در همان دهه نخست انقلاب، گزارشی از وضعیت اجتماعی کشور ارائه دادم. وزیر کشور آقای ناطق نوری بود و من هم کارمند آنجا بودم. این گزارش به دولت آمد و پس از بحث و بررسی منجر به شکلگیری کمیسیون اجتماعی زیرنظر وزارت کشور شد و بعدها به شکلگیری معاونت اجتماعی و تفکیک آن از معاونت سیاسی انجامید. در آن سالها جلسات اصلی کمیسیون ماهانه و بیشتر با حضور وزرا و رؤسای سازمانهای ذیربط آقایان ناطق نوری (وزیر کشور)، خاتمی (وزیر ارشاد)، حبیبی (وزیر دادگستری) پرورش و اکرمی (وزیر آموزش و پرورش)، فلاحیان (رئیس کمیته انقلاب اسلامی) و آیتالله جنتی (رئیس سازمان تبلیغات اسلامی) تشکیل میشد که یکی از آنها هم آقای سرحدیزاده بود که مسئولیت وزارت کار و امور اجتماعی را برعهده داشت.
او در همه جلسات کمیسیون شخصاً شرکت میکرد. با آنکه در آن سالها به لحاظ سیاسی با آقای ناطق نوری (مؤسس و رئیس این کمیسیون) فاصله داشت. هر چند آقای ناطق هم در عرصه خدمت جناحی رفتار نمیکرد. مثلاً با آنکه خود رئیس کمیسیون بود ولی برخی جلسهها را در دفتر وزیر ارشاد برگزار میکرد. یک بار، یکی از معاونانش در این باره به او گفت این کار شما مثل آن است که بگویید از شما دعوت میشود که در منزل بنده برای صرف صبحانه حضور به هم رسانید ولی آدرس منزل وزیر ارشاد را بدهید.
کار سرحدیزاده صرف شرکت در جلسه نبود، بلکه از طریق من، گزارشها را دریافت میکرد و روی آن خود یا احتمالاً مشاورانش بررسی و تحلیل میکردند و راهکارهای اجرایی ارائه میدادند. یکبار بر اساس یک گزارش پیشنهاد داد که همگی برای بازدید از محل حاضر شویم. این کار در شرایط آن روز چندان آسان نبود؛ و به هر حال او و سایر اعضا شناخته شده بودند و عملاً آنقدر حاشیه در این دیدارها به وجود میآمد که از اصل ماجرا بازمیماندیم. در عین حال قرار شد من و کسی دیگر این دیدار را با نظراتی که او داشت مجدداً گزارش کنیم. تعبیر ایشان این بود این گزارشها گریه ما را درمیآورد، اما شما بگویید که ما چه کنیم. سرحدیزاده صریحاللهجه بود. به واقع این برخورد حاکی از شخصیت و منش او بود و میخواست هر چه زودتر و در عین حال با نگاهی روشن و نگرشی جامع و کارشناسانه گرفتاریهای مردم را حل کند. مطلقگرا نبود. راهکارهای ساده را هم برنمیتافت و خود در شناخت و حل مسأله شخصاً مشارکت میکرد، اهل نظریهپردازی نبود. اما اگر میفهمید که انجام کاری به نفع مردم است، کوتاه نمیآمد. ابعاد مسائل اجتماعی را خوب درک میکرد. خودش رنج کشیده و کارگر بود و به آن افتخار میکرد. اما همه اینها باعث نمیشد که مسئولیت خود را در یافتن راهکار فراموش کند. میدانست که حاصل آن سالهای بسیار مبارزه و زندانهای طولانیمدت همراه با عذاب و شکنجه اقتضا میکند که قدمی در راه کاهش آلام هموطنانش بردارد. بیآنکه شعار دهد و شتابزدگی پیشه کند و خود را طاووس علّیین بداند و از افتخارات گذشته و تلاشهای بسیارش در آن سالها بگوید. هیچ به یاد ندارم که سرحدیزاده از سوابق مبارزاتی و اجرایی خود جایی سخن گفته باشد مگر در جلسات خصوصی، آن هم به طنز و شوخی که معمولاً به نفعش هم نبود. به هر حال امیدوارم خاطرات او جایی ثبت شده باشد. درگذشت او را به همه خاندان و بازماندگان و جناب سید کاظم موسوی بجنوردی، همرزم او در حزب ملل اسلامی و همراه او در بنیاد دایرةالمعارف بزرگ اسلامی تسلیت عرض میکنم.