کیهان واقعا چه انتظاری دارد؟ آیا صاحبنظران به جای ابراز عقیده و نظری که با فکر و تجربه و مشورت به آن دست یافتهاند، هیچ نگویند و متهم به بیعملی و سکوت شوند و وقتی می خواهند سخنی بگویند یادداشتهای آنان را از رو بخوانند و همان شعارها را تکرار کنند؟ یا توقع دارند در ستایش «گرهافکنی» و بغرنج سازی وضعیت، سخن بگویند؟
به گزارش جماران؛ عصرایران نوشت: سخنان اخیر سید حسن خمینی در دیدار با مقامات سابق وزارت امور خارجه -«مسایل کشور با سیاست خارجی گره خورده» ... مسیر، هیچ تقدسی ندارد و اگر مسیر بسته شد راه دیگری باید انتخاب کرد.... گره سیاست خارجی را باید با خِرَد جمعی و توان مدیریتی چهلسالۀ جمهوری اسلامی باز کرد» - به مذاق کیهان خوش ننشسته چنان که در واکنشی تند دربارۀ آن نوشته است:
«این اظهارات از جهات متعدد، مخدوش است. نخست اینکه نه امام و نه رهبری به حکم عقل و شرع، هرگز نگفتند همه مسائل کشور به سیاست خارجی گره خورده است! بلکه سیرۀ امام و رهبری این بوده که از اتکای سیاست داخلی به خارج که سیره دستنشاندگان اجنبی بود، کاسته شود و انجام مسئولیتهای داخلی با بهانهجویی، به دیپلماسی حواله داده نشود.
از سوی دیگر حضرت امام ادبیات صریحی درباره نرفتن زیر بار تحریمها و برخورد رمضانی و عاشورایی با تحریمکنندگان و تهدیدکنندگان دارند که از اساس با نسخه قلابی طیف غربگرای مدعی اعتدال و اصلاحات در تقابل و تعارض است.
نکتۀ سوم این است که حضرت امام با درایت تمام، آمریکا را شیطان بزرگ نامیدند و با نامه آقای هاشمی درباره لزوم مذاکره و رابطه با آمریکا صراحتاً مخالفت کردند. همان روز هم جریان تجدیدنظرطلب ادعا میکرد گره مشکلات کشور به واسطۀ رابطه با آمریکا حل میشود!
البته آمریکا و اروپا در چند دهۀ اخیر، بارها در دولتهایهاشمی و خاتمی و روحانی، کلاهبرداری کردند و پس از آنکه خرشان در هر مذاکره از پل گذشت، به ملت ایران خیانت کردند و آخرین آن عهدشکنیها، ماجرای عبرتآموز برجام و چند برابر شدن مشکلات اقتصادی در اثر سوءمدیریت جریان خوشبین به آمریکا بود که متأسفانه جناب حسن خمینی، به آن نمیپردازد.
در حقیقت ادعای گرهخوردن مشکلات داخلی به سیاست خارجی و احتمال گشودن گره مشکلات اقتصادی از طریق مذاکره با آمریکا، ادعایی تاریخ مصرف گذشته و ابطال شده در پیشگاه واقعیات روز است. به همین دلیل هم عجیب است که سید حسن خمینی، همان ادعای ابطال شده را به تقلید از غربگرایان مأمور و معذور تکرار میکند. ایشان حتی اگر کارشناس دیپلماسی هم نبود که قطعاً نیست، میتوانست به عنوان یک شهروند عادی، عبرتهای آدرس غلط غربگرایان را ببیند. اما متأسفانه تقلید از آن جریان ناصالح و فاقد صداقت، موجب روایت غلط از واقعیت شده است.
نهایتاً اینکه مشفقانه باید به نوه حضرت امام توصیه کرد مکتب صریح و سدید آن حضرت را که برآمده از اسلام ناب محمدی (ص) است، فدای مطامع جریان انحراف و تحریف آرمانهای انقلاب اسلامی نکند؛ جریانی که اتفاقا نقاب اصلاحات و اعتدال و حتی خط امام بر چهره داشت، اما در اوج بدمستیهای قدرت، به عبور از جمهوری اسلامی و مشارکت در پروژهای براندازی رضایت داد و پادوهای رسانهای آن علناً لاف پایان دوره امام و ضرورت به موزه سپردن آن مرام را پیش کشیدند و البته کارشان به مذلت تمام انجامید.»
در واکنش به این نوشته سید مهدی حسینی دورود – دینپژوه و فعال رسانهای– یادداشتی را در اختیار عصر ایران قرار داده که در بخشی از آن آمده است:
«جامعه ایرانی امروزین دیگر شرق عدن را با غرب اروپا تاخت زدن و یا اهریمن را در آمریکا جستجو کردن برنمیتابد. در میان تفکر اصیل و ناب جامعه ایرانی به تدریج و آهسته نوعی هویت ملی در حال شکلگیری است که گفت و گو و تعامل را با نه تنها غرب که با کل جهان و نه از موضع ضعف یا جایگاه طغیان، که مانند شریکی برابر ارج مینهد.
اینجاست که برای دفاع از این عقلانیت باید کوشید. باید تلاش کرد تا این اعتماد به نفس نورسته را تحت هیچ شرایطی در ذهن جامعه ایرانی ویران نکرد. از این فرصت تاریخی باید بهگونهای بهره جُست که بعد از قرنها بتوانیم هویتی جدید برای خویش تعریف کنیم، هویتی ایرانی و البته مستقل از هر نوع عشق و نفرت نسبت به غرب و شرق.»
وی در بخش دیگری هم آورده است:
« وقتی مقامات سابق وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران (و نه چند دیپلمات سابق- چنان که عادت به تقلیل و تخفیف هر موضوع دارند) به دیدار یادگار گرامی حضرت امام میروند و چون دیپلمات و کارشناس سیاست خارجی بودهاند طبعاً و منطقاً محوریت بحث در این حوزه باید باشد و نه مثلا دربارۀ کشاورزی یا واردات علوفه. به این اقتضا و البته با توجه به شرایط کشور که فشارهای اقتصادی و معیشتی فضای تبلیغاتی بیسابقهای را در اختیار دشمنان انقلاب و نظام قرار داده و به امام هم آشکارا هجوم میبرند و نیز به سبب شکایات متعدد مردم، ایشان راه را در بازکردن گره در سیاست خارجی دیده و نکاتی را برشمردهاند.
با این وصف، کیهان واقعا چه انتظاری دارد؟ آیا صاحبنظران به جای ابراز عقیده و نظری که با فکر و تجربه و مشورت به آن دست یافتهاند، هیچ نگویند و متهم به بیعملی و سکوت شوند و وقتی می خواهند سخنی بگویند یادداشتهای آنان را از رو بخوانند و همان شعارها را تکرار کنند؟ یا توقع دارند در ستایش «گرهافکنی» و بغرنج سازی وضعیت، سخن بگویند؟
جای دریغ است که حتی طالبان هم منفعتمحور شده و همه در این جهان پرآشوب به دنبال منافع خود باشند و اینجا اگر یادگار گرامی حضرت امام از ضرورت حفظ منافع ملی و گشایش گرههای اقتصادی با دیپلماسی و سیاست خارجی و استفاده از توان مدیریتی انباشته طی 40 سال، سخن بگوید آماج انتقاد قرار میگیرد!»
نویسنده در پایان آورده است:
«تا جایی که نظر کیهان است به هر حال نظر است و نتیجۀ آن هم البته در سفرۀ زندگی مردم و در گفتار آنان مشهود و اظهر من الشمس و چون به سبک و سیاق پرخاشگریهای سابق است چندان شگفت آور نیست اما آنچه سبب شد سکوت جایز دانسته نشود یک اتهام بسیار سخیف است: «فدا کردن مکتب امام برای مطامع جریان انحراف و تحریف»! که به تعبیر نویسندۀ مشهور ایرانی «لایَتچسبَک» است.
این البته از عادات و آداب حزب توده بود که ابتدا برای مخالف خود لقب میتراشید و انگ میزد و بعد بر اساس همان که خود ساخته و پرداخته، منکوب و تخریب میکرد. کاری که به صراحت در قرآن کریم نفی و نهی شده است.
نهایت این که: سید حسن آقای خمینی و فدا کردن مکتب امام؟ حاشا و کلا. او اما امام را در سیمای مردم میبیند و رنج آنان را برنمیتابد و در پی راه حل است. همین! چرا؟ چون در قبال تاریخ و انقلاب و مردم مسؤولیت دارد. »