امروز میانجیها میتوانند در برابر خواستههای نامعلوم متعدد، منطقی در جهت تعامل برای خواستهها و گفتگو و مفاهمه فراهم کنند. متاسفانه در حال حاضر، نسبت به سخنان میانه، از سوی تصمیمگیران دارای مسئولیت بیاعتنایی شده و ظرفیتی برای آنان قائل نمیشوند و از سوی دیگر برای آنهایی که منافع خود را در جامعهای ضعیف، انسجامی گسسته و قلبهای پر از کینه و تلخی میبینند میانهها، دشمن اصلی محسوب میشوند.
به گزارش جماران؛ علی ربیعی در یادداشتی با عنوان «میانهها، پلی برای خیابانهای پاییزی» نوشت:
امروز که کامنتهای اخبار در صفحات مجازی را مرور میکردم، توجهم به نقدهای توهینآمیز و اظهارات پر از خشونت از سوی طیفهای مخالف سیاسی همدیگر، اعم از مدافع، ناراضی تغییرخواه تا برانداز جلب شد. به طور عجیبی بهرغم تفاوتهای نظری زیاد و عمیق، دو سر افراطی طیف در تهدید کردن، ناسزا گفتن و احاله دادن تسویه حسابهای خونین به روزهای بعد مشترک هستند و اتفاقا هر دو در میانه زدایی، از یک سو با نخواستن و مشکوک انگاری و از سوی دیگر با تهدید، ارعاب و انگ زنی فصل مشترک دارند.
پیش از این، از مطالعات تاریخی دریافته بودم که میانهها در روزگار خویش مورد اتهام بوده و حتی سرنوشت مرگبار داشتهاند. هرچند تاریخ در سالهای بعد به ارزشهای آنها پی برده است. گویا این روزها تاریخ، به شکلی دیگر و با دو تفاوت قابل توجه در حال تکرار است. تفاوت نخست، در تغییرات کیفی معترضین خیابانها نهفته است. هیچگاه در طول تاریخ معاصر ایران با چنین نسل متحول شده از جنبه رفتاری و تغییرات ارزشی روبرو نبودهایم. نسل حاضر در «خیابانهای پاییزی» در فضای انقلاب پساصنعتی و با سر خوردن در شبکههای اجتماعی رشد کرده است و تفاوتهای بسیار عمیق با نسل نزدیک به خود دارد.
این نسل، نه تنها تجربه تاریخی نداشته بلکه برخلاف نسلهای پیشین خود حتی نسبت مطالعاتی کمی با تاریخ گذشته دارد و بدون داشتن دالهای هویتی گذشته، نوعی سرکشی علیه هرآنچه که با خواست او در تضاد است داراست. این نسل، با میزبانان سایبراسپیسی "فضای مجازی" روزانه با "شهروندان اینترنتی Netizen" زیادی به تبادل دیدگاه همراه با سوگیری تاییدی میپردازند. تفاوت دوم در میزان موجسواری، خطدهی، نظرسازی و صداگذاری از سوی مخالفان حکومت ایران با ترکیبی از کینهورزان و بدخواهان ایران نهفته است.
هیچگاه در طول تاریخ معاصر ما، اینگونه رسانهها و سازمانهای اطلاعاتی بیگانه بر فضای روانی ایران تاثیرگذار نبودهاند. استفاده از عناصر هنری و تصویرسازی بر این پیچیدگیها افزوده است. در مقابل، امتناع سنتی ساخت قدرت از پذیرش هرگونه میانه، مزاحمانگاری نهادهای میانی و حتی آدمهای میانه و امنیتسازی هرچه که میان قدرت و جامعه وجود دارد، ،"جامعهای میان تهی" را به وجود آورده است.
به طور کلی همیشه میانه بودن، سرشار از دشواری است به خصوص در جامعهای که فرهنگ عمده آن «یا بامن، یا بر من» شده است. در این روزها که استفاده از خشونت زبانی و فیزیکی هرروز در حال تئوریسازی و عمیق کردن نفرتهاست و در جامعهای که اعتدال و میانهروی نتوانستهاند به ارزشهای فعال اجتماعی تبدیل شوند، میانه ایستادن به خصوص در مسایل سیاسی، پر از مصائب مختص به خود میباشد.
با این وصف و تحت فشار روانی، «رو به یک سو اگر راحت جان میطلبی» تبدیل به واقعیت رفتاری جاری در جامعه میشود. افراد معمولا وقتی به یک سمت میروند و تکلیف خود را روشن میکنند، در حقیقت با سپردن خود به معیارهای درست و غلط یک سمت، زشت و زیبای آن را بر مبنای روانشناسی سوگیری تاییدی پذیرفته و به نوعی آرامش فکری و روانی نیز دست مییابند و جالبتر اینکه هرچه خود را به سمت هسته سخت قدرت در هرسو نزدیک کنند، مرکزنمایی گفتاری و کنشی بیشتر از خود بروز میدهند و از مزایای سوی خود بیشتر منتفع میشوند.
میانه در زندگی سیاسی ایرانی، زیستی همراه با نگرانی است. از مزایای «یکسویی» بودن بیبهره شده و در مقام ضربهخور هر دو سو قرار میگیرند. میانهها، ناخودآگاه به لحاظ برخورداری از دیدگاههای مختلف، همبستگی نظری با بخشی از گروههای اجتماعی را دارند و به نوعی نقش میانجیگری را نیز میتوانند ایفا کنند. میانه، نه به معنای «نه این و نه آن»، بلکه وضعیتی است که معیارها و اصولی که فرد بدان معتقد است در عقاید هیچ کدام از طرفین نمیگنجد اما این اصول و ارزشها ممکن است در جایی بر این سو یا آن سو منطبق شده و گاهی هم در تعارض قرار گیرد.
به سنت تاریخی و فرهنگی، میانه ها همیشه در ایران به نوعی لت و پار سیاسی میشوند.
امروز میانجیها میتوانند در برابر خواستههای نامعلوم متعدد، منطقی در جهت تعامل برای خواستهها و گفتگو و مفاهمه فراهم کنند. متاسفانه در حال حاضر، نسبت به سخنان میانه، از سوی تصمیمگیران دارای مسئولیت بیاعتنایی شده و ظرفیتی برای آنان قائل نمیشوند و از سوی دیگر برای آنهایی که منافع خود را در جامعهای ضعیف، انسجامی گسسته و قلبهای پر از کینه و تلخی میبینند میانهها، دشمن اصلی محسوب میشوند.
اتفاقا در زمانی که متغیرهای مداخلهگر با قدرت اطلاعاتی و رسانهای عظیم درصدد تداوم رودررویی و رساندن جامعه به مرزهای بدون گفتگو هستند این ضرورت میانهها باید به عنوان یک فرصت ممتاز برای ساخت قدرت و همه دلسوزان ایران شناخته شود.
هرگز فراموش نمیکنم، هنوز شادی دوم خرداد ۷۶ در رگهای خیابان جاری بود که جریانی که به دنبال فتح شهر به شهر با اسلحه و گلوله بود، انتخابات را ««فتنه خاتمی» نامید.
اکنون، در اشکالی دیگر، تلاش میشود مفاهیم و استعارههایی همچون "دفاع مشروع" خلق شود که عمدتا در خدمت تبدیل اعتراضها به جنگ داخلی است. "دفاع مشروع" چیزی به جز سرهمبندی کردن توجیهی برای جنگ داخلی مسلحانه نیست. این تبدیلگرایی یعنی گذار از اعتراض به جنگ داخلی، خشونتبارترین شکل مصادره حرکتهای اعتراضی جوانان ماست. زن، زندگی، آزادی را میخواهند به تحریم و همچنین اهداف اسرائیل و عربستان سعودی پیوند بزنند. مطالبات زندگیخواهانه مشخص را به تغییر "رابرت مالی" و دیگر طرفداران احیای برجام و استقبال از جنگطلبی ترجمه میکنند.
کارکرد میانهها در همین است که معترضین بینام و نشان را دعوت به گفتگو کنند تا بدینسان مرزهایشان با اهداف بدخواهان تفکیک شود. باید فضایی امن و فراخ به روی جوانان گشوده شود تا حرف خود را بزنند و به این شیوه دموکراتیک، از مصادره اعتراضهای آنها به سود لابیهای شکل گرفته علیه ایران جلوگیری شود. از سوی دیگر، در ساخت قدرت گویا از سیاستهای اقناعی و ترغیبی خبری نیست، تنها سیاست امنیتی انفعالی در مقابل اعتراضات و افتادن در دام جریانهای خشونتافزا _که این روزها به صورت سازمان یافته برای تداوم خشونت و کشاندن جوانان معترض به آنسو کاملا مشهود است_مشاهده میشود.
ما نیازمند سیاستهای اجتماعی موثر مبتنی بر گفتگو و ارسال نشانههای امیدبخش هستیم. ماندن در چنبره مقابله امنیتی، قرار گرفتن در تله دشمنان ایران است. نیازمند یک حرکت بزرگ مصلحانه و تاثیرگذار هستیم که میانهها میتوانند تسهیل گر و پیش برنده سیاستهای اجتماعی آرام بخش باشند. هراس از ایفای نقش میانهها، یک زیان بزرگ ملی برای این روزهای جامعه ماست.
بهرحال من معتقدم چه ساخت قدرت به جریان میانههای گفتگویی تمایل داشته یا نداشته باشد، و چه نسلهای دگرگون شده ی ذهنی پذیرای مفاهمه باشند یا نباشند و بهرغم تلاشهای خونبار حساب شده سازمانهای اطلاعاتی و روانی با منکوب و از میدان به در کردنهایشان، من هر روز به ضرورت قویتر شدن میانهها تاکید می کنم. امروز ایستادن در میانه، پر از مصائب و بدون هیچ منفعت و مزایا برای اینگونه ادمهاست. جامعه میانتهی که در آن از میانهها و میانجیها خالی باشد، هیچگاه روی خوش نخواهد دید.
میانه ایستادن و میانجی گرایانه عمل کردن وظیفه ملی، اخلاقی و انسانی همه ماست. امروز سخن گفتن و نقد کردن پیرامون افراط، خشونت و نفرت پراکنی ضرورت تاریخی برای هرکدام از ایرانیان فرهیخته است.
من معتقدم با گذار از حرکات تند و افراط گرایانه بالاخره میانجیها جای خود را در میان جامعه باز خواهند نمود و جامعهای پر از میانهها و قدرت گرفتن گفتگوخواهان حتما تضمینکننده ایرانی بهتر خواهد بود.
ایرانیهای میانه، متحد شوید تا صداهای بلند کرکننده تنشآفرینان و نفرتپراکنان کوتاه شود.