کمتر از 3 ماه مانده تا انتخابات مجلس یازدهم، افزایش قیمت بنزین و متعاقبا اعتراضهای خیابانی به این مصوبه سران سه قوه که با مخالفت ضمنی بهارستاننشینان نیز همراه بود، نگرانی نسبت به مشارکت انتخاباتی و حضور پررنگ شهروندان پای صندوقهای رای را دوچندان ساخته است. با این همه اما جهانبخش محبینیا، نمایندهای که از دور پنجم تاکنون تنها بازه 4 ساله مجلس نهم را به دور از نمایندگی ملت و پارلمان سر کرده، معتقد است نباید از این بابت نگران بود.
به گزارش جماران، روزنامه اعتماد نوشت: نمایندهای که حالا در قامت نایبرییس کمیسیون برنامه و بودجه پارلمان و البته به واسطه سالها حضور موثر در عرصه قدرت، از این فراز و نشیب کم ندیده و حاضر است پای مدعایش در ارتباط با مشارکت دستکم 60 درصدی در انتخابات پیشرو، «خط و نشان» هم بکشد. هرچند او عاجزانه از 6 حقوقدان و 6 فقیه شورای نگهبان میخواهد که «برای خاطر خدا هم که شده، کمی کوتاه بیایند.»
بنزین با هدف کمکهای معیشتی به افراد افزایش قیمت پیدا کرد. باتوجه به اینکه هر تغییری در قیمت حاملهای انرژی باید مستقیما از کانال مجلس بگذرد، آیا اتفاقی در روند قانونگذاری کشور افتاده است؟
در خصوص این موضوع باید توضیحاتی ارایه شود؛ اول اینکه رهبری بیان کردند که متخصص این امر نیستند و تصمیم نهایی را به عهده سران سه قوا گذاشتند. پس از اعلام تصمیم نیز از آن حمایت کردند. این امر و حمایت از تصمیمات را میتوان به مثابه ارشاد در قله ولایت مبتنی بر نگاه مولوی دانست. اما صادقانه میگویم که دست مجلس برای این تصمیم بسته نیست و ما میتوانیم اقداماتی را با صلاحدید شورای عالی ملی امنیت هماهنگ کرده و اعمال کنیم. همانطور که رهبری نیز چنین اجازهای را به ما دادهاند. بهطور مثال میتوانستیم قیمت بنزین آزاد را به جای 3 هزار تومان به 2 هزار تومان تغییر دهیم یا آن را ثابت نگه داریم، اما متاسفانه شرایطی در کشور ایجاد شده که تبعات منفی تصمیم را افزایش داد. در واقع امری که میتوانست در مجلس بحث شود و رخساره دیگری پیدا کند، منحرف شد. از این حیث که اعتراضهایی صورت گرفت و حتی در این میان عناصر ضدانقلاب نیز به میدان آمدند و امریکا نیز موضعگیریهایی کرد. البته نباید از این نکته غافل شد که اعتراض حق مردم است و کسی حق توهین به افرادی که نگران زندگیشان هستند، ندارد، چراکه این تصمیم میتواند برای برخی خانوارها زیر و روکننده زندگی باشد. این تصمیم بیشتر از 30 هزار میلیارد تومانی که برای درآمدزاییاش انتظار میرفت، به کشور خسارت وارد کرد. حال پرسش مهم از سران سه قوه این است که چرا یک تصمیم اصلاحی نه چندان وسیع تا به این حد به کشور خسارت وارد میکند؟ چرا باید برای چنین تصمیماتی، به این میزان هزینه پرداخت.
مجلس در ماده 39 قانون برنامه ششم توسعه روند ماهرانهای را به تصویب رساند که هر گونه افزایش قیمت برای حاملهای انرژی باید در بودجه سالانه مطرح شود. در واقع این مجلس است که میتواند درخصوص اصلاح قیمت بنزین و میزان آن بحث و تبادل نظر کند، اما در تصمیم اخیر این روند نادیده گرفته شد.
شاید اگر در ابتدا این طرح مطرح میشد و موافقان و مخالفان در فضایی آزاد به ایراد نظرات خود میپرداختند و پس از آن این طرح به صورت آزمایشی اجرا میشد، شاهد چنین رفتارهایی نبودیم.
یکی از انتقادها به مصوبه اخیر از این قرار است که دولت نسبت به اقناع افکار عمومی اقدام نکرده است. حال آنکه چند سال پیش، زمانی که دولت درپی کاهش یارانههای نقدی بود، طرحی جهت حذف یارانهها مطرح شد که اتفاقا در فضای رسانهای از آن تحت عنوان «رفراندوم یارانهای» یاد شد اما درنهایت درصد قلیلی از شهروندان از دریافت یارانه انصراف دادند. پرسش این است که اگر بنا به اجرای طرح افزایش قیمت بنزین باشد، دولت چارهای جز آنچه اکنون شاهد بودیم، داشت؟
بحث این است که این تصمیم اساسا اقتصادی نبود. اولا نظام مبتنی بر مردمسالاری، یعنی حاکم بودن خواست مردم. از سوی دیگر تصمیم اخیر اقتصادی نیست. کاملا درست است که قیمت بنزین در کشور ما واقعی نیست اما پرداخت تمام 30 هزار میلیارد تومان درآمد حاصل از این طرح به خانوارها در واقع نوعی این جیب به آن جیب کردن است. این امر نمونه یک اقدام مددکاری و اجتماعی است، نه طرح اقتصادی. زمانی میتوان از یک تصمیم، به بهبود وضعیت آینده اقتصاد رسید که بهبود تولید و زیرساختهای کشور از اهداف آن باشد. پرداخت پول به حساب افراد، نه کسری بودجه را کاهش میدهد و نه تولید را بهبود میبخشد.
البته یکی از دلایل اصلاح قیمت بنزین نیز کنترل قاچاق یا کاهش صرفههای اقتصادی آن عنوان شد.
کنترل قاچاق امر دیگری است که باید در زمان مقتضی به آن پرداخت. درواقع این موضوع از زمان مرحوم هاشمی به محافل اقتصادی و سیاسی کشور باز شد و مسوولان تاکید داشتند برای کنترل آن، باید قیمتها را افزایش داد. اما مواردی که مسوولان به عنوان قاچاق اعلام میکنند، قاچاق نیست و بعضا در دستهبندی آداب تجارت قرار میگیرد. برخی کالاها از ایران به ترکیه میرود و برخی دیگر از کالاها نیز از ترکیه به ایران میآید. اگر درصدد آن هستیم که با افزایش قیمت، قاچاق را به صفر برسانیم، در واقع شناخت ناقصی از علم اقتصاد، انسان و سیاست داریم. هر قدر کشوری قدرتمند باشد، باز هم قاچاق در آن وجود دارد و این پدیده گریزناپذیر است.
باتوجه به صحبتهای شما، با افزایش قیمت بنزین، تغییری در قاچاق ایجاد نمیشود و تصمیم هم که میگویید غیراقتصادی بوده. ازطرفی در بودجه 97 و 98 با افزایش قیمت حاملهای انرژی مخالفت شد، پس چرا خارج از بودجه این تصمیم به تصویب رسید؟
این را باید از سران سه قوا پرسید.
چندی پیش کلیات بودجه 99 بدون وابستگی به نفت بسته شد. پیشتر شما گفته بودید که پول نفت صرف پروژههای عمرانی میشود و مالیات هم بودجه جاری را پشتیبانی میکند. در شرایط فعلی اوضاع بودجه چگونه پیش میرود؟
نمیتوان در خصوص بودجه عمرانی خوشبین بود، چراکه درآمدهای نفتی چندان زیاد نیست. البته در 8 ماه ابتدایی 24 هزار میلیارد تومان از درآمدهای نفتی به بودجه تزریق شد. اما بالاخره نباید از این نکته غافل شد که از آرزوهای دیرین ما همین بحث حذف درآمدهای حاصل از فروش نفت از بودجه بود.
اما این قطع وابستگی به صورت اجباری به کشور تحمیل شده است.
بله! اصلاحات اجباری مرض است. از سوی دیگر مالیات هم در حدی نیست که بتوان 150 هزار میلیارد تومان کسری بودجه را تامین کند. البته تصمیماتی درخصوص فروش اموال دولت گرفته شده که میانگین کاری آن کم است. اما چیزی که میتواند کشور را قدری از این شرایط نجات دهد، صرفهجویی در هزینه است. متاسفانه همچنان این مهم ازسوی دستگاهها جدی گرفته نمیشود، چراکه آغازگری وجود ندارد.
ایجاد پایههای مالیاتی جدید به کجا رسید؟
هنوز هم پایه مالیاتی جدید اضافه نشده است.
چه زمانی قرار است برای مسکن، سپردههای بانکی و بسیاری از پایههای دیگر تدبیری اندیشیده شود؟
بهترین شیوه در تامین عدالت مالیاتی گسترش پایههای مالیاتی است. این شامل افرادی است که از مالیات معاف هستند یا بنا به دلایلی مالیات نمیپردازند. عده دیگری نیز در کشور وجود دارند که با عدم ثبت شناسههای اطلاعاتی، از پرداخت مالیات فرار میکنند. باید مساله پزشکان را جدی گرفت. بسیاری از موسسات و نهادها وابسته به رهبری و قوا باید مالیات بدهند. کشور بر اساس قوانین جمهوری اسلامی اداره میشود و هر که بخواهد خارج از قوانین و مقررات عمل کند، ضد انقلاب است.
آیا در بودجه سال آینده همچنان نهادهایی مشمول معافیت مالیاتی میشوند؟
من امیدوار نیستم که در بودجه سال آینده معافیت نهادهای خاص اصلاح یا پایههای مالیاتی جدیدی اضافه شود. مالیاتهای جدید میتواند آثار بدی روی درآمد کارمندان و کارگران بگذارد.
بگذارید به این موضوع از جنبه سیاسی توجه کنیم. شما به صراحت اعلام کردید که مخالف تصمیم اخیر درخصوص افزایش قیمت بنزین هستید اما در اصل نظر شما و البته بسیاری از نمایندگان که با شما همنظرند، به کرسی ننشست؛ از سویی انتخابات مجلس بعد نزدیک است. فکر میکنید میزان استقبال شهروندان از انتخابات چگونه باشد؟
درست است که نظر ما به کرسی ننشست، اما میتوانیم با تدابیری پیامدهای منفی این تصمیم را کاهش بدهیم. به عنوان مثال اگر قرار است 30 هزار میلیارد به افراد پرداخت شود، میتوانیم آن را به صورت منظم و دقیق به دست جامعه هدف برسانیم. پیامدها و آثار منفی این امر، هر چه کمتر شود، اقشار بیشتری از افراد راضی میمانند. البته باید اعتراف کنم زمانی که به مولفههای اخذ نتیجه نگاه میکنم، نسبت به مشارکت حداکثری نگران میشوم. با این وجود تجربه گذشته نشان داده که آینده کشور برای مردم بسیار مهم است و بنابراین مشارکت کمتر از 60 درصد نخواهد بود. اما روی سخنم با دولت، متولیان امر و شورای نگهبان است که به خاطر مردم از برخی تصمیمات خود کوتاه بیایند. متاسفانه بعضی دوستان ما را از دایره اعتدال خارج میدانند و خود با قیافه زینالعابدینی جلب اعتماد میکنند که این به مصلحت نظام نیست.
اما باتوجه به اعتراضهای اخیر و نیز بحث تحدید حدود اختیارات مجلس از سوی هیاتعالی نظارت مجمع تشخیص مصلحت نظام که چندماه اخیر با عنوان «شورای نگهبان دوم» مورد انتقاد بسیاری از نمایندگان قرار گرفت، فکر میکنید مردم همچون ادوار پیش پای صندوقها حاضر میشوند؟
من از منظر تحلیل شرایط آینده و کنار هم قرار دادن آیتمهای رفتاری شهروندان به آینده خوشبین نیستم، اما بر اساس تجربه گذشته بسیار خوشبین هستم.
اما این نوعی تناقض نیست؟
بالاخره یکی از ویژگیهای مردم ما پارادوکسیکال بودنشان است که این موضوع عیب نیست، اما سبد معرفتی ما را کوچک میکند و ما به راحتی نمیتوانیم، امر واقع را در حوزه سیاست شناسایی کنیم. مثلا من میگویم مردم ما که بارها سیل و زلزله دیده و از بعضی ادارههای دولتی هم نامردی دیدهاند، از طرفی سطح معیشتی و رفاهیشان نیز به گونهای است که نمیتوانند از عملکردها حمایت کنند و با این حساب، طبیعی است که بر اساس منطقی تحلیلی به این نتیجه برسیم که نباید در صحنه سیاسی حاضر شوند اما ما پشت این سیاست، تبیینی دینی هم داریم و مردم بر اساس آن، در عرصه سیاسی با خدا معامله میکنند. یعنی باور کنید برخی موارد میگویند به جهنم که این افراد برای ما کار نمیکنند اما خدایی بالای سر ماست و از آنجا که مجتهد و عالم دینی میگوید باید مشارکت کنیم، پس در انتخابات شرکت میکنیم.
یعنی شما میگویید شهروندان با وجود این حجم از نارضایتی سهماه دیگر پای صندوق رای حاضر میشوند و این انتقادات و اعتراضها هیچ تاثیری بر مشارکت ندارد؟
همینطور خواهد شد این خط و این نشان! حاضرم شرط ببندم. البته نمیگویم هیچ تاثیری ندارد اما معتقدم مشارکت بالای 60 درصد خواهد بود.
و حتی شهروندان منتظر توضیح قانعکننده درباره اختیارات مجلس هم نمیمانند؟ امروز برخی ناظران میگویند وقتی مجلس در جایگاه واقعی خود نیست، شهروندان امیدی برای مشارکت ندارند.
اولا خیلی از مردم سیاست را در حد اعلای آن تحلیل نمیکنند؛ شاید ما امروز در این نقطه از شورای نگهبان یا شورای عالی انقلاب فرهنگی سخن بگوییم اما بسیاری از مردم اصلا به این مسائل فکر هم نمیکنند؛ بلکه میگویند این فرد نماینده است و وظیفهاش این است که برای من کار کند، شغل پیدا کند و شهر را به لحاظ عمرانی به استانداردهای رفاهی برساند؛ بنابراین شاید 20 درصد هم به اینکه نماینده باید در امر قانونگذاری به خوبی ایفای نقش کند و از دموکراسی حمایت کند، فکر نکنند. مردم ایران یک ویژگی دارند. در طول تاریخ به روح حریت و بزرگمنشی ما از کاخهای استبداد موشک بستهاند یا آنقدر ما را زدهاند که در امر سیاست پخته شدهایم یا آنقدر عاطفی هستیم که میبخشیم؛ برای همین میگویند حالا اینبار هم رای بدهیم. حال ممکن است چند دقیقه قبل از رای دادن، به ما نمایندگان بد و بیراه هم بگویند یا بعد از رای دادن پشیمان شوند اما در همان روز رایگیری بر اساس احساس وظیفه و تکلیف پای صندوق حاضر میشوند. مضاف بر اینکه ما نمیتوانیم از رقابتهای شهری و منطقهای غافل شویم. بنابراین مجموعه شاخصهایی مطرح است که شهروندان را پای صندوقهای رای میکشاند.
بحث افزایش قیمت بنزین چطور؟! آیا این تصمیم بر میزان مشارکت اثرگذار نیست؟
افزایش قیمت بنزین تصمیمی بود که گرفته شد؛ حال اینکه ما دایما بگوییم «من مخالفم، من مخالفم» یا «من هنوز قهرمان» هستم، دیگر فایدهای ندارد. باید تلاش کرد که در شرایط کنونی آثار منفی آن را کم کنیم؛ اگر هم امروز تصمیم گرفتهایم به مردممان 30 هزار میلیارد تومان یارانه بپردازیم، حداقل این یک کار را به درستی انجام بدهیم و این را در اختیار کسانی نگذاریم که توانایی اقتصادی خوبی دارند؛ به هر حال با همین تصمیم هم میشود قشری از مردم را راضی کرد.
همانطور که قبلا هم اشاره کردم وقتی به مولفههای سیاسی نگاه میکنم، نسبت به مشارکت نگران هستم اما وقتی به تجربههای سالهای گذشته نگاه میکنم، میگویم مشارکت زیر 60 درصد نخواهیم داشت. البته مسوولان کشور از دولت گرفته تا شورای نگهبان و پستوهایی که به شورای نگهبان مشورت میدهند، به خاطر خدا کمی کوتاه بیایند. نمیگویم دچار آنارشی شویم. اما اجازه بدهند افراد در انتخابات حاضر شوند. ما میبینیم چه افرادی که شایستگیهای زیادی دارند و میتوانند باری از دوش جامعه بردارند اما با حرفهایی که ابدا درباره آنها صحت ندارد، مطرح شده و آنها محکوم شدهاند و از این دایره کنار گذاشته میشوند و چه بسا افرادی که ذرهای صلاحیت ندارند اما به دلیل اینکه چهره زینالعابدینی به خود میگیرند، توانسته وارد انتخابات و مجلس شوند. اگر از امر مشارکت نگران هستیم و دغدغه داریم، میتوانیم فضا را با قانون اساسی و مطابق با حق ملت باز کنیم. من نمیگویم این افرادی که به خیابان آمدند، دشمن بودند اما خانه تیمیهایی هم فعال بودند که 15 نفر مسلح آنجا حضور داشتند. بنابراین از همینجا به ملت بگویم دشمن برای انتخابات ما برنامه دارد و هم مسوولان و هم مردم مبادا در انتخابات بر اثر رقابتهای قومی و قبیلهای یا این جریان و آن جریان رفتارهای غیرمتعارفی را شکل بدهند.
شما همواره نسبت به تنزل جایگاه مجلس انتقاداتی داشتید. نگاهتان درباره آنچه این ماهها با کلیدواژه «شورای نگهبان دوم» مطرح و به نحوه فعالیت هیاتعالی نظارت مجمع تشخیص مصلحت نظام و ورود این هیات به روند قانونگذاری انتقاد شد، چیست؟
اینجا مقصر مجمع تشخیص مصلحت نظام است. نه اینکه بگویم مجمع تشخیص مصلحت نظام را قبول ندارم چرا اتفاقا قبول دارم اما میگویم باید در چارچوب قانون اساسی فعالیت کند؛ یعنی جایی که میان مجلس و شورای نگهبان اختلافی ایجاد شد، مجمع میتواند حکم بدهد و حکم آن هم نافذ است. یا آنجا که به رهبری مشورت میدهند اما فراتر از این، تجاوز به حقوق ملت است. اگر رفتارشان بخواهد فراتر رود و وارد بخش نظارتی شود و بگوید من ناظر هستم، تعدی به حقوق ملت است. همینطور اگر من هم به عنوان نماینده بخواهم قانون اساسی را به سود خود کم و زیاد کنم، مرتکب سرقت از قانون اساسی شدهام. قانون اساسی حقالناس است. اینکه شورای نگهبان بر اساس حکم شورای عالی انقلاب فرهنگی مصوبه مجلس را رد میکند، تحت هیچ شرایطی منطقی نیست.
اما این اتفاق میافتد.
ما باید ضریب خطایی نیز برای حاکمیت قائل شویم. به هر حال این حاکمیت مطلق خدا که نیست. پس بدون اشتباه هم نیست. در اروپا و امریکا هم دولتها اشتباه میکنند. در این راستا ما با دو شیوه رفتاری مواجه هستیم؛ یکی اینکه امکان بروز اشتباه وجود دارد. پس هر کس به اشتباه خود پی برد، عذرخواهی کرده و درصدد جبران آن برآید، اما از سوی دیگر این رفتار هم وجود دارد که این اشتباه را بخواهند به عنوان وظیفه مسلم خود گسترش بدهند؛ این وجه دوم بسیار خطرناک است و قابلقبول نیست.
چرا باید امروز در اذهان عمومی نقش مجلس از قوه قضاییه کمتر باشد؛ سپاه نیرویی است که من به وجود آن افتخار میکنم؛ مجلس نیز نباید از آن کمتر باشد؛ سپاه و مجلس در یکدیگر نباید از دولت کمتر باشند. شورای نگهبان نهادی قانونی است، در هر حوزهای که قانون اساسی حدود اختیاراتش را مشخص کرده، اگر کمتر ظاهر شود، مرتکب خیانت شده و اگر فراتر از آن هم عمل کند، دیگر اسمش وظیفه نیست؛ بلکه آن هم به نوعی خیانت است. همه باید سر جای خود و بر اساس قانون عمل کنند. قانون است که به بازی ما هارمونی، زیبایی و رضایت میبخشد؛ قانونی است که مانند نخ تسبیح همه مهرهها را کنار هم نگه میدارد؛ حال اگر هرکسی حرف خود را بزند و کار خود را بکند، اوضاع شرایط وخیمی پیدا میکند.
شما اخیرا در یادداشتی که در همین روزنامه «اعتماد» منتشر شد، تاکید کردید یکی از راههایی که شهروندان میتوانند اعتراض خود را به گوش مسوولان برسانند تحزب است؛ آیا خودتان عضو هیچ حزبی هستید؟
آیا در حال حاضر هیچ حزبی داریم؟!
یعنی مشکل همین است؟ به هر حال شما از مجلس پنجم نماینده بودهاید؛ آیا در طول این سالها نمیتوانستید حزبی که با معیارهای شما منطبق باشد، تشکیل دهید؟
ما حزبی به معنای سیاسی و حقوقی و اصالت حزبی نداریم؛ حزبی که قادر باشد کاندیدا معرفی کند و برنامه ارایه دهد و حکومت به آن رسمیت ببخشد و از حق و حقوق آن حمایت کند، وجود ندارد. در حال حاضر ما تشکل داریم که در این تشکلها هم _چه چپ و چه راست_ نمیتوان دموکراسی یافت. درواقع پستونشینان هستند که این تشکلها را اداره میکنند. گعدهای وجود دارد به نام اصولگرایان که ناگهان منفجر میشود و از درون آن پایداری، جمنا و رهروان ولایت، آبادگران و غیر ذلک بیرون میآید. از آن طرف از گعده اصلاحطلبان نیز شورای عالی سیاستگذاری، مشارکت، کارگزاران، اعتمادملی و چه و چه بیرون میزند. اگر اینها حزب بودند، ما با چنین آنارشی مواجه نبودیم.
کارگزاران یک تفکر دستراستی است؛ یعنی به لحاظ تبارشناسی باید آن را در خیمه محافظهکاری قرار داد اما الان در جرگه سوسیالدموکراتها، «سرزمینی» را از کشور «سیاست ایرانی» به خدمت خود گرفته است. فکر میکنم با این افتضاحی که ما از منظر صورتبندی سیاسی انجام دادیم، دیگر این آسیاب با این سنگ نمیچرخد. امروز دوره پسااصلاحطلبی و پسااصولگرایی در حال شکل گرفتن است اما اگر نظام، نخبگان و سیاسیون حواسشان نباشد، این مساله به همان بلایی ختم میشود که دوگانههای مدرنیته و پست مدرنیته یا ساختارگرایی و پساساختارگرایی ختم شد. معضلی که میتواند بسیار خطرناک باشد. متاسفانه شرایط به گونهای است که نخبگان هر روز به گوشهای میروند؛ حال آنکه ضلع سومی برای جذب آنها وجود ندارد. این مساله میتواند مشکلساز شود، چراکه جریان سومی وجود ندارد. این تعبیر «مستقلین» که اخیرا باب شده هم معنا ندارد. اتفاقا «مستقلین» از همه سیاسیتر هستند. در پارلمان خودمان هم همینطور است. سیاستمداری مانند علی لاریجانی را مقایسه کنید با عارف که مبتنی بر اخلاق ظاهر میشوند! آقای لاریجانی مبتنی بر سیاست عمل میکند و آقای حاجیبابایی مبتنی بر نگاههای اجتماعی. لذا باید حواسمان به این دوره پسااصلاحطلبی و پسااصولگرایی باشد و تلاش کنیم این آب را به آسیاب جمهوری اسلامی نبریم.
اتفاقا میخواهم سوال بعدی را در همین زمینه، اما درباره شخص خودتان و عملکرد سیاسی خودتان بپرسم.
(باخنده) من که در آینده به درد شما نمیخورم...
یعنی دیگر کاندیدا نمیشوید؟
راستش را بخواهید، نه!
وضعیتی که به آن اشاره کردید، متاسفانه باعث نوعی تذبذب در سیاسیون شده است. مثلا طیفی از سیاسیون زمانی از آقای احمدینژاد دفاع میکردند و حالا به او میتازند. حتی خود احمدینژاد هم تغییر کرده است. امروز میبینیم علی لاریجانی به شدت از اصولگرایان طعنه میشنود اما همین فرد، زمانی نماد اصولگرایی بوده و محل انتقاد اصلاحطلبان.
اگر فردی دورهای از احمدینژاد دفاع کرده است، این به معنی این نیست که احمدینژاد چتری بوده است که آنها به زیر آن چتر رفتهاند. خیر! آنها خودشان را از احمدینژاد قویتر میدانستند اما اقدامی تشکیلاتی بود که بگویند نگهبان امشب ما احمدینژاد، علی لاریجانی و محمد خاتمی و ... است. نکته دیگر این است که انسان همواره دچار تغییر است. البته برخی مانند احمدینژاد تغییر ملکوتی میکنند و یک شبه از ناسوت به لاهوت میرسند که دیگر تفسیر آن سخت است. دوستانی هم که امروز جامعه را نیازمند اصلاح عمیقتر میدانند و برای جامعه آزادی بیشتری طلب میکنند، در آغاز کار یک گوشه کار جمهوری اسلامی بودند. عیبی هم ندارد! مهم این است که تغییر افراد کاسبکارانه و بر اساس مقتضای منافع نباشد اما اگر بخواهد فرزند فرصتها باشند، آن دیگر ارزشی ندارد.
ما در این مملکت دچار اشتباههای بسیاری شدهایم و در این زمینه همه مقصریم، حوزه و مجلس و... مقصر است. واقعیت این است که ما فلسفه زیست را متناسب با شأن انقلاب طراحی نکردیم و در مسائل سیاسی-اجتماعی آنقدر غرق شدیم که به تولید علم و اینکه برخورد مخالفان با یکدیگر چطور باشد و مسائلی از این دست نپرداختیم. شما در همین ماجرای افزایش قیمت بنزین دیدید که مخالفان دولت از خدایشان بود که فضا تیره و تار شود، اما به این فکر نمیکردند که در این جریان جمهوری اسلامی است که از دست میرود؛ یا در مواقعی چپیها چنین رقابتی را انجام میدادند؛ متاسفانه باید بگویم که ما رقابت اخلاقی در عرصه سیاست پیش نگرفتهایم.