مقایسه فضای سیاسی کنونی منطقه با آنچه دو دهه قبل شاهد آن بودیم، نمایانگر موفقیت نسبی طراحان خاورمیانه بزرگ در پیشبرد اهداف آن است. اگر خواسته باشیم بدون هراس از اتهامات منبعث از تئوریهای توطئه درباره روندهای حاکم بر منطقه سخن بگوییم، صادقانه باید اعتراف کرد طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا همانطور که به ثمر نشسته، موفقیت آن نیز بسیار فراتر از ناکامیهاست.
به گزارش جماران؛ جاوید قرباناوغلی، دیپلمات بازنشسته، در یادداشتی در شماره امروز روزنامه شرق نوشت:
عبارت «خاورمیانه بزرگ» برای اولینبار در ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۲ از سوی کولین پاول، وزیر خارجه آمریکا، در بنیاد هریتج مطرح شد. هدف اولیه این ایده که متعاقبا طرح کلی آن توسط بنیاد اینترپرایز تهیه و تدوین شد، «دموکراسی در سراسر خاورمیانه» اعلام شد. این طرح با مخالفت جدی برخی از دولتهای محافظهکار و سنتی عربی و در رأس آن عربستان سعودی روبهرو شد. نگرانی رژیمهای سنتگرای عرب از طرح آمریکا، برهمخوردن نظم موجود و بیثباتکردن کشورهای عربی از طریق تحمیل ارزشهای دموکراتیک غرب بود.
طرح خاورمیانه بزرگ در واقع پروژه کلان آمریکا برای تغییرات بنیادین در یکی از مهمترین مناطق جهان و اجرای تغییراتی بود که بتواند منافع طولانیمدت این کشور در منطقه را حفظ کند. در دیدگاه آمریکا، ثبات اقتدارگرایانه، نظامهای سیاسی مادامالعمر بینیاز از انتخابات یا انتخابات فرمایشی و حکومتهای موروثی سنتی دیگر نمیتوانستند ضامن و حافظ منافع آمریکا باشند. برخی از اندیشمندان علم سیاست بر این اعتقادند که ناآرامیهای اوایل دهه گذشته در تونس، مصر، لیبی، سوریه و یمن، موسوم به «بهار عربی»، دستاورد اولیه ایده «خاورمیانه بزرگ» بود که تغییرات بنیادین در این کشورها را رقم زد.
فارغ از نوع نگرش به این طرح که دارای ابعاد آشکار و پنهان است، به جرئت میتوان گفت تحولات دو دهه اخیر در منطقه نمایانگر اجرائیشدن این طرح با موفقیت در برخی ابعاد این پروژه و البته ناکامی در مواردی دیگر است. در همان زمان گفته میشد یکی از اصلیترین هدفهای این طرح، پذیرش اسرائیل از طریق شناخت موجودیت آن از سوی رژیمهای عربی و اسلامی و حل منازعه دیرپای خاورمیانه از این طریق است. از منظر آمریکا، اسرائیل بهعنوان مهمترین متحد غرب و بزرگترین دموکراسی منطقه، با تکیه بر قدرت برتر نظامی، اقتصاد توسعهیافته و تکنولوژی پیشرفته میتواند ستون فقرات خاورمیانه بزرگ را تشکیل دهد.
مقایسه فضای سیاسی کنونی منطقه با آنچه دو دهه قبل شاهد آن بودیم، نمایانگر موفقیت نسبی طراحان خاورمیانه بزرگ در پیشبرد اهداف آن است. در اوایل قرن اخیر چه کسی میتوانست تصور کند که ۲۰ سال بعد تعدادی از کشورهای عربی، رژیم اسرائیل را به رسمیت شناختهاند، روابط کامل دیپلماتیک بین آنان برقرار شده و مراودات سیاسی-اقتصادی این کشورها با دشمن سالهای قبل بیشتر از همپیمانان عربی و اسلامی است، مانورهای نظامی برگزار میکنند و موافقتنامههای امنیتی بین آنها منعقد میشود. هرچند نمیتوان در کنار این تحولات، شکست خفتبار اسرائیل در جنگ ۳۳روزه، خروج اجباری از جنوب لبنان، تحول چشمگیر در روحیه، امکانات و توانمندیهای نیروی مقاومت در برابر اشغال را هم کتمان کرد و از آن سخن نگفت، ولی مهم سیر تحولات در منطقه و نگرش طرفهای ذینفع به آن است.
اگر خواسته باشیم بدون هراس از اتهامات منبعث از تئوریهای توطئه درباره روندهای حاکم بر منطقه سخن بگوییم، صادقانه باید اعتراف کرد طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا همانطور که به ثمر نشسته، موفقیت آن نیز بسیار فراتر از ناکامیهاست. جهان عرب با شتاب به سوی قبول موجودیت اسرائیل در حال حرکت است. در استراتژی اعراب «تطبیع» یا همان واژه عادیسازی روابط که منوط به تشکیل دولت فلسطین و پذیرش آن از طرف اسرائیل بود، به واژهای مهجور تغییر شکل داده است. کشورهایی که بهطور پنهانی با اسرائیل مراوده داشتند و آشکارشدن آن را ننگی برای رژیم خود میدانستند و مهمتر از آن نگران واکنش افکار عمومی مردم خود بودند، امروز بدون هیچ دلهره و نگرانیای از برقراری روابط با اسرائیل و مراودات سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی با دشمن دیروز سخن میگویند. طرفه آنکه کوچکترین صدای مخالفت یا اعتراض به این سیاستهای ذلتبار هم از خیابانهای عربی به گوش نمیرسد. تحلیلگران در اینکه چه عواملی باعث تغییرات چشمگیر در روندهای خاورمیانه شد، اختلافنظر دارند. با وجود این، یکی از فرضیهها ترس از ایران در پرتو تحولات منطقه و همچنین برنامه هستهای است. تقریبا از همان زمان کلیدخوردن طرح خاورمیانه بزرگ از سوی آمریکا، بحران هستهای ایران با نقشآفرینی منافقین آغاز شد؛ بحرانی که دو دهه بر تمامی ارکان کشور اعم از سیاسی، اقتصادی، امنیتی و روابط خارجی سایه افکنده و هنوز تصویر روشن و امیدوارکنندهای برای برونرفت از آن مشاهده نمیشود. به فرض عدم پذیرش فرضیه فوقالذکر، نمیتوان این واقعیت را کتمان کرد که کشورهای عربی نگرانی از ایران را بهانهای برای عادیسازی روابط با اسرائیل قرار داده و توانستهاند گزاره موهوم «ایران خطری بزرگتر از اسرائیل» را در افکار عمومی مردم خود جا بیندازند. هرچند باید اذعان کرد در کنار برنامه کلان خاورمیانه بزرگ و سرمایهگذاری نهادهای غرب برای تغییر در اذهان و ذائقه ملتهای عرب، انقلاب عظیم تکنولوژی اطلاعات و رسانهها سهم بسزایی در این تحول ایفا کرده است. بااینحال، آنچه مهم است و نمیتوان آن را نادیده گرفت، تغییر موازنهها در منطقه ژئواستراتژیک خاورمیانه و محیط پیرامونی ایران است.
اینکه امروز اسرائیل در مرزهای جنوب و شمال ایران خیمه زده، به سهولت اهداف ایران در سوریه و حتی فرودگاه بینالمللی دمشق را مورد هدف قرار میدهد و در نهایت گستاخی تهدیدهای خود را به زعم خود به سر اختاپوس تعمیم میدهد، واقعیتهایی است که چشمپوشی از آن میتواند خسارتهای بیشتری را متوجه کشور کند. پس از آزادی خرمشهر و تهاجم اسرائیل به لبنان و عزیمت واحدهای نظامی ایران برای مقابله با اسرائیل، امام خمینی با فرمان سرنوشتساز بازگشت نیروها و مخالفت با اقدامات هیجانی و طرح استراتژی «راه قدس از کربلا» از بروز فاجعهای بزرگ جلوگیری کردند. برای امام اولویت جنگ تحمیلی و تمرکز همه امکانات کشور برای پیروزی در آن بود.در خصوص فلسطین بهطور طبیعی ایران هم در آن شرایط در زمره کشورهای اسلامی میتوانست به وظیفه خود عمل کند.