سردار رسول سنایی‌راد (معاون سیاسی دفتر عقیدتی سیاسی فرماندهی معظم کل قوا) گفت: برداشت من (که می‌تواند مخدوش هم باشد) این است که نوعی یاس، نسبت به نهادهای بین‌المللی وجود دارد. به همین خاطر پیگیری این موضوع را بی‌فایده تلقی می‌کنند. مورد دیگر شاید به گرفتاری‌های مسئولان بازگردد که چنین موضوعاتی را به مثابه مساله‌ای دارای اولویت نمی‌نگرند. اگر ترورها مربوط به دوره اول انقلاب بود و به اتمام رسیده بودند، شاید می‌توانستیم بگوییم که به جهت گذر آن رخدادها، پیگیری مساله دیگر در اولیت نیست، که البته در چنین صورتی ایضا این مساله هم جای تامل و سوال داشت.

به گزارش جماران؛ ایلنا نوشت: در کنار حرکت‌هایی که برای کودتا صورت می‌گرفت، حذف فیزیکی سران انقلاب همواره یک راه نابودی در انقلاب ما بوده است که البته به نتیجه‌ی دلخواه دشمنان نرسید. دلیل این مساله این بود که خوشبختانه انقلاب اسلامی در عمق باورهای مردم قرار داشت.

 در ایران حدود ۱۷ هزار نفر به واسطه عملیات‌های تروریستی جان خود را از دست داده‌اند. این در حالی است که برای هیچیک از این هم‌وطنان در سطح بین‌المللی، پرونده‌ای درخور توجه که به فرجامی مشخص رسیده باشد، وجود ندارد.

در همین رابطه سردار رسول سنایی‌راد (معاون سیاسی دفتر عقیدتی سیاسی فرماندهی معظم کل قوا) در خصوص ضرورت رسیدگی به این مهم ابراز داشت: "باید بنیاد شهید با همکاری قوه قضایی و وزارت امور خارجه در این موضوع ورود پیدا کند و به لحاظ حقوقی این ماجرا تحت پیگیری قرار گیرد." وی در پاسخ به این سوال که با این همه هزینه چطور ممکن است که در روز روشن مسئولان کشور به راحتی ترور شوند، ابراز داشت: "این مساله را باید کسانی که در سطوح امنیتی – اطلاعاتی کشور فعال هستند و نظر کارشناسی دارند، پاسخ بدهند. ولی به هر حال گله‌مندی شما جای مطرح شدن دارد؛ دبیر شورای‌عالی امنیت ملی و دبیر قبلی مجمع تشخیص مصلحت نظام هم چنین انتقادی را نسبت به دستگاه‌های امنیتی مطرح کردند، اما پاسخی دریافت نکردند." ادامه این گفتگوی صریح را بخوانید.

بعد از انقلاب سال ۵۷، ترور مسئولان جمهوری اسلامی در دستور کار دشمنان نظام قرار گرفت. چرا چنین رخدادی علیه مسئولان ما آغاز شد؟

پیش از هر چیز، یاد و خاطره‌ی شهیدان گرانقدر تاسیس و تثبیت نظام مقدس جمهوری اسلامی را گرامی‌ می‌داریم؛ بخصوص که در سالگرد شهادت شهید سلیمانی قرار داریم. از این شهید سعید که حضرت آقا از ایشان به عنوان "رفیق خوشبخت ما" یاد می‌کنند، تجلیل ویژه داریم.

واقعیت این است که در مقابله با انقلاب و نظام نوپای اسلامی تصور دشمنان و معاندان این بود که به تعبیر منافقین اگر بتوانند رأس را بزنند، خواهند توانست به انقلاب و نظام خاتمه بدهند. لذا ترور مسئولین و عناصر موثر در انقلاب و نظام در دستور کار قرار گرفت که البته گروه‌های مختلفی در این کار دخیل بودند. فرقانی‌ها زودتر از همه این کار شوم را آغاز کردند و در ادامه منافقین وارد این مسیر شدند. در کنار حرکت‌هایی که برای کودتا صورت می‌گرفت، حذف فیزیکی سران انقلاب همواره یک راه نابودی در انقلاب ما بوده است که البته به نتیجه‌ی دلخواه دشمنان نرسید. دلیل این مساله این بود که خوشبختانه انقلاب اسلامی در عمق باورهای مردم قرار داشت و لذا رهبریِ انقلاب به سرعت می‌توانست این خلاء را ضمن حمایت مردمی و وفاداری مردم به آرمان‌ها جبران کند. اگرچه بدون تعارف باید بگوییم که این اقدامات دشمن توانسته است در روند انقلاب اثرگذار باشد؛ به گونه‌ای که جای امثال شهید بهشتی، شهید مطهری در بین مسئولین خالی باشد. بنابراین اگرچه خوشبختانه جبران این مساله مدیون باورهای مردمی و پایبندی مردم به ادامه مسیر انقلاب بوده است، اما به هر طریق خلایی هم در این روند رخ داد.

اشاره به خلاء ایجاد شده به واسطه‌ی ترورهای مسئولان نظام جمهوری اسلامی داشتید و اینکه در جریان ترور‌ها، غالبا مسئولانی جان خود را از دست دادند که از توانایی بالایی برخوردار بودند. به نظر شما چه میزان از مشکلات امروزی کشور به جهت همین ترورهایی است که به واسطه‌ی آن، مسئولان خبره و زبده‌ی کشور حذف شدند؟

البته مشکلاتی که اکنون در کشور وجود دارد، به عوامل چندگانه‌ای بازمی‌گردد. یکی از این دلایل، مساله تحریم است. بخشی هم میزان و نوع توقعات و انتظاراتی است که در جامعه ما ایجاد شده است و امروز با مقدورات حال حاضر، فاصله دارد. این رویکرد، موجد مشکلاتی می‌شود. اگر تعارف را با خودمان کنار بگذاریم، بخشی از مشکلات کشور، به ناکارآمدی بازمی‌گردد که حاصل عملکرد و مدیریت مسئولین است. البته در بخش‌هایی که با مسئولینِ جهادی و انقلابی و توانمند سر و کار داشته‌ایم خوش درخشیده‌ایم. به عنوان نمونه شهید سلیمانی و شهید فخری‌زاده از شاخص‌های برتر این مورد هستند. در عرصه تولیدِ سلول‌های بنیادی، امثال مرحوم کاظمی‌آشتیانی توانستند که ما را در تراز کشورهای پیشرو در این عرصه قرار دهند. لذا بدون تعارف باید بگوییم که مسئولین و مدیران کشور در کارآمدی و پاسخگویی به مردم و رفع مشکلات، نقش دارند و موثرند.

امروز در عرصه‌های علمی و فرهنگی، اگر شهید مطهری را در اختیار داشتیم، در زمینه‌ی پاسخگویی به شبهات وضعیت بهتری پیش روی ما قرار داشت. امروز با حضور مدیریت قوه‌ی قضاییه شاهد نوعی تحول هستیم. در این زمینه نیز چه بسا اگر امثال شهید بهشتی حضور داشتند، با نگاه بلندی که ایشان داشت، بسیاری از ساختارها در این حوزه، متفاوت می‌شد و ساز و کارهای پاسخگویی به مشکلات نوآوری ویژه‌ای به خود می‌گرفت.

شهید بهشتی کسی بودند که در بحث سیاسی اصرار بر تشکیل و تقویت حزب داشت. امروز یکی از عوامل مولد مشکلات به نبود همین احزابِ پاسخگو بازمی‌گردد. اگر حزب به معنای واقعیِ کلمه شکل می‌گرفت، می‌توانست در نظامی که از ترکیب اسلامیت و جمهوریت پدید آمد و متکی بر رای است، شکل‌بخشی ویژه‌ای به سیاست کشور داشته باشند. البته منظور من احزاب واقعی است، نه احزاب موسمی. اینکه برخی در انتخابات شعارهایی را مطرح کنند، اما بعدا به آن شعارها و ادعاها پایبندی وجود نداشته باشد، به هیچ وجه مقبول نیست. اگر ضمن انتخابات حزبی وجود داشت، مطمئنا باید به این ادعاهایی که برای عملی شدنشان تلاشی صورت نگرفت، پاسخ می‌دادند. بنابراین باید گفت که بخشی از مشکلات ما به این اتفاق نامبارک بازمی‌گردد که توسط دشمنان و از طریق دولت تروریستی آمریکا حمایت شده است. موساد نیز همین رویه را در مقابل ما داشته است. از موساد گرفته تا منافقین، در پی ترور مسئولان اصلی و مدیریتی کشوره بوده‌اند و هستند. منافقین با انفجار در محل دفتر حزب جمهوری اسلامی، هفتاد و دو تن از بهترین‌های ما را گرفت. این افراد همراه با شهدای شاخص جنگ، اگر امروز حضور داشتند، هر کدام می‌توانستند گوشه‌ای از مشکلات را حل کنند و مسئولیت را به عهده بگیرند. طوری که امروز فضای متفاوتی در عرصه‌ی مسئولیتی وجود داشت.

بنابراین در مجموع می‌توان گفت که این ترورها با هدف خشکاندن نگاه و ایدئولوژی جهادی که می‌تواند منجر به ایجاد رونق و توسعه در هر زمینه شود، صورت گرفته و می‌گیرد.

ببینید؛ ما وقتی اسناد مربوط به منافقین را بررسی کنیم، خواهیم دید که آنها تفکرات غلطی داشتند. آنها فکر می‌کردند اگر مسئولین کلیدی کشور را ترور کنند، خواهند توانست انقلاب را به دست بگیرند و نظام اسلامی را براندازی کنند و خودشان میدان‌دار شوند. البته همانطور که گفته شد، این نوع ترورها منجر به رعب و وحشت و بی‌تفاوتی مردم نسبت به انقلاب نشد. حضرت امام در آن شرایط که فی‌الواقع می‌توان آن را شرایط بحرانی نامید، مدیریتی بی‌نظیر از خود نشان دادند. به عنوان نمونه همان انفجار تروریستی در حزب جمهوری اسلامی، نمونه‌ای مستند است. تعداد زیادی از نمایندگان مجلس در آن انفجار حضور داشتند. برخی از آنها برای اینکه مجلس از اکثریت و حد نصاب نیفتد، با برانکارد وارد مجلس شدند. اگر این روحیه نبود، می‌توانست به لحاظ ساختاری مشکلات جدی متوجه نظام شود و به سمت براندازی پیش برود.

با این وصف آنها موفق نبودند؛ چراکه آن هویت فکری که ایستادگی می‌کرد، همراه با پذیرش شهادت بود. ماهیت مکتبیِ نظام، منجر شد که در این ترورها، دشمنان تروریست نتوانند به هدف خود برسانند. در مجموع در اقدامات تروریستی بعدی شاهد این هستیم که ترورها با هدف لطمه زدن به کارآمدی نظام صورت گرفت. به هر حال مدیر لایقی مثل شهید فخری‌زاده وقتی به شهادت می‌رسد، نشان می‌دهد که این دشمنان از روند توسعه‌ای در ابعادی و لو نظامی، ناراحت و نگرانند. بنابراین یک عنصر کلیدی را حذف می‌کنند؛ آنهم با این تصور که آن روند متوف شود. درست عین تصور آمریکایی‌ها که فکر می‌کردند اگر شهید سلیمانی را ترور کنند، حضور ایران در منطقه کمرنگ می‌شود و آن را به معنای از دست رفتن نفوذ منطقه‌ای ما و مقاومت تاویل می‌کردند. لذا هدف از ترور را لطمه زدن به کارآمدی نظام قرار داده بودند. اگرچه در مراحل اولیه منافقین، ضمن ترور، شکست کل نظام را هدف‌گذاری کرده بودند.

می‌دانیم که در خارج از مرزهای کشور، قتل‌هایی اتفاق افتاده است که آنها را به نام ترور، در پرونده جمهوری اسلامی به ثبت رسانده‌اند و از این باب مشکلات حقوقی را برای جهوری اسلامی ایجاد کرده‌اند. در مقابل، طبق مستندات موجود نیز مخالفان جمهوری اسلامی ترورهای فراوانی را در کشور انجام داده‌اند. حال سوال این است که ما در مقابل این تروریست‌ها چه اقدامات قانونی را توانسته‌ایم انجام دهیم؟ آیا در چارچوب قوانین بین‌المللی تقابل قانونیِ در خور توجهی اتفاق افتاد؟

متاسفانه باید گفت که در مراحل ابتدایی انقلاب، نوعی بدبینی به همه نهادهای بین‌المللی از جمله سازمان ملل وجود داشت. لذا چنین مسائلی را در سطح بین‌المللی، چندان پیگیری نکردیم. البته این ترورها فقط متوجه مسئولین کشور نبود. ما در ایران حدودا ۱۷ هزار شهید ترور داریم. آن زمان باید در این مورد پرونده‌ای گشوده می‌شد و پیگیری‌های حقوقی لازم در سطوح مختلف بایستی دنبال می‌شد.

اگر یادمان باشد عراقی‌ها در خصوص جنگ، از ایران شاکی شدند و در شورای امنیت، علیه ما بسیج شدند. این در حالی بود که جنگ را آنها شروع کردند! یکی از دلایلی که ما واکنش‌های قانونیِ لازم را از خود نشان ندادیم، نگاه بدبینانه‌ی برخی انقلابیون به سازمان‌های بین‌المللی بود. به همین خاطر هر چند حق با دشمنان ما نبود، ولی به خاطر نوع پیگری‌های آنها، در چنین مواضعی دست برتر را داشتند. کمااینکه در ادامه، دنبال این بودند که جای جلاد و شهید را جابجا کنند. کسانیکه خودشان دست به ترور زده بودند، امروز در صف مدعیان عدالت هستند. دادگاه نمایشی که در یکی از کشورهای اروپایی در مورد کشته‌های سال ۶۷ در جریان است را ببینید. به نظر می‌رسد در این قضیه اگر بخواهیم تعارف را با خود کنار بگذاریم، نوعی کم‌کاری صورت گرفته است که امروز تاوان آن را می‌دهیم.

ما در ماجرای ترور، بیشترین آسیب را دیدیم و جالب است که تروریست‌ها با کمک نیروهای برون مرزی و بیگانگان، (از همکاری عراق گرفته تا همراهی کشورهای اروپایی و آمریکا)، نوعی تظلم خواهی راه انداخته‌اند. اکنون نیز بعد از خروج از عراق، مجددا در یک کشور اروپایی مستقر هستند. امکانات سایبری این تروریست‌های منافق توسط برخی از کشورهای منطقه و اروپایی تامین می‌شود. کسانی که پرونده‌ی سیاه تروریستی دارند، امروز در دامان کشورهای اروپایی زندگی می‌کنند. لذا معتقدم که ما نوعی کم‌کاری و بی‌تفاوتی حقوقی از خود نشان دادیم که منجر شده تروریست‌ها از ما طلبکار باشند.

وضعیت امروز را چطور می‌بینید؟ آیا این پتانسیل هنوز باقی است که پرونده این ترورها را در دستور کار قرار دهیم؟

بله؛ قطعا اینطور است. می‌توان از شکایت خانواده‌ها تا پیگیری خود دولت جهموری اسلامی ایران این موضوع را پیگیری قانونی کرد. به هر حال ماجرای نخست‌وزیری یا حزب جمهوری اسلامی فراموش نشدنی است. کسانی که دست به ترور زدند از ایران گریختند. دشمنان و مخالفان انقلاب، شاید حین زندگی و فعالیت در کشورهای اروپایی به جهت اختلافات داخلی خود، دست به قتل همدیگر زده باشند. با این وصف همان مساله‌ی قتل‌های درون سازمانی خودشان، مجددا به عنوان ترور علیه ما ایراد شده است. در آن حوادث که منجر به کشته شدن برخی شد، فرض بر این بود "چون که جمهوری اسلامی قصد تسویه حساب با این افراد تروریست را داشته، لذا قتل‌های پیش آمده در آن گروه‌ها، کار نظام جمهوری اسلامی است." به نظر می‌رسد باید بنیاد شهید با همکاری قوه قضایی و وزارت امور خارجه در این موضوع ورود پیدا کند و به لحاظ حقوقی این ماجرا تحت پیگیری قرار گیرد.

با این اوصاف باید گفت متاسفانه در این زمینه حرکت درخور توجهی از سوی مسئولان کشور نمی‌بینیم.

بله؛ متاسفانه همینطور است. انصافا من به عنوان یک پاسدار شرمنده خانواده شهدای مظلوم حادثه‌ی ربایش در مرز لبنان هستم. فراموش نکرده‌ایم، شهید متوسلیان و شهید موسوی را؛ به هر حال این عزیزان در یک سفر دیپلماتیک دچار حادثه‌ای شده‌اند. گروه‌هایی ادعا کردند که با همکاری صهیونیست‌ها این عمل صورت گرفته است. برخی دیگر ابراز کردند که این افراد را در زندان‌های صهیونیست‌ها دیده‌اند. با این وصف حتی اقدامی علیه رژیم صهیونیستی که در جبهه تخاصم با ما قرار دارد، صورت نگرفت و به شکل جدی این ماجرا پیگیری نشد و نمی‌شود؛ درست همانطور که یک فرد مظلوم دیگر (آقای کاظم دارابی) که به بهانه‌ی ارتباط با ماجرای میکونوس سال‌ها در زندان فرانسه بود و از دیدار با خانواده‌ی خود محروم ماند. هرچند که نتوانستند اثبات کنند که ایشان در آن ماجرا نقشی داشته‌اند. از طرفی این قضیه حتی مورد پیگرد جدی در سطح دیپلماتیک قرار نگرفت؛ چه برسد به پیگیری حقوقی. لذا به نظر می‌رسد مجموعه‌هایی مثل قوه قضایی، وزارت امور خارجه و بنیاد شهید باید به میدان بیایند. اگرچه خود خانواده‌ها نیز در این قضیه نقش دارند و بایستی حقوق قانونی‌شان به آنها منتقل شود و مجموعه‌ای از ادعاهای حقوقی مطرح شود. شاید بتوانیم حداقل در سطوحی، تروریست‌ها را متوجه پیامدهایی که در آینده می‌تواند عایدشان شود کنیم.

در خصوص شهید سلیمانی و شهید فخری‌زاده نیز باید گفت متاسفانه از سوی نهادهای مذکور قدم عملگرایانه‌ای در سطح بین‌الملل شاهد نیستیم. رژیم اسرائیل علنا اعتراف کرد که ترور آقای فخری‌زاده کار آنها بوده است...

کما اینکه در مورد شهید سلیمانی دست به چنین اعترافی زدند...

بله همینطور است. واقعا جای سوال است که چرا حداقل این دو پرونده با این همه شفافیت پیگیری نمی‌شود؟ رفتاری که دیگران در سطح بین‌المللی با ما انجام می‌دهند، چرا ما با وصف این همه شفافیت در ترور مسئولان کشور، متقابلا با آنها انجام نمی‌دهیم؟

ببینید؛ برداشت من (که می‌تواند مخدوش هم باشد) این است که نوعی یاس، نسبت به نهادهای بین‌المللی وجود دارد. به همین خاطر پیگیری این موضوع را بی‌فایده تلقی می‌کنند. مورد دیگر شاید به گرفتاری‌های مسئولان بازگردد که چنین موضوعاتی را به مثابه مساله‌ای دارای اولویت نمی‌نگرند. اگر ترورها مربوط به دوره اول انقلاب بود و به اتمام رسیده بودند، شاید می‌توانستیم بگوییم که به جهت گذر آن رخدادها، پیگیری مساله دیگر در اولیت نیست، که البته در چنین صورتی ایضا این مساله هم جای تامل و سوال داشت.

در حال حاضر هیچ تردیدی نداریم که این ترورها را باید به لحاظ حقوقی پیگیری کنیم تا چنین تصمیماتی از سوی دشمنان ادامه‌دار نشود و آنها متوجه بار حقوقی تصمیمات شوم خود باشند. در خصوص ماجرای شهید سلیمانی نیز به خاطر اینکه چنین ترورهای دولتی به یک روند غالب تبدیل نشود، باید با قدرت سخت و شلیک به عین‌الاسد جبران می‌کردیم. اما به موازات آن اقدام، باید یکسری تصمیمات حقوقی هم اتفاق می‌افتاد؛ چراکه همچنان این روند ترورها ادامه دارد؛ آنچنانکه این ترورها را محدود به دهه‌ی ابتدای انقلاب نمی‌بیینیم و از قضا ادامه‌دار شدند. حتی متاسفانه در مقاطعی در عرصه‌ی هسته‌ای کشور، نام برخی از شهدا اعلام نشد. حال در این مورد یا بررسی کارشناسی دقیقی رخ نداده است و یا نوعی محافظه‌کاری در دست اجرا بوده است. ترورهای بیولوژیک را نیز نباید فراموش کرد که در هاله‌ای از ابهام قراردارد. بنابراین این انتقاد بر متولیان امر وارد است که به عنوان یک ضرورت، متوقف کردن روند رسیدگی قانونی به جنایتِ معاندان و بیگانگان علیه ما، آنگونه که باید صورت نگرفته است.

با توجه به مباحثی که عنوان شد، سوال آخر را با یک گلایه‌ی دوستانه از دستگاه‌های امنیتی کشور عنوان می‌کنم. با این حد از هزینه‌ها و بودجه‌ها، چطور ممکن است که بعضا در روز روشن، چنین ترورهایی صورت بگیرد؟ نقص کار کجاست؟

این مساله را باید کسانی که در سطوح امنیتی – اطلاعاتی کشور فعال هستند و نظر کارشناسی دارند، پاسخ بدهند. ولی به هر حال گله‌مندی شما جای مطرح شدن دارد؛ دبیر شورای‌عالی امنیت ملی و دبیر قبلی مجمع تشخیص مصلحت نظام هم چنین انتقادی را نسبت به دستگاه‌های امنیتی مطرح کردند اما پاسخی دریافت نکردند.

البته این به معنای ندیدن زحمات مجموعه‌ی امنیتی و اطلاعاتی کشور نیست. آنها خودشان ادعا می‌کنند که سالانه با کشفیاتی که دارند، مانع اقدامات تروریستی گسترده‌ای شده‌اند که می‌توانست فجایع جدی‌تری را هم رقم بزند. به هر حال واقعیت این است که داعش در تهران عملیات‌هایی انجام داده است. از طرفی چتر موساد در تهران پهن است و در جاهایی ادعاهایی را مطرح کرده است که به حوزه ماموریتی این دستگاه بازمی‌گردد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.