به گزارش جماران؛ محسن امینزاده ، معاون وزارت امور خارجه در دولت اصلاحات، در یادداشتی در روزنامه سازندگی نوشت:
«به صورت اتفاقی مطلع شدم که آقای عباس سلیمی نمین در نقد مطلبی از آقای دکتر سعید حجاریان درباره جنگ و صلح، در شماره ۴۱۳ روزنامه سازندگی، به عنوان شاهد ادعایشان درباره صلح طلب بودن خودشان و جنگ طلب بودن رقیبان سیاسی، درباره بحث حمله ایران به افغانستان در سال ۱۳۷۷ در واکنش به قتل عام پرسنل کنسولگری ایران در مزار شریف مطلبی نوشته اند که به صورت حیرت آوری وارونه سازی مطلق تاریخ است. با دیدن سمت « مدیر دفتر مطالعات تدوین تاریخ ایران» بیشتر حیرت کردم و به نظرم رسید که باید حتما پاسخی داده شود.
ایشان نوشته اند که: «جناح تندروی دوم خردادی در شورای امنیت ملی کشور در سال ۱۳۷۷ جنگ با طالبان را به تصویب رساند که البته رهبری چنین مصوبه ای را تایید و امضا نکردند.» ایشان در ادامه مطلب خود تشریح کرده اند که نظر رهبری در مخالفت با جنگ را در روزنامه منتشر کرده اند و اینجانب به ایشان اعتراض کرده ام و... .
آقای سلیمی نمین به عنوان عضوی از مجموعه موسسه کیهان، با وجود اشتراک نظرهایشان با افراطیون روزنامه کیهان، در زمره چهره های بسیار افراطی آن جناح تلقی نمی شوند و مخالفت ایشان با به راه انداختن جنگ در آن زمان و ظاهرا مخالفت با نظامی گری و جنگ در زمان حال، فاصله ارزشمندی میان ایشان و ماجراجویان افراطی دولت پنهان ایجاد می کند. به همین دلیل و به دلیل آنکه باور دارم بخش هایی از جزئیات این ماجرا همچنان دارای طبقه بندی است و تشریح آن به مصلحت کشور نیست، تردید کردم که به این اظهارات پاسخ بدهم. اما به هرحال ایشان در سمت تدوین گر تاریخ، درباره تاریخ زنده کشور مطالبی گفته اند که تحریف بدیهات تاریخ خسارت بار ماجراجویی و جنگ طلبی اصولگرایان تندرو و دولت پنهان در سیاست خارجی کشور است. به همین دلیل با حذف بخش هایی از جزئیات سری ماوقع، درباره ماجرا مطالبی را شرح می دهم.
۱- هنگامی که در شهریور ماه سال ۱۳۷۶ در وزارت امور خارجه مسئولیت حوزه آسیا و اقیانوسیه را بر عهده گرفتم، سیاست خارجی کشور واقعا در وضعیت بحرانی بود. تحت تاثیر فضای پیشین وزارت امورخارجه و فشارهای بیرونی، مسئولیت تدبیر امور مربوط به افغانستان به اینجانب واگذار نشد. با استقرار دولت طالبان در افغانستان مناسبات ایران با این جریان خطرناک در بدترین وضعیت بود و ایران تنها با بخشی از مجاهدین افغان جبهه متحد شمال به رهبری مرحوم احمدشاه مسعود که در حال مبارزه با طالبان بودند، روابط خوبی داشت. به خاطر شرایط افغانستان و سلیقه مدیران وقت وزارت خارجه، سهم نظامیان و امنیتی ها در تدبیر امور افغانستان ازجمله امور دیپلماتیک به مراتب بیش از وزارت امورخارجه بود و مدیران وقت وزارت امور خارجه نقشی کمکی و تسهیل کننده و گاه در حد پادو برای حوزه های نظامی و امنیتی ایفا می کردند.
سقوط شهر مزار شریف و قتل عام کارکنان کنسولگری ایران در مزار شریف افغانستان توسط متجاوزان طالبان افغان و القاعده پاکستانی، نقطه پایان تلخ و فاجعه بار این دوره از کنش های ایران در افغانستان بود. ایران در معرض یک تهدید و تحقیر ملی قرار گرفته بود. بدون پاسخ گویی به این جنایت ، خطر زندگی در کنار دولت جنایتکار و ماجراجوی طالبان برای کشور بسیار دشوارتر شده بود. مرزهای شرقی ایران نا امن تر از هر زمان شده بود و قاچاقچیان مواد مخدر و قاچاقچیان انسان بیش از همیشه برای استفاده از فرصت این بحران در جهت منافع خود فعال شده بودند.
پیش از این در فاصله مهر ۱۳۷۶ تا مرداد ۱۳۷۷ ایرانیان متعددی از جمله پرسنل نیروی هوایی سپاه پاسداران که برای یک دوره کوتاه آموزشی به پاکستان اعزام شده بودند و دو تکنسین ایرانی که در حال ساخت پل کلیفتن در شهر کراچی پاکستان بودند، در چند رویداد تروریستی پی در پی در پاکستان توسط تروریست های ناشناخته و به ظاهر عوامل القاعده به قتل رسیده بودند.
آدم ربایی های متعدد و نا امنی های مرزی در شهرهای مرز شرقی کشور بسیار نگران کننده بود. به دنبال جنایت مزار شریف، رانندگان و کمک رانندگان همه کامیون هایی که در مسیر تجارت دو کشور تردد می کردند و در زمان وقوع حادثه مزار شریف در داخل افغانستان بودند، توسط دولت طالبان به گروگان گرفته شده بودند. این وضعیت پر هرج و مرج در مناسبات با نزدیک ترین همسایگان ایران به لحاظ فرهنگی و زبانی، یعنی افغانستان و پاکستان، آنچنان برای من تکان دهنده بود که سخت ترین ماه های عمر کاری خود را در این مدت طی کردم.
با حوادث یکسال اول دولت اصلاحات در کشورهای همسایه و نهایتا با قتل عام پرسنل کنسولگری ایران در مزار شریف در مرداد ماه ۱۳۷۷، پرونده یک دوره بسیار پر حاشیه از فعالیت های ایران در کشورهای همسایه، به طور کامل بسته شد. در این مدت فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران تغییر کرد و سردار سلیمانی مسئولیت این حوزه را بر عهده گرفت. در وزارت امور خارجه نیز مسئولان پیشین بخش افغانستان برکنار شدند و مسئولیت تدبیر امور افغانستان در وزارت امور خارجه نیز به اینجانب واگذار شد. ستاد مدیریت بحران افغانستان در وزارت امور خارجه شکل گرفت و برنامه ریزی های روزانه و گاه لحظه ای برای مدیریت این بحران دنبال شد.
۲- آقای سلیمی نمین مدعی شده اند که عاملان جنایت مزارشریف طالبان نبوده اند، بلکه آمریکا بوده که از طریق سرویس اطلاعات نظامی پاکستان با هدف درگیر کردن ایران با طالبان به این جنایت دست زده است. مبنای ادعای ایشان را نمی دانم اما جمع بندی اطلاعاتی وزارت اطلاعات و نیروی قدس سپاه پاسداران حاکی از آن بود که فرماندهان طالبان و ماموران القاعده اعزامی از پاکستان مشترکا دست به این جنایت زده بودند. این موضوع به دفعات با مقامات پاکستانی نیز مطرح شد و آنان نسبت به یافتن عوامل جنایت ابراز ناتوانی می کردند. مذاکرات من به عنوان فرستاده ویژه ایران در دو مقطع زمانی با آقای نواز شریف، نخست وزیر وقت پاکستان و آقای پرویز مشرف رئیس جمهور وقت پاکستان در سال های بعد، درباره نقش گروه های افراطی پاکستان در ترور ماموران ایرانی و عدم فشار پاکستان به این گروه های پاکستانی و طالبان برای مجازات عاملان این جنایت، تلخ و بی حاصل بود. با توجه به سیاست ایران در این مقطع، فرصت های زیادی به طالبان داده شد که خود را از این جنایت بری کند، اما خشنودی و شوق و شعف طالبان از جنایت مذکور، ابهامی را در رابطه با نقش طالبان باقی نمی گذاشت. متاسفانه مجموعه طالبان، القاعده و سازمان اطلاعات نظامی پاکستان مجموعه به هم تنیده ای بودند که به کمتر از سلطه کامل بر افغانستان رضایت نمی دادند. در سال های بعد مشخص شد که این سازمان اطلاعاتی به صورت مداوم و گسترده اطلاعات جعلی علیه ایران و افغان های مخالف طالبان در میان سرویس های اطلاعاتی غربی از جمله آمریکا پخش می کند.
آمریکایی ها به اعتراف خودشان تنها وقتی توانستند دولت تروریستی طالبان و القاعده را در افغانستان ساقط کنند که از اطلاعات جعلی پاکستانی ها فاصله گرفتند و به اطلاعات مخالفان طالبان و القاعده اعتماد کردند. آنان حتی سال ها بعد عملیات کشتن بن لادن را که در منطقه نظامی پاکستان پنهان شده بود، در بی خبری کامل سرویس های اطلاعاتی پاکستان و غافلگیری کامل آنها به نتیجه رساندند. درعین حال نگرانی آقای سلیمی نمین در مورد احتمال تلاش کشورهای دیگر برای کشاندن ناخواسته ایران به درگیری نظامی و جنگ و ماجراجویی، موضوعی است که در این زمینه نیز حساب ایشان را از ماجراجویان دولت پنهان متمایز می کند. مسلما کشورهای رقیب ایران در منطقه، ازجمله کشورهای تامین کننده هزینه های صدام در جنگ با ایران، با اشتیاق علاقه مند بودند که ایران با طالبان درگیر شود و یک جنگ فرسایشی بی سرانجام ایران را کاملا به خود مشغول کند و آماده بودند که سخاوتمندانه هزینه های چنین جنگی را به طالبان و متحدانش پرداخت کنند. متاسفانه اصولگرایان تندرو مشتاق حمله ایران به افغانستان هیچ توجهی به این جنبه نداشتند.
۳ - بی تردید اقدام طالبان و القاعده در قتل عام پرسنل کنسولگری ایران تنها قتل ۱۲ نفر ایرانی نبود. توهین بزرگی از سوی دولت تروریست حاکم در کشور همسایه نسبت به ملت ایران بود و عدم مجازات مرتکبان این جنایت می توانست برای همیشه یک تحقیر ملی برای ایران باشد. وظیفه جمهوری اسلامی ایران برخورد مقتدرانه و قاطع با دولت تروریست طالبان بود. به دنبال جنایت مزارشریف زبان تبلیغاتی طالبان هم تغییر کرده بود. با شور و شعف ایران را تهدید می کردند و حتی گاه به خاطره تاریخی حمله اشرف افغان به ایران اشاره می کردند. به نظر می رسید که این فضا مایه خشنودی همسایگان دیگری هم شده است. مقامات عالی سیاسی و امنیتی عربستان سعودی و امارات ارتباط فعالی با مقامات طالبان به خصوص از طریق پاکستان داشتند و تدریجا بخش هایی از این ارتباط ها را علنی می کردند. کمک های سخاوتمندانه مالی آنان نیز کمک مهمی به طالبان در افغانستان و گروه ها و مقامات حامی طالبان در پاکستان بود. از سوی دیگر وضعیت بسیار نا امن شرق کشور اقتضا می کرد که حضور نظامی ایران در مرزهای شرقی گسترش یابد. با تصویب شورای عالی امنیت ملی استقرار نیروهای مسلح کشور متشکل از ارتش و سپاه در مرزهای شرقی به ویژه مرز افغانستان به تصویب رسید و با احتمال ضرورت انجام عملیات تهاجمی، نیروها با آرایش آفندی به منطقه اعزام و تدریجا مستقر شدند. این اقدام ضمن آنکه نمایش اقتدار ملی و قدرت نظامی ایران بود، وضع امنیتی از هم پاشیده مرزهای شرقی را سامان می بخشید. اما تندروهای اصولگرا به مسلح کردن بی سابقه مرزهای شرقی کشور قانع نبودند. کنش های یک ساله آنان در دولت خاتمی، آکنده از ماجراجویی ها و اقدامات نادرست در حوزه سیاست خارجی بود که شرح کامل آن قابل نشر نیست. در مورد چگونگی مجازات تروریست های طالبان و القاعده نیز، جریان بسیار فعالی از اصولگرایان، شدیدا مدافع حمله به افغانستان و اشغال شهر هرات بودند. از سوی آنان تفاسیر تاریخی برای چنین اقدامی ابراز می شد و شرایط بحرانی ایجاد شده را فرصتی تاریخی برای ایران تلقی می کردند تا خسارت تاریخی جدا شدن هرات از ایران را جبران کند. اتاق جنگ آنان به طراحی عملیات نظامی مشغول شد و آنان هماهنگی های گسترده ای را با نیروهای جبهه متحد شمال و فرمانده احمد شاه مسعود آغاز کردند تا زمینه همکاری با آنان برای حمله به شرق افغانستان را فراهم کنند.
به جزئیات بیشتر این تلاش ها نیز نمی پردازم. یکی از آنها که در راس مشوقان حمله بود و من در طول دولت اصلاحات از ایشان به عنوان « وزیر جنگ» یاد می کردم، واقعا معتقد به عملیات تمام و کمال برای اشغال بخش غربی کشور افغانستان بود. و وقتی که خطرات جنگ در باتلاق افغانستان مطرح می شد و از خطرات بدل شدن این جنگ به یک جنگ مذهبی میان مسلمانان و استقبال رقیبان ایران در منطقه از این جنگ سخن به میان می آمد، ایشان جنبه انقلابی و ارزشی نظریه اش را مورد تاکید قرار می داد. ایشان ظاهرا در زمره تندروهایی بود که معتقد بودند در شرایط بحران، دولت اصلاحات قادر به اداره کشور نیست و زمین گیر می شود و صحنه را واگذار خواهد کرد و ظاهرا با همین نگاه حمله به افغانستان را یک فرصت چند منظوره تلقی می کردند و به سقوط دولت خاتمی در میانه بحران حمله به افغانستان امید بسته بودند. این جریان فکری نه تنها در رابطه با حمله به افغانستان که بروز بیشتری پیدا کرد، بلکه در سال های بعد یعنی در تمامی هشت سال دولت خاتمی، به تخریب دولت خاتمی می اندیشیدند و از شکل گیری و ایجاد هرگونه بحران و مشکلی برای دولت استقبال می کردند. قتل های زنجیره ای و حوادث پی در پی آن دوره همه در چنین چارچوبی قابل درک بود. البته امروز « وزیر جنگ » آن دوره، اصولگرای میانه رو محسوب می شوند و دارای مواضع سنجیده ای در مسائل خارجی و در مخالفت با جنگ و ماجراجویی هستند و از گفت وگو و مذاکره با جامعه جهانی حمایت می کنند که طبعا تحولات فکری مثبت و قابل احترامی است.
۴ - بحث های پر دامنه چگونگی مواجهه با بحران افغانستان به مهمترین موضوع شورای عالی امنیت ملی، دولت، نظامیان و وزارت امور خارجه بدل شده بود. مواضع وزارت امور خارجه که مورد حمایت بخش بزرگی از نظامیان نیز بود نهایتا غالب شد و رهبری با تاکید بر اینکه گوشمالی و مجازات جنایتکاران ضروری است، تصریح کردند که نیروهای مسلح کشور نباید وارد باتلاق افغانستان شوند. طبعا فضا آنقدر در جناح اصولگرا، تند و رادیکال بود که تنها مخالفت رهبری با ورود نیروهای مسلح ایران به داخل افغانستان مانع اقدامات بعدی آنان شد. در قبال منتفی شدن حمله به داخل افغانستان مسئولیت وزارت امور خارجه دو چندان شد و ما موظف شدیم و تقبل کردیم که با حداکثر توان از همه ابزار دیپلماتیک برای تامین عزت ملی و منافع ملی کشور استفاده کنیم و در مذاکرات از پشتوانه حضور قدرتمندانه هزاران نیروی نظامی ایران و مسلح شدن بی سابقه مرزهای شرقی بهره بگیریم و با تکیه بر قدرت ملی ایران، با جامعه جهانی برای جلب همکاری آنان در جهت مجازات عاملان این جنایت گفت وگو کنیم. بدیهی بود که در این مقطع، تصمیم نهایی رهبری در مورد عدم حمله نظامی به افغانستان نباید منتشر می شد. حضور قدرتمند نظامیان ایران در مرز، نمایشی از عزم مقتدرانه دفاع از عزت و منزلت ایران و ملت ایران بود و باید تداوم می یافت. حضور آفندی نظامیان، بیش از همه پاکستان و افغانستان را از عواقب تداوم این وضعیت نگران کرد. زبان تهدید طالبان کوتاه شد. رانندگان ایرانی به گروگان گرفته شده آزاد شدند. طالبان به همکاری برای تحویل جنازه پرسنل کنسولگری تن داد. با کمک صلیب سرخ بین المللی جنازه ها در وضعیتی فجیع شناسایی و تحویل گرفته شده و به ایران منتقل شد. فعالیت های تروریستی و آدم ربایی ها در شهرهای مرز متوقف شد و نگرانی فزاینده ساکنان مناطق مرزی فروکش کرد.
در این شرایط تقریبا همه کشورهای جهان با ایران علیه طالبان همصدا شدند و همه مخالفان و موافقان ایران از جمله همه اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل از ایران حمایت کردند. اجلاس های بین المللی تشکیل شد و از جمله وزرای خارجه ۶ +۲ متشکل از وزرای خارجه ۶ کشور همسایه افغانستان و روسیه و آمریکا اجلاس فوق العاده تشکیل دادند و جنایت طالبان را محکوم کردند. دکتر خرازی وزیر خارجه و اینجانب در مذاکرات خود از جمله با مقامات عالی پاکستان، فضای سنگین آماده باش در ایران را تشریح می کردیم و ضرورت اقدامی از سوی رژیم طالبان برای جلوگیری از وقوع درگیری نظامی مطرح می شد. مترصد بودیم که رژیم طالبان، به عذرخواهی رسمی و مجازات عوامل این جنایت تن بدهد. ارزیابی وزارت امور خارجه این بود که تحقق این خواسته ها ضروری و ممکن است و حداقل امتیازی است که با نمایش عظیم و بسیار پرهزینه نیروهای مسلح کشور در شرق کشور، باید محقق شود.
۵ - اقدام آقای سلیمی نمین در انتشار خبر مخالفت رهبری با حمله نظامی به افغانستان همه تمهیدات نیمه تمام ما را نقش بر آب کرد. مخالفت صریح رهبری، هفته ها پیش از انتشار این خبر تکلیف همه را روشن کرده بود و خیال ما در وزارت امور خارجه از هرگونه احتمال ماجراجویی راحت شده بود. اما بدیهی بود که برای تامین پایدار امنیت ملی ایران و توقف همیشگی ارتکاب چنین جنایتی علیه ملت ایران، باید مرتکبان این جنایت علیه نمایندگان ایران در افغانستان به سختی مجازات می شدند و وزارت امور خارجه مصمم بود که به ویژه از طریق کشورهای موثر، رژیم طالبان را که نگران جنگ بود به عذرخواهی و مجازات عاملان جنایت وادار کند. با انتشار این خبر ادامه چنین تلاشی ناممکن شد.
انتشار خبر آقای سلیمی نمین بازتابی بسیار گسترده و فوری در رسانه های جهان داشت و با سرعتی باور نکردنی، به کلی نگرانی نسبت به خطر بروز جنگ میان ایران و افغانستان در سطح بین المللی را منتفی کرد و عملا باعث شد که طالبان زیر بار هیچ خواسته ای برای مجازات عاملان جنایت نرود. با آقای سلیمی نمین تماس گرفتم تا از علت این اقدام نابهنگام ایشان مطلع شوم. نمی دانستم که ایشان دستوری برای نشر خبر داشته یا خود تصمیم به این اقدام گرفته است. در گفت وگوی با ایشان مشخص بود که ایشان هیچ درکی از نتایج کار خود ندارد. به نظر می رسد که ایشان دچار این نگرانی شده بود که صلح طلبی به حساب اصلاح طلبان گذاشته شود و جنگ طلبی اصولگرایان برجسته باقی بماند و شاید برای مصون نگاه داشتن نظام از چنین فضایی دست به این اقدام زده بود. بی اطلاعی آقای سلیمی نمین از ماجرا و پیامدهای کارش، امکان گفت وگوی بیشتر با ایشان را هم منتفی کرد. نه امکان تشریح جزئیات تصمیمات سری اتخاذ شده برای ایشان وجود داشت و نه راهی برای جبران اقدام ایشان. خوشبختانه تحولات بعدی زمینه هایی برای برخورد با تروریسم طالبان و القاعده فراهم کرد که اهمیت اشتباه آقای سلیمی نمین را کاهش داد و این موضوع به فراموشی سپرده شد. اما به هرحال در آن مقطع زمانی، عملا بخشی از نتایج مورد انتظار از نمایش مقتدرانه نظامیان ایران در مرزهای افغانستان محقق نشد و برخورد با طالبان در این مرحله به محکومیت های بین المللی علیه طالبان محدود ماند و مجازات عاملان جنایت به تاخیر افتاد و نهایتا سه سال بعد در موقعیتی بسیار متفاوت، شرایط مجازات رژیم طالبان فراهم شد. اما دو نکته قابل توجه دیگر نیز در اظهارات اخیر آقای سلیمی نمین وجود دارد. ایشان به صورت ضمنی تایید کرده که دستوری برای انتشار این خبر نداشته و حتی احتمال واکنشی از سوی دفتر رهبری را هم می داده است. نکته حیرت آور هم اینکه ظاهرا ایشان هنوز هم پس از ۲۱ سال نمی داند که مشکل کارش چه بوده و چرا به او بابت انتشار این خبر اعتراض شده است.
در سه سال بعد از جنایت مزار شریف، استراتژی وزارت امور خارجه و شورای عالی امنیت ملی بر دو اصل استوار بود. عدم درگیری نظامی ایران با طالبان و آمادگی برای مجازات طالبان و کمک به ملت افغانستان بر خلاصی از دست رژیم تروریست طالبان در شرایط مقتضی. مدیریت این وضعیت آسان نبود و نظامیان تندرو آمادگی نداشتند که این رویه را به طور کامل رعایت کنند. نهایتا با تصمیم آمریکا برای حمله به افغانستان در سال ۱۳۸۰ شرایط مورد انتظار ایران فراهم شد. ایران که به رغم مخالفت جدی با حمله آمریکا به افغانستان قادر به جلوگیری از آن نبود، تصمیم گرفت که در شرایط بحرانی ناشی از حمله آمریکا، با کمترین هزینه برای مردم افغانستان و مردم منطقه، راه پیروزی نمایندگان مردم افغانستان را بر تروریست های طالبان و القاعده هموار نماید.
وزارت امور خارجه مدیریت کمک به آینده افغانستان بدون طالبان، را به دست گرفت و در حرکتی پیوسته و هماهنگ میان وزارت امور خارجه و سپاه پاسداران و مقامات امنیتی کشور، ایران بدون هیچ تلفات انسانی نقش کلیدی خود را در آینده افغانستان بعد از حمله آمریکا ایفا کرد. آینده ای که بدون مدیریت دیپلماتیک ایران متکی بر توان راهبردی و اطلاعاتی نظامیان و ماموران اطلاعاتی، قابل تحقق نبود و می توانست افغانستان و به تبع آن امنیت ملی ایران را گرفتار یک جنگ فرسایشی پرهزینه و پر خطر چندین ساله کند. شیوه عمل جمهوری اسلامی ایران در رابطه با طالبان و القاعده و افغانستان الگوی بدیعی برای تامین امنیت ملی ایران به نمایش گذاشت. درحالیکه از سوی نظامیان ایران حتی یک گلوله شلیک نشد، ایران با اقتدار جنایتکاران حاکم در کابل را به سختی مجازات کرد و نقشی نجات بخش برای رهایی ملت افغانستان از وضعیت دردناک دوران حاکمیت طالبان ایفا کرد. در حالی که نظامیان ایران هرگز وارد خاک افغانستان نشدند، اما توان راهبردی و اطلاعاتی نظامیان ایران تاثیری اساسی در تحولات افغانستان داشت. اقدامات ایران منظومه سازگاری از همکاری نظامیان و مقامات اطلاعاتی و امنیتی از جمله نیروی قدس سپاه پاسداران با وزارت امور خارجه در جهت تحقق اقتدار ملی و امنیت ملی کشور بود. تصور می شد که این همکاری شفاف و موثر برای همیشه دو گانه دیپلماسی و ماجراجویی نظامیان را از میان بردارد و مدیریت دیپلماتیک موفق این دوره، الگوی همکاری های خردمندانه همیشگی نظامیان و امنیتی ها با وزارت امور خارجه باشد. انتظار می رفت که موقعیت هنجار و ارتقاء یافته مدیریت دیپلماتیک تحولات و اقدامات خارجی جمهوری اسلامی ایران در این دوره، برای همیشه نهادها را به جایگاه متعارف خود بازگرداند. اما متاسفانه چنین نشد. در دولت احمدی نژاد همه این سامانه فروپاشید.»
***
به گزارش جماران؛ عباس سلیمی نمین در یادداشت خود در روزنامه سازندگی نوشته بود:
جناب آقای سعید حجاریان
با سلام؛
مکتوب اخیر شما تحت عنوان «مقاومت برابر ترامپ» را هر چند با انگیزه پررنگ انتخاباتی یافتم، اما از آن جا که می تواند زمینه تأمل در تجربیات تاریخی مبارزات ملت عزیزمان را فراهم آورد مبنای بحثی دو سویه قرار می دهم. امیدوارم متقابلاً به چنین دعوتی لبیک گفته شود.
۱
ملت ایران نه به دلیل لحاظ کردن «فضای جهانی» و «رویکرد های موجود»، بلکه متأثر از آموزه های دینی و اخلاقی خود همواره صلح طلب بوده و خواهد بود، هرچند که جنایات مستشاران امریکایی و اسرائیلی را در دوران پهلوی دوم در قبال مردان و زنان این دیار هرگز فراموش نخواهد کرد. این شبکه مستشاری ره آورد مشت آهنین، با تسلط بر همه شئون این ملت، از هیچ ضدیتی همچون غارت ثروت، نقض حاکمیت ملی و تمامیت ارضی و...فرو گذار نکرد؛ فاجعه آمیزتر آن که برای حفظ چنین شرایطی از طریق سازمان مخوف«ساواک»، استقلال طلبان و آزادی خواهان را به بدترین وجهی قلع وقمع می کرد، اما این ملت بعد از پیروزی بر استبداد و سلطه در کمال آرامش به این جنایت پیشگان فرصت خروج داد. حتی شخصیتی چون آیت الله بهشتی در محل تجمع آنها در هتل آزادی برای انتقال به فرودگاه حضور یافت تا این مستشاران در امنیت کامل ترک این دیار کنند. تاریخ، این میزان بخشش برای برقراری صلح دریک انقلاب مردمی را کمتر به خود دیده است. پاسخ واشنگتن به چنین مروت و آزادگی چه بود؟ اقدام به کودتاهای متعدد و البته ناموفق، تحریک همسایگان به جنگ با ایران با هدف تجزیه مناطق نفت خیز و...
۲
البته این ملت صلح طلب دارای آرمان هایی است که آن را نیز از آموزه های دینی خود کسب کرده است؛ بر همین اساس در چهار دهه گذشته برابر زیاده خواهی های امریکا برای احیای مجدد شرایط دوران پهلوی ها به شدت مقاومت کرده است؛ به عبارتی، نه سازش و تسلیم را می پذیرد و نه جنگ طلب است؛ البته تقویت توان دفاعی با هدف بازدارندگی سلطه طلبان نژادپرست از مرعوب سازی با استفاده از ابزارهای سرکوب مقوله دیگری است. با چنین راهبردی، ملت ایران روز به روز قدرتمندتر و بی میل به جنگ یا مصالحه با نیروهای شیطانی ای شده که ترامپ نمادی از آن است. حتی در مورد برچیده شدن پایگاه نژادپرستان صهیونیست در فلسطین اشغالی راهکار رجوع به آرای صاحبان این سرزمین ارائه شده است تا همه فلسطینیان مسیحی، یهودی و مسلمان فرصت یابند نظام سیاسی خود را تعیین کنند؛ البته در این صورت به طور قطع رژیم جعلی اسرائیل به عنوان پایگاه نژادپرستان محو خواهد شد.
۳
بر خلاف تعریف شما از «مقاومت» که به نوعی رقابت های سیاسی درون ساختاری در امریکا را نیز در این قالب ارائه می دهید، مقاومت ریشه در دشمن شناسی دارد. انقلاب اسلامی اگر از ابتدای دهه ۴۰ در مسیر تبیین دقیق قدرت اصلی تهدیدکننده استقلال ایران قرار نمی گرفت هرگز نمی توانست امریکا را دو دهه بعد با راهبرد مقاومت از ایران براند. باز برخلاف نظر شما، مقاومت برابر یک ذهنیت شکل نمی گیرد: «قدرت ها... قادر نیستند بازی سیاست را آن گونه که در ذهن می پرورانند مدیریت کنند؛ در همین جاست که مؤلفه ای به نام مقاومت وارد می شود.»(روزنامه سازندگی، ۶تیر ۹۸،ص۲) از قضا مقاومت از روی شناخت برابر امریکا بعداز کودتای ۲۸ مرداد هنگامی شکل گرفت که حتی یک دهه بعد از این سرکوب با مشت آهنین، واشنگتن توانست انگلیس را با همه امکانات و تجربیاتش به پذیرش سروری خود در ایران وادارد. ازاین مقطع توانستیم دشمن اصلی را به اقشار مختلف جامعه معرفی کنیم و به تدریج مقاومت را حول تهدید بالفعل شکل دهیم؛ بنابراین بدون شناخت قدرت شیطانی مسلط، مقاومت نمی توانست معنا پیدا کند.
۴
در تاریخ مبارزات ملت ایران علیه استبداد و سلطه بیگانه (که هم در دوره پهلوی اول و هم پهلوی دوم از طریق کودتا حاصل آمده بود) دو خطر داخلی، مقاومت مردان و زنان این دیار را تهدید می کرد؛ اول نگاه برخی نخبگان که قدرت ویرانگر سلطه گران را از طریق مقاومت مردمی صرفاً به صورت محدود قابل اصلاح می دیدند و نه نفی آن؛ لذا با اعتقاد به این که با تعامل می توانند سلطه گران را به عقلانیت و کاستن از اتکای به استبداد پهلوی ترغیب کنند در مسیر نوعی مصالحه قرار می گرفتند.
دوم جریاناتی که موجودیت خود را با اعلان جنگ مستقیم به امریکا اعلام می کردند. قطعاً این رویکرد با توجه به توان نظامی قدرت سلطه گر و استبداد وابسته به آن، پای قدرت های شیطانی بالقوه را در ایران باز می کرد و می توانست آنان را به تهدیدی بالفعل مبدل سازد؛ زیرا اصولاً بدون اتکا به قدرت های رقیب آمریکا، مبارزه مسلحانه با سلطه واشنگتن در ایران ممکن نبود. پر واضح است که این دو طیف هر چند متضاد هم می نمودند، اما در واقع امر هیچ یک اعتقادی به راهبرد مقاومت که اتکای آن به توان ملی بود، نداشتند.
۵
در مورد «گفت وگوی تمدن ها » به گونه ای سخن گفته شده که گویا نژادپرستان حاکم بر جهان شأنی برای ملت های غیر غربی قائلند. آنان در این چارچوب نیز به دنبال ترویج برتری نژادی خویش اند. طرح این موضوع که جدید هم نبود، صرفاً در تقویت روابط بین ملت ها معنا می یافت و هیچ گونه تهدیدی را هم برطرف نساخت، کما این که در سفر آقای خاتمی به فرانسه، کاخ الیزه اجازه داد گروه های تروریستی، روبروی محل اقامت ایشان تجمع کنند و بدترین شعارها را سر دهند. حال از تعاملات تحقیرآمیز« گفت وگوهای انتقادی» که نوعی تسلیم برابر ادعای برتری آنان برای اصلاح؟! ما بودبگذریم.
۶
خوشبختانه پذیرفته اید که برابر ترامپ و زیاده طلبی وی می بایست مقاومت کرد، اما بلافاصله در این رویکرد نیز نگاه منفعت طلبانه موج می زند: «ابر مقاومت» ما در شرایط کنونی از معبر «صلح»، «اصلاح» و« بازگشت به مردم» می گذرد، اما عجالتاً در شرایط کنونی باید اصلاحات را به صلح ترجمه کرد؛ چرا که با این کار، ایران، دموکراسی و اصلاح طلبی اصیل توأمان محفوظ می مانند. کارگزار این راهبرد، نیروی مقاومت صلح طلبی است که از عناصر مستقل خارج از دولت تشکیل شده است و می دانیم که لازم است بخشی از این نیرو درون کشور و بخشی دیگر خارج از کشور باشند. کار ویژه اصلی این نیرو در گام اول ممانعت از بروز جنگ است.» (همان) در این زمینه باید گفت حتی اگر بپذیریم در شرایط کنونی کشور در آستانه جنگ قرار گرفته است، هیچ یک از دلسوزان مطلع، به نیروهای نزدیک به شما برای رفع این تهدید اعتماد نخواهند کرد. متأسفانه با هدف بهره برداری سیاسی و خارج ساختن نیروهای تندرو اصلاحات از انزوا - چه در داخل و چه در خارج- گزینه جنگ که گاهی دشمن برای شکستن مقاومت ملت ایران به رخ می کشد را عامدانه جدی می گیرید، والا در شرایط کنونی حتی بخش اقتصاد که به سرعت حتی از رجز خوانی ها متأثر می شود پیام دیگری را به ما منعکس می سازد. اما فرض کنیم ترساندن مردم از جنگ مبتنی بر قراین و شواهد واقعی باشد. چگونه می توان پرچم امنیت بخشی به جامعه را به دوستان شما بسپارند که گاه برابر گردن کشی های آمریکا مردم را به ذلت دعوت کرده و گاه بر طبل جنگ کوبیده اند. البته در این فراز با شما موافقم که باید برای تقویت مقاومت به توده های مردم که بار اصلی این ایستادگی را بر دوش می کشند توجه بیشتری شود. هرچند این ملت دفاع از کرامت خود را در چهار دهه گذشته هرگز در گرو میزان توجه تصمیم سازان قرار نداده است، اما کسانی که می توانستند به لحاظ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... قدمی برای این افتخارآفرینان بردارند و برنمی دارند، در برابر این عظمت سرافکنده خواهند شد.
۷
آقای حجاریان! شما در این مطلب به گونه ای سخن رانده اید که گویا در چند دوره ای که دوستان شما سکان دار امور اجرایی و تقنینی بوده اند، کارنامه قابل قبولی از نیروهای تندروی این جریان بر جای مانده است. متأسفانه باید گفت یا ذلت تجویز شده است یا جنگ و هرگز صلح در سایه مقاومت مورد توجه قرار نگرفته است. یادآوری این واقعیت به شما شاید ضرورت نداشته باشد که « صلح در سایه مقاومت» ضمن افزایش هزینه زورگویان، هزینه ملت ها را برای نیل به حقوق تضییع شده شان به شدت کاهش می دهد و این پیام را به زیاده خواهان منعکس می سازد که این گونه نیست که ظلمی صورت گیرد و سودی به ناحق عاید آید و عواقب آن به سهولت قابل مهار باشد، بلکه این مقاومت ملت ها ست که در نهایت تعیین کننده خواهد بود. متأسفانه شما همان گونه که در ابتدای مطلب اذعان داشته اید، متأثر از « فضای حاکم» عمل می کنید. به اطراف خود بنگرید! زمانی که چپ گرایی بر فضای سیاسی کشور حاکم بود، دوستان تان پیشقراول مبارزه با امپریالیسم آمریکا و همزمان با فروپاشی بلوک سوسیالیسم و شکل گیری دورنمای جهان تک قطبی با محوریت آمریکا مجذوب لیبرالیسم جهان سرمایه داری شدند؛ نوسانات که به سهولت محوشدنی نیست و نمی تواند مبنای اعتماد قرار گیرد!
۸
برای روشن شدن این واقعیت که چه کسانی می توانستند جنگ و ذلت را به عنوان دو تهدید جدی صلح در سایه مقاومت برای ملت ایران به ارمغان آورند، ناگزیر از ذکر مصادیقی خواهم بود. در جریان مسلط شدن طالبان بر افغانستان عواملی به کنسولگری ایران در مزارشریف وارد شدند و دیپلمات های ایرانی را به شهادت رساندند. با وجود آنکه ماهیت عاملان این جنایت در بدو امر در هاله ای از ابهام قرار داشت، جناح تندرو دوم خردادی در شورای امنیت ملی کشور جنگ با طالبان را به تصویب رساند ( که البته رهبری چنین مصوبه ای را تأیید و امضا نکردند). آنچه صاحب این قلم در ابتدای مدیریت بر مؤسسه تهران تایمز و مدیر مسئولی روزنامه انگلیسی زبان آن، شاهد بودم بازتاب عدم موافقت رهبری با این مصوبه بود. آیت الله خامنه ای در این ایام برای نشستی صمیمانه با دانشجویان به دانشگاه تربیت مدرس رفتند. ایشان در پاسخ به سؤال دانشجویی که از کشیده شدن ایران به سوی جنگ به شدت ابراز نگرانی می کرد، به صراحت اعلام کردند: «نگران نباشید! من نخواهم گذاشت جنگی صورت گیرد.» بنده به دلیل حضور در این جلسه این موضع صریح رهبری را در روزنامه تهران تایمز منعکس کردم. فردای آن روز آقای محسن امین زاده-معاون وقت وزارت خارجه و از اعضای برجسته حزب مشارکت- طی تماس تلفنی با پرخاش و عصبانیت خواهان تکذیب خبر از سوی خود روزنامه شد. پاسخم این بود: چگونه می توانم خبری را که خود شاهد آن بوده ام، تکذیب کنم؟ لذا گفته شد اگر وزارت خارجه رسماً تکذیب کند درج خواهد شد. در نهایت، با بازتاب وسیع خبر تهران تایمز در رسانه های جهان و عدم اعتراض بیت رهبری به انعکاس موضع آیت الله خامنه ای بعد از دو روز آقای امین زاده از اصرار خود دست برداشت؛ بدین ترتیب برنامه ها برای درگیر کردن ایران با افغانستان تحت سلطه طالبان، با موضع علنی رهبری برابر مصوبه شورای عالی امنیت ملی نقش بر آب شد. البته بعدها مشخص شد که آفرینندگان جنایت در کنسولگری ایران هیچ ارتباطی با طالبان نداشتند و برنامه درگیر کردن ایران با طالبان توسط آمریکایی ها طراحی و از طریق اطلاعات ارتش پاکستان عملیاتی شده بود. با ذکر این روایت هرگز نمی خواهم اشاره ای به ارتباطات مثلث گونه داشته باشم، بلکه دست کم شتاب زدگی و نداشتن عمق بینش سیاسی در این ماجرا کامل روشن و آشکار است. آیا بازیچه آمریکا شدن ذلت نیست؟»