محمد سلامتی گفت: واقعیت این است که اصلاحطلبان در مقاطعی مقداری به جای اینکه دنبال مسائل مهمتر بروند خردهکاری کردند. خردهکاری هم کار را پیش نمیبرد و هم گاهی ممکن است ضرر بزند. برخی از اصلاحطلبان به جای اینکه دنبال کارهای اساسی بروند کارهای خرد را مورد توجه قرار داده و روی آن مانور دادند.
به گزارش جماران؛ دبیرکل سابق سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به بایدها و نبایدهای جریان اصلاحطلبی و همچنین چگونگی حضور آنها در انتخابات و در برخورد با حاکمیت پرداخت.
حضور اصلاحطلبان در در راس قدرت از سال ۷۶ به واسطه انسداد سیاسی دوران پیش از خود یعنی دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی بود؛ خواست جامعه تغییر در آزادیهای سیاسی بود و به همین دلیل شعار اصلاحات توسعه سیاسی که مساله نیازهای جامعه مدنی بود، در دستور کار قرار گرفت و به تبع آن شاهد بروز و ظهور تحزب و گسترش سازمانهای مردم نهاد در کشور بودیم.
«محمد سلامتی» دبیرکل سابق سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی معتقد است که وقتی توسعه سیاسی انجام شده و اعضا فعال شوند به دنبال آن نیازها و خواستهای مردم بیشتر مورد توجه قرار میگیرد و از کانال احزاب سیاسی به دولت و حاکمیت منتقل میشود؛ سطح و در نتیجه آگاهی مردم بالا میآید و مردم بهتر میتوانند به خواستهای واقعی خود برسند.
وزیر کشاورزی دوران ریاست جمهوری بنیصدر، رجایی و آیتالله خامنهای اشتباه اصلاحطلبان در دوران اصلاحات که منجر به فرصتسوزی شد را پرداختن به کارهای غیرضروری همچون لوایح دوقلو میداند و میگوید این لوایح موضوعیت نداشت یا اگر موضوعیت داشت، لازم نبود آن زمان مطرح شود و اگر اصرار به مطرح ارائه بود میبایست با یک شیوه کاملا سیاستمدارانه نسبت به آن عمل میشد.
او که وزیر کابینه میرحسین موسوی، مهدوی کنی و باهنر بوده تصریح میکند که اصلاح طلبان نباید مقابل حاکمیت قرار میگرفتند بلکه باید آن را با خود همراه و کشور را با کمک آن اصلاح میکردند چرا که اساسا وحدت میان گروهها از شعارهای اصلاح طلبان بود.
در ادامه متن کامل مصاحبه با محمد سلامتی را میخوانید:
اصلاحطلبی به آزادیهای اجتماعی و سیاسی انجامید
**با نگاه به گذرگاه بیست و چند ساله جریان اصلاحات به نظر شما این جریان چه چیزی را اصلاح کرده است؟
عنوان اصلاحطلب در مورد یک جناح از جناحهای موجود کشور از حدود ۲۲ سال پیش یعنی تقریبا سال ۷۶ شروع شد. البته ممکن است همان زمان (سال۷۶) عنوان اصلاحطلب به این جناح داده نشده باشد اما به تدریج این صفت را گرفت.
کار اصلاحطلبی از همان سال ۷۶ یعنی سال هفتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، مطرح شد. مفهوم اصلاحطلبی در همان موقع با توجه به عملکرد دولت قبلی یعنی دولت آقای هاشمی و کل نظام شعارهای داده شد که بر اساس نیاز جامعه و مردم بود به این معنی که انسداد سیاسی عکسالعملی در جامعه به وجود آورده بود و خواستهایی را مطرح کرده بود بنابراین در این خواستها آزادی سیاسی در مقابل انسداد سیاسی مطرح بود. به همین علت در شعار اصلی در ارتباط با توسعه سیاسی مساله نیازهای جامعه مدنی مطرح شد که علاوه بر نیازهای مدنی یکی از آنها تحزب و گسترش احزاب و دیگری گسترش NGO ها بود.
بعد از سال ۷۶ چون دولت به این شعار اعتقاد داشت شاهد این بودیم که یک حرکت جدیدی با پشتوانه قوی برای توسعه احزاب سیاسی به وجود آمد و آنموقع بود که احزاب مختلف در جامعه مطرح شده، قد علم کردند و فعال شدند و این فعالیتشان به تدریج گسترش پیدا کرد به این صورت که هم تعدادشان گسترش پیدا کرد، هم تعداد احزاب زیاد شد و هم احزاب موجود (قبلیها و تازه تاسیسها) فعالیتشان گسترش پیدا کرد؛ حتی برخی از احزابی که فقط در مرکز دفتر و حضور داشتند به تدریج در استانها دفتر زدند و آنجا شروع به فعالیت کردند.
جبهه اصلاحات در زمینه توسعه سیاسی کار خوبی را انجام داده است
این روند به گونهای بود که تا قبل از دولت هفتم، تشکلهای سیاسی عمده جناح خط امامی یا چپ آن موقع تقریبا هفت عدد بودند که تحت عنوان «شورای گروههای خط امامی» فعالیت میکردند، اما بعد از آن شاهد تعداد زیادی از گروههای جدید بودیم و این ۷ گروه با چندین حزب و گروه دیگر توأم شد و «شورای هماهنگی گروههای دوم خرداد» را تشکیل دادند که بیش از ۱۷ گروه را شامل میشد.
به تدریج این گروه وسیعتر شد و اعضای بیشتری گرفت و به ۲۲ گروه رسید و اسم خودش را نیز به «شورای هماهنگی جبهه اصلاحات» تغییر داد. این در سال ۷۷_۷۸ اتفاق افتاد.
این نشاندهنده این بود که شعار توسعه سیاسی که در مقابل انسداد سیاسی مطرح شده بود، موفقیتهای خوبی کسب کرد و توانست در جامعه جا باز کند، مورد اقبال قرار بگیرد و تعداد زیادی از عناصر فعال در عرصه سیاسی به این گروهها و احزاب گرایش پیدا کنند و هنوز که هنوز است این گروهها حضور دارند و شورای هماهنگی جبهه اصلاحات کاملا فعال است، بنابراین جبهه اصلاحات در زمینه توسعه سیاسی کار خوبی را انجام داده است.
بدین ترتیب این کار تبعاتی دارد، یعنی وقتی که توسعه سیاسی انجام میشود و اعضا فعال میشوند به دنبال آن نیازها و خواستهای مردم بیشتر مورد توجه قرار میگیرد و از کانال احزاب سیاسی به دولت و حاکمیت منتقل میشود و در زمان انتخابات فعالیت گروهها و احزاب میشود موجب تحرک بیشتر جامعه میشود و این تحرک توسعه سیاسی در جامعه را به وجود میآورد؛ سطح آگاهی مردم بالا میآید و مردم بهتر میتوانند به خواستهای واقعی خود برسند، واقفتر بشوند و همچنین از کم و کیف قضایا در ایران و دنیا باخبر شوند.
جامعه ایران جزء جوامع سیاسی صدر جهان قرار دارد
من اسنتباطم این است که این روند به گونهای پیش رفته است که جامعه ایران را جزء جوامع سیاسی در صدر جهان قرار داده است؛ وقتی ارزیابی میکنیم، در حتی جوامع پیشرفته میبینیم مردم اینقدر سیاسی نیستند و درک سیاسی ندارد، چرا که آنها در زمینه سیاسی مرحلهای پیش رفته و بعد متوقف شدهاند و بیشتر به دنبال مسائل اقتصادی، معیشت و خوشگذرانی هستند و دنبال گذراندن خوب زندگی هستند و دیگر انگیزههای سیاسی ندارند؛ اما در ایران میبینیم که توده مردم و بدنه جامعه از آگاهی سیاسی خوبی هم از لحاظ خارجی و هم داخلی برخوردار هستند و این یکی از موفقیتهای جبهه اصلاحات است و نباید آن را دست کم گرفت.
همین موضوع موجب میشود که وقتی مردم آگاه هستند اگر مسئولان صادقانه و خوب با آنها برخورد کنند خیلی راحت قضیه را میگیرند و همکاری میکنند، بنابراین مهمترین کاری که جبهه اصلاحات و اصلاحات به طور کلی انجام داد این گزاره است: توسعه سیاسی و فعالیت احزاب و بالا آوردن سطح و آگاهی سیاسی در بدنه جامعه.
ضعفهای دوران سازندگی با اصلاحات دوره خاتمی تعدیل شد
البته آن زمان که اصلاحات مطرح شد فقط این بُعد قضیه مطرح نبود، مساله اقتصاد هم با توجه به شرایط جامعه مطرح بود؛ بعد از جنگ شاهد اقتصادی بودیم که علیرغم اینکه در زمان آقای هاشمی حرکتهای خوبی انجام شد تبعاتی داشت که یکی از تبعات آن تورم ۴۹.۵ درصدی بود.
ضعفهای دوران سازندگی با اصلاحات دوره آقای خاتمی تعدیل شد در واقع تیزیهای آن گرفته شد و شاهد بودیم که در دولت هفتم و هشتم وضع اقتصاد بهتر شد، البته به این معنی نیست که کامل مطلوب شد، اما علیرغم اینکه توسعه اقتصادی هم انجام شد در اواخر دوره اصلاحات بر طبقه کارگر فشار وارد کرد که این فشارها محسوس بود، اما توسعه اقتصادی تحقق پیدا کرد.
اشتباه جریان اصلاحات پرداختن به خرده کاریها بود
**جریان اصلاحات طی سالهای گذشته چه کارهایی را نباید میکردند و اشتباهاتشان کجا بود؟
واقعیت این است که اصلاحطلبان در مقاطعی مقداری به جای اینکه دنبال مسائل مهمتر بروند خردهکاری کردند. خردهکاری هم کار را پیش نمیبرد و هم گاهی ممکن است ضرر بزند. برخی از اصلاحطلبان به جای اینکه دنبال کارهای اساسی بروند کارهای خرد را مورد توجه قرار داده و روی آن مانور دادند.
جبهه اصلاحطلبان نمیبایست در مقابل حاکمیت قرار میگرفت
**به صورت مصداقی میتوانید کاری که نباید انجام میشد یا به شکل دیگری باید انجام میشد را مثال بزنید؟
یکی از خردهکاریهای مهمی که پیشتر بهآن اشاره کردم، لوایح دوقلو بود، این لوایح موضوعیت نداشت یا اگر موضوعیت داشت، لازم نبود آن زمان مطرح شود یا اگر لازم به مطرح شدن بود میبایست با یک شیوه کاملا سیاستمدارانه عمل میشد و نمیبایست جبهه اصلاحطلبان را در مقابل حاکمیت قرار میداد.
اصلاحطلبان باید قدرت را جذب و با خود هماهنگ میکردند
جبهه اصلاح طلبان باید با کمک حاکمیت کارها را راست و ریست میکرد؛ اگر در این وادی قرار میگرفت میتوانست کارهای خیلی بزرگی انجام دهد.
اتحاد همه ارکان مملکتی یکی از شعارهای اصلاحات بود که انجام نشد
**یعنی به جای اینکه مقابل حاکمیت و قدرت بایستد در کنار آن قرار میگرفتند؟
بله میبایست قدرت را جذب و با خود هماهنگ و همکار کنند یعنی کل مجموعه ارکان مملکتی را میبایست متحد کنند که نکردند. اتحاد همه ارکان مملکتی یکی از شعارهای اصلاحطلبی بود که اصلاحطلبان آن را انجام ندادند و این اتحاد برای این بود که بتوانند کل پتانسیل جامعه را به سمت اصلاحات، بارآوری اقتصاد، سیاست، فرهنگ و مسائل اجتماعی بکشانند.
باید از همه ظرفیت ها برای اعتلای کشور استفاده میکردند و این یکی از کارهایی است که یک اصلاحطلب میتواند انجام دهد اما انسان متعصب نمیتواند؛ کسی که در شیوه کارش متعصب است و دیگران را نفی میکند نمیتواند این کار را بکند اما در اصلاحطلبی تعصب بر روی این است که همه را برای حل مشکلات جامعه متحد و هماهنگ کند، در نهایت اصلاحات باید این کار را میکرد که نکرد.
اصلاحطلبان از خودی و غیر خودی کردن افراد بپرهیزند
***در حال حاضر نیاز جریان اصلاحطلبی برای جذب افکار عمومی و بازسازی خودش چیست و باید چه کاری انجام دهد که بالندگی گذشته خودش را داشته باشد؟
درست است که اصلاحطلبی با توجه به عملکردها مقداری تضعیف شده که بخشی از آن عملکردها، هم به عملکرد اعضا و گروهها بر میگردد و هم به عملکرد دولت، مجلس و شوراها باز میگردد.
در شرایط فعلی توده مردم، تا حدودی از جریان اصلاحات سرخورده شدهاند. البته از جریانات دیگر قبلتر سرخورده شدهاند و اکنون نیز از جریان اصلاحطلبی احساس سرخوردگی میکنند؛ اما این علاج دارد و علاج آن تحرک و سعهصدر بیشتری است که گروههای اصلاحطلب در کارشان دخیل کنند.
حالتهای خودی و غیر خودی کردن که همیشه اصلاحطلبان با آن برخورد میکردند و آن را نمیپسندیدند، اگر در جریان اصلاحات ظاهر شده باشد، باید رفع شود و این کار نیز عملی است اما کسانی که در گروهها و احزاب مسئولیت دارند باید اراده به خرج داده و حتی این موارد را در تشکل خودشان و شورای اصلاحات به عنوان یک معضل و یک نقطه منفی مورد نقد و بررسی قرار دهند و آن را حل کنند.
جبهه اصلاحات دنبال یارگیری و گسترش پیدا کردن است
البته جبهه اصلاحات دنبال یارگیری و گسترش پیدا کردن است اما سالهای گذشته ضوابط و مقرراتی دارد، این ضوابط که در اواخر دهه ۷۰ تهیه شد به گونهای است که گروهها به راحتی و بلافاصله نمیتوانستند عضو شوند؛ گروههایی به جریان اصلاحطلبی اعتراض میکنند که چرا بازی داده نمیشوند، اینها اگر در آن زمان هم بودند همین اعتراضها را انجام میدانند؛ چرا که ابتدا باید مورد ارزیابی قرار بگیرند که چقدر عرق همکاری با تشکلهای دیگر را دارند و حتی به شکل آزمایشی و ناظر حضور پیدا میکردند و بعد تبدیل به عضو میشدند.
متاسفانه وقتی ضعفی در جایی بروز پیدا میکند خیلی ضعفهای دیگر نیز به آن چسبیده میشود اما به طور کلی عضوگیری طول میکشد که ممکن است باعث دلخوری هم شود اما باز این به آن معنی نیست که کار شورای اصلاحطلبلان شفاف است ممکن است که عیبهایی داشته باشند اما این عیبها به شکلی نیست که محوری باشند.
بنابراین یکی از کارها برخود همراه با سعه صدر گروهها و احزاب است و همچنین با سعهصدر برخورد کردن شوراها تشکلهای سیاسی که بایک مقدار کار تشکیلاتی قابل حل است چرا که ما در گذشته با اینگونه معضلات سروکار داشتهایم.
در گذشته مواردی در شورای هماهنگی جبهه اصلاحات به وجود میآمد و چون اراده حل آن وجود داشت، حل میشد. مثلا در شورای هماهنگی خط امام همه گروههای حاضر در انتخابات شرکت نمیکردند یا تعدای از آنها یک لیست و چند گروه دیگر لیست دیگر میدادند اما این موضوع را به رسمیت شناخته بودیم و به شکل دموکراتیک با قضیه برخورد میکردیم و نمیگفتیم که متلاشی شد چرا که کارهای زیادی را میتوانستیم با هم انجام دهیم.
در اشتراکات توافق داشتیم، در برخی موارد ۱۰۰درصد موافق بودیم و در برخی موراد هم نبودیم، بنابراین این ضعفها در گروههای مختلف جریان اصلاحطلب نباید غیر منتظره تلقی شود.
تشکیلاتی عمل نکردن به اصلاحات آسیب زد
**آیا جریان اصلاحطلبی باید با توجه به عملکرد افرادی از جمله آقای عارف که نتوانسته منویات جریان را انجام دهد تجدید نظر کند و افراد دیگری را جایگزین کند؟
وقتی کاری بخواهد به لحاظ سیاسی به خوبی انجام شود، الزامات و لوازمی دارد مثلا وقتی تعدادی نماینده از طرف اصلاحطلبان وارد مجلس میشوند برای اینکه کارشان را به خوبی انجام دهند میبایست کار آنها رصد، پشتیبانی و پیگیری شود.
یعنی از طرف شورای عالی اصلاحطلبان ۱۰۰ نفر به مجلس راه یافتهاند، اینها باید در مجلس طبق برنامهای که شورای عالی سیاستگذاری قبلا تهیه تدوین و تصویب کرده کارشان را انجام دهند.
برای اینکه بتوانند برنامهها را به خوبی مدیریت و پیگیری کنند باید فراکسیون خوبی در مجلس تشکیل دهند یعنی فراکسیون باید یک هیات رئیسه با برنامه و انگیزه داشته باشد که هر چه شورای عالی تصویب کرده آنها پیگیری کنند. اگر این کار را نکنند کمیتش میلنگد و به خرابی کشیده میشود.
از طرفی همین هیات رئیسه باید از شورای سیاستگذاری بازخواست شود و درست یا درست نبودن کارش پیگری و نظارت شود.
این موجب میشود که نماینده به هیات رئیسه فراکسیون پاسخگو باشد و هیات رئیسه به شورای عالی حساب پس بدهد و همین موجب می شود که انسجام اصلاحطلبی به لحاظ فکری، تشکیلاتی و اجرایی انجام شود.
متاسفانه در جبهه اصلاحات این موضوع تحقق پیدا نکرد و معمولا این کار زمانی میتواند به خوبی انجام شود که افراد تشکیلاتی در راس آنها قرار بگیرند؛ کسانی که در تشکیلات بوده و حسابکشی شده، حساب پس دادهاند و از آنها حسابکشی کردهاند و کار تشکیلاتی برای آنها ملکه شده باشد. اینجاست که اهمیت تشکیلات و تحزب برملا میشود. طبیعتا کسانی که این کار را نکردهاند عادت به کار تشکیلاتی نمیتوانند اشته باشند.
یکی از اشکالات مهمی که در ساختار اصلاحطلبی و حتی اصولگرایی وجود دارد این است که تشکلها، تشکلهای فراحزبی و افراد تشکیلاتی در راس آنها نبوده و نیست که این باز به مشکل تحزب در ایران بر میگردد.
چون تحزب در ایران زمینه و اجازه رشد پیدا نکرده، افراد سیاسی عمدتا تشکیلاتی نبوده به لحاظ فکری و اجرایی فردی عمل میکنند؛ وقتی فردی عمل میکنند عمدتا مدیر نیستند مگر اینکه در تشکیلات غیرحزبی مثل سپاه و ارتش بوده باشند، که در آنجا این افراد را باید به لحاظ تشکیلاتی آماده کرده باشند وگرنه نمیتوانند اداره کننده خوبی باشند و این مشکلی است که باید آن را به همه مسئولان گوشزد کرد.
حمایت اصلاحطلبان از دولت باید حتمی باشد
نباید زیر پای دولت را خالی کنیم
**با توجه به اینکه اصلاحطلبان مهمترین جریان حامی دولت بودهاند اکنون بخشی از آنها معتقد باید از دولت فاصله گرفت و برخی معتقدند که همچنان باید از دولت حمایت کرد؛ چه باید بکنند؟
ممکن است گفته شود که دولت روحانی تمام تلاش خودش را میکند اما متاسفانه ضعف مدیریتی دارد و این یک واقعیت است؛ این ضعف مدیریتی موجب میشود که حتی اگر تلاش زیادی هم کند، نتیجه خوبی ندهد.
اما اصلاحطلبان وقتی از دولت روحانی حمایت کردند، نمیتوانند حمایت خودشان را بردارند این کار نه اخلاقی و نه به لحاظ سیاسی درست است؛ یعنی بیاعتمادی را به نسبت به خود اصلاحطلبان به وجود میآورد.
علاوه بر این در این شرایط و اوضاع و احوال کشور، نه فقط اصلاحطلبان بلکه همه ارکان حکومت باید به دولت برای انجام کارها کمک کنند و نباید زیر پایش را خالی کنند.
وقتی که دولت روحانی با این تحریمها و برخوردهای دشمن خارجی مواجه است، باید به آن کمک و از آن حمایت کرد که این حمایت و کمک از سوی اصلاحطلبان باید حتمی باشد؛ چرا که همین حمایتها، ارزشی که اصلاحطلبان دنبالش هستند را بیشتر نشان میدهد و اصلاحطلبان را به عنوان کسانی که میشود روی حرف آنها حساب باز کرد مطرح و معرفی میکند.
دولت خودش تشخیص میدهد که به کدام مشاوره اصلاحطلبان عمل کند یا نکند
اصلاحطلبان اگر دستشان باز بود میتوانستند یک دولت صد درصد اصلاحطلب درست کنند
**آیا اصلاحطلبان باید مسئولیت انفعال و ناکارآمدی دولت را برعهده بگیرند؟ به طور کل چه برخوردی باید با دولت داشته باشند؟
درست است که اصلاحطلبان از دولت حمایت کرده و میکنند، اما به این معنی نیست که دولت فعلی یک دولت اصلاحطلب است، آقای روحانی و دولت یک اصولگرای معتدل است و دولتشان را هم بر اساس این اندیشه و تفکر درست کرده و چینش انجام دادهاند؛ بنابراین مردم باید به این موضوع که اصلاحطلبان از یک دولت اصولگرای معتدل حمایت کرده که این حمایت نیز بنا به اقتضای ضرورتها بوده است، آگاه باشند.
اصلاحطلبان اگر دستشان باز بود میتوانستند یک دولت صد درصد اصلاحطلب درست کنند منتها دستشان باز نبود و شرایط دیگری حاکم بود. بنابراین اصلاحطلبان آمدند و از آقای روحانی حمایت کرده و کمک و حمایتشان نیز ادامه خواهد داشت در عین حال به عملکرد و ضعفهای دولت انتقاد دارند و حتی بارها تذکر داده و راه حل پیش پای دولت گذاشته اند اما چون دولت اصولگرای معتدل است خودش تشخیص میدهد که به کدام عمل کرده و به کدام عمل نکند.
مردم به این موضوع را توجه داشته باشند و اینگونه تلقی نکنند که این دولت صد در صد دولت اصلاحطلب است و در نتیجه همه بیلان کارش به اصلاحطلبان مربوط میشود.
باید با شورای نگهبان گفتوگو کرد، گفتوگو جزء خصلتهای اصلاح طلبان است
***به نظر شما اصلاحطلبان باید کدام راهکار را برای انتخابات پیشروی مجلس در پیش بگیرند؟ انتخابات مشروط یا انتخابات بدون هیچ قید و شرطی؟ راهکار طیفی مثل عارف و موسوی لاری یا راهکار تاجزاده؟
معمولا اصلاحطلبان و به طور اخص بعضی از تشکلهایی مثل سازمان مجاهدین انقلاب برای هر انتخاباتی یک هدف را در نظر میگیرند و بر اساس آن هدف در انتخابات شرکت کرده یا شرکت نمیکنند؛ اما آنچه که در حال حاضر در کشور و جامعه مهم است مساله مقاومت در مقابل تحریمهای آمریکا و دیگر کشورها است، آنها دنبال این هستند که در داخل شکافی ایجاد و آن تشدید کنند که میخواهند در آستانه انتخابات و در انتخابات شاهدش باشند، بنابراین شرایط فعلی اقتضا میکند که ما از این قضیه جلوگیری کنیم.
بدون قید و شرط در انتخابات شرکت کنیم
یعنی با هدف اینکه مقاومت ایران در مقابل تحریمها تقویت شود، میبایست بدون قید و شرط در انتخابات شرکت کنیم و تلاش کنیم که حضور گسترده مردم به وجود بیاید و همه افکار و ایدهها برای تامین حضور حداکثری بیایند، ما اگر این هدف را داشته باشیم نباید هیچ قید و شرطی در انتخابات داشته باشیم.
اینکه حضور گسترده و بدون قید و شرط داشته باشیم مانع این نمیشود که ما با برخی ارکان از جمله شورای نگهبان صحبت نکنیم و قضایا را به آنها توضیح ندهیم؛ این لازم و ضروری است، هر چند که ممکن است که افاقه نکند.
باید با شورای نگهبان گفتوگو کرد، گفتوگو جزء خصلتهای اصلاح طلبان است اما وقتی که از الان برای آنها شرط بگذاریم، میدانیم که آنها اهل شرط و شروط نیستند و معنی ندارد ما دنبال چیزی باشیم که مطمئن هستیم بیفایده است و فقط باعث ایجاد بحث بیمورد در جامعه میشود.
ضرورت حضور گسترده حضور مردم در انتخابات آتی و به دنبال آن ضرورت حضور گسترده همه افکار و اندیشههای حتی متضاد و همه احزاب و گروهها کمک به توسعه مشارکت را تحقق میبخشد.
هنوز اصلاحطلبان محبوبیت بیشتری نسبت به سایر گروهها دارند
**وضعیت اصلاحطلبان برای انتخابات آینده را چگونه ارزیابی میکنید؟
هیچ وقت چند ماه قبل از انتخابات نمیشود آن را ارزیابی کرد وقتی به گذشته نگاه میکنیم، میبینیم در تمام انتخاباتها در این فاصله مانده تا برگزاری انتخابات درصد آنهایی که میگویند در انتخابات شرکت میکنند پایین و درصد بیتفاوتها بیشتر است. اگر در حال حاضر انفعال وجود دارد طبیعی است و یک مقدار مسائل اقتصادی و سیاسی باعث ایجاد چنین شرایطی شده است.
اما در آستانه انتخابات وقتی که ضرورتها مطرح میشود و حساسیت مردم نسبت به انتخابات تشدید میشود آنموقع هست که به دنبال تصمصمگیری میروند.
**موفقیت اصلاحطلبان را مانند آنچه که در مجلس دهم اتفاق افتاد پیش بینی میکنید؟
هنوز که هنوز است اصلاحطلبان از محبوبیت بیشتری نسبت به سایر گروهها برخوردار هستند، و از طرفی وقتی به مردم توضیح داده شود که همه کار دولت را نباید به پای اصلاحطلبان گذاشت و اصلاحطلبان یا در کار اجرایی دولت نبوده یا خیلی کم بودهاند مردم مجددا نسبت به اصلاح طلبان اقبال نشان میدهند.
پوپولیسم به تعبیر واقعی در هر جامعهای غلط است
**احتمال بروز جریان سوم را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا میتوان گفت که مردم به احمدینژاد در انتخابات آتی اقبال نشان میدهند؟ آیا آنچه که از آن به پوپولیسم تعبیر میشود، امکان تکرار دارد؟
نه؛ چون آنها امتحان خودشان را پس داده و بسیاری از مشکلات مملکت که تا بحال مانده، به دلیل شیوه مدیریتی آنها است. آن ضررها و مشکلات در حوزهها ومسائل اقتصادی و سیاست خارجی جا مانده از آن دوره است.
اما مساله پوپولیسم؛ در کنار مردم بودن باید جز وظایف همه گروهها، احزاب، دولت و همه مسئولان باشد، اما از خواستهای مردم سوءاستفاده کردن غلط است و به آن پوپولیسم میگویند. به عنوان نمومه وقتی با مردم صحبت میکنیم خیلی خوشحال میشوند که بگویم که ماهی یک میلیون تومان به آنها میدهیم، در صورتی که این برای جامعه سم است.
وقتی با مردم صحبت میکنیم باید به دنبال این باشیم که برای بیکارها چه میتوانیم بکنیم، به کسی که بیکار است نباید گفت که ماهی یک میلیون تومان به او پرداخت میکنید بلکه باید گفت که برایش کار و اشتغال ایجاد میکنید و راه حلهای آن را هم ارائه بدهید. به این مورد دوم پوپولیسم نمیگویند اما به مورد اول میگویند. یعنی از یک خواسته کاذب جانبداری کردید و سر مردم کلاه گذاشتهاید.
یعنی به فرد یک میلیون تومان میدهی دیگر دنبال شغل نمیرود کما اینکه این اتفاق افتاده است. او فکر میکند که با آن مقدار پول تامین میشود و شغل نصفه کارهای که دارد را نیز رها میکند.
پوپولیسم به تعبیر واقعی در هر جامعهای غلط است اما ارتباط با مردم و دنبال خواستهای واقعی و درست آنها رفتن اسمش پوپولیسم نیست و به معنی مثبت مردمگرایی است.
وقتی مردم در فشار بوده و ناگزیر به تحمل فشار هستند حاکمیت فشارهای سیاسی و اجتماعی را کم کند
**با توجه به اینکه مردم از همه طرف تحت فشار هستند آیا حاکمیت میتواند در مسائل اجتماعی و سیاسی سهل گیرتر شود؟
وقتی مردم در فشار بوده و ناگزیر به تحمل فشار هستند از دیگر لحاظها باید فشار را از روی آنها برداشت که حداقل فشار روی آنها مضاعف نشود که البته راهکارهایی هم دارد.
به طور مثال مسائل فرهنگی و اجتماعی به راحتی قابل حل هستند چرا که بین یکسری از افراد اختلاف نظر هست یک عده میگویند خانمها میتوانند به ورزشگاه بروند و یک عده میگویند که نمیتواند بروند، آنهایی که مخالف حضور زنها هستند یک دلیل موجه و کامل ارائه نمیهند بلکه احتمال میدهند که مفاسدی رخ دهد! و توجیه میکنند این مساله را درحالیکه این مساله به راحتی قابل حل است و حاکمیت به راحتی می تواند از بالا تصمیم بگیرد.
در مورد مسائل سیاسی نیز باید در اینگونه مواقع سعه صدر به خرج داد که همه این فشارها جمع نشود و عدهای را در جامعه منفعل کند.
گفتوگوی ملی نخست باید تعریف مشخصی داشته باشد
**گفتوگوی ملی به نمایندگی عارف و باهنر در حال پیگیری است، آیا میتوان گفت که این گزاره به نتایج خوبی برسد و آیا اصلا میشود اسم آن را گفتوگوی ملی گذاشت؟
نه! گفتوگوی ملی نخست باید تعریف مشخصی داشته باشد و بدانیم هدف از آن چیست و بعد هم محورهای آن مشخص باشد، بعد از اینکه مشخص شد معلوم میشود که چه کسانی باید سراغ این موضوع بروند.
یک زمانی میبینید باید ارکان مملکت مانند رؤسای سه قوه و رهبری سراغ آن بروند، یک زمانی هم میبینید احزاب باید به سراغ آن بروند؛ اما من در این مقطع فکر میکنم این موضوع هنوز ربطی به احزاب ندارد یعنی اگر تعریف و اهداف مشخص بشود در مرحله اول از احزاب کاری بر نمیآید و باید در سطح بالا مطرح شود.
اصول گرایان هرگز به وحدت نمیرسند
**اصولگرایان تلاش میکنند که به اتحاد برسند، آیا خواست آنها برای رسیدن به وحدت محقق میشود؟
اصولگرایان به دلیل شیوه تفکرشان دیگر امکان وحدت مجدد ندارند و همان شیوه تفکر موجب شد که برخی از آنها معتدل شده و عدهای از آنها به اصلاحطلبی بیشتر گرایش پیدا کنند و حتی بین همان کسانی که تعصبات گذشته را دارند هماهنگی فکری و عملی و اجرایی وجود ندارد.
این به دلیل خواستها و نیازهای جامعه است و روز به روز هم این اختلاف تشدید میشود و بخشی از اصولگرایان حالت انفعال دارند و بخشی به سمت اصلاحطلبی گرایش پیدا میکنند و بخش زیادی از آنها معتدل میشوند یعنی نه میخواهند آن را ول کنند و نه میخواهند به این طرف بچسبند یعنی بخش معتدل گسترش پیدا میکند.