ابوالفضل شکوری گفت: قیمت کالاها بالا میرود میگویند دست آخوندهاست! دست آخوندها نیست، دست وزیر فلان است. این تبلیغات هم صورت میگیرد. هر وضعیتی پیش میآید میگویند دست آخوندهاست!
به گزارش جماران، اعتماد آنلاین نوشت: روحانیون و مردم در فضایی که مشکلات روزبهروز بیشتر میشوند چه نسبتی با هم دارند و اساساً سوال این است که روحانیت چه نقش و سهمی در شرایط کنونی دارند و وضعیت پیشآمده چه تاثیری بر وجهه آنها گذاشته است؟
ابوالفضل شکوری، مدیر گروه علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس، به این پرسشها پاسخ میگوید:
روحانیت شیعه از آغاز عصر غیبت کبری در اجتماع حضور داشتند
*جایگاه روحانیت در فضای سیاسی امروز کجاست؟ آیا این حضور در فضای سیاست باعث خدشهدارشدن وجه و شأن روحانیت شده است یا خیر؟
روحانیت شیعه از آغاز عصر غیبت کبری در اجتماع حضور داشتند. چون امام معصوم حاضر نبود، فقها در مقام افرادی که نایب عام امام زمان محسوب میشدند، در مسائل اختلافبرانگیز بین مسلمانان اظهارنظر میکردند. بنابراین حضور اجتماعیشان بسیار پررنگ و قدیمی است.
همچنین حضور سیاسیشان، به معنای اینکه در مسائل سیاسی نظر بدهند، هم بسیار قدیمی است؛ مثلاً مسائل بسیاری را حرام یا حلال میکردند، فتوا و حکم میدادند، در دوران معاصر مثل حکم تحریم تنباکو، حکم جهاد میرزا محمدتقی علیه انگلیسیها در عراق، حکم تکفیر حکومت وقت توسط آیتالله سیدمحسن حکیم در عراق مسائل سیاسی بوده ولی منصب سیاسی نداشتند. دخالت تعدادی از روحانیون شاخص در سیاست به این شکل بوده که گاهی اقتضا میکرده در سیاست دخالت کنند. چنین چیزی از قدیم وجود داشته است.
برخی از آنان حتی فراتر رفته بودند؛ مثل سیدمحمد مشعشعی از شاگردان شیخ احمد حلی که در خوزستان و بخشی از عراق و نقاط دیگر حکومتی به نام حکومت مشعشعیان تشکیل داد و حدود 500 سال هم دنبالهاش کمابیش تا دوره رضاشاه در خوزستان با مرکزیت هویزه ادامه داشته است.
این مساله متفقعلیه نبوده که علما باید در سیاست دخالت کنند یا دخالت نکنند
حتی ما علم آنها را هم داریم و برخی از آنها خودشان متصدی صدرنشین سیاست نبودند، اما در کنار سلاطین، امرا و سیاستمداران فعال بودند. مثل علما و فقهای دوره صفویه از جمله شیخ بهایی، علامه مجلسی، محقق کرکی که بسیار معروف هستند. اصطلاحات «شیخالاسلام و ملاباشی» که در گذشته وجود داشت، دلالت میکند حکومتها حتی نهادی غیر از نهاد امامت جمعه داشتند به اسم نهاد ملاباشی یا نهاد شیخالاسلامی که برخی از امور سیاسی شهرها و ولایات را در دست خود داشتند.
بنابراین در تشیع همیشه علما در مسائل اجتماعی و سیاسی به نحوی مشارکت و حضور داشتند. گاهی هم برخی از آنها حضور نداشتند و خودشان را کنار میکشیدند. مثل مقدساردبیلی که همزمان با شیخبهایی و علمای دیگر در زمان صفویه زندگی میکرد، اما رابطهای با صفویه و سلاطین نداشت. حتی در دادن برخی مالیاتها و.. که حکم شرعی دارد، تردید داشت که در این زمینه کتابی هم نوشته است.
این مساله متفقعلیه نبوده که علما باید در سیاست دخالت کنند یا دخالت نکنند. برخی از آنها مانند شیخ بهایی و علامه مجلسی و محقق کرکی دخالت میکردند، برخی مثل سیدمحمد مشعشعی حتی انقلاب میکردند و حکومت تشکیل میدادند. برخی از آنها مثل مقدساردبیلی این کار را نمیکردند؛ از جمله مرحوم آقانجفی مولف کتاب مهم «جواهر» یا شیخ مرتضی انصاری که با سیاست خیلی زاویه داشت و سعی میکرد در امور سیاسی، نه امور اجتماعی، تا جایی که امکان دارد دخالت چندانی نکند.
پس بنابراین روحانیت شیوه واحدی نداشتند تا اینکه در عصر جدید در دوران مشروطه میبینیم علما به لحاظ دخالت در سیاست 2 دسته شدند. مراجعی مثل آخوند خراسانی، میرزا حسین تهرانی و شیخعبدالله مازندرانی از مراجع نجف در مقابل علمایی مثل طباطبایی، بهبهانی و شیخ فضلالله که میگفتند باید دخالت کنیم،در امر مشروطه موافقاً یا مخالفاً فعال بودند.
اما افرادی مثل سیدکاظم طباطبایی صاحب کتاب «العروه الوثقی» و طیف وسیعی که همفکر او بودند خودشان را از ماجرای مشروطه کنار کشیدند و اصلاً، نفیاً و اثباتاً فعالیتی نداشتند. در واقع از بروز امر سیاسی میترسیدند.
بعد از پیروزی انقلاب ورود روحانیون به سیاست افراطی و زیاد شد
تا اینکه در انقلاب اسلامی که در نهایت به رهبری مرحوم امام خمینی به ثمر نشست، 99 درصد علمای قابل اعتنا و قابل توجه شیعه با او هم موافق بودند و هم حضور فعال داشتند. برخی از آنها، که شاید به بیش از یک درصد نرسند، ساکت بودند. مانند مرحوم آیتالله خویی یا بعضی از شاگردانشان. اما اکثریت قاطع در قضایای انقلاب حضور فعال و همهگونه حضوری داشتند.
بعد از پیروزی انقلاب برخی از روحانیون در نهادهای مرتبط مثل نهادهای قوه قضاییه ورود پیدا کردند. اما به نظر میرسد ورودشان کمی افراطی و زیاد شد؛ مثلاً در اکثر نهادها از ارتش، نیروهای مسلح و قوه قضاییه گرفته تا وزارتخانهها و... سعی کردند از روحانیون استفاده شود. روحانیون امور سیاسیعقیدتی، دانشگاهها، نمایندگی، رهبری و... را بر عهده گرفتند. اینکه ثمره اینها مثبت بوده یا منفی، جمعاً تحلیل مستند دیگری را میطلبد، اما چون اکثراً ناشی بودند و دورهدیده و آموزشدیده نبودند، طبعاً آثار منفی هم بسیار زیاد به جا گذاشتند، از جمله اینکه درباره اصل دین و اصل نهاد روحانیت و... پیامدهای منفی هم داشتند.
به هر حال روحانیون هم شهروند هستند. روحانی اگر به عنوان یک شهروند بخواهد در قضایا دخالت کند، هیچکس نمیتواند بگوید چرا. ممکن است یک روحانی در عین اینکه تحصیلات حوزوی دارد، پزشکی بخواند و مطب باز کند. نمیتوان گفت چرا. این عیب نیست. ممکن است ریاضیات یا رشتههای دیگر دانشگاهی بخواند و از آن استفاده کند. به عنوان شهروند حق اوست و لباس روحانیت مانع کار او نمیشود. اما گاهی به صورت رانتی است که اگر اینطور باشد، پسندیده نیست. چون «روحانی» است منصب را میدهند، نه چون متخصص فلان موضوع است! این دیگر چه امر سیاسی باشد چه هر امر دیگری..... روحانی هم به عنوان یک شهروند میتواند کاندیدای مجلس باشد، اما اگر به عنوان روحانی بودن بخواهد در این قضیه شاخص باشد درست نیست؛ یعنی اینکه تبعیضی به وجود بیاید.
اینها مسائل ریزی است که اگر بخواهیم قضاوت کنیم باید همه موارد را در نظر بگیریم تا اینکه حضور روحانیون در صحنههای اجتماعی-سیاسی خوب یا بد بوده است. در جمع هم علیه جامعه روحانیت شیعه تبلیغاتی وجود دارد و آن این است که اینها انقلاب و کشور را به نفع خودشان مصادره کردهاند، همه جا هستند و تمام مزایا متعلق به اینهاست.
مردم از وضعیت روحانیون ناآگاه هستند
*خود روحانیون چقدر در این ذهنیتی که شکل گرفته سهم دارند؟
عدهای اینطور میگویند، اما آنان ناآگاه هستند چون از آمار و ارقام و اخبار مربوط به حوزهها و روحانیت شیعه خبر ندارند. میتوان گفت 97 تا 98 درصد روحانیون جزو طبقات ندارِ جامعه هستند؛ یعنی زیر آن خط فقر معیشتی هستند که دولت تعریف کرده. چه در حوزههای علمیه مثل قم و مشهد و... چه در شهرستانها.
یعنی فقط دو سه درصد از روحانیون هستند که از انقلاب به لحاظ مادی منتفع شدند. چون روحانیون حداکثر حدود 600 هزار تومان در ماه شهریه میگیرند. آیا با این مبلغ میتوان زندگی کرد؟ حتی اگر مجرد باشد نمیتواند زندگی کند، چه برسد به اینکه خانواده داشته باشد.
اکثر روحانیونی که در قم یا شهرستانهای دیگر هستند اینگونه زندگی میکنند. بنابراین یک بخش درآمدشان از منبر رفتن به دست میآید که در ماه محرم و ماه رمضان به روستاها و مساجد شهرها میروند و مردم هم کمکی میکنند. اگر این کمکهای مردمی نباشد نابود میشوند. میزان حقوقی طلبهها 600 هزار تومان برای کسی است که رتبه عالی را خوانده و مبتدیها هم با شهریه حدود 300 هزار تومان زندگی میکنند. مردم این چیزها را نمیدانند، مردم آخوندی را میبینند که سوار ماشین لوکس شده یا در خانهای خوب مینشیند یا قاضی است یا در نهاد نظامی یا نهاد نظارتی یا نماینده حکومتی مشغول است که اینها حدود دو سه درصد بیشتر نیستند.
مردم وضع این افراد را به کل روحانیت تعمیم میدهند. این ظلمی است که تبلیغات مسبب آن است و مردم هم ناآگاهاند و این تبلیغات را باور کردهاند. با روحانیون و طلبهها که حشر و نشری ندارند ببینند با چه مصیبتی زندگی میکنند. در قم دیده میشود که اکثر روحانیون به همراه همسر و فرزند با یک موتور قراضه رفتوآمد میکنند. خب اگر دارا باشد که اینگونه زندگی نمیکند. یا در یک زیرزمین مستاجر هستند یا با نماز و روزه استیجاری زندگی میکنند. مردم اینها را نمیبینند فقط آخوند مرفه را میبینند که مثلاً قاضی است یا یک سمت حکومتی دارد.
ذهنیت مردم نسبت به جامعه روحانیت و شیعه باید بازسازی شود
بنابراین باید ذهنیت مردم بازسازی شود که متاسفانه صداوسیما، رسانهها، جراید و... به تبیین و شفافسازی این مساله تاکنون کمکی نکردهاند. بنابراین مردم نسبت به وضعیت روحانیون در جهل مطلق هستند؛ اکثر روحانیون از فساد، بریز و بپاش و... ناراضی هستند و نه تنها در این مسائل شریک نیستند بلکه منتقد نیز هستند. یا جرات نمیکنند بگویند یا به انواع مختلف رمز و اشاره میگویند. بنابراین ذهنیت مردم نسبت به جامعه روحانیت و شیعه باید بازسازی شود.
در مورد سهم خود روحانیون در پدید آمدن این وضعیت باید گفت در واقع بدنه روحانیت سهمی نداشته، چون ابزار تبلیغات نداشتهاند. رسانه و روزنامه و تلویزیون ندارند. چطور میخواهند تبلیغات کنند؟ اما 2 درصد از روحانیونی که مرفه و اشرافی هستند بله سهم داشتهاند. آنها واقعاً زیادهروی کردند. و چون بیشتر این دسته روحانیون در معرض دید مردماند، فکر کردهاند همه روحانیون اینطور هستند.
اما طلبههایی که در قسمتهای حاشیه شهری یا روستاها به قصد روضه و منبر میروند، بیشتر وضع معیشتی مردم را میشناسند. آن مردمی که بیشتر کمک میکنند میدانند اکثریت روحانیون جزو قشر فقیر و ندار جامعه محسوب میشوند. اما تهراننشینان و روشنفکران و اکثریت مردم اینها را نمیدانند، اگر هم بدانند مصلحت نمیدانند در بین عموم مطرح و تبیین کنند و بگویند یک طلبه با چه مشقتی درس میخواند و زندگی میکند.
روحانیت در شیعه نهاد خودجوش مردمی بود
*عدهای هم معتقدند برخی رفتارهای افراطی روحانیون باعث خالی شدن مساجد شده است. چه نهادی باید بر منبرها نظارت کند؟
روحانیت در شیعه از ابتدا یک نهاد خودجوش مردمی بوده، چه مرجعیت و چه تبلیغات در دست مردم بوده است. خود مردم امامجمعه و مرجع تقلیدشان را انتخاب میکردند. از بین 10 مرجع مطرح یکی را انتخاب میکردند. همچنین در ایام محرم و رمضان تحقیق میکردند و طلبه و روحانیای را که به نظرشان مطلوب بود انتخاب میکردند و به مسجدشان میبردند. اما بعد از انقلاب حکومت خواست که روحانیت را سازماندهی کند و این سازماندهی به ضرر نهاد روحانیت تمام شد؛ مثلاً در تهران نهاد مساجد و امور مساجد وجود دارد که مانند سنیهاست. همه سنیها وابسته به دولت هستند، امامجمعه در فلان مسجد، واعظ و... دولت تعیین میکند. الان نهادهایی مثل امور مساجد راه انداختهاند که شیعه را به یک نظام آخوندیِ سنی (الازهری) تبدیل کردهاند. هیچکس حتی هیات امنا از خود اختیار ندارند در محلهشان آخوند، واعظ و منبری بیاورند و باید به آنها اجازه دهند. بله این باعث شده با اینکه آخوندهای بدنه دولتی، حکومتی، درباری نیستند، اما مردم بگویند این آخوندها را آنها فرستادهاند.
آنها اگر بخواهند تبلیغات کنند راهی جز این ندارند که به این نهادها مراجعه کنند. اولین کاری که لازم است برای حفظ حریت روحانیت شیعه انجام میگیرد انحلال اینطور مسائل است. باید یک نظارت کلی داشته باشند اما اینکه ائمه جماعت را عزل و نصب کنند و به مساجد چنگ بیندازند و هیچ مسجدی مردمی نباشد، هیچگونه قرابتی با اندیشههای شیعی و ولایتی ندارد و همین سبب شده مساجد خالی شود. جوانها نمیروند، پیرها نمیروند، نسبت به واعظ یا امام جماعتی که میخواهد در مسجد نماز بخواند نگاه حکومتی، دولتی و مزدوری دارند، در حالی که آن امامجماعت هیچ گناهی ندارد. در واقع راهی جز این ندارد، برای اینکه بخواهد امام جماعت شود باید از طریق آن نهاد معرفی شود.
حالا ائمهجمعه مسالهای است، بالاخره حکومت نصب میکند که اشکالی ندارد. اما ائمه جماعات، واعظها و مبلغها را.... در حال حاضر وضعیت بدی حاکم است. البته سازمان تبلیغات سازماندهی خوبی دارد، اما اینکه روحانیت اینگونه سازماندهی و آزادی انتخاب از مردم سلب میشود، در این صورت ما هم مثل مسیحیها و سنیها شدهایم که برای آینده تشیع و روحانیون بسیار خطرناک است.
بین مردم و روحانیت فاصله افتاده است
*افرادی که انتخاب میشوند باید منبر رفتن و ایراد خطبههایشان هماهنگ شده باشد؟
خیر. این ائمه جمعه هستند که باید هماهنگ باشند. اما در خصوص منبریها بالاخره این وابستگی غیرمستقیم رویشان اثر میگذارد.
*برخی میگویند نسبت به زمان اول انقلاب بین مردم و روحانیون فاصله افتاده است.
بله. طبعاً بین مردم و روحانیت فاصله افتاده است که البته کلیت ندارد. همچنان هم به خصوص در شهرستانها و روستاها میبینیم که ارتباط روحانیت و طلبهها با مردم خوب و صمیمی است. در مجالس عقد و عزا شرکت میکنند و رفتوآمد دارند و مورد اقبال مردم هستند. اما در جمع آن صمیمیتی که در دوران قبل از انقلاب بود و مردم پناهگاه روحانیون بودند دیده نمیشود. علت این است که همان دو سه درصدی که شاغل هستند و بعضاً هم ممکن است به فساد کشیده شده باشند- یا به فساد نکشیده شده باشند ولی به ناحق بدنام شده باشند- به هر حال وجودشان باعث شده مردم از کل روحانیت تا حدودی فاصله بگیرند.
قیمت کالاها بالا میرود میگویند دست آخوندهاست
مثلاً قیمت کالاها بالا میرود میگویند دست آخوندهاست! دست آخوندها نیست، دست وزیر فلان است. این تبلیغات هم صورت میگیرد. هر وضعیتی پیش میآید میگویند دست آخوندهاست! درست است، آقای روحانی رئیسجمهور است، حالا اگر روحانی که معمم است رئیسجمهور نباشد و یک غیرمعمم رئیسجمهور باشد، وضعیت فرقی خواهد کرد؟
کار دست وزرا، مدیران ارشد، مدیران کل، معاونان مدیران و وزراست. آنها هستند که وضع را خوب یا بد میکنند، این احمدینژاد است که فلان برنامه را پیش میبرد یا نمیبرد. این خاتمی یا رئیسجمهور فعلی است که نقش پررنگ دارد. در رأس کابینهها این کارها انجام میشود، این کابینهها هم غیرروحانی هستند. اختلاس و... هم که صورت میگیرد توسط همین مدیران، وزرا و معاونان است. توسط رئیسجمهور معمم که اختلاس صورت نمیگیرد. توسط فلان وزیر یا آقازاده فلان وزیر اختلاس صورت میگیرد.
اما به هر حال فسادها باعث شده مردم بگویند همه چیز دست آخوندهاست! همه چیز دست آخوندها نیست. یک درصد از آخوندها هم در این قضایا سهیم هستند، اما مدیریت کشور دست هیات دولت است که اعضایشان مشخص است. اعضای استانداران مشخص است. در کشور یک استاندار آخوند هم نیست. استانداری که به یک استان میرود تمام اختیارات رئیسجمهور و هیات دولت را تقریباً بر عهده دارد. اگر افراد سالمی باشند، باید استان را آباد کنند و خوب هدایت کنند. معلوم است که آنها نالایق هستند، چه ربطی به آخوند یا روضهخوان یا مدیران ارشد آن شهر دارد؟
بنابراین کمی سوءتفاهم پیش آمده و این باعث شده مردم از کل روحانیت فاصله بگیرند و بعضاً جدا شوند. تبلیغات بسیاری هم علیه روحانیون وجود دارد که ظالمانه است.
روحانیت مشهد چه ربطی به آقای علمالهدی دارد؟
*در این میان روحانیونی که وارد حکومت شدهاند گاهی کارهایی انجام میدهند که حتی همفکرانشان هم تایید میکنند که افراطی است. اظهارنظرهای جانبدارانهای در مورد دولتها- چه دولت اصلاحطلب و چه اصولگرا- مطرح میشود. کار به جایی میرسد که آقای یزدی با تحکم با آیتالله شبیریزنجانی صحبت میکند یا 2 عضو شورای نگهبان یا 2 فقیه به هم اتهام میزنند. این رفتارها از کجا نشأت میگیرد و چه تبعاتی دارد؟
این رفتارها واقعیت دارد و صورت میگیرد، ولی من عرض کردم اینها بخش بسیار کوچکی از روحانیت هستند.
*وقتی مثلاً امام جمعه مشهد حرفهایی میزند از نظر مردم عصاره روحانیت مشهد است.
نه. آن عصاره روحانیت مشهد نیست، عصاره حاکمیت است.
*از نظر مردم چطور؟
از نظر مردم هم باید اینطور باشد. اگر تبلیغات درست باشد و حقایق گفته شود، آن عصاره روحانیت نیست. مگر روحانیت آن را انتخاب کردهاند؟ مگر روحانیت آن را حمایت میکنند؟ روحانیت مشهد چه ربطی به آقای علمالهدی دارد؟
نماز جمعه یک وظیفه دینی است
*به هر حال آنها در نمازجمعه شرکت میکنند.
نماز جمعه یک وظیفه دینی است. ممکن است عدهای بروند، عدهای نروند. یک امر عبادی است. هر شخص دیگری بیاید مجبورند بروند و نمازشان را بخوانند، اما بدان معنا نیست که سیره و سیاست و مشی او را حمایت میکنند یا در شهرهای دیگر اصلاً روحانیت در انتخاب ائمه جمعه حتی نیم درصد هم دخالت ندارند.
*مثلاً انتخاب آقای فلانی در مشهد نشان میدهد او در جمع روحانیون مشهد برجسته است.
نه، علمالهدی در روحانیت مشهد برجسته نیست. در بعضی شهرها از میان خودشان امام جمعه انتخاب کردهاند. ائمه جمعه 70 درصد شهرها غیربومی هستند. ستاد ائمه جمعه تهران ائمه جمعهشان را انتخاب میکند و بدون آگاهی مردم به شهرها میفرستد، اصلاً نمیدانند کجا تحصیل کرده... در برخی شهرها از بین روحانیون آن شهر انتخاب میکنند. نمازجمعه باید از حالت حاکمیت خارج شود، چرا که حاکمیت اگر بخواهد، میتوان همه نوع تدبیری کرد.
بدنه روحانیت را باید آزاد کنند
*به نظر شما این تصمیم لازم است؟
بله. به نظر من مهمتر از ائمه جمعه، ائمه جماعت هستند که در مساجد بسیاری در کشور حضور دارند. باید بدنه روحانیت را آزاد کنند ائمه جمعه هم برای خودشان. روحانیت باید از حکومت آزاد باشد. باید بتواند حکومت و دولت را نقد کند. منبر نقش امربهمعروف و نهیازمنکر دارد، کسی آزاد نباشد نمیتواند امربهمعروف و نهیازمنکر کند.
رهبانیت مطلوب اسلام نیست
*قبول مناصب دنیوی و برخورداری از امکانات مادیات طبقه ممتاز، چقدر با روح و اندیشه امام خمینی توسط روحانیون سازگار است؟
به طور کلی اشرافیگری مطلوب اسلام نیست، البته رهبانیت (ریاضتکشی) هم مطلوب اسلام نیست. در واقع ریاضتکشی و اشرافیگری هم مطلوب نیست. برخی فکر میکنند وقتی کسی مسلمان شد باید یا راهب باشد یا یک آدم خشک که همیشه روزه میگیرد، از نعمت دنیا استفاده نمیکند و... قرآن چنین چیزی را حرام کرده و میفرماید: «چه کسی حلالهای خدا را بر شما حرام کرده؟ از نعمتهای خدا استفاده کنید.» به همین خاطر آن نگاه رهبانیتی که چه علما چه مردم عادی، وقتی یک نفر خانهای خوب میسازد یا ماشین خوبی سوار میشود میگویند این غیراسلامی است، نه درست نیست؛ ما در اسلام چنین معیارهایی نداریم. اما زیادهروی در این قضایا که روح اشرافیت پیدا کند، غلط است.
حضرت علی از قاضیالقضات کوفه، شریحبن قاضی، شنید یک خانه ویلایی بزرگ و گرانقیمت خریده. نامه نوشت که در شأن شما که قاضی هستید نیست. شما نباید چنین خانهای را خریداری میکردید؛ چنین چیزهایی وجود دارد چون امام احساس کرد که قاضی جزو اشراف شده است. روحانیون فعلی هم اگر سمتی را بپذیرند و از طریق رانتهای آن سمت به اشراف تبدیل شوند، قطعاً غیرشرعی است. نه فقط روحانیون، وزرا و مسئولان ارشد هم همینطور. باید نه زندگی رهبانیتی و نه اشرافی، یک زندگی متوسط معمولی داشته باشند. این خواسته اسلام است. از همان نامه حضرت علی به شریح هم مشخص است.