به گزارش جماران؛ حجت الاسلام و المسلمین مسیح مهاجری، مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی، در سرمقاله شماره تازه این روزنامه نوشت:
«پیدایش تغییرات در نوع نگاه انسانها به مسائل و رویدادها امری طبیعی است ولی اینکه این تغییرات، موجب مباح شدن رویآوردن به خلاف واقع گفتن و دروغ بستن به این و آن شود قابل قبول نیست.
در طول 40 سال گذشته، افراد زیادی را دیدیم که به دلایل مختلف دچار تغییر عقیده نسبت به انقلاب اسلامی یا بعضی از اصول و مبانی آن شدند یا از بعضی عملکردهای خودشان پشیمان شدند و یا بهخاطر عملکردهای غیرقابلقبول دیگران، با انقلاب یا نظام زاویه پیدا کردند. این پیشآمدها لازمه متفاوت بودن انسانهاست و کسی را نمیتوان به دلیل این اتفاقات سرزنش کرد. اگر سرزنشی باشد متوجه کسانی است که در پرتو تغییراتی که در افکار و عقایدشان پیش میآید، واقعیتها را هم دگرگون میبینند و یا تعمداً تلاش میکنند آنها را دگرگون جلوه دهند. چنین افرادی هرچند ممکن است چند صباحی تعدادی از بیخبران را فریب بدهند ولی چون کارشان فاقد جوهر است، دوامی نخواهد آورد و رنگ خواهد باخت.
چندی قبل یکی از تحصیلکردههای صاحب معلومات و محفوظات قابل اعتنا که در سالهای اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با دریافت حکم عضویت ستاد انقلاب فرهنگی (که بعدها به شورای عالی انقلاب فرهنگی تغییرنام یافت) از امام خمینی، در آن ستاد فعال بود و در سخنرانیها و مناظرههای تلویزیونی از انقلاب اسلامی و اسلامی که مبنای این انقلاب و نظام جمهوری اسلامی است دفاع میکرد، در یک سخنرانی مطول در جمع ایرانیان خارج از کشور درباره این انقلاب و شخص امام خمینی و روحانیت مطالبی خلاف واقع گفت که به بخشی از آنها در ادامه همین مقاله خواهم پرداخت.
اصلیترین فراز سخنرانی این فرد که تصور میکرد درحال نقد عملکرد امام خمینی است اینست که میگوید اصولاً انقلاب اسلامی برای پیاده کردن ظواهر شرع بود و رهبری آن هیچتوجهی به غیر از آنچه فقه میگوید نداشت. فقه را هم این شخص، یک مشت احکام خشک مربوط به مناسک ظاهری تعریف میکند که هیچ ارتباطی با زندگی مردم و مسائل جاری اعم از داخلی و خارجی ندارد. به عبارت روشنتر، از نظر او انقلاب اسلامی برای این بود که به مردم بگوید نماز بخوانید، روزه بگیرید، حجاب زنان رعایت شود، دزدها مجازات شوند، قاتلان قصاص شوند و... اما به آزادی انسانها، حقوق بشر، مباحثی از قبیل استعمار و روابط بینالملل اعتنائی نداشت. او حتی درباره آیتالله شیخ فضلالله نوری هم قضاوتی ناصواب میکند و او را مخالف مشروطه قلمداد مینماید و انقلاب اسلامی را محوکننده بقایای آثار مشروطه میداند.
نمیتوان گفت گوینده این سخنان از تاریخ مشروطه و مواضع روشن آیتالله شیخ فضلالله نوری که خواهان «مشروطه مشروعه» بود و با دسیسه عمال انگلیس، به دروغ ضد مشروطه معرفی و به همین گناه ناکرده شهید شد، بیخبر است. درباره تعریفی که او از فقه ارائه میدهد نیز نمیتوان گفت او از ابواب گسترده فقه که شامل تمام جوانب زندگی انسان از عبادات، معاملات، قضاء، روابط بینالملل، دفاع، حقوق و سیاست گرفته تا جزئیات روابط انسانها با همدیگر در خانواده و جامعه و جهان را دربرمیگیرد اطلاع ندارد. این را هم نمیتوان باور کرد که این شخص با سوابق و کارکردی که در داخل کشور تا سالها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی داشت و احاطهای که بر مسائل مختلف و امور جاری کشور در سالهای دوران رهبری امام خمینی داشت، از توجه زبانی و عملی امام خمینی به جنبههای مختلف زندگی اجتماعی مردم و مواضع روشن ایشان درباره استعمار و روابط بینالملل بیخبر است. بنابراین، باید دلیل انکار این واقعیات روشن را در جای دیگر جستجو کرد. من، شأن گوینده این سخنان را بالاتر از این میدانم که اهل سفارشپذیری باشد.
ادامه دارد»