نکته قابلتأمل اینکه در زمانهای که مردم به دلایل مختلف با روحانیت زاویه پیدا کردهاند، واکنشهای گسترده به درگذشت دعایی نشان داد که او با دیگر روحانیون متفاوت بوده است. علت این است که دعایی به قدرت بیاعتنا و بر این عقیده بود که روحانیون باید چهره رحمانی از اسلام را در عمل نشان دهند نه اینکه رفتار و کردارشان به زندگی مردم آسیب بزند. او که نزدیکترین فرد به امام خمینی در نجف و تهران بود، علیرغم شایستگی و مهیا بودن شرایط برای حضور در عرصه قدرت و سیاست هیچگاه فریفته عالم سیاست و قدرت نشد و در موسسه اطلاعات ماند تا صدای همه باشد، نه یک جناح خاص.
به گزارش جماران؛ علی صالحآبادی-مدیر مسئول روزنامه ستاره صبح نوشت:
انسانها میآیند و میروند و آنچه باقی میماند و در خاطرهها ثبت و ضبط میشود، یاد و خاطره خوبیها و بدیهای افراد است. ما در طول زندگی خود با افراد «خوب» و «بد» روبرو شده و میشویم و نقش آنها در ذهنمان جای میگیرد اولین دیدار با یک فرد مهم است. من صدای سیدمحمود دعایی را نخستین بار پیش از انقلاب از رادیویی که از عراق پخش میشد، شنیدم. پس از انقلاب وقتی در سال 1367 به مجلس سوم رفتم وی را از نزدیک دیدم و جالب اینکه هر دو عضو کمیسیون سیاست خارجی مجلس بودیم. دعایی شش دور نماینده تهران بود و افسوس میخورد که چرا شایستگان از مجلس و دولت حذف شدند.
دوستی بین من و مرحوم دعایی علاوه بر چهار سال دوره نمایندگی، 20 سال هم در حوزه فرهنگ و مطبوعات ادامه داشت. مشی دعایی حمایت از مسئولان (اصلاحطلب یا اصولگرا) بود، البته او نظر و توصیههای خودش را بیان میکرد. رابطه دوستانه دعایی با طیفهای گوناگون فکری و سیاسی از او روحانی متفاوت با دیگر روحانیون ساخته بود. او پیشکسوت انقلاب و مطبوعات بود و در همه جلسات مهم بهعنوان سخنران اصلی صحبت میکرد.
او سید مهربان، مؤدب، خیرخواه، اصلاحگر، اندیشمند، اخلاق مدار و در اردوگاه اصلاحطلبان بود که در انتخابات ریاست جمهوری 1388 از کاندیداتوری میرحسن موسوی حمایت کرد. مهمتر اینکه وی با همه افراد بهتناسب شخصیت آنها شوخی معنادار میکرد تا چهرههای «عبوس» را به چهره خندان بدل کند. دعایی در این زمینه هنرمند بود و مخاطب را بابیان شیرین خود جذب میکرد.
او اهل پرخاش و درشتگویی نبود، مگر اینکه فرد یا موضوعی او را عصبانی میکرد. به خاطر دارم روزی یکی از نمایندگان مجلس سخنرانی تندی علیه «سعیدی سیرجانی» که منتقد جمهوری اسلامی و زندانی شده بود، ایراد کرد. عدهای سعیدی سیرجانی را ضدانقلاب و ... میدانستند. دعایی آنقدر برآشفته شد که هرگز ندیده بودم. وی که کمتر حرف میزد بهناچار پشت تریبون رفت و به دفاع از آزادی بیان و قلم و سعیدی سیرجانی پرداخت و گفت: «نباید صداها در جامعه خفه شوند.» (نقل به مضمون)
من حدود ربع قرن با مرحوم سیدمحمود دعایی آشنایی و دوستی داشتهام و هر وقت او می دیدم یاد مرحوم سید محمود طالقانی میافتادم.در این مدت جز انصاف، جانبداری از حق مظلوم و دست افتادگان را گرفتن و دفاع از دگر اندیشان، ملیگرایان و ... چیز دیگری از او ندیدم. شامگاه یکشنبه برای تسلیتگویی به خانه ساده سید محمود دعایی در شهرآرا رفتم. فضا خیلی تلخ و غمبار بود، زیرا درگذشت دعایی نهفقط برای دوستان خاصش بلکه برای دانش، فرهنگ و اخلاق مصیبتی بزرگ است. حضار این حس را داشتند که گویی تکیهگاه و لنگر فرهنگ را از دست دادهاند. در آنجا فرهنگ دوستانی مثل محمدجواد حجتی کرمانی، سیدحسن خمینی، احمد مسجد جامعی، محمدمهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، فرشاد مهدیپور معاون مطبوعاتی، ایمان شمسایی مدیرکل مطبوعات، جواد امام و تعدادی دیگر از فرهنگ دوستان را دیدم. همگی از اینکه یک روحانی مصلح و بیسروصدا را که با روحانیون دیگر تفاوت داشت از دست دادهاند در ماتم فرورفته بودند.
نکته قابلتأمل اینکه در زمانهای که مردم به دلایل مختلف با روحانیت زاویه پیدا کردهاند، واکنشهای گسترده به درگذشت دعایی نشان داد که او با دیگر روحانیون متفاوت بوده است. علت این است که دعایی به قدرت بیاعتنا و بر این عقیده بود که روحانیون باید چهره رحمانی از اسلام را در عمل نشان دهند نه اینکه رفتار و کردارشان به زندگی مردم آسیب بزند. او که نزدیکترین فرد به امام خمینی در نجف و تهران بود، علیرغم شایستگی و مهیا بودن شرایط برای حضور در عرصه قدرت و سیاست هیچگاه فریفته عالم سیاست و قدرت نشد و در موسسه اطلاعات ماند تا صدای همه باشد، نه یک جناح خاص.
درگذشت این روحانی آزادیخواه، سادهزیست و مردمی را به خانواده ایشان و اهالی فرهنگ و رسانه بهویژه همکارانم در روزنامه اطلاعات تسلیت میگویم و در غم آنها شریک هستم؛ یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.این دلنوشته را با این ضرب المثل به پایان می برم:
چنان با نیک و بد خو کن که بعد از مردنت عوفی مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند