در ایران امروز حقیقتا حاکمیت تشنه اعتراض مسالمتآمیز است. اعتراض و تحمل آن نوعی پرستیژ نیز هست که میتوان آنرا به جهان غرب فروخت. اعتراض مسالمتآمیز همهاش برای حکومت آورده، سود و سرمایه است که البته اعتراضاتِ صنفیِ مشخص، در طول سال بعضا بالای هزار تا 3هزار مورد انجام میشود. اما تصویر موجود از نظام جمهوری اسلامی این است که اجازه اعتراض نمیدهد و حتی بیاخلاقان، بههمخوردن اعتراض یا خشنشدن آنرا نیز به خود نظام نسبت میدهند. سرجمع همه ملاحظات و مقتضیات و شرایط، امر اعتراض را در ایران پیچیده کرده است.
به گزارش جماران؛ عبدالله گنجی در سرمقاله روزنامه همشهری نوشت: اعتراض بهعنوان یکی از حقوق اجتماعی و سیاسی مردم هم در دوران سنت و هم در دوران مدرن مورد توجه حاکمان دینی بوده است. این روزها درباره اعتراض به علی(ع) و شنیدن حرف مخالفان توسط او زیاد میشنویم و اگرچه درست است، اما همین علی(ع) در 4.5سال خلافت و حکومت، 3 جنگ خونین در درون جامعه اسلامی داشت. حال آنکه خلفای پیش از او درگیر جنگهای خارجی بودند. حال میتوان علی(ع) را خدایناکرده به بیتدبیری، نشنیدن حرف مخالف و عدم پیشگیری از مسلمانکشی متهم کرد؟ علی که اهل قدرت و دنیا نبود، پس صفآرایی مقابل او به چه دلیل بود؟ مگر جز این بود که خواستار اجرای عدالت در اقتصاد و سیاست بود؟ او کسانی که خود را شایسته میدانستند، شایسته نمیدانست و اندکی تساهل هم نکرد و آنان را مشارکت نداد، آیا اشتباه کرد؟ اما در ایران امروز حقیقتا حاکمیت تشنه اعتراض مسالمتآمیز است. اعتراض و تحمل آن نوعی پرستیژ نیز هست که میتوان آنرا به جهان غرب فروخت. اعتراض مسالمتآمیز همهاش برای حکومت آورده، سود و سرمایه است که البته اعتراضاتِ صنفیِ مشخص، در طول سال بعضا بالای هزار تا 3هزار مورد انجام میشود.
اما تصویر موجود از نظام جمهوری اسلامی این است که اجازه اعتراض نمیدهد و حتی بیاخلاقان، بههمخوردن اعتراض یا خشنشدن آنرا نیز به خود نظام نسبت میدهند. سرجمع همه ملاحظات و مقتضیات و شرایط، امر اعتراض را در ایران پیچیده کرده است. چرا؟
1-اصل 27قانون اساسی که اجازه اعتراض را صادر کرده است، راهپیمایی علیه مبانی و ضروریات دین را استثناء کرده است؛ یعنی حکومت حق ندارد اجازه دهد به حجاب اعتراض شود، درخواست مشروبفروشی و همجنسگرایی و... نمیتواند توسط حکومت محترم شمرده شود و از آنجا که مردم نیز مسلمان هستند، موضوع پیچیدهتر میشود. بنابراین اعتراض به حدود دین نباید توسط حکومت بهرسمیت شناخته شود و مردم مسلمان نیز قاعدتا نباید نسبت به اصل دین به میدان بیایند.
2- جمهوری اسلامی ایران یک نظام پساانقلابی است که نسبت به او حس انتقام خفته است. عموما نظامهای پساانقلابی دارای دشمن هستند. در ایران کسانی که با انقلاب اسلامی شکست خورده و مفتضح شدند و کسانی که درمقابل نظام دست به سلاح بردند و دیگران در حال دشمنی هستند و از قضا امروزه که سلاح، طرفداری در عرف بینالملل ندارد، مردم ابزار آنان برای تقابل با نظام هستند. بنابراین عمده اعتراضات مردم توسط عناصر محوری دشمن از جهت رفتار و شعار به انحراف کشیده میشود و بهرهای که حاکمیت میخواهد از اعتراض مسالمتآمیز ببرد، به ناکامی منجر میشود. به تعبیر بهتر، منتقد، مخالف (کسی قبول ندارد اما خشونت نمیکند) و معاند در یک حرکت اعتراضی خلط میشوند و تاکنون راهحل تفکیک آن ارائه نشده است. در فضای هیجانزده کافی است یک عنصر پلید و هوشیار شعار و جهت را تغییر دهد و اتفاقات بعدی آن بیفتد.
3-فرهنگ احساسی ما و بینش حق- باطل در جامعه ما نیز گرچه به خودی خود حسن بزرگی است، اما وقتی فرد مسلمان معتقد به اسلام سیاسی، نظام جمهوری اسلامی، اصل ولایت و مصداق رهبری مشاهده کند که رکیکترین فحاشی سر داده میشود چطور باید او را متقاعد کرد که وارد میدان برخورد نشود؟ چطور برخی توقع دارند او را باید کنترل کرد و حرکتش غیرقانونی است اما فحاشی طرف مقابل اشکال ندارد چون فحش باد هواست؟
تحریک عواطف معتقدین به انقلاب با ادبیات کریه و عدم امکان کنترل آنان یکی دیگر از پیچیدگیهای صحنههای اعتراضی در ایران است. این فرهنگ احساسی و تکلیفمحور با وجود نظام دینی، قدری کنترل هم شده است، قتل کسروی در روز روشن توسط فدائیان اسلام نمونه مثالزدنی از مواجهه با دینستیزان در تاریخ معاصر ایران است. احترام به اعتقادات دیگران لازمه اعتراض در بوم ایران است اما در غرب به پیامبر هم به نام آزادی توهین میکنند و پذیرفته شده است.
4- در تیرماه سال1378 صرفا یک افسر وظیفه در خیابان کارگر کشته شد اما کشتههای سالهای1388، 1396 و 1398 و اردیبهشت 1401 و اکنون نشان میدهد همان دشمنان نظام پساانقلابی جوانان معترض را بهسمت مراکز نظامی-انتظامی هدایت میکنند تا به تلفات انسانی منجر و عواقب آن دامنگیر حکومت و تصویرسازی از آن شود. سال88 اکثر کشتهشدگان در دو محلی بودند که مرکز سلاح بود (مسجد لولاگر و بسیج محمدعلی جناح) سال1396 حدود 36کشته عمدتا در کلانتری یا بسیج کشته شدند و سال1398 به 105کلانتری، بسیج و سپاه حمله شد. حتی اول سال1401 سه نفری که بهخاطر گرانی 4قلم کالا کشته شدند، درب بسیج کشته شدند. در مهر و آبان امسال در تهران 6نفر از حافظان امنیت شهید و معترضی کشته نشد. چرا؟ چون کسی به سمت مراکز نظامی نرفت. اما در زاهدان و خاش 99درصد کشتهشدگان درب کلانتری رفتند و در برخی شهرهای کردستان نیز اینگونه بود.
بنابراین جایی که سلاح هست، بهصورت طبیعی حافظان آن وحشت بیشتری میکنند. هم از افتادن سلاح به دست غیر میترسند و هم از جان خود. لذا بعد از 2بار ایست شلیک میکنند و دشمن این راز را فهمیده است و همیشه سعی دارد برای کشتهسازی، این هدایت را انجام دهد. کافی است یک نفر لیدری کند تا 200نفر را به سمت یک مرکز نظامی- انتظامی ببرد. اما گویی حکومت هنوز این را باور نکرده است و چارهای نو برای آن نیندیشیده است.
5- مدلهای کلاسیک و کپیگرفته اعتراض از غرب را نمیتوان در ایران پیاده کرد. شاید در کتاب بتوان خواند و تایید کرد، اما پیادهسازی آن در ایران امکان ندارد. اعتراض به هرچه رنگ دین دارد، موجب پیچیدگی صحنه است. آتشزدن قرآن، توهین به مقدسات و رهبری نقطه مقابل را تهییج میکند و خون را به جوش میآورد. اینجا شما نمیتوانید با اعتراض کلاسیک غرب از خونهای بهجوشآمده بخواهید تحمل کنید و آزادی را به رسمیت بشناسید. اینجا مرز آزادی شما صرفا مرز آزادی دیگری نیست و خطوط قرمزی وجود دارد که طرفین در ترسیم آن نقشی نداشتهاند و قبح آن ذاتی است. سیاست و اعتراض متاثر از فرهنگ جامعه است. روی زمین نگاه کنید. فرض کنید عدهای بخواهند در خیابان بیایند و اعتراض کنند که چرا ما نباید در ماه محرم و صفر ازدواج کنیم. حکومت راهپیمایی را هم محترم بشمارد اما صلاحیت دارد به آنان اجازه دهد که اعتراض شما شنیده شد، حالا بروید و اقدام کنید؟ حتی اگر نظام جمهوری اسلامی هم نباشد، مردم چنین اجازهای خواهند داد؟ تعیّنهای فرهنگی ایران اگر لحاظ نشود با متدهای روشنفکری غرب نمیتوانیم اعتراض را عملی کنیم. اما این هنر حاکمیت است که با وجود آنچه در این وجیزه آمد، عُرضه حل همه موانع و فرهنگسازی را تا آنجا که با اصول مسلم دین در تعارض نیست، انجام دهد و روزآمدی خود را مبتنی بر عنصر زمان اثبات کند.