مساله تاسف‌بار اینکه به جای دنبال کردن سیاست‌گذاری‌های آشتی‌جویانه یا آرامش‌بخش، درست در جهت مخالف، سیاست تحریک جامعه و نوعی نمک به زخم پاشیدن را مشاهده می‌کنیم. اخیرا برخی مواضع از سوی تریبون‌ها و همچنین برخی از افراد تحت عنوان «کارشناس» در صدا و سیما مشاهده می‌شود که با توهین به عموم جامعه و تعمیم ناروا، منجر به تحریک ذهن‌های آسیب دیده می‌شوند. به هر حال به هر دلیلی این روزها بر روح جامعه، زخم‌هایی نشسته است‌.

به گزارش جماران؛ علی ربیعی با انتقاد از مواضعی که از تریبون‌های رسمی از جمله صداوسیما در واکنش به اعتراضات مردم بیان می‌شود گفت: اگر برنامه تبیین‌گرانه‌ای هم وجود ندارد، سکوت بهتر از نمک بر زخم پاشیدن است.

«گفتمان آسیب‌دیده نمک بر زخم» عنوان یادداشت روزنامه اعتماد به قلم علی ربیعی است که در آن نوشته است: شرایط روانی کنونی جامعه ناشی از وقایع و رخدادهای اخیر، سبب آسیب‌پذیری فزون‌تر شده به گونه‌ای که با هر اتفاق، حرکت و خبری، موجی جدید ایجاد می‌شود. اگر در گذشته، نیاز به بررسی‌های عمیق برای نگرش‌سنجی از جامعه وجود داشت؛ این‌روزها با یک نگاه سطحی نیز، «آسیب‌پذیری‌ها» کاملا مشهود است. به چهار دلیل (تورم طولانی و فقر، ناامیدی از اقتصاد بهتر؛ همراه با تحریم‌های ظالمانه؛ دگرگونی‌های وسیع ارزش‌ها و انسداد سیاسی و اجتماعی زنان؛ به علاوه سیاست‌های نادرست در عرصه‌های سیاسی و فرهنگی جامعه) ذهنیت‌های جامعه امروز آن‌چنان در معرض آسیب قرار گرفته که با هر مساله‌ای، کنش اعتراضی شکل می‌گیرد. از منظر ارتباطات، تفاهم ذهنی بین بخش بزرگی از جامعه و ساخت قدرت دچار گسست شده و به تعبیری گفتمان مشترک دولت و جامعه دچار آسیب شده و بخش قابل توجهی از جامعه، دیگر قائل به داستان مشترکی بین خود و دولت نیستند. مقاومت و پیروزی‌های هر ملتی در سایه گفتمان مشترک شکل می‌گیرد. مشهور است که انقلاب اسلامی، پیروزی رسانه کوچک بر رسانه بزرگ بوده و این پیروزی ریشه در پیروزی گفتمانی داشته است. گفتمان از اساس، خود به مثابه یک پیام، به تنهایی رسانه است. به عبارت دیگر گفتمان وقتی غنی و منطبق بر مطالبات مردمی باشد، رسانه‌ خود را می‌یابد، از سطح رسانه کوچک فراتر رفته و رسانه‌های مسلط را به چالش خواهد کشید. مقاومت و پیروزی در دوران جنگ تحمیلی و حتی سال‌های متمادی بعد از آن در مصاف با رسانه‌های عظیم جهانی و حتی تهدیدهای عملی، ناشی از گفتمان و داشتن داستان‌های مشترک و اعتماد عمیق بین جامعه و حاکمیت بود. به تصور من، کنش‌های اعتراضی آرام آرام با تخلیه روانی جامعه فروکش می‌کند، اما آنچه جای تامل دارد گفتمان و ذهنیت مساله‌ساز کنش اعتراضی کماکان باقی می‌ماند. دو منحنی کنش و ذهنیت را تصور کنید که با افول منحنی کنش، منحنی ذهنیت کماکان، حالت و وضعیت خود را حفظ یا رو به افزایش باشد! به نظر می‌رسد در درجه اول حرکتی برای تبیین، پرکردن شکاف‌ها، ترمیم ذهنیت‌ها و کاهش سوءتفاهم و دشمنی‌های کاذب شکل گرفته از سوی نظام تدبیر مورد انتظار است. با این وصف با نگاهی به سیاست‌ها و برنامه‌ها و آنچه که در فضای رسانه‌ای و افکار عمومی می‌گذرد شاهد چنین روندی نیستیم، درخصوص این وضعیت به سه عامل اثرگذار می‌توان اشاره کرد:

۱-  فقدان سیاست‌ تبیینی و توجیهی: از آنجا که هیچ اقدام و برنامه اقناع‌کننده رسانه‌ای برای افکار عمومی انجام‌ نمی‌شود، گویی فضای روانی جامعه رها شده است. نهادهای فرهنگی، تبلیغاتی، اجتماعی و سیاسی، گویی هیچ برنامه‌ تبیین‌گری را در دستور کار ندارند و تنها بسته به نوع اتفاقات رخ داده، موضع‌گیری‌های پراکنده وموردی دارند که تاثیری در اقناع افکار عمومی نخواهد داشت. به نظر می‌رسد رسانه‌های رسمی دچار فقر انگیزه شده‌اند. حتی یک فرد ناآشنا با جامعه‌‌شناسی ارتباطات و روزنامه‌نگاری نیز می‌تواند پیش‌بینی کند که سیاست رسانه‌ای رسمی از این پس چه خواهد بود و چه نمایش خواهدداد و چه برنامه‌ای پیش رو هست !؟

۲-  شکل نگرفتن روزنامه‌نگاری تحقیقی مستقل: با به حاشیه رانده شدن رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران مستقل، عرصه گسترده برای تک‌روی بی‌رقیب در رسانه‌های رسمی حاکمیتی به وجود آمده که حالت کارمندی ورفع تکلیفی بر آنها مستولی کرده است. رویکرد رسانه‌ای مردم ما در این دهه‌های اخیر دچار تحول اساسی شده است.مردم ما نه «مصرف‌کننده» محض رسانه‌ها هستند و نه «تک منبعی» .با مردمی که به جای یک منبع رسمی به چندین منبع خبری مراجعه می‌کنند باید به گونه‌ای دیگر صحبت و اطلاع‌رسانی کرد؛ با انگیزه وبا دانش. در فضایی که رسانه‌های مستقل اجازه رشد نیافته و نتوانسته‌اند یک روزنامه‌نگاری تحقیقی را به‌طور مستقل سامان داده و جلو ببرند، احضارها، تذکرها و بازداشت‌ روزنامه‌نگاران مستقل و بالا رفتن هزینه کارهای تحقیقاتی و انتشار مطالب مستقل، باعث عدم توفیق این رسانه‌ها در دستیابی به مرجعیت خبری در شرایط بحران شده است. متاسفانه سیستم مدیریت نظارتی به جای دوراندیشی در خصوص سامان یافتن رسانه‌ای، به علت ناتوانی در مقابله با رسانه‌هایی که نفع‌شان در تضعیف ایران است و در این شرایط، میدان‌دار بحران می‌شوند اقدام به محدودسازی مطبوعات و نویسندگان داخلی می‌کند‌. تجربه نشان می‌دهد که این سیاست‌ها، دستاوردی جز تضعیف شکل‌گیری افکار عمومی از تولیدات داخل نداشته و به‌طور طبیعی به سمت محتواهای خارجی غیردلسوزانه و بعضا وابسته، گرایش پیدا می‌کنند.

۳-  مساله تاسف‌بار دیگر اینکه به جای دنبال کردن سیاست‌گذاری‌های آشتی‌جویانه یا آرامش‌بخش، درست در جهت مخالف، سیاست تحریک جامعه و نوعی نمک به زخم پاشیدن را مشاهده می‌کنیم. اخیرا برخی مواضع از سوی تریبون‌ها و همچنین برخی از افراد تحت عنوان «کارشناس» در صدا و سیما مشاهده می‌شود که با توهین به عموم جامعه و تعمیم ناروا، منجر به تحریک ذهن‌های آسیب دیده می‌شوند. به هر حال به هر دلیلی این روزها بر روح جامعه، زخم‌هایی نشسته است‌. به کار بردن عبارات سخیف نه تنها تسلی‌بخش آلام نیست بلکه این گروه نیز همانند خارج‌نشینان مغرض، سبب سوق دادن جامعه به سمت دوقطبی شدن و عمیق‌تر شدن شکاف‌ها می‌شوند. به نظر می‌رسد ترمیم آلام جامعه با گفت‌وگو، یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر است. گفت‌وگوهای موثر، همدلانه و منصفانه می‌تواند راهگشا باشد. ایجاد شفافیت در اظهارات نیز می‌تواند - با مسوولیت دادن به رسانه‌های مستقل-  به ایجاد فضایی آرام بخش کمک کند. 

مناسب این بودکه از ابتدا، کمیته‌ها و گروه‌هایی که مقبولیت اجتماعی دارند، مسوولیت بررسی و اعلام عمومی نتایج را برعهده بگیرند. بدون تردید، بخش اعظمی از جامعه، کمابیش با این نتایج همراه می‌شدند. به هر حال اگر برنامه تبیین‌گرانه‌ای هم وجود ندارد، سکوت بهتر از نمک بر زخم پاشیدن است.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.