ششم می، روزی بود که سه صدای شلیک شنیده شد. عباس لواسانی، وابسته رسانه‌ای سفارت توسط گروگانگیران به قتل رسیده بود و پیکرش توسط گروگانگیران به خیابان پرت شد. پنج ساعت بعد، به نیروهایی که مشغول تماشای فینال بیلیارد قهرمانی جهان بودند خبر این اتفاق داده و مشخص شد زمان شروع عملیات رسیده است.

به گزارش جماران؛ روزنامه شرق در گزارشی نوشت: «۱۰ اردیبهشت ماه سالروز اشغال سفارت جمهوری اسلامی ایران در لندن در ۴۰ سال پیش است که به گروگان‌گیری دیپلمات‌ها، آتش‌گرفتن کامل سفارت و شهادت شهید لواسانی و صمدزاده انجامید. سال‌ها طول کشید که منابع انگلیسی اعتراف کنند این گروگانگیری توسط سازمان اطلاعات رژیم صدام طراحی و اجرا شد». این توییت حمید بعیدی‌نژاد سفیر ایران در لندن در سالروز حمله تروریستی به سفارت ایران در بریتانیا و آغاز گروگانگیری بود، حادثه‌ای که در سال‌های ابتدایی پس از انقلاب حکومت تازه‌کار ایران را درگیر بحرانی کرد که اولین اتفاق مهم در روابط همواره پرتنش ایران و استعمارگر قدیمی‌اش بود.نشریه سان بریتانیا اما به مناسبت سالگرد پایان آن هفته پرتنش با عملیات نیروهای بریتانیایی، به سراغ فرمانده عملیات نجات سفارت ایران رفته و در گفت‌وگو با او گزارشی از اتفاقات آن روز پرحادثه تهیه کرده است. در این گزارش، «راستی فرمین» که در تصویری از لحظه ورود نیروهای بریتانیایی به سفارت برای مقابله با تروریست‌های مهاجم مشهور شده است، توضیح می‌دهد که پس از ورود به سفارت، خودش یکی از این تروریست‌ها را به ضرب گلوله کشته است.

 پخش زنده تاریخ

در این گزارش، فرمین که اکنون ۷۰ سال دارد، حال نیروهایش را در لحظات پیش از عملیات توصیف می‌کند: «شش روز بود داشتیم صبر و برنامه‌ریزی می‌کردیم». او می‌گوید نیروهایش ترسی نداشته‌اند و بعد از چندین روز صبر وقتی لحظه شروع عملیات رسیده بود، مثل «فنرهای فشرده» به میانه صحنه حادثه پریده‌اند: «تنها می‌خواستند بروند آنجا و گروگان‌ها را نجات دهند. من هم آن روز قرار بود در فینال یک دوره مسابقه فوتبال بازی کنم برای همین فقط می‌خواستم [کار را تمام کنم و] بروم خانه». بعد از شش روز انتظار، عملیات نجات در نهایت دقایقی بیشتر به طول نینجامید. این فرایند که به تعبیر سان یکی از لحظات در تاریخ بریتانیا بود، از تلویزیون‌ها به طور زنده پخش شد و البته برای اولین بار، نحوه عملکرد نیروهای ویژه بریتانیا را در معرض دید مردم بریتانیا قرار داد تا تصویر قهرمانانه‌ای از این نیروها که اغلب عملیات‌های ویژه و مخفی انجام می‌دادند، در مقابل مردم قرار بگیرد.این حمله توسط گروهی که خود را «گروه الشهید» می‌خواندند، انجام شده بود. این گروه از طرفداران خودمختاری ایران در خوزستان بودند. در گزارش سان آمده است: شش نیروی مسلح این گروه با ورود به سفارت ۲۶ نفر از کارکنان و مراجعان سفارت را گروگان گرفتند. درخواست آنها آزادی چند زندانی در خوزستان ایران و اجازه خروج امن از بریتانیا بود. این درخواست البته با مخالفت دولت مارگارت تاچر مواجه شد.

 مذاکره‌کننده مغموم

مکس ورنون، مذاکره‌کننده دولت توانست گروگانگیران را به آزادکردن پنج زندانی قانع کند. فرمین می‌گوید، زمانی که ورنون با مذاکراتش خرید، تأثیری کلیدی در آماده‌سازی برای عملیات نیروهای ویژه داشته است اما به روایت فرمین، ورنون خود را در این فرایند شکست‌خورده می‌داند. فرمین همچنین می‌گوید به نقش ورنون به اندازه کافی توجه نشده است: «او آنها را مشغول حرف‌زدن نگه داشت و تمام مدت داشت برای ما زمان می‌خرید، چون اگر روز اول وارد می‌شدیم، ممکن بود خیلی خیلی اوضاع خراب شود». او ادامه می‌دهد: «مکس احساس شکست می‌کند چون نتوانست قانعشان کند دست بکشند، اما در تمام آن مدت ما داشتیم درباره اینکه تروریست‌ها می‌خواستند چه کنند، اطلاعات می‌گرفتیم».فرمین توضیح می‌دهد: «هر بار که پای پنجره می‌آمدند، عکسی گرفته می‌شد که به ما می‌گفت چه شکلی هستند، چه پوشیده‌اند، چند تروریست داخل هستند و طرف اطلاعاتی ما آنچه را لازم داشتند از این اطلاعات درمی‌آورد و به ما منتقل می‌کرد». دو تیم از نیروهای ارتش، در ساختمان جنب سفارت مستقر بودند و با شیفت‌های ۱۲ساعته اوضاع را زیر نظر داشتند. تصاویر چهره‌های تروریست‌ها در پوسترهایی به دیوارها چسبانده شده بود. در پادگانی در همان نزدیکی، محوطه ۵۶اتاقی سفارت در یک باشگاه ورزشی بازسازی شده بود تا سربازان فضای داخل را با حداکثر جزئیات بشناسند.

 ریختن خون لواسانی و کلید خوردن عملیات

ششم می، روزی بود که سه صدای شلیک شنیده شد. عباس لواسانی، وابسته رسانه‌ای سفارت توسط گروگانگیران به قتل رسیده بود و پیکرش توسط گروگانگیران به خیابان پرت شد. پنج ساعت بعد، به نیروهایی که مشغول تماشای فینال بیلیارد قهرمانی جهان بودند خبر این اتفاق داده و مشخص شد زمان شروع عملیات رسیده است. کمی بعد از این تماس ۳۴ نیروی ویژه پشت درها و پنجره‌ها و سقف سفارت آماده بودند. پوشش تمام ورودی‌ها و آمادگی نیروها برای شروع حمله، ۱۶ دقیقه به طول انجامید. نارنجکی که به داخل ساختمان افتاد، صدای انفجاری را تولید کرد که در پخش زنده تلویزیونی توسط تمام مردم شنیده شد و فرمان شروع عملیات را نیز صادر کرد. تیم «آبی» با حضور فرمین از طبقه همکف وارد شدند و تیم «قرمز» از پشت‌بام.سربازان در میانه آشوب حاصل از آتش انفجار نارنجک توانستند تمام ۱۹ گروگان را به باغ پشت سفارت منتقل کنند. پس از آن بود که فرمین با نفر دوم تیم تروریستی معروف به فیضل چهره‌به‌چهره شد: «[آن لحظه] واقعا نمی‌دانستم این یک تروریست است که به سمت من می‌آید». او می‌گوید در راه‌پله صدای نیروهایش را که به او هشدار می‌داده‌اند شنیده است اما در میانه سروصدا نفهمیده چه می‌گفته‌اند: «من آدم‌ها را می‌گرفتم، نگاهشان می‌کردم و می‌انداختمشان سمت گروه بعدی. یک ژاکت‌پوش را گرفتم که یکی از آنهایی بود که در پایگاه روی پوسترها دیده بودم. چرخاندمش و چهره‌اش را شناختم که از تروریست‌ها بود. دیدم که یک نارنجک در دستش بود. به من با حالتی که می‌گفت «کار من تمام است» نگاه کرد. شلیک کردم و او پایین پله‌ها افتاد».

 «سربازان ما در خیابان‌اند اما از آدم‌هایی مثل این مراقبت می‌شود»

در این گروگانگیری در مجموع، دو نفر از کارکنان سفارت ایران در لندن، یعنی عباس لواسانی و علی‌اکبر صمدزاده قربانی شدند و دو نفر دیگر از گروگان‌ها، غلامعلی افروز کاردار و علی دادگر مترجم نیز زخمی شدند. دو نفر از سربازان بریتانیایی نیز در این حمله زخمی شدند اما کسی از آنها کشته نشد. در طرف مقابل پنج نفر از گروگانگیران نیز کشته شدند و یک گروگانگیر دستگیر و به حبس ابد محکوم شد اما در نهایت در سال ۲۰۰۸ پس از تحمل ۲۸ سال حبس آزاد شد. دولت بریتانیا از بازگرداندن او به کشورش، ایران خودداری کرد. فرمین می‌گوید خونش از این حقیقت که این تروریست در لندن آزاد زندگی می‌کند، به جوش می‌آید: «می‌گویند او در حال دریافت کمک‌های دولتی است و جایی در لندن برای زندگی به او داده شده. این مرا خیلی عصبانی می‌کند. سربازان ما در خیابان‌ها مانده‌اند اما از آدم‌هایی مثل این مراقبت می‌شود».

ثبت داستان قهرمانی در تاریخ

فرمین بعدها در کتابی به نام «!Go! Go! Go» یا «حرکت! حرکت! حرکت!» فرمانی که در لحظه شروع عملیات صادر شد، شرح ماوقع آن روز را منتشر کرد و روایت او از این عملیات سوژه ساخت یک فیلم به نام «شش روز» نیز شد. در تصویری که از لحظاتی قبل از ورود نیروها به سفارت گرفته شده است، فرمین در میان نیروهایش به عنوان تنها فردی که دستکش به دست ندارد، در یکی از عکس‌های مشهور تاریخی مشخص است. صفحه توییتر فرمین در روزهای اخیر پر از ری‌توییت مطالب رسانه‌ها و شخصیت‌های مختلفی بود که به مناسبت سالگرد این عملیات به او ادای احترام می‌کنند.در روزهای پس از عملیات، فرمین گرفتار یادآوری‌ها و کابوس‌های پس از آن بود و در سال ۱۹۹۳، مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه تشخیص داده شد. او اما می‌گوید هیچ پشیمانی‌ای از کشتن فیضل ندارد: «هیچ ناراحتی‌ای برایش حس نکردم چون بعدتر فهمیدم فیضل کسی بود که لواسانی را روی پله‌ها کشته بود که همه این داستان‌ها را شروع کرد». فرمین ادامه می‌دهد: «خیلی خوشحال هم بودم که او به سمت من آمد. هیچ تعارفی در این باره ندارم. این حقیقت ماجراست». این فرمانده داستان را این‌طور خلاصه می‌کند: «ما رفتیم و کاری را که از ما خواسته شده بود، انجام دادیم و در این راه ۱۹ نفر را هم نجات دادیم».

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
11 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.