درک جملهی «ما نگذاشتیم» برای کسانی که حداقل در 30 سال گذشته زندگیشان به این مخالفتها، بازیهای سیاسی، توطئهها، لابیگریها، پشت هماندازیها گره خورده است، دردناک و سخت و سنگین است.
به گزارش جماران؛ اکبر منتجبی، سردبیر روزنامه سازندگی نوشت: اخیرا آقای محمدرضا باهنر، از سران جبههی اصولگرایی، اعتراف تلخ و حیرتآمیزی کرده است که اگر دستگاه قضایی کمی به آن اظهارات با تأمل نگاه کند، میتواند برای ایشان و تمام کسانی که همراه ایشان بودند، پروندهای برای کارشکنی علیه یک دولت و البته از بین رفتن یک نسل تشکیل دهد.
آقای باهنر چه گفته است؟ ایشان در گفتوگو با خبرگزاری ایلنا ضمن حمایت از اصلاحات اقتصادی دولت آقای رئیسی گفته است «خدا آیتالله هاشمیرفسنجانی را رحمت کند. ایشان میخواست تعدیل اقتصادی را کامل کند و میگفت میخواهم تمام قیمتهای یارانهای را حذف کنم. چون به تورم 49 درصدی خوردهایم. آن زمان ما در مجلس بودیم و نگذاشتیم [ایشان] این کار را انجام دهد. این کار باید از همان موقع انجام میشد.»
برای درک درستتر سخنان آقای باهنر لازم است بدانیم ایشان در دورهای از تئوریسینهای جناح اصولگرا بود. لابیگری بود که دولت آقای خاتمی، برنامههای رئیسجمهور اصلاحطلب و منتخب مردم مخالف بود و نمیگذاشت آن برنامهها به سرانجام برسد. طبق اعتراف خود، او و دوستانش نمیگذاشتند حتی هاشمیرفسنجانی که پایگاه رای و نظر مشترکی با اغلب آنان داشت، برنامههای اقتصادی خود را به ثمر برساند. تمرکز آنان بر این بود که قدرت را نه فقط در مجلس و قوه قضائیه، بلکه در نهاد ریاستجمهوری نیز در دستان خود داشته باشند. پس برای این منظور که با نگاهی تمامیتخواه همراه بود، با هر تصمیمی که حتی به سود کشور بود، مخالفت میکردند. این جملهی طلایی محمد خاتمی که گفته بود هر 9 روز یک بار با یک بحران روبهرو بودم، هنوز از یاد کسی نرفته است. آنها از طریق کف خیابان (انصار حزبالله)، از طریق پروندهسازی (نهاد قضایی) و از طریق قوانین دست و پاگیر (مجلس) تلاش میکردند با دولتها و برنامههای اصلاحی و طرحها و برنامههایی که منافع کشور را در درازمدت تامین میکرد و به سود مردم بود، مخالفت کنند.
درک جملهی «ما نگذاشتیم» برای کسانی که حداقل در 30 سال گذشته زندگیشان به این مخالفتها، بازیهای سیاسی، توطئهها، لابیگریها، پشت هماندازیها گره خورده است، دردناک و سخت و سنگین است.
معلمی داشتم که همیشه دو انگشت دست راست خود را به نشانهی پیروزی بالا میآورد و به ما نشان میداد و میگفت این علامت پیروزی نیست. این یک دوراهی است و انسان همیشه در معرض این دوراهی قرار دارد. راه مشخص است اما اگر از بیراه بروید، ممکن است در ابتدا متوجه آن نشوید اما هر چه در مسیر پیش بروید و از مبدأ دورتر شوید، بازگشت سختتر است و از نقطهای به بعد اساسا برگشت دیگر ممکن نیست. یا باید همان جا بمانید و یا مسیر اشتباه را تا نابودی ادامه دهید. سخنان آقای باهنر، سخنان زندهیاد، معلم دورهی دبیرستانم را برایم زنده کرد. آقای باهنر شما و طیف وسیعی از دوستان و همراهانی که داشتید و دارید با تندرویها، با دستاندازیها، با اشتباهات مهلک، کشور را به نقطهی امروزی رساندید.
بنابر اعتراف تلخ شما، امروز پاسخ به این پرسش سخت که «چه شد اینجوری شدیم؟» راحت است. کشوری که اقتصاد روبراهی داشت، ناگهان بنیانهای اقتصادی آن آسیب دید و درمانده شد. چنین اقتصادی اساسا چه دارد که به مردم خود ارزانی کند؟ کشوری که آن همه سرمایه داشت چرا به این روز افتاد که حتی بنابر اعتراف و سخن شما دولتهای احمدینژاد و روحانی و اکنون رئیسی تورم بالای 40 درصد و 50 درصد را تجربه میکنند؟ آن فیلسوف معروف سخن درستی گفت که ریشهی مصائب و مشکلات و حتی بدبختی امروز را باید در دیروز جستوجو کنید.
شما و دوستان و همفکرانتان نگذاشتید هاشمی، اقتصاد را سامان دهد. نگذاشتید خاتمی برنامههایش مطابق وعدههایی که به مردم داده بود، اجرا کند. شما مسبب به وجود آمدن ریاستجمهوری احمدینژاد و فجایع آن دوران بودید. حوادث تلخ 88 ریشه در تمامیتخواهی و اشتباهات گذشتهی همفکران شما داشت. بحران زمستان 96 و از پس آن آبان 98 ریشه در ندانمکاریهای گذشته دارد. تمام کسانی که خودخواهانه مخالفت کردند تا هر آنچه که خود میگویند، بشود، مسبب وضع موجود هستند. آقای باهنر شما و طیف شما بانی وضع موجود هستید، شما، نه به عنوان یک فرد، به عنوان یک اندیشه، به عنوان یک جناح، به عنوان یک تفکر که مقابل خواست اکثریت ملت و برنامههای اصلاحی ایستاد، مسبب وضع موجود هستید. اعتراف تلخ شما، برای من غمانگیز است. دردآور است. چه آرزوهایی که جوانان این کشور داشتند و به خاطر آن مخالفتها و سیاستهای اشتباه بر باد رفت. چه خانوادههایی که به علت به وجود آمدن فقر و فساد و تباهی متلاشی شدند.
چه نخبگانی که دل از اصلاح کشور به علت وجود یک نگاه تمامیتخواه، بریدند و هجرت کردند و رفتند. چه روزهایی که میتوانست صرف ساختن بشود اما صرف نابودی شد و چه امیدهایی که بر باد رفت. امروز چه داریم که به مردم بدهیم؟ با چه امیدی میتوانید آنها را به آیندهی کشور و ساختن دوبارهی آن دلگرم کنید؟ نگاهی به آمارهای اقتصادی اخیر انداختهاید؟ از افزایش جرم و جنایت و سرقت و دزدی و... خبر دارید؟ از مهاجرت نخبگان و استارتآپها و کارآفرینان چیزی شنیدهاید؟ نگران نیستید؟ امروز که به اینجا رسیدهایم، دیگر شما و دوستان و مخالفخوانان و رفقایتان خوشحال هستید که در گذشته نمیگذاشتید برنامههای اصلاحی انجام شود؟
من به عنوان یک روزنامهنگار، در چند روز گذشته که سخنان شما را شنیدم، به خود پیچیدم که یک نفر در تراز سیاستمداری نخبه، چگونه میتواند اینچنین غیرمسئولانه رفتار کرده باشد و بعد با یک جملهی نگذاشتیم، سر و ته خرابکاریهای سالهای گذشته را هم آورد. افسوس. افسوس که در این کشور مدیران و مسئولان به علت بیمبالاتی بازخواست نمیشوند. افسوس که چنین تصمیمات و مخالفتهایی مجازات ندارد. افسوس که برای منفعتت فردی و جناحی، یک نسل باید تباه شود و کسی پاسخگو هم نباشد. افسوس که عمر رفته جوانان امیدوار را نمیتوان بازگرداند و صدافسوس که آن اشتباهات امروز به گونهای دیگر همچنان در حال اجراست. گویی کسی توجهی به تذکرات اصلاحی ندارد. گویی که یک عدهای، ماموریت داشته و دارند که سنگ بر راه دولتهای خیرخواه بیندازند تا برنامههای آنان را به شکست بینجامند و نهایتا این مردم را بیشتر از گذشته در مشکلات اقتصادی غرق کنند و عرصه را تنگتر از قبل کنند. گویی گوش عدهای بر هر چه نصیحت و هشدار و راهکار است بسته شده است.
سخنان آقای باهنر از این جهت مهم است که بزرگان کشور و نظام توجه کنند، اساسا هر آن که دوست است، تصمیمات و حرفها و سخنانش الزاما دوستانه نیست. هر آنچه که میگوید و عمل میکند همیشه درست نیست. نظرات او، ممکن است آینده ناگواری برای یک کشور، یک نسل را رقم بزند و کشور را از مسیر اصلی خود فرسنگها دور کند. چنان که آن مخالفتها در مجلس چهارم و پنجم، کشور را امروز به اینجا رسانده است. اگر آن تعدیل اقتصادی انجام گرفته بود و نظام اقتصادی کشور سامان یافته بود، امروز در این وضعیت نبودیم اگر برنامههای اصلاحی خاتمی اجرا میشد امروز هر لحظه و ساعت نگران بحرانها و مشکلات نبودیم. نگران از دست رفتن سرمایهها نبودیم. نگران تحریم نبودیم. نگران بازارهای مالی نبودیم. نگران فروش نفت نبودیم. نگران کاهش درآمدها نبودیم. نگران صدها مساله ریز و درشت دیگر نبودیم. ریشهی اتفاقات امروز، در دیروز است. دیروزی که خودخواهانه مقابل تصمیمات درست و منطقی ایستادگی شد و اتفاقات امروز را رقم زد.
با این حال چه میتوان کرد؟ در همین وضعیت موجود ماند و بر روند آن اصرار کرد و همچنان مخالف تصمیمات درست و اندرزهای دلسوزان بود یا راه اصلاح را در پیش گرفت؟ جواب مشخص و راه روشن است اما تا زمانی که تفکرات جناحی و منفعتطلبانه اصلاح نشود، در مسیر درست قرار نخواهیم گرفت. چنان که آن معلم با نشان دادن دو انگشت خود به نشانهی پیروزی گفته بود؛ مهم این است که بیراهه را تشخیص دهیم. راه درست که مشخص است.