علی شکوهی، فعال سیاسی اصلاح طلب نوشت: به گمانم آقایان متوجه عمق فاجعه نیستند و میزان دینگریزی و دینستیزی در جامعه بهخصوص در میان نسل جوان را نادیده میگیرند یا با اشاره به شیعه شدن چند میلیون در دنیا، به خودشان قوت قلب میدهند. خوب است آقایان به این سوال جواب بدهند که چرا باید در ایران که مرکز شیعیان جهان است شاهد دینگریزی وسیع در نسل جوان باشیم؟
به گزارش جماران؛ علی شکوهی، فعال سیاسی اصلاح طلب، در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت:
یکی از شاگردان آیتالله مصباحیزدی در اظهاراتی اقدام به هزینه و فایده درباره ریزشها و رویشهای انقلاب اسلامی و روحانیت و حوزههای علمیه کرد و نتیجه گرفت که شاید ما به خاطر جمهوری اسلامی تا ده میلیون نفر را از دست داده باشیم اما فقط بر اثر انقلاب اسلامی و به دست فارغالتحصیلان جامعهالمصطفی ۵۰ میلیون نفر در دنیا شیعه شدهاند. مهدی ابوطالبی استاد گروه تاریخ اندیشه معاصر موسسه امامخمینی همچنین مدعی شده است: «به نظر من نفوذ و محبوبیت روحانیت بعد از انقلاب خیلی بیشتر است.»
این اظهارات از سوی برخی از نویسندگان مورد نقد قرار گرفته است اما بر آن شدم بنده هم حاشیههایی بر متن اظهارات ایشان بنگارم. ملاک توفیق یا عدم توفیق در ارزیابی عملکرد یک نهاد اجتماعی مانند حوزه و روحانیت چیست؟ بعید میدانم تاکنون مطالعه و پژوهش دقیق علمی در این زمینه انجام شده باشد و ما درباره وضعیت محبوبیت روحانیت شیعه در ایران و جهان دارای منابع مقبول و مورد توافقی باشیم اما مشاهدات میدانی و مطالعات آماری درباره وضعیت دینداری و گروههای مرجع مردم در ایران نشان میدهد که ماجرا آنگونه نیست که این شاگرد فقیه ضدجمهوریت تصور کرده و میزان ریزشها در ایران بیش از آنی است که ایشان بیان داشته است. متاسفانه عملکرد جمهوری اسلامی و مسوولان حکومتی و میزان نارضایتی مردم از نتایج عملکرد نظام تاثیر خود را بر وضعیت دینداری مردم و بر میزان مقبولیت روحانیت گذاشته است و این واقعیت را در پدیدههای گوناگون میشود شاهد بود. واقعیت این است که میزان مشارکت مردم در نماز جمعه و جماعات کاهش یافته و به خصوص جمعیت نسل جوان در مساجد بهشدت کم شده است. نوع برخورد مردم با روحانیت در محافل عمومی و خیابان و بازار وضعیتی دارد که خود علما و روحانیون به ناگواری آن اعتراف میکنند. نظرسنجیها هم نشان میدهند که میزان اعتماد به روحانیت و محبوبیت این قشر در نزد مردم کاهش چشمگیری یافته است. میزان شرکت مردم در سخنرانیهای عمومی روحانیون به قشری خاص محدود شده و آن فراگیری سابق را ندارد.
در بسیاری از محافل نوع توجه به روحانیون از سر اعتقاد قلبی و انتخاب آگاهانه نیست، بلکه رنگ اداری و رسمی و تشکیلاتی دارد زیرا مرجعیت معنوی و اعتقادی روحانیون اکنون جایش را به نوعی مرجعیت اداری و رسمی داده است. نشانههای دیگری را هم میتوان مبنا قرار داد ولی جملگی حکایت از آن دارند که میزان محبوبیت و مقبولیت روحانیون در سطح عموم مردم کاهش یافته و مرجعیت معنوی سابق وجود خارجی ندارد. برای هزینه و فایده کردن در زمینه عملکرد روحانیت و حوزه باید همه جوانب را در نظر گرفت. یقینا نمیتوان با اشاره به شیعه شدن 50میلیون نفر در دنیا، مدعی دستاورد بزرگتر شد و رویشها را برجستهتر از ریزشها جا زد. آیا اساسا این آمارها قابل اتکا هستند و با پشتوانه بررسیهای علمی بیان شدهاند؟
واقعا ما در ایران در سالهای بعد از انقلاب شاهد ریزش تنها 5 تا 10 میلیون نفر از دامنه دینداران و حامیان روحانیون بودهایم و اگر کسی این عدد را چندین برابر بداند، میتوانیم سخن او را با منطق و آمار رد کنیم؟ آیا حضور سامانیافته و تشکیلاتی و رسمی روحانیون در بسیاری از نهادها و مراکز از ارتش و سپاه گرفته تا دانشگاه و ادارات و مساجد را میتوان نشانه مقبولیت این قشر تلقی کرد؟ آیا انعقاد قرارداد میان آموزشوپرورش و حوزههای علمیه برای حضور روحانیون در مدارس به عنوان معلم و مربی، خواست خانوادهها و دانشآموزان است یا یک تصمیم حکومتی است که قطعا عملیاتی خواهد شد و به رضایت خانوادهها وابسته نیست؟
این پرسشها را میشود گسترش داد ولی تا زمانی که روحانیون با پشتوانه قدرت حکومتی به شکل رسمی در تمامی نهادها و ادارات به کار گماشته میشوند و مراجعه مردم به آنان با گونهای اجبار سازمانی همراه است، نمیتوان از میزان واقعی مقبولیت و محبوبیت و مرجعیت روحانیون نزد مردم سخن گفت.
از طرفی از کجا میتوان به آمارهای مربوط به شیعه شدن مردم در جهان اعتماد کرد؟ فرض را بر این میگذاریم که این آمارها درست باشند اما چگونه میتوان اثبات کرد که این امر تحتتاثیر اقدامات مراکز حوزوی ایران صورت گرفته است؟ از سالهای قبل از انقلاب اسلامی بحث شیعه شدن مسلمانان یا بومیان کشورهای غربی و آفریقایی در دستور کار مراکز شیعی قرار داشت و مراکزی مانند دارالتبلیغ اسلامی قم، مراکز اسلامی در اروپا و امریکا و سازمانهای وابسته به مراجع تقلید در دیگر کشورها در تلاش بودند بر تعداد شیعیان بیفزایند.
همزمان مراکز مسیحی و دیگر مذاهب الهی یا ادیان دستساز هم در حال افزایش جمعیت خود هستند. معلوم است که پیروزی انقلاب اسلامی در ایران موجی را در سراسر جهان ایجاد کرد و بر تمایل به اسلام و تشیع افزود اما آیا این روند هنوز هم ادامه دارد؟ شاید در برخی کشورها ادامه داشته باشد اما آیا در بسیاری از کشورها متوقف نشده است؟ آیا نمیتوان تصور کرد که اگر جمهوری اسلامی هم نبود باز هم با تلاش مراجع و سازمانهای مذهبی مرتبط با آنان، جمعیت شیعه در بسیاری از کشورها رشد میکرد؟ آیا نمیتوان مدعی شد که شیعه شدن در کشورهای مختلف امروز پرهزینهتر است زیرا ارتباط با ایران منجر به سرکوب شدید شیعیان شده است و اگر این ارتباط نبود مردم بدون ترس، تسلیم منطق شیعه میشدند و بر جمعیت شیعیان این کشورها بیش از این افزوده میشد؟
از طرفی میزان ریزش جمعیت هوادار جمهوری اسلامی در میان مسلمانان جهان را در کجای این تحلیل باید قرار داد؟ در ابتدای انقلاب در سراسر جهان به خصوص در میان مسلمانان شاهد تاثیر عمیق از حرکت امام خمینی بودیم و صدها روحانی و روشنفکر و شخصیت اسلامی خود را مرید امام خمینی و هوادار نهضت ایشان میدانستند. با گذشت زمان و ناکامی عملی روحانیت شیعه در ایران برای تاسیس یک نظام سیاسی مردمسالار پیشرفته و مردمی، جایگاه انقلاب اسلامی تنزل پیدا کرد و در سالهای اخیر افت چشمگیری یافت.
جمعیت عظیمی از مسلمانان جهان در سالهای اول انقلاب، به جمهوری اسلامی به مثابه یک مدل و الگوی قابل تکرار مینگریستند اما اکنون چنین قضاوتی وجود ندارد. آیا این وضعیت را هم نباید در ردیف ریزشها دستهبندی کرد؟ مختصر آنکه به گمانم آقایان متوجه عمق فاجعه نیستند و میزان دینگریزی و دینستیزی در جامعه بهخصوص در میان نسل جوان را نادیده میگیرند یا با اشاره به شیعه شدن چند میلیون در دنیا، به خودشان قوت قلب میدهند. خوب است آقایان به این سوال جواب بدهند که چرا باید در ایران که مرکز شیعیان جهان است شاهد دینگریزی وسیع در نسل جوان باشیم؟ همچنین خوب است به پاسخ این سوال هم فکر کنند که اگر همان تازهشیعیان جهان را به ایران بیاوریم و آنان هم شاهد عملکرد عالمان و حاکمان دینمحور ما باشند، باز هم دیندار و شیعه باقی میمانند یا آنان هم مانند همان 10میلیون ایرانی، از روحانیت و دین حکومتی فاصله میگیرند؟»