کاش بتوانیم اندکی درباره این همهگیری و همهگیریهایی که شاید بعد از این نیز بیاید بیندیشیم تا شاید اندکی از غرور دانایی و توانایی که جهان به آن دچار شده است و مخصوصاً از جهلی که به آن نام علم و دانایی داده میشود آزاد شویم و تنها در این صورت است که میتوان به مدد الهی و احتمال بیرون شدن از بلا و مصیبت، امیدوار بود.
به گزارش جماران؛ رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم، در یادداشتی در روزنامه ایران نوشت:
«وقتی در آغاز دهه ۴۰ «طاعون» کامو منتشر شد، یادداشتی درباره آن نوشتم. طاعون صرفاً گزارش یک فاجعه نیست، بلکه مرحلهای در کار نویسندگی کامو است. او که در افسانه «سیزیف» و در «بیگانه» از بیمعنایی زندگی میگفت در «حکومت نظامی» و «طاعون» به امید و همبستگی نزدیک شد. در پایان عمر نیز اعتقاد و اعتماد به انسان را از دست نداد و فکرش یکسره مشغول شر و گناه و بدآگاهی و مسئولیت آدمی بود. او طاعون را نه یک بیماری بلکه به عنوان جلوهای از شر که با وجود آدمی درآمیخته است تلقی میکرد. شری که به نظر او مثل نظام جهان استوار و پابرجاست.
در اثر کامو، طاعونی که در شهر اوران الجزایر شایع شده بود به هیچ کس و حتی به کشیش شهر که بلیه را خواست خدا میدانست و نیز به مبارزی که همه عمر برای عدالت جنگیده بود رحم نکرد. در پایان داستان این دکتر ریو رئیس بیمارستان شهر بود که زنده ماند و میبایست امید به همبستگی و آیندهای را که کودکان در آن رنج نمیبرند و در کودکی نمیمیرند اعلام کند. این وظیفه را اگر یک پزشک به عهده گرفته است، از آن روست که طاعون که در نظر کامو شر و گناه است در زبان مردم نام یک بیماری است.
کامو در آثار بعدیاش ظاهراً امیدی را که در طاعون به آن رسیده و در «چند نامه به دوست آلمانی» نیز آن را تأیید کرده بود، از دست داد. او مثل بسیاری از معاصران خود، توجه خاصی به داستایوفسکی داشت و نظم غالب بر جهان جدید را دوست نمیداشت. اما مثل سلف روس خود، این نظم را نیستانگاری و نوعی خروج از حد و مایه ویرانی و تباهی و مانع وفاداری به انسان نمیدانست. پس طاعون کامو به این اعتبار صرفاً به تاریخ جدید تعلق ندارد.
اخیراً یک بانوی هندی بر اساس آیین خود گفته است که آدمی در چند قرن اخیر در نظم طبیعت و جهان دخالت و تصرف بیرویه کرده و در حق آب و خاک و هوا ستم روا داشته است. بنابر آیین هندو، اگر این مداخله و تصرف از حد بگذرد و اختلال کلی در آهنگ جهان پدید آید، طبیعت واکنش نشان میدهد و چه بسا بساط بازار قهر و غلبه بر طبیعت و تصرف آن را بر هم زند.
مردم شرق دور به طور کلی بهتر از دیگر اقوام تاریخی «تجدد» را میشناسند و با تفکر قدیم و سوابق تاریخی خود نیز نسبتی نزدیکتر در قیاس با دیگران دارند و شاید به همین جهت تجدد را به عنوان شیوه مناسب زندگی در جهان کنونی و نه یک امر مقدس که باید برای آن مناسک ترتیب داد، پذیرفتهاند.
طبیعی است که اگر یک کشور 100 سال تکنیک و تجدد را ستایش کند و برای آن مناسک ترتیب دهد، از وضع توسعه نیافته خارج نمیشود. اکنون که ما ناگزیر باید راه توسعه را بپیماییم، ضرورت ندارد این راه و راهی را که جهان در آن میرود راه کمال و استکمال انسان بدانیم؛ زیرا این راه، راه قهر و قدرت و غلبه است. آیا از طریق قهر و غلبه به کمال باید رسید؟ پیداست که وقتی از قهر و قدرت به «پیشرفت» تعبیر میشود، بعضی اذهان آن را با «کمال» اشتباه کنند. و چگونه میتوان غلبه تکنولوژی بر جهان را وجهی از پیشرفت ندانست؟ در این وضع، خوب است بیندیشیم که این پیشرفت چیست و در چه جهت و مسیری میرود و مقصدش کجاست و در آن بر سر آدمی چه میآید.
اگر حتی اقتضای تعادل نظام طبیعت و جهان، وضع کنونی را برهم نزند، جنگ جهانی دیگری در نگیرد، کرونا را هم پشت سر بگذاریم و آثار و توابع آن، نظم کار و تولید و زندگی را مختل نکند، باید بیندیشیم که زندگی آدمی با چه امید و آیندهای دوام خواهد یافت. تاریخ تجدد پیداست که در فضای مجازی ادامه مییابد. مردمان هم معمولاً با اشتیاق در این فضا وارد شده و میشوند و به زندگی در آن نیز عادت کردهاند، بیآنکه بدانند یا اهمیت بدهند که این زندگی هر چه باشد مرحلهای از تاریخ آزادی نیست.
فضای مجازی، عالمی است که در آن آدمی از خانه زمین هم که تبعیدگاه اوست کنده شده و با بازیهای تکنیک عمر میگذراند. این فضا جهان اختیار نیست. امیدوارم مدعی بیگانه با فلسفه نگوید: این جبر است. این جبر نیست. تصدیق قدرت تکنیک و ناتوانی آدمی است. اما اگر بگویند که تکنیک متعلق به انسان است درست میگویند به شرط اینکه با این داعیه بیشتر خود را در چنگ غرور گرفتار نکنند.
تکنیک متعلق به انسان است، اما این ساخته، قانون و سیر خاص دارد و همه حتی صاحبش باید از این قانون پیروی کنند. تکنیک از هیچ کس و هیچ چیز تبعیت نمیکند، بلکه از همه اطاعت بیچون و چرا میخواهد. برای مقابله با کرونا نیز ما ناگزیر باید به تکنیک متوسل شویم، اما کاش بتوانیم اندکی درباره این همهگیری و همهگیریهایی که شاید بعد از این نیز بیاید بیندیشیم تا شاید اندکی از غرور دانایی و توانایی که جهان به آن دچار شده است و مخصوصاً از جهلی که به آن نام علم و دانایی داده میشود آزاد شویم و تنها در این صورت است که میتوان به مدد الهی و احتمال بیرون شدن از بلا و مصیبت، امیدوار بود.
دعویها و داعیهها و تمناهای محال را با امید اشتباه نکنیم. در بلیه موجود وقتی به امکانها نظر میکنیم، امیدمان بیشتر به پایان یافتن گرفتاری کنونی است و خدا کند که امید همیشه امید رفع بلا نباشد.»