به گزارش جماران؛ حجت الاسلام و المسلمین مسیح مهاجری، مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی، در ادامه یادداشت خود (بخش نخست در اینجا و بخش دوم در اینجا) در سرمقاله این روزنامه نوشت:
«ما باید خودمان را سرزنش کنیم که امام خمینی و یاران انقلابی او را و کارهای بزرگی که برای ایران و مردم و امت اسلامی کردهاند را بهدرستی تبلیغ نکردهایم و حتی گاهی با بعضی عملکردهایمان زمینه نادیده گرفته شدن آنها را فراهم نمودهایم.
قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی، یکی از مترقیترین قوانین اساسی جهان است که علاوه بر اینکه امتیازات دموکراسی را در خود دارد، روح قوانین برگرفته از وحی که در اسلام ناب محمدی(ص) متجلی است را نیز دستورالعمل مدیریت جامعه در نظام جمهوری اسلامی قرار داده است. اینکه اولاً همین قانون اساسی نیز نواقصی دارد که باید برطرف شود و ثانیاً به بخشهایی از آن عمل نمیشود، موضوع دیگری است که قطعاً باید به آن توجه شود، اما آن نقص در متن و این نارسائی و کاهلی در عمل نباید موجب شود عدهای با سخن خلاف واقع خود، انقلاب اسلامی را نابودکننده مشروطیت قلمداد کنند و به ناحق آنچه را که نجاتدهنده آن نهضت به محاق رفته است و با زدودن ننگ سیستم شاهی و سلطنت از دامن کشور، توانست «جمهوریت» را به عرصه حاکمیت بیاورد، این دستاورد عظیم را نادیده بگیرند.
اگر امام خمینی هیچ کاری غیر از تبدیل رژیم شاهنشاهی به «جمهوریت» نکرده بود، همین یک اقدام کافی بود که او را ناجی کشور ایران و آزادکننده ملت ایران از یوغ ننگینترین نوع حکومت بدانیم و تا ابد به او افتخار کنیم. اکنون ببینید حال کسی را که به خود جرأت نمیدهد در پاسخ به این سؤال که در مقایسه شاه و امام خمینی چه نظری داری، به وجدان خود مراجعه کند و با آزاداندیشی کامل بگوید اصولاً این یک سؤال انحرافی است، زیرا کسی که یک رژیم حکومتی موروثی را ریشهکن کرد و جمهوریت را که بر آراء مردم تکیه دارد جایگزین آن نمود، به عنوان «ناجی» برای همیشه در تاریخ ماندگار است و نمیتوان کسی را که کشور و ملت را در اسارت خود داشت با او مقایسه کرد.
سخنران نقاد ما از آنجا که نقادی را اصل قرار داده بود نتوانست این واقعیت آشکار را در کنار سرسپردگی شدید شاه به استعمارگران ببیند و بیدرنگ چنین مقایسهای را خارج از ضوابط عقلی و منطقی اعلام کند. او نهتنها چنین نکرد بلکه حتی انقلاب اسلامی را نابودکننده نهضت مشروطیت قلمداد کرد! هر عقل سلیمی درک میکند که این، انتقاد نیست بلکه انتقام است و تعجب من از اینست که انکار خورشید در روز روشن توسط کسی که به چشم معلومات و محفوظات مجهز است چرا؟
انکار حضور روحانیون در نهضت امام خمینی و تأکید بر اینکه امام در این نهضت تنها بود و هیچیک از علمای دین با انقلاب همراهی نکردند، خلاف دیگری است که در سخن این نقاد حرفهای بسیار برجسته است. معلوم نیست سعیدی و غفاری که در زیر شکنجه ساواک در سالهای قبل از پیروزی انقلاب شهید شدند، آنهمه روحانی مبارز که در زندانها و تبعیدگاههای رژیم شاه بودند، آنهمه امضاء که پای اعلامیههای علمای حوزههای علمیه در حمایت از امام و علیه دربار وجود داشت و آنهمه سخنرانی و اعلامیه مراجع تقلید قم و نجف و مشهد علیه شاه را این سخنران نقاد چگونه توانسته نادیده بگیرد و چنین دروغ شاخداری را در زمانی که هنوز هزاران نفر از نسل انقلاب در صحنه هستند بگوید! او اینهمه سند و مدرک که در کتابها و نوارها موجود است را چگونه میتواند انکار کند؟
ماجرای رفتن امام خمینی به دیدار شاه در دوران قبل از مرجعیت را نیز این سخنران چنان در لفافهای از ابهام برای مخاطبان خود مطرح کرده که با واقعیت فاصله زیادی دارد. امام در دوران مرجعیت آیتالله بروجردی و به درخواست ایشان که زعیم بزرگ شیعیان آن زمان بود پیامی را برای شاه برد که حاوی هشدار به شاه درباره حمایت او از بهائیت بود. شاه در آن دیدار امام خمینی را، که هنوز نام و عنوانی نداشت، شخصیتی فوقالعاده مییابد و امام بدون آنکه تشریفات مرسوم دربار را رعایت کند از موضع بالا با شاه سخن میگوید. محتوای این دیدار برخلاف آنچه این سخنران ادعا میکند مسألهای سطحی نبود بلکه موضوع مهم و محوری تلاش قدرتهای خارجی برای حمایت از نفوذ مهرههای اصلی بهائیت در دربار بود. این، همان مبارزه با استعمار است که منتقد موردنظر وجود آن را در انقلاب اسلامی انکار میکند. خوشبینانهترین تصور اینست که بگوئیم او از عوامل پشت پرده نفوذ بهائیت در دربار شاه بیاطلاع بود و به دلیل همین بیاطلاعی آن اقدام مهم را نوعی توقف بر ظواهر شرع تلقی کرده است.
نادیده گرفتن ایستادگی امام خمینی در مقابل کاپیتولاسیون که منجر به تبعید ایشان به ترکیه و سپس به عراق در سال 1343 و به دستور مستقیم آمریکا شد، از جمله نکات تأمل برانگیز سخنرانی موردنظر است. ورود قدرتمندانه امام به موضوع کاپیتولاسیون، گرفتن وام از آمریکا، حضور دهها هزار مستشار نظامی و غیرنظامی آمریکا در ایران، غارت نفت و گاز و سایر ثروتهای ایران توسط انگلیس، آمریکا و شوروی، تملک زمینهای مرغوب توسط شاه و درباریان زمینخوار، نابود ساختن کشاورزی، وادار شدن روستائیان و عشایر به ترک روستاها، نیازمند شدن کشور به واردات ارزاق و فرآوردههای دامی، جلوگیری از شکوفا شدن استعدادها و وابسته ساختن کامل کشور به واردات در تمام زمینهها از موارد روشنی هستند که ربطی به ظواهر شرع آنگونه که سخنران مورد اشاره ادعا میکند ندارند و به زندگی و حیات مادی و معنوی مردم، مبارزه با استعمار و روابط بینالملل مربوط میشوند.
این اقدامات که فقط بخشی از محورهای مورد اهتمام انقلاب اسلامی در دوران مبارزه بود و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز برای جبران آن خسارتها ادامه یافت، نشان داد که فقه موردنظر امام خمینی فقه زندگی است. محتوای این فقه برخلاف ادعای مدعیان، دربرگیرنده حیات اجتماعی مبتنی بر عدالت و روابط شرافتمندانه بینالمللی همراه با استقلال آزاداندیشی و کرامت انسانی است. طبعاً نقادان حق دارند این انقلاب و نظام برخاسته از آن و مؤسس آن را نقد کنند ولی به این نکته توجه داشته باشند که نقد آنها هنگامی خریدار خواهد داشت که از انصاف و واقعیتها فاصله نگیرند. والسلام.»