«بازداشتگاه اوین» به دلیل شرایط متفاوتی که با دیگر زندان‎های کشور دارد، به «هتل اوین» هم مشهور شده است. چرایی به‌کارگیری این اصطلاح را بیشتر به برخورد بهتر و مناسب‎تر بازجوها و مسئولان زندان نسبت می‎دهند؛ اما وقتی پای بندهای مالی این بازداشتگاه به میان می‎آید، این اصطلاح کاملا معنای واقعی به خود می‎گیرد.

به گزارش جماران، شرق نوشت: رضا به اتهام تحصیل نامشروع در زندان به سر می‎برد. هنوز اتهامش اثبات نشده؛ اما چون دستش به دهانش می‎رسد، هم‎اتاقی‎هایی مثل خودش دارد. او هم‎اتاقی «ح.ب.د» بود و خاطرات زیادی از او برای گفتن دارد. از او می‎پرسم وضعیت بند مالی چگونه است؟ آنجا را این‌گونه توصیف می‎کند: «بندی که من در آن بودم، یک راهروی دراز به نام کریدور داشته که سه سالن دارد. وارد هر سالن که می‌شوید، 10، 12 اتاق دارد که هر اتاق 30 متر تا 60، 70 متر است. اتاق در ندارد، یک پرده دارد که باید کنار باشد تا افسرنگهبان بتواند موقع عبور داخل اتاق را ببیند. دورتادور تخت است، یخچال و تلویزیون هم دارد».
پای حرف‎هایش می‎نشینم. ادامه می‎دهد: «آنجا زندانی‌ها خرج زندان و خرج یکدیگر را می‌دهند. من دو باری که زندان بودم، خرج یک اتاق را می‎دادم. در زندان هفته‌ای یک ‎بار میوه، نان صنعتی، سبزی، بستنی و لبنیات می‌آید. هر اتاق جداگانه برای خودش خرید می‌کند. هر اتاق «مسئول اتاق» و «شهردار» دارد. وظیفه شهردار این است که کارهای خدماتی اتاق را انجام بدهد و مسئولیت اتفاقاتی که در اتاق می‌افتد هم با مسئول اتاق است. معمولا فرد باسابقه را مسئول اتاق می‌کنند».
می‎خندد و به طعنه می‎گوید: «زندان تنها جایی است که سابقه زندانی ارزش دارد و هرچه باسابقه‌تر باشید، سمت بالاتری می‎گیرید».
‌ وکیل‎بند در زندان کیست؟
انگار دارد اعضای یک خانواده را تشریح می‎کند: «هر سالن یک «وکیل‌بند» دارد. یکی از زندانی‌ها را مسئول سالن می‌کنند و هر زندانی جدید که می‌آید این فرد تعیین می‌کند کدام اتاق برود و باید جوابگوی اتفاقات باشد. به‌نوعی وکیل‌بند نماینده رئیس زندان است و اتفاقات را گزارش می‌دهد. وکیل‌بند خط تلفن اختصاصی دارد و هر هفته می‎تواند ملاقاتی داشته باشد و دیگران هر دو هفته یک‎بار».
رضا می‎گوید: «اوین جای تر و تمیزی است چون هر روز سه نوبت تمیز می‎شود. شب‌ها جیره صبحانه را می‌دهند و صبح زود، نان می‌دهند. مسئول اتاق باید این موارد را مدیریت کند مثلا نان را تقسیم کند هر کسی دو نان لواش دارد و بیشتر از این را باید از فروشگاه بخرد».
این سؤال در ذهنم می‎پیچد که زندانی‎های مالی چطور در زندان می‎توانند هر چه را که می‎خواهند، تهیه کنند، چرا سازمان زندان‎ها این امکان را به متهمانی می‎دهد که دانه‎درشت‎هایشان، حقی را بیرون از زندان ناحق کرده‎اند، اما باز هم به این می‎رسم که «هر چه بیشتر پول بدهی بیشتر آش می‎خوری».
با این حال، آن‌که جای یکی از همین متهمان تقریبا دانه‎درشت نشسته، دیدگاه دیگری دارد: «زندانی مالی اصولا امکان ویژه را از زندانیان می‌گیرد نه از زندان. برخی از زندانیان هستند که برای زندان خرج می‌کنند. من دو بار نزد رئیس زندان رفتم. مثلا به او گفتم من هر هفته ملاقات می‌خواهم،‌ دو نامه به من داد که به مددکاری بروم و دو زندانی مالی با مبلغ کم را آزاد کنم. با مددکاری هماهنگ ‌کردم و چک بانکی را ‌دادم این دو نفر که آزاد می‌شدند، امتیاز هر هفته یک ملاقات را می‎گرفتم».
«زندانی‎هایی که پول بیشتری دارند، حق بیشتری هم در زندان دارند. آنها حتی برای خود سازمان زندان‎ها هم خرج می‎کنند. به متهمان ضعیف‎تر رسیدگی می‎کنند. طبیعی است که امکانات بهتر و بیشتری داشته باشند. مثلا دستشویی زندان خراب می‌شد، یک نفر هزینه را پرداخت می‌کرد و طبیعتا امکاناتی در زندان به دست می‌آورد یا سیستم صوتی خراب می‌شد، به چهار، پنج نفر می‌گفتند نفری فلان مبلغ بدهید. امکانی که ما داریم این است که من به وکیل‌بند می‌گویم این مشکل را حل می‌کنم، ولی اتاقم خلوت باشد مثلا اتاق من از 14 نفر شلوغ‌تر نشود و او هم می‎پذیرد».
‌ اتاق‌ها چندنفره‎اند؟
رضا: «سال قبل در اتاق هفت‌نفره بودم و همان اتاق امسال 17 نفره شده بود. در یک اتاق 30 متری، 15 تخت داشت و بقیه کف‌خواب بودند. سال قبل تخت‌های بالا، انبار بود و کسی روی تخت سوم نبود و موادی را که می‌خریدیم، آنجا می‌گذاشتیم. امسال خبری از انبار نبود و فقط بالای دو تخت، انبار شده بود».
زندان اوین، زندان ‌سیاسی‎ها، امنیتی‌ها و مالی‌ها است. در بخش مالی، زندانی‌های مربوط به مهریه، کلاهبرداری، چک برگشتی، مفسدین اقتصادی و... حضور دارند.
رضا می‌گوید: «در اتاق ما، من، «ح‌ب‌د» که اعدام شد و «اح‌آ» سه نفری خرج اتاق را می‎دادیم. کسی که به اتاق ما می‌آمد، هیچ هزینه‌ای نمی‌کرد. اوایل که خلوت‌تر بود شرط کرده بودیم که سیگاری به اتاق ما نیاید. بعد که شلوغ شد،‌ روزنامه قانون مطلبی نوشت با عنوان «توالت لاکچری در زندان اوین» که آمدند اتاق‌ها را به هم ریختند. به قول خودشان مثلا سه اتاق، لاکچری بود».
‌ سفیر هلند در اتاق لاکچری اوین
رضا: «اتاق ما خلوت و تلویزیون‌مان بزرگ‌تر بود و خیلی هم تر و تمیز بود. ما افرادی را که به اتاقمان می‌آمدند، انتخاب می‌کردیم. افراد شیک و تحصیلکرده بودند. یکی از کسانی‎که به اتاق ما آمد، سفیر ایران در هلند بود. بعد از بازنشستگی در یک شرکت خودروسازی رفته بود و سرش را کلاه گذاشته بودند. در واقع امضاها با او بود و به‌نوعی اتهامش مالی به حساب می‎آمد».
‌چه کسانی خرج اتاق را می‎دهند؟
«افرادی که خرج اتاق را می‌دهند سه دسته هستند. یک عده، فقط سفره پهن می‌کنند و بقیه سر آن سفره می‌نشینند و مخارج با خودشان است. دسته دیگر کسانی (مثل ما) که صفر تا صد مخارج افراد اتاق را تأمین می‌کنند؛ مثل پول غذا، میوه و سیگار و وسایل بهداشتی. حتی ما وقتی لباس برای خودمان می‌بردیم، اضافه می‌بردیم و به بقیه هم می‌دادیم. عده‌ای هم هستند که خرج چند نفر را در اتاق می‌دهند. یعنی یک سفره محدود در اتاق پهن می‌کنند و آن پنج نفر می‌شوند آدم آن فرد. مثلا من صبح که بیدار می‌شدم و می‌رفتم مسواک بزنم، زمانی‎که برمی‌گشتم تختم مرتب بود. ما سه نفر که خرج اتاق را می‌دادیم، تلفن داخل اتاق برای ما بود و بقیه باید برای استفاده از تلفن اجازه می‌گرفتند. همه بیرون از اتاق تماس می‌گرفتند ما سه نفر و حسابدارمان در اتاق زنگ می‌زدیم».
‌ اتاق‎هایی که حسابدار دارند
با لبخندی بر لب، می‎گوید: «ما کارمان اقتصادی است و همه‌جا حساب و کتاب دارد. اتاق‌هایی که مثل اتاق ما یک نفر هزینه‌ها را پرداخت می‌کند، حسابدار هم دارد. هرکسی هم یک کارت دارد. کارت‌ها را به حسابدار می‌دادیم که خرید کند. هرکس وارد زندان می‌شود، یک کارت ‎بانک پاسارگاد می‌گیرد که فقط در زندان قابل استفاده است. هر روز هم می‌توان 120 هزار تومان کارت کشید. به همین دلیل کارت‌ها را جمع می‌کردیم که بتوانیم خرج اتاق را بپردازیم».
‌ 45 میلیون تومان خرج ماهانه یک اتاق VIP
می‎پرسم خرج اتاق‎های لاکچری معمولا چقدر است؟ می‎گوید: «هر ماه حدود 45 میلیون تومان خرج اتاقمان می‎شد. (همه اعداد را به تومان می‎گفت، انگار پول خرد می‎شمرد) البته خرج زندان اصولا زیاد است. مثلا زمانی که گوشت کیلویی 120 تومان بود، ما کیلویی 200 تومان می‌خریدیم. یا شامپو خارجی 45تومانی را 100 تومان می‌خریدیم. مثلا من می‌خواستم مام... بخرم، به جای 90 تومان، 200 تومان می‌خریدم. اقلام دیگر هم به همین صورت».
‌ هر DVD  موسیقی، یک میلیون تومان
به مورد جالبی اشاره می‎کند: «در اتاق ما دی‌وی‌دی هم بود و هر دی‌وی‌دی موسیقی یک میلیون تومان هزینه داشت».
‌ کتاب می‌توانستید سفارش دهید؟
«کتابخانه بزرگی در زندان بود، اما کتاب‌های موردعلاقه من نبود. من شعر دوست داشتم. از بیرون باید درخواست می‌کردیم، به زندان اهدا می‌کردند و از کتابخانه می‌گرفتیم. درواقع یک پروسه دوماهه باید طی می‌شد».
شنیده بودم برخی از این متهمان مالی برای کارهای مالی خود می‎توانند به بیرون از زندان رفت‎وآمد داشته باشند. او که خودش سابقا یک فعال اقتصادی بود، می‎توانست سازوکارش را برایم بگوید. از او پرسیدم.
رضا: «گرفتن مجوز خیلی سخت است. فقط متهمان مالی خیلی بزرگ می‌توانند این مجوز را بگیرند. در دوره‌ای که «ش.ج» در زندان بود، این اتفاق برایش راحت افتاد».
‌ «ب.ز» چطور؟
«با توجه به مسئله خیلی پیچیده امنیتی که دارد نمی‌تواند این کار را بکند».
‌ در اوین ما آفتابه‎دزد هستیم
‌  اما شنیده بودم در دوره‌ای خارج می‌شد...
«من اطلاع ندارم. لااقل از زمانی ‎که حکم اعدام گرفته، بعید است اجازه خروج داشته باشد. من خیلی تلاش کردم این مجوز را بگیرم. البته در زندان اوین ما آفتابه‌دزد هستیم. برای 250 میلیارد اجازه نمی‌دادند من خارج شوم. حتی می‌گفتم با لباس زندان همراه من بیایید که در دفترم چند کار را پیگیری کنم که اجازه نمی‌دادند. «ح.ب.د» هم اجازه خروج نداشت. او 40 میلیارد بدهکار بود نه بیشتر... شش ‎ماه با هم زندانی بودیم. بنده خدا پشت تلفن گریه می‌کرد و به مدیرعامل... می‌گفت حاضرم به جای 40 تومان، 260 تومان بدهم، رضایت بدهید و ملک می‌دهم. می‌گفتند اجازه نداریم. گفته‎اند شمش طلا هم داد، حق ندارید تفاهم کنید. از روزی که این را شنید دیگر کارهایش را پیگیری نکرد... موقع ناهارخوردن از تلویزیون دید که حکمش تأیید شد...».
‌ زندان مالی جای سختی نیست
شهرام یک زندانی مالی دیگر است که با ما سخن می‎گوید. به نظرش گاهی زندان سخت است، اما در کل سخت نیست: «کلا زندان جای سختی نیست. سختی‌اش این است که در قبر هستی. سخت‌بودنش این است که 9 شب تلفن قطع می‌شود و من تا صبح ساعت هشت از فرزندانم اطلاع نداشتم. همسر و فرزندان من به تنهایی به مسافرت رفته بودند و همیشه سعی می‌کردند جوری به خانه برسند که تلفن وصل باشد. یک ‎بار وقتی در جاده بودند، تلفن‌های ما قطع شد. ببینید من تا صبح چه کشیدم. یک ‎جا آزمایشی از فرزند من گرفتند که به اشتباه گفتند هپاتیت دارد. این قضیه ممکن است برای هر کسی پیش بیاید. با منزل که تماس گرفتم همسرم در حال گریه‌کردن بود. ساعت 10 شب دکتر دیگری گفته بود این جواب اشتباه است و شبانه آزمایش گرفتند و من تا صبح فکر می‌کردم فرزندم هپاتیت دارد و حداکثر تا 20سالگی بیشتر زنده نمی‌ماند. این مسائل خیلی بد است. شما باید روزی دو نوبت منتظر شمارش باشید که این حس خیلی بد است. کسانی ‎که بیرون از زندان برای خودشان رفت‌وآمدی داشتند، حالا مجبور بودند شمارش شوند».
با حسرت می‎گوید: «قبل از دستگیری‌ام بین کارمندانم رقابت بود که چه کسی در ماشین را برایم باز کند. باور نمی‌کنید اجازه نمی‌دادند حتی یک دکمه آسانسور را فشار بدهم. صبح که از خانه بیرون می‌آمدم یک نفر پشت در ایستاده بود تا کیف من را بگیرد و پایین ببرد. من سعی می‌کردم ملاقات نگیرم. سری دوم من را ممنوع‌الملاقات کرده بودند و ماهی یک‎ بار اجازه ملاقات داشتم. چون جزء مفسدین اقتصادی بودم. من هم لج کردم و در هفت‎ ماه دو بار ملاقات داشتم. چون خواسته‌ای هم نداشتم برایم مهم نبود. مهم نبود به افسرنگهبان احترام بگذارم یا نه. مثلا زمان شمارش که آمدند با هم در حال خندیدن بودیم، بعد که رد شد گفت کسی که نیشش باز بود دفعه بعد سالن به سالن می‌کنم».
با طمطراق می‎گوید: «تصور کنید چیزی هم نمی‌توانم بگویم. چون ممکن است تو را به سالنی بفرستند که ساس داشته باشد. مجبور هستی سکوت کنی».
‌آیا کسی می‎توانست شب از زندان خارج شود؟ در مورد «ب.ز» این را شنیده بودم...
«اصلا؛ لااقل جایی که ما بودیم این امکان قطعا نبود. من یک شب حاضر بودم یک میلیارد بدهم و در خانه‌ام باشم، اما این اجازه برای هیچ‌کس نیست. کافی است شما یک شب نباشید به سرعت خبردار می‌شوند. اوج امکانی که یک نفر می‌تواند داشته باشد این است که با افسرنگهبان هماهنگ کند و ساعت 10:30 که خاموشی است بتواند تا 11 در کریدور قدم بزند، اما حتی بودن در حیاط زندان هم غیرممکن است».
آن‌قدر حرف و حدیث‎ها در مورد امپراتوری «ف.ر» در زندان زیاد است که وصف او را از برخی متهمان شنیدم. شهرام در توصیف شخصیت او می‎گوید: «سن و سالی ندارد، اما از سال 92 که آنجاست برای خود احترام خریده است. همه دوستش دارند. زندان اوین توسط اینها متحول شد. نمی‌گویم همه هزینه‌اش را او داد، «ح.ب.د» یا «ا.ح.آ» هم هزینه کرده بودند. هر کسی یک گوشه کار را گرفت، اما قدم اول را «ف.ر» برداشت. او اولین‎ آشپزخانه صنعتی را در زندان راه‎اندازی کرد. کسانی‎ که مدت زندانشان بالا بود و قبل از احداث این آشپزخانه در زندان بودند، می‌گفتند دو شعله گاز بود و نمی‌شد غذا پخت و غذای زندان هم که کم‌کیفیت بود، اما الان آب جوش دائما هست و غذا به راحتی پخته می‌شود و به نفع زندانیان و زندان است. ظاهر زندان هم تغییر کرده. مثل اینکه همه اتاق‌ها تلویزیون ال‌ای‌دی و فرش خوب دارد. این اتفاقات توسط زندانیانی می‌افتد که یک‌سری امکانات می‌گیرند، اما اینکه می‌گفتند امپراتوری شایعه‌ بود. در اندرزگاه... سالن... 10 دستشویی است. «ف.ر» به‎ازای همه این کارها، یک دستشویی اختصاصی گرفته بود و در آن را قفل می‎کرد. عجیب و غریب هم نبود با این همه هزینه‌ها و خدماتی که برای زندان و زندانی‌ها انجام داده بود، حق طبیعی اوست».
‌  توالت اشرافی
او از بزرگ‎تری در زندان می‎گوید: «بالاخره بین زندانی‌ها یک نفر باید بزرگ‌تر باشد که امور را درست کند. هرجا کم می‌آمد سراغ «ف.ر» می‌آمدند. افراد دیگری هم که می‌خواستند کمک کنند، او بزرگ‌تری می‌کرد. الان در اندرزگاه... است و قاعدتا آنجا را هم مرتب می‌کند. علت این هیاهو این بود که سالن... اندرزگاه... بهترین سالن زندان‌های کشور است. آقای «ن» که ایشان هم 80 میلیارد از بانک سرمایه وام گرفته، خیلی دوست داشت به سالن... بیاید و نتوانست. مقاله‌ای نوشت که توالت اشرافی در زندان اوین است. بعد از این اتفاق اوضاع دگرگون شد».
باز هم تأکید می‎کند: «کسانی‎ که در زندان هزینه می‌کنند، حق دارند از امکاناتی برخوردار باشند از جمله ملاقات و استفاده از تلفن. بقیه امکانات بین همه، یکسان است. مثلا همه می‌توانند لباسشان را به زندان بیاورند و به خودت مربوط است چه لباسی استفاده کنی. همه می‌توانند از فروشگاه خرید کنند حالا در چه حدی و با چه قیمتی به خودشان مربوط می‌شود. اما اینکه زندان امکانات فردی به کسی بدهد فقط «ملاقات» و «تلفن» است. «ف.ر» ملاقات هم ندارد، چون همسر و فرزندانش ایران نیستند و هر سه ماه یک بار ملاقات می‌گرفت».
‌ متهمان اقتصادی، شطرنج‎بازان خوبی هستند
از یک خاطره در زندان می‎گوید که دردسر شد.
شهرام: «شایع شده بود پولدارترها در زندان با لوله پولیکا، زندانیان را کتک می‎زنند و پول می‎دهند. این واقعا شایعه بود. ماجرا این بود که مثلا یک نفر می‌خواست پول کارشناسی بدهد و نداشت؛ به من می‌گفت تو با فلانی شطرنج بازی کن و در ازای میزانی پول، بازنده باش. زندانیان اقتصادی تقریبا همگی شطرنج‌بازان خوبی هستند. این یک قاعده است. «ح.ب.د» نابغه شطرنج بود. «ف.ر» هم بازی‌اش خوب است. ما که این فن را بلدیم، اگر می‌خواستیم به کسی کمک کنیم و به‎طور مستقیم پول ندهیم، با کسی شطرنج بازی می‌کردیم و می‌باختیم. شرط می‌بستیم که اگر تو، من را بردی سه میلیون تومان می‌دهم و اگر من تو را بردم سه تا لوله می‌زنم. معمولا این شرط‌ها چون به قصد کمک انجام می‌شد، تعمدا می‌باختیم. گاهی هم که خودمان با هم بازی می‌کردیم شرطمان زدن با لوله به شوخی بود. این اصلا ربطی به چیزی که می‌گفتند برده‌داری است ندارد. اتفاقا کسانی که اقتصادی بودند با شرط زدن با لوله با هم بازی می‌کردند. بعد از این شایعات یکی از سرگرمی‌های ما کلا جمع شد».
‌ با پول  احترام  می‎خری
با طعنه خطاب به «ن» می‎گوید: «آقای «ن» می‌خواست پولی خرج نکند، در عین حال احترام و قدرت هم در زندان داشته باشد که چنین چیزی در زندان تحقیقا غیرممکن است. مثلا نصف تهران متعلق به «ک.و» بود، اما در زندان خرج هم نمی‌کرد. بنابراین یک زندانی کاملا معمولی بود. هفته‌ای 200 هزار تومان خرج می‌کرد. این آدم احترامی که بقیه داشتند را نداشت که طبیعی است، ولی کسی که هزینه کند با اینکه سنش هم پایین باشد، صاحب احترام و ارج و قرب می‌شود».
از او که در بین دیگر متهمان در زندان، وضعیت بهتری دارد، درباره زندانیان با وضع مالی ضعیف می‎پرسم. می‎گوید: «من کسانی را در زندان دیده‌ام که به خاطر 200 هزار تومان زندانی شده‌اند. فرد محترمی هم هست و همسرش پولی ندارد فرزندش را دکتر ببرد. زندانیان بی‌ملاقاتی هم داریم. معنایش این نیست که کسی به ملاقات او نمی‎آید، بلکه به این معنی است که کسی برایشان پولی واریز نمی‌کند. مثلا کسی که در سعادت‌آباد بسازبفروش بوده و فلان ماشین را داشته، الان همه سرمایه‌اش رفته و دنبال این است که یک خانه 60متری برای خانواده‌اش فراهم کند. این آدم از عرش به فرش رسیده. کارش به جایی رسیده بود که یک وعده غذایش را از اتاق ما می‌گرفت. این موارد در زندان خیلی بد است. هزینه‌کردن عده‌ای در زندان، اخلاق را در زندان حفظ می‌کند».
دوباره به بند و اتاق‎های لاکچری برمی‎گردیم. می‎پرسم چند اتاق لاکچری در بند شما بود. می‎گوید: «بند ما چهار اتاق ویژه داشت. اتاق... مربوط به خانواده «ت» مسئولان مؤسسه «ک» بود. آنها هزینه اتاق را می‌دادند. اتاق... متعلق به وکیل‌بند و دو سه نفر دیگر بودند. اتاق... من، «ا.ح.آ» از مؤسسه «آ» و «ح.ب.د» بودیم. «ف.ر» هم در اتاق... بود. این اتاق‌ها ویژه بودند. اتاق ما خلوت‌تر از اتاق‌های دیگر بود. زمانی‎ که اتاق «ف.ر» هفت‌نفره بود، اتاق‌های دیگر مثلا 14نفره بودند. این اتاق‌ها همیشه نسبت به اتاق‌های دیگر خلوت‌تر بودند. بعد از آن مطلب، شب رئیس زندان آمد و از اتاق ما هرکس دستش به دهانش می‌رسید به جز «ح.ب.د» را جابه‌جا کردند. من را به اتاق 60نفره بردند. آن شب حاضر بودم یک میلیارد بدهم و در منزلم باشم. حالا به من احترام گذاشتند و تخت دادند. بعد از یک هفته به اتاقمان برگشتیم، اما اتاقمان که 14نفره بود 25نفره شد».
از شروط ویژه در اتاق‎های VIP هم می‎گوید: «ما اتاق را مدیریت می‌کردیم که تمیز باشد. مثلا با افراد شرط می‌گذاشتیم که افراد سیگاری نباشند. چندین نفر سیگار را ترک کردند که به اتاق ما بیایند. یا هر روز باید دوش بگیرند و لباسشان را عوض کنند. ما به جای یک شهردار، ‌سه شهردار داشتیم که هر روز چند بار اتاق را تمیز می‌کردند. همه باید به خودشان عطر می‌زدند. این اتفاقات به سلیقه خودتان ربط دارد به اینکه عادت کنید چطور زندگی کنید. اگر کسی باسلیقه باشد و به خودش احترام بگذارد، در چادر هم که زندگی کند آنجا را مرتب می‌کند.
 هرکسی پول داشته باشد، قدرتمند است
اسماعیل یکی از کسانی است که دستش به دهانش می‎رسید. بسازوبفروش بود، اما ورشکسته شد و کارش به بند مالی اوین کشید. نگاهش مثل آن دو، چندان از بالا به پایین نیست. با این حال، بسیاری از صحبت‎های آنها را تأیید می‎کند. او می‎گوید: «بخشی که ما بودیم مثل جامعه خودمان بود. هر کسی پول داشته باشد، قدرتمند است. می‌تواند برای خودش آشپز و خدمتکار داشته باشد و خیلی چیزهای دیگر. اگر پول نداشته باشی زندگی سختی خواهی داشت. کسانی‎که پول‌دار هستند در زندان هم در رفاه هستند. مثلا افراد معمولی در اتاق‌هایی 25نفره بودند، اما اتاق‌های دیگری هم بودند که هفت، هشت‌نفره بودند؛ اتاق‌هایی حدود 30 متر و در هر اتاق 18 تخت بود. در آن اتاق‎های VIP، زندانیان دیگر به یک نفر خدمت می‌کردند. مثلا یکی آشپز بود، یک نفر مخارج اتاق را پرداخت می‌کرد و درواقع صاحب اختیار اتاق بود. یک نفر کارهای جاروکردن و شستن لباس و ظرف را  انجام می‌داد و...».
‌همه پول‌دارها وضعیتشان این بود؟
«این‌طور نبود هرکس پول‌دار باشد، بتواند این‌طور زندگی کند. باید به‎عنوان مخارج عمومی اندرزگاه پولی را هزینه می‌کرد. بیشتر به سیستم سازمان زندان‌ها خدمت می‌کردند تا زندانیان. مثلا دستگاه کپی برای زندان می‌خریدند یا سطل زباله و کیسه زباله می‌خریدند و می‌توانستند امتیازی به دست ‌آورند که اتاق‌هایشان نفرات کمتری داشته باشد یا امتیازات دیگری که راحت‌تر زندگی کنند».
اسماعیل درباره افرادی که در اتاق‎ها مسئولیت داشتند، می‎گوید: «همه اتاق‌ها و سالن‌ها مسئول داشتند. ولی در اتاق‌های خاص‎شان افرادی بودند که هزینه‌هایی برای زندان پرداخت می‌کردند و می‌توانستند اتاق خاص داشته باشند. همه اتاق‌ها هم مسئول اتاق داشت که به او شهردار اتاق می‎گفتند که کارهای اتاق را انجام می‌داد. مثلا در اتاق 30نفره همه تک‌تک ظرف نمی‌شستند، یک نفر مسئول شستن ظروف یا جاروکردن بود. آن یک نفر از کل بچه‌ها مبلغ جزئی به‎عنوان حقوق دریافت می‌کرد، مثلا هفته‌ای 50، 60 هزار تومان. کسی که مخارج کل اتاق را پرداخت می‌کرد، امکانات بیشتری در اختیار داشت و از غذای بهتری استفاده می‌کرد».
‌ دستگاه بخور در زندان
او ادامه می‎دهد: «تلویزیون در همه اتاق‌ها بود. در اتاق‌های دیگر یک یخچال بود، اما در اتاق‌های VIP سه یخچال و فریزر بود». به مشکل قاشق و چنگال استیل اشاره کرده و می‎گوید: «در اتاق‌های دیگر قاشق چنگال استیل نبود و در اتاق‌های VIP، دو، سه دست قاشق چنگال استیل بود».
‌مثلا می‎توانستند باند صدا یا دی‎وی‎دی در اتاق داشته باشند؟
«نه تا این حد، اما یک سری مجوزها را می‌گرفتند.
‌مثلا چه مجوزهایی؟
«مثلا در یکی از اتاق‌ها آقایی بود که سن بالایی داشت و در اتاق VIP بود و نیاز به دستگاه بخور داشت. برای گرفتن مجوز دستگاه بخور، مجبور بودند هزینه‌ای برای زندان بکنند. مثلا برای مینی‌بوسی که بچه‌ها را به سالن ملاقات می‌برد لاستیک بخرد. مثلا یک دستگاه بخور با قیمت بیش از دو برابر تهیه می‌شد. البته آقایانی که در اتاق VIP بودند از جهت عمومی هم رسیدگی می‌کردند مثلا گرفتن مایع دست‌شویی، مایعات ضدعفونی‌کننده. محیطی که 200 نفر زندگی می‌کنند باید روزی دو بار ضدعفونی شود. در واقع این هزینه‌ها به نفع کل بچه‌ها هم بود، اما نهایتا به دلیل این بود که شرایط را بهتر بتوانند تحمل کنند».
 امپراتور کارآفرین
درباره  آشپزخانه این زندان هم می‎پرسم. می‎گوید: «آشپزخانه زندان اوین، 60  پرسنل داشت. غذا را آماده کرده و در اندرزگاه‌های مختلف توزیع می‌کردند. در اندرزگاه ... به هزینه کسی که کمی به فکر بچه‌ها بود آشپزخانه‌ای را درست کردند و هزینه زیادی هم کردند. سماورهای صنعتی هم نصب کرد. او، این آشپزخانه را برای بچه‌هایی که می‌توانستند غذای بهتری برای خودشان بپزند، تجهیز کرد. کسانی که از نظر مالی بهتر بودند و می‌توانستند خودشان غذا تهیه کنند، در آشپزخانه این کار را می‌کردند. آن آقا از بین بچه‌های زندانی، یک آشپز استخدام می‌کرد که به نفع او هم بود چون حقوق هفتگی کمی هم دریافت می‌کرد».
‌ در آن مدت از متهمان سرشناسان مالی کسی را می‌شناختید؟
آقای «ح.ب.د» بودند. همه تصور می‌کردند زندانیان مالی یک عده پول‌دار کلاهبردار هستند که دور هم جمع شده بودند، اما واقعا این‌طور نبود و بعضی از آنها به خاطر مهریه و موارد دیگر گرفتار شده بودند. آقای «ح.ب.د» به کسانی که از نظر مالی ضعیف بودند، کمک می‌کردند و حتی به آزادی برخی زندانیان کمک می‌کردند. آقای «ا.ح.آ» را هم دیدم. چیزی که آنجا دیدم این بود که به بدهکاران جزئی کمک می‌کرد تا زودتر آزاد شوند. مدتی‎که آنجا بودم شاید در طول 20 ماه، چند جمله بیشتر با ایشان صحبت نکردم. معمولا مشغول کارهای روزمره‌شان بودند و از نظر من خیلی انسان شریفی بودند چون کاری به کار کسی نداشتند. اگر کسی کمکی می‌خواست به ایشان مراجعه می‌کرد. من مورد خاصی از ایشان ندیدم. یک انسان عادی مثل بقیه بود.
وقتی از او درباره اتهامش می‎پرسم، شاکی است و با تلخی می‎گوید: «فروش مال غیر. 20 ماه در اوین بودم تا توانستم ثابت کنم مال خودم بوده و مال غیر را نفروخته‌ام و قسمتی از ملکی که متعلق به من بود را به کسی که از من طلبکار بود، داده‌ام».
‌ کلاس زندان اوین بالاست
مجید، دیگر زندانی که به اتهام امنیتی در زندان بود، چندصباحی را در بند مالی گذرانده است. او البته اکنون آزاد شده زیرا ثابت کرد اتهامی که به او نسبت داده شده، اشتباه بود.
لحنش کوچه‌بازاری است. می‎خورد کاسبی در یکی از بازارچه‎های تهران باشد. می‎پرسم زندان اوین را چطور دیدی؟ می‎گوید: «زندان اوین با زندان‎های دیگری که بند مالی دارد، خیلی فرق می‎کند. بعضی از زندانی‎هایی که از زندان زاهدان برای نقل و انتقال غیرقانونی ارز به زندان آنجا منتقل شده بودند، تعریف می‎کردند بعضی از زندانی‎هایی که ایدز داشتند، یک سوزن به خود می‎زدند و با آن تهدیدمان می‎کردند که باید به آنها پول بدهیم وگرنه به ما این سوزن را می‎زنند، اما به زندان اوین از قدیم هم می‎گفتند هتل اوین. زندان اوین را بگذارید کنار و باقی زندان‎ها را هم بگذارید یک طرف».
صدایش را کش می‎دهد و ادامه می‎دهد: «زندان اوین تنها زندان شناخته‌شده ایران در دنیاست. برای همین هم کلاسش با زندان‎های دیگر فرق دارد».
تلاش برای زندگی بهتر
مجید می‎‎گوید: «اندرزگاه... سه تا سالن داشت. یکی از آنها برای مهریه‎ای‎ها بود که خیلی ضعیف بودند. هم از لحاظ فرش، هم یخچال و همه امکانات دیگر. سالن سه اما خیلی با آن سالن‌ها فرق داشت. در این سالن، «ع.ب» و «پ.ک»  بودند و خودشان هزینه می‎کردند، خیلی به آنجا می‎رسیدند. مثلا یک ماشین‎ لباسشویی اختصاصی از بیرون سفارش می‎دادند، اما 10 برابر بیرون، هزینه برای آن پرداخت می‎کردند. از لحاظ خورد و خوراک هم به فروشگاه زندان هرچه می‎خواستند سفارش می‎دادند و برای ما می‎آوردند. حتی زمانی ‎که گوشت را با کارت ملی بیرون از زندان می‎دادند، آنجا هرچه می‎خواستند سفارش می‎دادند».
‌ فروش 200هزارتومانی کارت تلفن 5هزارتومانی
به مورد کمیابی هم اشاره می‎کند: «کارت تلفن (‎ال‎کارت) در بیرون زندان خیلی کم است. برای همین هم کارت تلفن پنج‌هزارتومانی حتی تا 200 هزار تومان هم معامله می‎شود. من خودم برای خیلی‎ها در زندان، کارت تلفن را 23 هزار تومان خریدم و به داخل زندان فرستادم. به هر حال تنها راه تماس تلفنی زندانی‎ها از داخل زندان همین کارت‎تلفن است. آنجا چون بیشتر آدم‎های پول‎دار هستند.
یاد خاطرات می‎کند و می‎گوید: «تلویزیون و یخچال همه مارک خارجی بود، حتی فرش زیر پای ما فرش 1400شانه بود».
یاد آقای «ف.ر» می‎کند که خبرش پیش‌تر سروصدا به راه انداخته بود: «آقای «ف.ر» در آنجا خیلی زندگی تجملی برای خود ایجاد کرده بود. خبرش آن موقع خیلی صدا کرد و به خاطر همین هم او را به بند دیگری انتقال دادند. او امپراتوری کاملی در زندان داشت. ال‎سی‎دی او در یک اتاق 30متری از ال‎سی‎دی خانه من بزرگ‎تر بود. اتاق آنها پنج تا شش نفره بود، عین همان اتاق در بندهای دیگر، 27نفره بود. فکر می‎کنم با اندرزگاه نسوان، بازداشتگاه اوین 10 اندرزگاه داشته باشد، اما اتاق به اتاق، بند به بند، اندرزگاه به اندرزگاه در زندان اوین با هم فرق می‎کند».
‌ آپشن‎های یک متهم خاص
او در مورد بندهای خوب بازداشتگاه اوین می‎گوید: «می‎گویند اندرزگاه... از همه بهتر است چون بازداشت موقت‎های مالی آنجا هستند. بند... برای موبایلی‎ها و ارزی‎هاست. آنجا هم وضعشان خوب است. اینجا جا نبود، آنها را به بند دیگری بردند. خبر رسیده آقای «ف.ر» آنجا را هم آباد کرده است. «ف.ر» سرویس بهداشتی جداگانه و حتی آب‌میوه‎گیری جداگانه داشت. تلفن بی‎سیم داشت».
مجید می‎گوید پول‌دارها در همه اندرزگاه‎ها هستند. بعد دوباره به خاطرات زندان برمی‎گردد و می‎گوید: «من خودم در اتاق لاکچری بودم. یک نفر خرج اتاق را می‎داد. صفر تا صد هزینه 10نفری که در اتاق بودند را یک نفر پرداخت می‎کرد تا آسایش داشته باشد و هرچه می‎گوید عملی شود، اما اتاق‎های بزرگ و معمولی هر کسی برای خودش یک سفره داشت و مجبور بود غذای زندان را بخورد که چندان کیفیت نداشت».
با این اوصاف به نظر می‎رسید که او هم شغلی در زندان داشته باشد: «من یک مدت مسئول توزیع لباس‎های راه‎راه زندان بودم که زندانی‎ها وقتی به دادگاه می‎روند باید بپوشند. یک‌مدتی هم وکیل‎بند بخش لباسشویی بودم. هر اتاقی یک روز خاص لباس می‎آورد تا شسته شود، اما اتاق‎های لاکچری، لباسشویی جدا داشتند و هر روز لباس برای شست‌وشو می‎آوردند».
مجید چون وکیل‎بند بخش لباسشویی بود با همه زندانی‎ها سروکار داشت. برای همین آنها را خوب می‎شناخت. او در مورد دسته‎بندی اتاق‎ها می‎گوید: «اتاق‎هایی که لاکچری بودند عمدتا مدیرعامل و عوامل مؤسسات مالی و اعتباری یا بانک‎ها بودند که دستشان به خرج می‌رفت. من هم‎اتاقی برخی از آنها بودم».
بعد ادامه می‎دهد: «درست است ما جایمان خوب بود، فیلم‌دیدنمان به راه بود، غذامان به راه بود، اما زندان، زندان بود دیگر».
او درباره شیوه هزینه‎کرد در زندان می‎گوید: «اتاق‎هایی که همه افراد خرج آن را می‎دادند، هفته‎ای سه پاکت سیگار بهمن به هر نفر می‎دادند. واحد پولی زندان، سیگار است. یکی به سر سالن می‎رسید یکی به مسئول اتاق و یکی هم به شهردار اتاق می‎رسید؛ یعنی برای یک اتاق 30 نفره، 90 تا پاکت بهمن می‎دادند. این‌طوری حقوق افراد را می‎دادند».
اما در اتاق‎های لاکچری این‌طور نبود: «شهردار اتاق باید ساعت پنج تا شش صبح فلاسک‎ها را پر چای می‎کرد. ساعت 10 تا 11 صبح صبحانه که تمام شد باید ظرف‎ها را می‎شست، جارو می‎زد و دوباره ناهار و...، اما اتاق‎های دیگر فقط صبح و ظهر و شب داشتند و هفته‎ای هم دو بار شهردار لباس‎ها را می‎برد که بشوید، اما اتاق‎های VIP دو تا سه شهردار داشتند و هر کسی مسئول بخشی بود».
او مثلا به اتاق آقای «ام‌آ» اشاره کرد و ‎گفت: «اتاق آقای ‌ام‌آ یک آشپز و دو تا شهردار داشت. آنها هر سری برایشان میوه پوست می‎کندند، چایی می‎دادند و هر سرویسی که می‎خواستند ارائه می‎دادند. اگر پستی می‎گرفتی، حقوق هم داشتی. 150 تا 200هزار تومان هفتگی می‎دادند».
او به فعالیت وکیل‎بندها اشاره کرده و می‎گوید: «بهداری یک وکیل‎بند داشت که دارو سفارش می‎داد. دکتر می‎آمد اما اختیار کل بهداری دست همان یک وکیل‎بند بود. وکیل‎بندها هم پول خرج می‎کردند. این‌طور نبود که فقط برای خود درآمدزایی کنند و حقوق بگیرند گاهی مجبور بودند پول خرج کنند. مثلا وکیل‎بند آرایشگاه، خیلی خرج آرایشگاه می‎کرد. این‌طوری چندبرابر پول را به حساب زندان می‎ریخت و کولرگازی برای زندان می‎خرید، در عوض آپشن‎هایی هم از زندان می‎گرفت. آپشن‎هایی مثل ملاقات بیشتر. البته معمولا کسانی که پول‌دارتر هستند این پست‎ها را می‎گیرند. من آنجا خودم درآمدزایی داشتم، چون وکیل‎بند قسمتی بودم که نباید خیلی برای آن خرج می‎کردید. وکیل‎بند لباسشویی بودم. شب‎به‎شب، زندانی‎های فردا را که باید به دادگاه می‎رفتند، می‎خواندند و باید لباس‎های راه‌راه را تحویل آنها می‎دادم و فردا بعدازظهر اگر برمی‎گشتند، تحویل می‎گرفتم. دو سه نفر زیردست داشتم،
اما باز هم کارم زیاد بود».
مدام از بازداشتگاه اوین، پشت‎خطی داشت. آخر آن‌قدر تلفنش زنگ خورد که عذرخواهی کرد که برود و کار یکی را راه بیندازد.
‌ روایتی از نصف روز زیستن با زندانی‎های مالی
با این حال، گاهی پیش می‎آید که یک متهم مطبوعاتی را هم به بند مالی ببرند و شاید یک استثنا باشد. مهدی رحمانیان، مدیرمسئول روزنامه «شرق»، هم چند روزی که به اوین رفته بود، تفاوت بندهای عادی و بندهای مالی را به چشم دیده بود. روایت او از نصف روزی که در بند مالی زندان اوین بود، حکایت از تفاوتی اساسی بین بندها داشت. رحمانیان می‎گوید: «در سه، چهار شبی که در اوین بودم، در قرنطینه یک و دو بودم. فقط روز آخر که قرار بود ترخیص شوم، من را به بند هفت بردند. فضا کاملا متفاوت است و کسانی که آنجا هستند معمولا از افراد متوسط به بالای جامعه هستند. البته افراد زیر متوسط هم هستند اما تعدادشان کمتر است. سال 91، دو بند خیلی خوب در زندان اوین بود: بند هفت و بند هشت که گفته می‌شود عمدتا زندانی‎های مالی در آنجا هستند. از همان ورودی بند هفت که وارد می‎شوید، فضا کاملا متفاوت است. اتاق‎ها همه پرده دارند، تخت‎ها مرتب است. کف راهرو موکت‎فرش است. نمازخانه‎ای دارد که خیلی تر و تمیز است و کتابخانه‎ای دارد و افراد برای مطالعه به آنجا رجوع می‎کنند. زمانی که من را به آن بند بردند، حدود ساعت 10 بود و برای همین هم در آشپزخانه مشغول پختن غذا بودند. یک آشپزخانه بزرگ داشت که زندانی‎ها برای خود غذا می‎پختند و عمدتا غذای زندان را نمی‎خوردند».
او ادامه می‎دهد: «نوع آدم‎هایی که آنجا بودند مشخص بود یا طرف، رئیس کارخانه‎ بود یا مالک یک شرکت بزرگ که به دلایل متعدد یا ورشکسته‎ شده‎اند یا کلاهبرداری کرده و ... آن موقع که من آنجا بودم تفاوت نرخ ارز بسیاری از فعالان اقتصادی را دچار چالش کرده بود و بخش بزرگی از زندانی‎های مالی آسیب‌دیده و ورشکسته شده بودند».
او روایتش را از شیوه زندگی اجباری، اما همراه با رفاه در این بندها را این‌گونه تکمیل می‎کند: «آنها وضع مالی خوبی دارند و امکان این را دارند که از بیرون هر چه می‎خواهند، تهیه کنند. حتی برخی از آنها برای خود خدم و حشم دارند و بابت سرویس‎دهی به آنها حقوق می‎دهند. شنیدم یکی از بازداشتی‎ها، گاهی از بیرون برای خود غذا سفارش می‎داد. بالاخره طرف می‎بیند حالا که زندان است و راه‎ چاره‎ای ندارد، وضع موجود را حفظ و قابل تحمل کند و سختی مضاعفی به خود ندهد. آنجا من را می‎شناختند و مطرح شده بود که من را گرفته‎اند، به سراغم می‎آمدند و شروع به صحبت می‎کردند. از جریان‎های مختلف بودند و آدم‎های متفاوتی آنجا بودند و می‎شد ساعت‎ها با آنها گفت‎وگو کرد، بدون آنکه ملال‎آور باشد».

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.