به گزارش جماران؛ غلام کویتیپور، خواننده، در روزنامه ایران نوشت:
«مردم جنوب با سردار شهیدشان قاسم سلیمانی امروز آشنا نشدهاند. جنوبیها علیالخصوص، او را از روزهای اول جنگ به یاد دارند و مگر میشود آن روزها و آن مردان خالص را از یاد برد. او همیشه در کنار بچههای سپاه خرمشهر و همرزمان خوزستانیاش بود و منِ ناقابل هم کنارشان. حرف زدن از او چیزی به شخصیت او اضافه نخواهد کرد چرا که او این عزت را از خدای خود گرفته بود و هیچکس نمیتواند از آن چیزی کم کند. روزهای جنگ، او جوان بود و آن چشمهای گیرا و عمیق و نافذش، نگاه شهدا را میمانست. نمیشد آن چشمها و آن رشادتها را از خاطر برد. این سر نترس و عاشق وطن را؛ و در نهایت خدا خواست سرنوشت این سرباز بزرگ وطن را مانند دیگر همرزمان و دوستان شهیدش با شهادت عاقبت بهخیر کند. خدا هر از چندگاهی تلنگری به دل بندگانش میزند؛ از مردم عادی بگیریم تا مسئولین. این تلنگر به برکت عظمت خون شهدا رقم میخورد که بوی عطرشان در تمام جهان بپیچد. تلنگری به مردم است و مسئولین؛ به مسئولان که مردم را با یک کلمه بالا و پایین و خودی و غیرخودی نکنند و صفشان را از هم جدا نکنند. تلنگری است به ما مردم که تهمت نزنیم. مسئولان باید به این مردم که با چنین عشق و شوری، با تمام گرفتاریها و مشکلاتشان میلیونی به خیابان میآیند و چنین شکوهی را رقم میزنند توجه کنند. باید قلباً قدرشناس این مردم باشیم. آنها چهل سال تمام خودشان و عظمتشان را ثابت کردهاند. از جریانهای مردمی و عشق آنها، برای پیشبرد امورات شخصی و ژستهای سیاسی و روزمرگیهایمان پل نسازیم. خوزستانیهای دیروز، مگر یادشان میرود که در کنار آن همه بلایا و آن همه بیمهری باز هم سلیمانی بود که مثل جهانآرا آنها را در آغوش کشید و پابهپایشان راه رفت و درددلهایشان را شنید و از صمیم جان غصهشان را خورد. رفقای دیروزی من که در جبهه با هم بودیم و بهاحترام من، یا نه؛ به احترام شهدا چهارقدم پشت سر من حرکت میکردند، امروز جواب تلفنام را نمیدهند. چرا؟ کجای کار را اشتباه رفتهاید؟ چرا عوض شدهاید؟... مگر این دنیا تا کی ادامه دارد. یک روز باید لخت و عریان همه چیز را بگذاریم و برویم. چرا مثل این شهید سرافراز نرویم؟ خدا هیچکس را بیدلیل و بیظرفیت محبوب نمیکند. این مردم ارادت خود را به سرباز مملکتشان نشان دادند و اتفاقاً از هر دسته و طیف و گروهی در این مراسم حضور پیدا کردند. بعضیهاشان میگفتند ما مخالفیم، ما مشکل داریم، ما منتقدیم اما برای دلمان آمدیم و دل من هم مثل همه مردم ایران لبریز از علاقه به قاسم سلیمانی است. اخلاقیات او من را یاد جهانآرا میانداخت و همیشه بوی جهانآرا را برای من داشت.
اهل دل میدانند کسانی مثل سلیمانی، جهانآرا، همدانی، همت و... پایشان در زمین بود و سرشان به کهکشانها میسایید. هیچ تبلیغ و هیچ رسانهای نمیتواند چنین شخصیتی را چنین بینالمللی و محبوب کند مگر خلوص شخصیتی مثل قاسم سلیمانی و نظری که خداوند دارد. من تکهپارههای عزیز دوستان شهیدم را در آغوش کشیدم و گریستم و هنوز هم سوگوارشان هستم و به آنها افتخار میکنم که بیهیچ حب دنیوی، در راه وطنشان خون دادند و این معجزههای الهی را رقم زدند. در تعجبم که چرا بسیاری از مسئولان نمیبینند، یا نمیخواهند ببینند که این جامعه، یک خانواده واحد است. فرزندانش با هر شکل و قیافه و باور و عقیدهای فرزندان ما هستند. بارها شده در خیابان پسران و دخترانم با تیپهای امروزی جلوی من آمدهاند و مهرورزی کردهاند و دوستان خواستند تذکر بدهند و... من جلویشان را گرفتهام. گفتم همه اینها فرزندان ما هستند. شهید سلیمانی هم خودی و غیرخودی نمیکرد. هر انقلابی با خود آشتی ملی میآورد ما هم باید با آشتی به مردم نگاه کنیم نه با نگاهی قهرآمیز و از بالا به پایین. کسی چه میداند چه کسی نزد خداوندش عزیز است... کلام مولاناست که میگوید حدیث چشم تو گفتم دلم رفت....
من دلتنگ رفیق شفیقم برادرم قاسم سلیمانی هستم. این عرق ملی این بوی شهدا من را دوباره به هشت سال دفاع مقدس برد. جوان امروزی و دیروزی هیچ فرقی ندارد. کسانی که به تشییع شهید بزرگوار سلیمانی آمدند این را ثابت کردند. اینها همان جوانهای امروزی هستد که از بالا به آنها نگاه میکردیم. قدرشان را بدانیم. دردشان را بدانیم. گل را میشود له کرد اما عطرش را نمیشود از بین برد. هر رزمندهای که تن و لباسش با موج انفجار میلرزید، منیتاش هم به زمین میریخت و این تلنگری بود به آنها که خودسازی کنند. سلیمانیها سمبل چنین ایدهای هستند و همینها هستند که باز تاریخ را با تبلور وحدت کلمه تکرار کردند.»