محمدعلی ابطحی می گوید: من معتقد به بازگشت به اندیشه اصلاحطلبی نه احزاب اصلاحطلب، هستم؛ احزاب اصلاحطلب موضوعیتی در اندیشه اصلاحطلبی ندارند. ما احزابی داریم که نمیتوانند رأی حتی یک خانواده را جمع کنند. اگر بتوانیم اندیشه اصلاحطلبی را جدا از اصلاحطلبان در جامعه تقویت کنیم، به نظرم اصلاحطلبی موفق به پیشروی خواهد شد.
به گزارش جماران؛ سید محمدعلی ابطحی می گوید: «منظور من از اصلاحطلبی، بیشتر معطوف به وجوه فرهنگی و اجتماعی است. جامعه در آینده سیاستزده نخواهد شد و بعید هم میدانم که حکومت به سیاستزدگی جامعه کمک کند. جامعه زندگی مدنی، آزادیها و حرکات خاص خود را دارد و فاصله خود با حکومت را حفظ میکند.»
مشروح گفت و گوی ابطحی با صبح نو در پی می آید:
جناب ابطحی! خبری از اصلاحطلبان نیست و فعالان جبهه اصلاحات پس از انتخابات ظهور و بروز آنچنانی نداشتهاند. دلیل را چه میدانید؟
کابینه فعلی حتی در مقایسه با دولت آقای احمدینژاد یکدستتر شده است؛ مجلس هم یکدستتر شده و به نظر من، فرصت خوبی است تا به امور مملکت بیشتر و بهتر رسیدگی شود. از طرف دیگر، فضای رسانهای اصولگرایان نقدناپذیرتر شده است. اخیرا که یک نقد یا توصیه ملایمی داشتم، دیدم که یک روزنامه نوشته که امثال ما در دوره آقای روحانی، زبانمان بسته بود و الان تازه داریم نقد میکنیم. این نقد در شرایطی است که لااقل من در تمام طول هشت سال دولت آقای روحانی، درباره هر مسالهای یک یادداشت مینوشتم. در چنین شرایطی، شاید بهترین استراتژی برای اصلاحطلبان این باشد که جدا از اینکه نمیتوانند بهطورکلی حمایت کنند (شاید موردی بتوانند)، دست به نقد هم نزنند چون نقد آنها، پیام خوبی نخواهد داشت. هنوز کاری از طرف دولت شروع نشده و بنابراین بهتر است که نقدی فعلا صورت نگیرد و از آن طرف، دولت هم چندان از نقد خوشش نمیآید.
اما شاید طبیعی باشد هر چه جلوتر برویم بهخصوص هرچه به انتخابات مجلس دوازدهم نزدیک شویم، شیب انتقادات اصلاحطلبان از دولت تندتر شود.
به رفتار و عملکرد دولت بستگی دارد. البته من با توجه به ترکیب کابینه، پیشبینی موفقیت چندانی برای دولت ندارم. حس من این است که چفت و بندهای دولت، نتوانسته چندان محکم شود.
جناب ابطحی! چون به دولت آقای احمدینژاد نقب زدید، طرح این سوال شاید بد نباشد. در فاصله سالهای 84 تا 88، اصلاحطلبان به مرحوم هاشمیرفسنجانی گرایش بیشتری یافتند و در انتخابات ریاستجمهوری دهم همراه آقای خاتمی، پشت موسوی درآمدند. در شرایط فعلی که آقای هاشمی حضور ندارد، فکر میکنید اصلاحطلبان به کدام چهره از جناح میانه متمایل شوند؟ مثلا در کنار آقای خاتمی، امثال علی لاریجانی آیا برای اصلاحات جذابیتی خواهند داشت و لاریجانی میتواند اصلاحات و جریان میانه را به همدیگر وصل کند؟
من با تحلیل شما از مبنا مخالفم چون جریانی که در سال88 شکل گرفت، بهخاطر تفکر اصلاحطلبی نبود و بیشتر بهخاطر مخالفت با احمدینژاد و با محوریت آقای هاشمی بود. درواقع اصلاحطلبان در آن برهه بهدنبال انتقام از احمدینژاد بودند و آقای هاشمی در این مسیر، موردحمایت اصلاحطلبان قرار گرفتند. به نظر من، هرچه جلوتر میرویم اصلاحطلبی از منظر اندیشهای، شکل جدیتر و محوریتری
به خود خواهد گرفت و متصلبتر خواهد شد و بقیه جامعه -که الزاما میتواند رهبر سیاسی خاصی هم نداشته باشد- پشت سر این نوع اصلاحطلبی حرکت خواهد کرد. محتوای اصلاحطلبی در جامعه جدیتر خواهد شد. اصلاحطلبی در همین انتخابات ریاستجمهوری 1400 نشان داد که چندان منتظر رهبران سیاسی اصلاحطلب نیست. اکثریت رهبران سیاسی اصلاحطلب بهخاطر یک سری محذوریات با حاکمیت، مردم را به حضور در انتخابات دعوت کردند اما جامعه(بدنه اصلاحطلبی) احساس کرد که این نوع دعوت، دعوت اصلاحطلبانهای نیست.
حتی معتقد هستید که بدنه اصلاحطلبی از امثال مصطفی تاجزاده هم عبور کند؟
من نمیخواهم از اسامی نام ببرم اما تاجزاده در همین انتخابات اخیر، بسیار متفاوت ظاهر شد.
تیپ فکری امثال تاجزاده منظورم است.
به نظر شما آیا بدنه اصلاحطلبی از این تیپ تفکرات اصلاحطلبی هم عبور خواهد کرد؟
به نظرم عبور خواهد کرد؛ البته منظور من از اصلاحطلبی، بیشتر معطوف به وجوه فرهنگی و اجتماعی است. جامعه در آینده سیاستزده نخواهد شد و بعید هم میدانم که حکومت به سیاستزدگی جامعه کمک کند. جامعه زندگی مدنی، آزادیها و حرکات خاص خود را دارد و فاصله خود با حکومت را حفظ میکند. این نوع جامعه -که ممکن است گرایش سیاسی داشته یا هیچ گرایشی نداشته باشد- بدنه اصلی جامعه در آینده خواهد بود.
اصلاحطلبان چطور باید با این وضعیتی که شما ترسیم کردید، برخورد کنند؟ آیا باید رادیکالتر شوند و بر اصول بنیادین خود پای بفشرند؟
اصلاحطلبان باید به اصول و مبانی اولیه خود بازگردند. بر همین اساس چنانچه گرایش اصلاحطلبان به آقای لاریجانی اتفاق بیفتد، این عمل طبیعتا اصلاحطلبانه نخواهد بود. این درست نیست که اصلاحطلبان بخواهند به هرکسی بدون هیچ مبنای اصلاحطلبی و صرفا به این خاطر که او مخالف یک جریان بهخصوص است، تمایل یابند. درمجموع، اینکه احزاب اصلاحطلبی بخواهند هر فرد مخالفی را جذب خود کنند، برای پیشبرد اهداف اصلاحطلبی نتیجهای برای آنها نخواهد داشت. اگر آقای خاتمی بخواهد با آقای لاریجانی ائتلاف کند، بهزعم مخاطبانش، خاتمی قدرتمندتری در جامعه شکل نخواهد گرفت.
با توجه به اینکه تاکید و تصریح شما بر اندیشه و بنیانهای اصلاحطلبی است، تکلیف احزابی مثل کارگزاران سازندگی که بنابر ادعای خود اصلاحطلبان بیشتر قدرتمدار است، چه خواهد شد؟
من معتقد به بازگشت به اندیشه اصلاحطلبی نه احزاب اصلاحطلب، هستم؛ احزاب اصلاحطلب موضوعیتی در اندیشه اصلاحطلبی ندارند. ما احزابی داریم که نمیتوانند رأی حتی یک خانواده را جمع کنند. اگر بتوانیم اندیشه اصلاحطلبی را جدا از اصلاحطلبان در جامعه تقویت کنیم، به نظرم اصلاحطلبی موفق به پیشروی خواهد شد. در کنار اندیشه اصلاحطلبی، ما با احزاب اصلاحطلب هم مواجه هستیم که معتقدند باید به هر صورت و به هر قیمت، در قدرت شریک شد که ممکن است کارگزاران هم جزئی از این احزاب باشد.
اصلاحطلبان با حزب کارگزاران چه خواهند کرد؟ آیا جبهه اصلاحات منشعب خواهد شد؟ کارگزاران یک جریان جدا، اتحادملت و احزاب نزدیک به اتحادملت هم یک جریان جدا؟
اگر بتوانند مبانی نظری و فکری خود را مشخص کنند، به نظر خیلی خوب است.
در قالب دو جبهه متفاوت؟
میتواند در قالب یک جبهه باشد.