب پرهیز داشت و نقش محدود آنها در غائله آفرینیها را به اعتراضات مردمی توسعه نمیداد.
چهارم آنکه او از حقوق توده مردم برای اعتراض به نحوه اداره کشور که نتیجهای جز تشدید فقر و افزایش بیکاری و فرار مغزها و توسعه فساد و حذف نیروهای کارآمد و... نداشته، دفاع میکرد.
البته حتما آقای هاشمی راهکارهایی هم برای برون رفت از معضلات امروز ارائه میکرد که میتوان آنها را از راهکارهایی که در 26 تیر ماه سال 88 در نماز جمعه تهران ارائه کرد تشخیص داد.ایشان گفت آن راهکارها مستند به تجربه 50 ساله اوست.
در اینجا باید افزود که مبنای ایشان برای برون رفت از آن شرایط همان حفظ نظام بود و در آن شرایط برای نظام احساس خطر میکرد ولی تفاوت او با دیگران این بود که شیوه حفظ نظام را متفاوت میدانست.او شیوههای رایج را موجب نابودی نطام میدانست. لذا بعد از آن خطبه در دیدار با عدهای از دانشجویان گفت: «راه حفظ نظام این کارهایی که امروز انجام میشود نیست، راهکار همان است که گفتم.»
از توصیههای مهم ایشان در آن شرایط، بازگشت به قانون بود و میگفت: «معترضین در همین چارچوب قانون باید حرف خود را بزنند و حاکمین نیز در همان مسیر قانونی عکس العمل نشان دهند.»
آن روز نظر ایشان آن بود که تردید در مردم را با تحکم نمیتوان پاسخ داد: «درباره انتخابات برای بخش مهمی از جامعه تردید پیدا شده و اعتراض دارند و راه درست بر طرف کردن تردید مردم و جواب قانعکننده است.»
ایشان اصرار داشت که درگیریهای خیابانی پایان پذیرد ولی در کنار آن به آزاد شدن فضای سیاسی و رسانهها تأکید میکرد و میگفت: «باید رسانهها و احزاب را طبق قانون آزاد کنیم. رسانه ملی را که متعلق به همه است آزاد بگذاریم و اجازه بدهیم صاحب نظران بحث کنند.»
آیتالله هاشمی بشدت با بوجود آوردن فضای رعب ازسوی حکومت مخالف بود، چون معتقد بود: «اگر برخی فکر کنند با ارعاب و فضا سازی میتوانند مسائل را حل کنند در اشتباهند و اگر هم بصورت ظاهری ان را حل کنند پس از گذشت زمان کوتاهی آن موضوع وسیعتر از گذشته مطرح خواهد شد».
اگر نمیتوانست...؟
ولی اگر او راههای نقش آفرینی برای سامان دادن به امور را به روی خود بسته میدید، چه میکرد؟ (سؤال سوم)
آیا هاشمی میتوانست بطور کلی از نظام جدا شود؟ و یا میتوانست به مقابله با آن برخیزد؟
به نظر میرسد که هاشمی مرد اینگونه موضع گیری نبود. او پا را از سکوت اعتراضی و یا انتقاد و یا اعتراض کلامی محدود، فراتر نمیگذاشت، چرا؟
زیرا علاوه بر اینکه به لحاظ عاطفی جمهوری اسلامی را بمثابه فرزند خویش میدید که محصول عمری مجاهدت او و همراهانش میباشد، هر گونه مقابله را نیز موجب وخیمتر شدن اوضاع میدانست. نگرانیهایی که در سالهای آخر عمر در محافل خصوصی ابراز میکرد. او بشدت نگران ایران بود و معتقد بود که گرگهایی هستند که برای پاره کردن کشور ساعت شماری میکنند و تحمل رنجهای کنونی را بر مصیبت پاره شدن این سرزمین ترجیح میداد.
کسانی که هاشمی را در سالهای آخر عمرش دیده و رنجهای او را از نزدیک مشاهده کرده بودند میتوانند بگویند که اگر امروز بود در چه شرایط سخت و طاقت فرسایی قرار داشت!وقتی از یک سو معضلات افزایش یابد و ازسوی دیگر امکان اصلاح کاهش یابد، و هاشمی خود را در حصر ببیند، او چه حالی خواهد یافت؟
اوضاع و احوالی که به تعبیر امیرالمؤمنین تاریکی فراگیر میشود و دست هم برای اقدام قطع شده است و چارهای جز صبر و تحمل نیست: وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ.
زندگی در چنین روزگاری، با انسان آگاه و دردمند چه میکند؟ بزرگسال را فرسوده و جوان را پیر و سالخورده میکند و مؤمن را در رنجی جانکاه و پیوسته تا لقای خدا قرار میدهد: یَهْرَمُ فِیهَا اَلْکَبِیرُ وَ یَشِیبُ فِیهَا اَلصَّغِیرُ وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى یَلْقَى رَبَّهُ (خطبه شقشقیه)