بخشی از ابرمقاومت حتما دفاع خواهد بود. زیرا ما نمیتوانیم خاکمان و محل زندگیمان را رها کنیم. اما از مقطعی، در کنار دفاع، عنصر مصالحه نیز مطرح میشود و این محل اختلاف بسیار است. گروهی مقاومت را صرفا به امور اقتصادی و بوروکراتیک محدود میکنند و آن را در قالب ستاد و سازمان میبینند. در حالیکه در عالم واقع، ابرمقاومت وابسته ملت است؛ اگر ملت دموکراسی را با گوشت و پوست خود لمس کند و دولت را منبعث از خود و بهدور از فساد بداند، تاب و توان مقاومت پیدا میکند.
به گزارش جماران؛ مشق نو نوشت: برخی از ناظران و تحلیلگران، مدتهاست در نقدها و نظرهایشان انبان اصلاحطلبی را خالی از بحث و نظر عمیق تصویر میکنند و معتقدند نیروهای متفکر این جریان به تکرارها بسنده کرده و بدون راهبرد و ایدههای تازه، صرفا از برخی کلیات سخن میگویند. تازهترین مباحث حول مواردی چون «مذاکره»، «مذاکره مشروط» و «عدم مذاکره» و در مجموع، مناسبات میان جمهوری اسلامی و قدرتهای جهانی میگردد. سعید حجاریان در این گفتوگو، ضمن تشریح موقعیت حاضر ایران و قدرتهای جهانی بهویژه امریکا، از دوگانه «ابر قدرت-ابرمقاومت» سخن گفته است. وی راهبرد ایران را ابرمقاومت میداند و معتقد است حاملان این راهبرد میتوانند و باید، بر سر کلیدواژه «صلح» توافق کنند و ذیل «نیروی مقاومت صلحطلب» گردهم آیند.
این روزها رسانههای داخلی و خارجی هر یک بهنحوی درباره تنشهای منطقهای و جهانی سخن میگویند. طیفی از رسانهها دائما بر طبل جنگ میکوبند و ادبیاتی جنگطلبانه ترویج میکنند و طیفی دیگر، وقوع جنگ را ناممکن میدانند. فارغ از تفاوتهای موجود میان این دو قرائت و کیفیت بازیگران هر یک از دیدگاهها، به اعتقاد شما چگونه باید با وضعیت کنونی مواجه شد؟
با توجه به فضای جهانی و رویکردهای موجود، بهنظرم امروز بیش از هر زمانی باید درباره صلح و صلحطلبی سخن بگوییم. این مقوله دغدغه بسیاری از متفکران بوده است و حقیقتا نمیتوان نسبت به آن بیتوجه بود. فیالمثل میبینیم کانت از صلح عمومی سخن گفته است و متفکران معاصر نیز هر یک از زاویهای ایده صلح را پرورش دادهاند. من هم به سهم خود مباحثی را در اینباره مطرح کردهام اما در این فرصت بنا دارم، بحث را از زاویهای دیگر باز کنم.
سالیان متمادی است که تحلیلگران، متفقالقول از وجود «ابرقدرت»ها سخن میگویند. بحث درباره وجود، انگیزه و کارکرد «ابرقدرت»ها بحثی درازدامنه است و در ادبیات غرب، بهویژه حوزه علم سیاست و روابط بینالملل ریشه دوانده است. در سه سطح کشوری، منطقهای و جهانی ما با بحث «قدرت» و بالطبع «ابرقدرت»ها مواجه هستیم. قدرتها علاقهمند به گسترش قلمرو نفوذ خود هستند و یا بهتعبیری میل به اطلاق دارند اما طبیعتا قادر نیستند، بازی سیاست را آنگونه که در ذهن میپرورانند، مدیریت کنند؛ در همینجاست که مولفهای بهنام «مقاومت» وارد میشود و در میدان نیروها، گریبان قدرت را میگیرد. با یک بررسی تاریخی میتوانیم بگوییم «قدرت» و «مقاومت» با شدت و ضعفهای خاص خود، لازم و ملزوم یکدیگر بودهاند. مثلا در مقابل کلیسای کاتولیک که بر آن بود با اتکا بر قوه زور سبکی از زندگی، مناسک و باورها را به مردم تحمیل کند، مقاومت صورت گرفت و پروتستانتیسم سربرآورد و یا در فرانسه، در برابر نیروهای اشغالگر نازی، نهضت مقاومت ملی شکل گرفت. در دوران حاضر هم شاهد هستیم در امریکا، نیروهای حزب دموکرات و حتی بخشی از جمهوریخواهان در برابر سیاستهای دونالد ترامپ خود را در قامت و قالب نیروهای مقاومت تعریف کردهاند و در اروپا، ایرلند و اسکاتلند در مقابل برگزیت نغمه ناکوک میزنند.
نسبت قدرت و مقاومت در ایران چه دورهها و افتوخیزهایی را طی کرده است؟
ایران رگههایی از تقابل قدرت و مقاومت را در دورههای مختلف تاریخی تجربه کرده است. بهعنوان نمونه در مقابل بسته شدن فضای سیاسی و امتناع مبارزه مسلحانه، شکلگیری گروههای چریکی و مبارزه مسلحانه را شاهد بودیم. یا بعدها با مقاومت امام خمینی و نیروهای انقلابی در مقابل رژیم مستقر مواجه میشویم. در ایران پسا انقلاب هم، بهویژه در سه دهه گذشته، میبینیم بهطور مستمر پیرامون ابرقدرتها سخن به میان آمده است و طبعا از راههایی برای مقابله با آنها سخن گفتهایم؛ در حالیکه توجه نداشتیم مواجهه با ابرقدرت رویه خاص خود را میطلبد؛ این رویه «ابرمقاومت» است. جان فوران در اثر تحقیقی خود به نام «مقاومت شکننده» مدعی است، از دوره صفویه تا انقلاب اسلامی قدرت دولت و مردم همراستا نشده و به همین سبب تاب مقاومت و توان پایداری رو به نزول بوده است و در نتیجه، با شکنندگی مواجه بودهایم. من معتقدم شکنندگی مورد نظر فوران تا به امروز ادامه پیدا کرده است؛ اما چگونه؟
در دهه نخست حیات جمهوری اسلامی بهواسطه تاثیر مولفههایی همچون انقلاب، کاریزمای امام خمینی و همبستگی ناشی از جنگ، عنصر مقاومت و شاید ابرمقاومت وجود داشت اما بهتدریج، وضعیت شکنندگی پدیدار شد. تا حدی که امروز بهسختی میتوان تصور کرد نسلهای جدیدتر حول یک کانون گفتمانی، بسیج شوند. البته بعضی معتقد بودند، در رابطه گرگ و میش میان ایران و امریکا ما نیز از زمانی گرگ یا بهتعبیری ابرقدرت شدهایم و میتوانیم مذاکره و مقابله کنیم. در برابر این سنخ نگاهها، ایدهای مانند گفتوگوی تمدنها را داریم که در اوج فشارهای بینالمللی مطرح میشود و در زمانهای که یک عمل نابخردانه میتوانست هزینه سنگینی به بار آورد، راهی متفاوت آغاز میشود و خاتمی، بازی را تغییر میدهد.
وجه ممیزه «ابرمقاومت» در مقایسه با «مقاومت» بهمعنای رایج کلمه چیست؟
ببینید! بخشی از ابرمقاومت حتما دفاع خواهد بود. زیرا ما نمیتوانیم خاکمان و محل زندگیمان را رها کنیم. اما از مقطعی، در کنار دفاع، عنصر مصالحه نیز مطرح میشود و این محل اختلاف بسیار است. گروهی مقاومت را صرفا به امور اقتصادی و بوروکراتیک محدود میکنند و آن را در قالب ستاد و سازمان میبینند. در حالیکه در عالم واقع، ابرمقاومت وابسته ملت است؛ اگر ملت دموکراسی را با گوشت و پوست خود لمس کند و دولت را منبعث از خود و بهدور از فساد بداند، تاب و توان مقاومت پیدا میکند.
در اینجا ذکر نکتهای خالی از لطف نیست. ببینید! امریکا روسای جمهور زیادی به چشم دیده است و هر یک خصلتهای متفاوتی داشتهاند اما، دو تن از آنها خارج از هنجارهای امریکایی تعریف شدهاند؛ جان اف. کندی بود بهخاطر کاتولیک بودن در جامعه پروتستان و باراک اوباما، بهدلیل رنگینپوست بودن در جامعه سفیدپوست. این خصلتها ذاتی بودند نه اکتسابی و نمیتوان و نباید به آنها خرده گرفت. اما ترامپ مرزهای ناهنجاری را جابجا کرده و جالب اینکه همه ناهنجاریهایش در سطح روابط خانوادگی، اقتصاد و مراودات خارجی اکتسابیست. ما رئیسجمهوری سراغ نداشتیم که پول کمپین انتخاباتی را خرج زنهای بدکاره کند! ما رئیسجمهوری سراغ نداشتیم که پرونده مالیاتیاش تا به این حد کدر و غیرشفاف باشد. ما رئیسجمهوری سراغ نداشتیم که برای پیروزی در انتخابات دست به دامن خارجیها اعم از روسیه و عربستان سعودی شده باشد. از اینها مهمتر، ترامپ امریکا را از بسیاری پیمانها خارج کرده و تصویر امریکا را دفرمه کرده است. حال ما با چنین آدمی مواجهایم که میتوانیم بگوییم، «ابرقدرت بیپروا» است؛ فردی که اطرافیانش هم شمشیر را از رو بستهاند. من معتقدم ترامپ بهراحتی با دولتهای فاسد پیوند برقرار کرده و خواهد کرد! بهعنوان نمونه میبینیم با دولتهای مافیایی مانند روسیه و برخی از دولتهای آسیای میانه و قفقاز، و همچنین دولتهای حاشیه خلیج فارس بهراحتی نرد عشق میبازد ولی در مقابل با چین که دولتاش کمابیش از فساد بهدور است و ساخت قدرت متفاوتی دارد، دائما در نزاع است. پس روند، به سمت مصالحه مفسدان خواهد رفت. پس، ممکن است برخی کشورها تصور کنند در مواجهه با ترامپ، باید همجنس و از تبار او شد.
اما من معتقدم راه ایران نباید اینگونه باشد. «ابرمقاومت» ما در شرایط کنونی از معبر «صلح»، «اصلاح» و «بازگشت به مردم» میگذرد؛ اما عجالتا در شرایط کنونی باید اصلاحات را به صلح ترجمه کرد. چرا که با این کار ایران، دموکراسی و اصلاحطلبی اصیل تؤامان محفوظ میمانند. کارگزار این راهبرد، نیروی مقاومت صلحطلبی است که از عناصر مستقل خارج از دولت تشکیل شده است؛ و میدانیم که لازم است بخشی از این نیرو درون کشور و بخشی دیگر خارج از کشور باشند. کارویژه اصلی این نیرو در گام اول، ممانعت از بروز جنگ است. زیرا جنگ، خانه آخر سیاست است و آغاز جنگ، معادل بسیاری از خسارتها و پایانهاست.
ماهیت و ابعاد فعالیت این «نیروی مقاومت صلحطلب» که بناست در گام نخست مانع بروز شود، چیست؟
همانطور که اشاره کردم، این نیرو متشکل از عناصر مستقل خارج از دولت است یعنی شائبهای درباره وصلبودنشان به دولت وجود ندارد و مواضع و عملکردشان مهندسی شده نیست؛ البته دولتیها مخیر هستند و میتوانند پروژههای دیپلماتیک و صلحطلبانه خودشان را در هر قالبی پیش ببرند. اما، نیروی مورد نظر من لازم نیست دست به دامن این گروهها شود؛ زیرا در اصالتاش شک و شبهه بهوجود میآید. ما به هر حال میدانیم کنش صلحطلبانه مغضوبان بیش از سایرین مقبول خواهد افتاد! همچنین باید توجه داشت «نیروی مقاومت صلحطلب» بنا نیست کارکرد «لابی»ها بهمعنای متعارف کلمه را داشته باشد. از این گذشته، حقوقبگیر نیست و از آن مهمتر، در پوشش صلح، بهدنبال دلالی و کاسبی نخواهد رفت.
این نیرو، بسیجگر مردم خواهد بود تا به جهان گفته شود جنگها چه عواقبی دارند. مثلا در یک نمونه میتوان یادآور شد پس از حمله امریکا به عراق چندین هزار کودک کشته و زخمی شدند بیآنکه اثری در افکار عمومی جهان بهجا گذاشته باشد. این مدل به سایر کشورها قابل تعمیم است؛ تفاوتی ندارد کودککشی و بیخانمانی و قحطی و ویرانی در چه نقطهای اتفاق بیفتد. علاوه بر این، بخش خارجی «نیروی مقاومت صلحطلب»، که ایرانیان صلحطلب خارج از کشور را در برمیگیرد، میتواند به دولتهای خارجی بگوید، انتهای منطقی رویه بولتون و مجاهدین خلق و سلطنتطلبها تنها از یک جبهه قربانی نمیگیرد. فارغ از این موارد، زمانیکه چنین نیرویی شکل بگیرد و بارور شود، میتواند در روابط داخل و خارج گشایشهای بسیاری پدید آورد و امکان کنشهای مشترک از قبیل نامهنگاری، طومار و… را فراهم کند.
ببینید! ممکن است بخشهایی از حاکمیت صراحتا به شما بگوید به شما چه ربطی دارد! و حتی در گامهای بعد، مانع از فعالیت این نیرو شود و یا اساسا آن را در انحصار خود بداند.
توجه کنید که سیاست آمیخته به خطر است و هر کنش سیاسی، تبعاتی دارد ولی نباید بهخاطر مصالح شخصی و احتیاط بیمورد، مصالح ملی را قربانی کرد. من معتقدم به هر میزان با این نیروی صلحطلب برخورد شود، پیام استقلال آن بیشتر مخابره خواهد شد. ما باید یکصدا بگوییم، ایران ملک مشاع است و زندگی، زیستبوم و تعلقات ایرانیان داخل و خارج از کشور به آن وابسته است. ما نباید بر سر امنیت و تمامیت ارضی ایران معامله کنیم و چنانکه لازم بدانیم به هر فرد و نیروی ایرانستیز تذکر میدهیم و تشر میزنیم. اگر کسی در هر جایگاهی سخنانی علیه منافع ملی مطرح کند، باید به او تذکر جدی بدهیم چرا که باید بپذیریم، در عصر حاضر، خبرها و نظرها بهسرعت ترجمه میشوند و مبنای تحلیل قرار میگیرند؛ پس نباید با تکمضرابهای ناشیانه و بعضا عدم تحفظ، امنیت ملی و ایران را بازیچه قرار دهیم.
ناگفته نماند؛ همین رویه درباره مواضع افراد خارج از کشور نیز وجود دارد؛ از توئیتهای ترامپ و اطرافیانش تا مواضع مخرب ایرانیان جنگطلب باید نقد شود تا چرخه خشونت شکل نگیرد. شما ببینید بعضی افراد بهتنهایی تعداد زیادی از اندیشمندان جهانی را علیه جنگطلبی و خشونت و… بسیج و امضاء جمع میکند. باید این افراد را تکثیر کرد و افراد و گروههایی را که سنگاندازی میکنند، بهعنوان همپیمانان ترامپ معرفی کرد؛ خواه فرشگرد و سلطنتطلب و شمدگ باشد، خواه چهرههای حقوق بشری و خارجرفتگانی و داخلنشینانی که شکستطلبی پیشه کرده و بهدنبال نیرویی هستند که بیاید و همهچیز را جارو و کار را یکسره کند.
ایده مورد نظر شما به نظر نخبهگرایانه است. چرا که این نیرو، تمامی مردم را به بازی نمیگیرد…
بله، شاید بتوان آن را نخبهگرایانه نامید. به اعتقاد من این نیروی مقاومت صلحطلب نباید انرژی خود را صرف دیپلماسی عمومی کند. توجه کنید، زمانیکه از دیپلماسی عمومی سخن میگوییم و از شهروندان کشورها میخواهیم با یکدیگر گفتوگو و تعامل کنند، عملا عنصر سیاست را نادیده گرفته و دقت کار را پایین آوردهایم. در حالیکه نیروی مقاومت مدنظر من ماهیت سیاسی و هدف مشخص دارد. البته، برای جبران این کاستی و جلب مشارکت میتوان نیروهایی را به خارج از کشور اعزام کرد و ایده صلح را ترویج و تحکیم کرد و بهگمانم، اگر مرکزیت این نیروی صلحطلب بهاصطلاح امتحان پس داده باشد، برچسب نفوذ و برخوردهایی از این جنس ممتنع میشود.
این کنش صلحطلبانه چگونه میتواند پایدار بماند و صورت نهادی به خود بگیرد؟
در گذشته، برخی احزاب و جریانها «خانه صلح» ایجاد کرده بودند و ضمن کوشش در جهت صلح، احزاب صلحطلب را با خود همراه کرده بودند. امروز، میتوان از مدلی کمابیش شبیه آنچه پیشتر اتفاق افتاده است، استفاده کرد. احزاب و جریانها میتوانند بهرغم همه اختلافها در حوزه سیاست داخلی، اقتصاد و… بر سر حفظ و توسعه ظرفی بهنام ایران توافق کنند و من معتقدم این کار بهمعنای تعلیق سیاست نیست. زیرا هر چه پیش برویم، برخی التفات پیدا میکنند که بقای ایران نه تنها به صلح، بلکه به دموکراسی و تقویت مناسبات منطقهای پیوند خورده است پس در جهت تعمیق دموکراسی و بهبود روابط کوشش خواهند کرد. شاید اگر سال ۵۹، چنین جریانی وجود داشت و در مقابل آغاز جنگ قرار میگرفت، ایران از مسیر توسعه دور نمیشد. «نیروی مقاومت صلحطلب» مانند بالشتک ضربهگیر است و درجه تخاصم را کم میکند و هر چه حول آن بسیج نیرو صورت بگیرد، مخاصمه دورتر خواهد شد. در مقابل، هر چه صدای صلحطلبان ضعیفتر شود امکان تخاصم و تصادم افزایش پیدا میکند.