سخنگوی وزارت امور خارجه در مورد استعفای ظریف گفت: من پاسخی برای رسانه نداشتم؛ بعد از این که خبر استعفا منتشر شد -از ساعت ده و نیم-یازده شب به بعد- تلفنم شاید با بیش از صد تماس مواجه شد. این تماسها تا نزدیک بامداد هم ادامه داشت. احساسم این بود که بسیاری از همکاران رسانهای ما بیدار بودند و مرتب به تلفن من زنگ میزدند. جالب این است که حتی از خارج از کشور هم تماسهای زیادی از دفاتر خبرگزاریهای خارجی که در تهران دفتر نداشتند و شمارهی من را داشتند شروع به زنگ زدن کردند.
به گزارش جماران؛ شفقنا نوشت: کمتر از دو هفته از انتصاب بهرام قاسمی به سفیری ایران در فرانسه میگذرد و چیزی نمانده است که با ترک مسوولیت سخنگویی، باری دیگر به عنوان سفیر راهی اروپا شود. او که از خرداد ۱۳۹۵ سخنگویی وزارت امور خارجهی ایران را عهدهدار است، اعتقاد دارد اتفاقاتی که در دوران سخنگوییاش وجود داشت، نسبت به گذشته، کار را برای سخنگو بیشتر و تا حدی هم سختتر میکرد. قاسمی که خود نیز از طریق اینستاگرام متوجه استعفای دکتر ظریف میشود، میگوید پاسخی برای رسانهها نداشته است.سخنگوی وزارت امور خارجه در این گفتوگو به چالشهای دوران سخنگوییاش، واکنشها به کنوانسیون دریای خزر در داخل، استعفای دکتر ظریف و مواردی از این دست پرداخته است.
متن گفتوگو با بهرام قاسمی را بخوانید:
شما پیش از سخنگویی تجربهی سفارت در اروپا را داشتهاید و به زودی نیز راهی فرانسه خواهید شد، این دو تجربه یعنی سفارت و سخنگویی وزارت امور خارجه و ریاست مرکز دیپلماسی رسانهای را چطور با هم قیاس میکنید و نگاه و حس شما به هر کدام چگونه است؟
قاسمی: هر کدام از این دو مسوولیت به گونهای همسان و همساز نیست و علیرغم اشتراکاتی که میتوانند داشته باشند، تنوع و شکل کار بسیار متفاوت است. در سخنگویی با افکار عمومی و مواضع رسانهای روبهرو هستید و مخاطبین شما مردم از هر طبقه و قشری هستند. در عین حال طرف خارجی اعم از دولتها و افکار عمومی جهان هم مواضع و سخن سخنگو را دنبال و آن را تجزیه و تحلیل میکنند و به قضاوت می گذارند؛ صدایی رسمی از درون ایران که مواضع رسمی کشور تلقی می شود.
در سفارت، بیشتر با دولتها و سازمانهای خارجی سخن میگویید و احتمالاً گاهی هیچ خبری از آن چه میان شما و طرف خارجی میگذرد، درز نمیکند. البته در سفارت نیز باید با افکار عمومی آن کشور درارتباط ودر اتخاذ مواضع کوشا باشید و برای معرفی ایران و سیاستهای آن تلاش کنید؛ ایرانیان مقیم هم بخش مهم دیگری از مخاطبین شما هستند.
در سفارتخانه، سفیر با تعداد محدودی از پرسنل سرو کار دارد که در نهایت مجموعهی چندان بزرگی نخواهند شد و در چارچوب سیاستهای ابلاغی تهران کار خود را تنظیم میکنند. سفرا با یک زمانبندی مشخص بر اساس ظرفیتهای مشترک، آمادگی و توانمندیهای کشور متوقففیه، کار خود را در حوزههای مختلف تنظیم میکنند. در سفارتخانهها به کمک همکاران و با آرامش بیشتری میتوان کار را در زمینه مختلف برنامهریزی کرد و سفیر میتواند مبتکر و خلاق باشد و از وقت خود بهتر استفاده کند.
در مرکز و سخنگویی، اختیار به دست شما نیست؛ همه سخنگو را به جلسات بسیار -جلسات مفید، غیر مفید و حتی غیر ضروری- فرا میخوانند و باید هم برود. در سفارتخانههای بزرگ و مهم که تعداد نمایندگیهای سازمانها و وزارتخانههای کشور، بیشتر و روابط با آنها از پیچیدگیهای خاص برخوردار است، قطعاً شکل کار متفاوت از نمایندگیهای متوسط یا نمایندگیهای کوچک است. شروع کار نیز در نمایندگی برای سفیر میتواند بر اساس ساعت کار محل یا بر اساس حجم کار او باشد و پایان آن بستگی به خود او و باز سطح و حجم کار دارد. در حقیقت در این زمینه اختیار برنامه با شماست چون به عنوان سفیر و رییس نمایندگی میتوانید با توجه به مجموعهی محدودی که داخل سفارت وجود دارد، کار را به راحتی تقسیم یا زمان آن را تنظیم کنید. بخش دیگر این است که چقدر با نهادها و سازمانهای آن کشور کار داشته باشید، آنها چقدر با شما کار داشته باشند و چقدر شوق و ابتکار و خلاقیت داشته باشید که فضاهای جدیدی را در کار ایجاد کنید. اگر به دنبال بهتر شدن آن مجموعه باشید، به طور قطع ساعتهای بسیاری از شما خواهد گرفت و کار بیشتری را طلب میکند. البته شرایط بینالمللی و وضعیت روابط با کشور متوقف فیه هم عامل مهمی است. نکتهی دیگر آن است که در زمان سفارت چون در یک محیط کوچکتر زندگی میکنید، در حقیقت باید نوعی زندگی اشتراکی را تجربه کنید؛ به این معنا که به عنوان رییس نمایندگی مجبور هستید شنوای مسایل پرسنل و همکاران خود باشید و از وضعیت تحصیلی فرزندان همکاران گرفته تا احتمالا مسایل خانوادگی آنها را -چه بخواهید و چه نخواهید- در جریان قرار می گیرید و گاهی هم باید پدری کنید. این در حالیست که در زمان کار در مرکز دیپلماسی رسانهای، در هر بخشی از آن که باشید، اصلاً این مسایل را ندارید. میتوانید ده سال با یک نفر در تهران کار کنید اما هیچ ارتباط خانوادگی و حتی هیچ شناختی از خانواده و تعداد فرزندان یک همکار خود نداشته باشید. در حقیقت یک کار سلسله مراتبی است که به صورت روتین انجام میشود. از این نظر کار در نمایندگی دشوارتر و در تهران، سادهتر است چون در نمایندگی به مسایلی غیر اداری هم ورود دارید.
در حوزهی سخنگویی نیز عمدتاً کار سخنگویی، دشوار است. در کشوری مثل ایران که دارای تنوع آرا و عقاید است و الزاماً در همهی موارد، یک نگاه مشترک وجود ندارد، این کار سختتر هم خواهد شد. اگرچه در سیاستهای کلان، وضعیت روشن است اما بین سازمانها و ارگانهای مختلف میتواند در بسیاری جهات بر اساس وظایف یا شکل کار آنها یک تفاوت دیدگاه وجود داشته باشد. فردی که اصلاً با خارج از ایران کار و تماس و از آنجا شناختی ندارد، ممکن است آثار بعضی مسایل روابط خارجی را چندان احساس نکند. به همین دلیل نیز هر سخن و کلامی را مطرح نماید و آثار خارجی آن را نبیند؛ آن سخن نیز با عکسالعمل آن دولت مواجه شود و در نهایت این سخنگو است که باید گاهی آن را وصله و پینه کند. در حالی که اگر یک صادرکننده و عالم به مسایل سیاست خارجی، ملی فکر کند، ممکن است خیلی زود متوجه این موضوع شود که شما تغییر رفتاری نسبت به کشور ایکس داشتهاید یا برعکس و انتقادات نسبت به شما میتواند از آنجا تا نهادهای رسمی و ارگانهای دیگر رخ دهد. سخنگویی عمدتاً کار سادهای نیست؛ حداقل در دورانی که من کار را شروع کردم.
چرا؟
قاسمی: تقریباً همزمان با شروع کار من در سخنگویی، شرایط سیاست خارجی به دلایل مختلف با گسترش، فعالیت و چالشهای بیشتری چه برای جمهوری اسلامی ایران، چه برای منطقه و کل جهان رو به روبود. البته من هم آمدم که طرحی نو در اندازم و برای خودم وظایف جدید و نوینی تعریف کردم.
در ابتدا ماجرای برجام را داشتیم که به عنوان یک کار بدیع و یک اتفاق مهم و امیدبخش مطرح بود و در همان زمان نیز مخالفان و موافقان خود را داشت. وزارت خارجه نیز زیر فشار منتقدین این وقایع هر روز با مسایلی روبهرو بود و همهی این مسایل روی کار سخنگو برای پاسخ دادن، تأثیرگذار بود. بعد از آن انتخابات آمریکا و روی کار آمدن آقای ترامپ را داشتیم؛ نوع برخوردی که ایشان نسبت به ایران اتخاذ کرد، حداقل در روش، تاکتیکهای متفاوتی نسبت به دولتهای پیشین آمریکا داشت. همچنین با پدیدهای به نام عربستان و سیاستهای خصمانهی او و متحدین ناچیز و در عین حال پر مدعا و احساسات تحریک شدهی آنها روبهرو بودیم که خصومت و کینهتوزی شدیدتری را در منطقه نسبت به ایران داشتند. مسایل فراوان دیگری نیز وجود داشت اعم از گسترش تروریسم، ترورها، داعش، سوریه، افغانستان، عراق، شرایط اروپا، تحریمهای مجدد و ایرانهراسی بیشتر و ایرانستیزی گستردهتر که سخنگو را درگیر میکرد. علاوه بر آن به نظر میرسد که در این دوران، سرعت تحولات جهانی و تعداد آنها بیشتر بود. واقعا تحولات منطقه مانند سوریه بسیار حاد و اساسی بود و با مسایل دیگری نیز در عراق اعم از حضور تروریسم در آنجا و بحث شدت عمل داعش و آثار آن روی سیاستهای ایران کم نبود؛ اتفاقاتی که در صحنهی داخلی اروپا افتاد نیز مورد توجه بودند. در مجموع فکر میکنم اتفاقاتی که در دوران سخنگویی من وجود داشت، نسبت به گذشته، کار را برای سخنگو بیشتر و هم تا حدی سختتر میکرد.
اگر واقعبینانه و دقیق بخواهیم صحبت کنیم، کار سخنگویی یک نوع کار ۲۴ ساعتهی بدون داشتن تعطیلات است. حداقل تجربهی من در این دوران، چنین بود که حتی برای روز تعطیل هم از آرامش برخوردار نیستید چرا که شما تعطیل هستید اما جهان و تحولات، تعطیلبردار نیست و حداقل باید به طور دائم همه اخبار و تحولات را رصد کنید و گوش به زنگ باشید تا به تعبیر روزنامهها خبر را نخورید. در حوزهی سیاست خارجی هم اگر بههنگام و درست، اتخاذ موضع نکنید، میتواند کشور را با چالش مواجه کند و هم موضعگیری بههنگام میتواند منافعی را برای کشور به وجود آورد یا فرصتهایی را ایجاد کند. بر این اساس باید در کمین باشیم که در اولین فرصت، بهترین موضعگیری را داشته باشیم.
اگر به حوزهی مجموعهی ارتباط با رسانهها، سنجش رسانهها در سطح جهان و منطقه، رصد کردن آنها و کار با سفارتخانهها در این زمینه بازگردیم، آن هم کاری زمانبر است. سفارتخانهها رسانههای محل را کنترل و مطالعه میکنند و اطلاع میدهند. شما هم باید بر اساس آن اطلاعات از تحولات درون آن کشورها و تحولات سیاست خارجیشان تحلیل و ارزیابی داشته باشید که این اقدام هم یک کار زمانبر است. از دید دیگر نیز بحث زمانشناسی مطرح است و باید در زمان خود به این خبرها توجه کرد. اگر در زمان خود به آن توجه نکنیم، ممکن است فردا یا دو روز بعد از حیز انتفاع خارج شود یا آثار منفی خود را نشان دهد.
در حوزهی دیپلماسی عمومی هم که باز در این بخش قرار دارد، تمامی کارهایی که در مقولهی فرهنگ میگنجد اعم از گسترش زبان فارسی، کرسیهای زبان فارسی در دانشگاههای جهان، همکاریهای دانشگاهی، همکاریهای ورزشی، گفتوگوهای ادیان، هنر و سینما و جشنواره ها و …، هر کار خارجی که داشته باشند، با این بخش ارتباط دارند. حوزهی دیپلماسی عمومی هم تقریباً در حد یک اداره کل است و کاری بسیار وقتگیر و حساس دارد. البته زحمات همکاران این بخش کمتر در معرض دید است
همانطور که در صحبتها اشاره کردید، در سالهای حضورتان به عنوان سخنگوی وزارت خارجه با چالشهای بسیاری مواجه بودید؛ سختترین چالش برای شما چه بود و چه موانعی بر سرکارتان داشتید؟
قاسمی: کار بیمانع که وجود ندارد. هر کاری سیر خود را دارد و میتواند هموار نباشد اما هنر این است که بتوانید از روی این موانع عبور کنید. حتماً در کار ما هم مشکلات و چالشهایی وجود دارد. فکر میکنم در حال حاضر نتوانم پرچالشترین و جدیترین مانع را نام ببرم، اما واقعاً چالشهای زیادی وجود داشت و اگر عمری بود و شرایط اجازه بدهد، حرفهای بسیاری برای گفتن دارم.
آزاردهندهترین چالشهای شما در دورهی سخنگویی و در حوزهی پاسخگویی و موضعگیری بیشتر مربوط به جهتگیریهای داخلی بود یا مسایل خارجی؟
قاسمی: در این مدت سعی من این بوده است که در چارچوب یک کار حرفهای عمل کنم و اندک همکارانی هم که با من کار میکردند، با توجه به تجاربی که داشتند، تقریباً در همین حدود فعالیت خود را تا امروز ادامه دادند. طبیعی است که همه همسطح نبودند و برخی پر تلاش، برخی با تلاشی کمتر؛ اما من با آنهایی بیشتر کار میکنم که خودشان علاقه به کار داشته باشند. در این حوزهها نمیتوان توقع کار اداری داشت؛ این جا حوزهای است که عاشقی هم میخواهد و ادبیات، هنر، فرهنگ و ادب هم باید همراه آن باشد. البته ما از این که خدایناکرده تداخلی با سایر بخشهای داخلی وزارت خارجه پیدا کنیم، ابا داشتیم چرا که مباحث فراوانی در کار ما میتواند با مرزهای بسیار خاص و مشترک با بخشهایی از وزارت خارجه تداخل پیدا کند. بر این اساس دقت و هوشیاری فراوانی میخواهد که از وظایف حوزهی خود پاسداری کنید اما به چالش و تنش هم کشیده نشوید. این کار دقیق و ظریفی است که در بسیاری از سازمانها میتواند وجود داشته باشد اما در وزارت خارجه کمی پیچیدهتر و حساستر است.
بخصوص در جلسات سخنگویی و حتی در مصاحبهها تلاش کردیم در مسایل داخلی ورود نکنیم و شکل حزبی و جناحی به خود نگیریم. تعریفی که من از کار خودم داشتم، این بود که ما -هم به عنوان وزارت خارجه و هم به عنوان سخنگو- باید کاملاً ملی و فراجناحی فکر کنیم، سیاستهای کلان نظام را مدنظر داشته باشیم و این منافع و مصالح مردم است که اهمیت دارد؛ در حقیقت سخن گفتن ما باید به گونهای باشد که تأثیرگذاری منفی در داخل کشور نداشته باشیم. برای مثال بسیاری اوقات برای من دغدغه بود که وقتی در حال توضیح موضوع خاصی هستم، اظهارات من خدای ناکرده تأثیری هر چند اندک در بازار ارز نگذارد یا یک ناامیدی بیجا را القا نکنم و کلام من به گونهای منعقد شود که زندگی مردم و برخی پارامترهایی که میتواند در داخل مهم باشد را تحریک کند. دغدغهی بزرگ و همیشگی من در سخنگویی این است که سخنم به حدی باشد که لازم است و اگر نمیتواند به حل بعضی چالشها یا مشکلات کمک کند، اثر منفی نیز به دنبال نداشته باشد. البته سخنگویی در بسیاری از اوقات میتواند فرصتهایی برای کار بهتر با سایر کشورها را ایجاد کند؛ گاهی نیز با انتخاب یک لغت اشتباه که حتی میتواند مترادف باشد با آنچه میخواستیم بیان کنیم، میتواند به سرعت آثار منفی خود را بر جای بگذارد. چرا که به هر حال در جهان حداقل در بخش وزارت خارجهی همهی کشورها مواضع و مسایل سایر کشورها را به میزان توانایی و قدرت خود رصد میکنند و برایشان مهم است. به همین دلیل قطعاً گاهی صحبتهای سخنگو هم توسط خبرگزاریهای خارجی و هم در اندیشکدهها و وزارت خارجهها مورد توجه و تحلیل قرار میگیرد. در نتیجه صحبت کردن در جایگاه سخنگو در وزارت خارجه و حتی در دولت میتواند در خارج از کشور آثار و تبعات بسیاری داشته باشد یعنی هم میتواند فرصتساز و زمینهساز همکاریها باشد و هم میتواند آثار منفی به دنبال داشته باشد. یک سخنگو از همین جایگاه میتواند در جهت بهبود، التیام، رفع بعضی کدورتها و اعلام آمادگی برای کار بیشتر با برخی کشورها استفاده کند و هم میتواند به اشتباه، فضای سازنده یا حتی معمولی یک رابطه را هم تحتتأثیر منفی قرار دهید.
در نهایت میخواهم بگویم که سخنگویی کاری بسیار حساس و دقیق است و باید اشراف بسیاری بر مسایل داخلی، جناحبندیها، گروهها و تفکراتی که در درون کشور وجود دارد، مصالح و امنیت کشور و دفاع از کیان کشور داشت و همچنین بر نوع رابطهای که باید با دیگران داشته باشید و آن را پیروی کنید. سخنگویی سمتی است جدی و نباید در انتخاب سخنگو یک پارامتر یا دو و سه شاخصه را مدنظر قرار داد؛ سخنگو باید آنقدر در کشور و نزد مقامات شناخته شده باشد و آنقدر اعتماد به نفس داشته باشد که بتواند به هنگام از پس کار برآید.
در این دوران برای مثال در مورد برجام، سنگاندازیهای داخل کشور، بیشتر چالشبرانگیز بود یا فشارهای بینالمللی و خاطرهای از این مساله دارید که این موضوع برای شما یا وزارت خارجه مسالهساز شده باشد؟
قاسمی: این قاعدهبردار نیست و از یک فرمول مشخص پیروی نمیکند. بستگی به موضوع و زمان و مکان دارد که بر فرض این صحبت درون ایران، بیرون از آن یا به کلی در کجای جغرافیای جهان مطرح شده است؟ این اظهارات چقدر برای آن نقطهی جغرافیایی که موضوع مطرح شده است، اهمیت دارد و اثرگذار است و چقدر میتواند برای وزارت خارجه چالشبرانگیز باشد؟ ممکن است مطلبی در نقطهای از جهان بارها گفته شود، اما هیچ اثری نداشته باشد چرا که بر اساس یک نوع بیمنطقی و از روی نادانی کاری یا صحبتی را انجام میدهد. در عین حال ممکن است وقتی در حال یک مذاکرهی جدی در موضوعی مشخص (در ارتباط مستقیم با منافع و امنیت ملی و حقوق کشور و حقوق ملت) با کشوری هستید، چنین اظهاراتی مطرح یا اقداماتی انجام شود و اثرگذاری بسیار بیشتر و چالشزایی فراوانتری داشته باشد. برای مثال در زمانی مشغول مذاکره در ارتباط با کنوانسیون دریای خزر در بیرون از کشور هستید، وقتی با تمام توان با طرفهای خارجی چانهزنی میکنید تا بیشترین حقوق را نصیب کشور خود کنید، متوجه میشوید که عدهای بخصوص از درون کشور از روی ناآگاهی و جهل، شما را در معرض یکسری اتهامات ناپخته و بیاساس قرار میدهند. چنین موضوعی برای فردی که در حال مذاکره است، بسیار آزاردهنده میشود. در حقیقت به جای این که از او حمایت و به او کمک کنید تا بتواند با شجاعت، اطمینان خاطر و اعتماد به نفس بیشتری کار کند، در موردش –آن هم توسط بخشهای مهمی از جامعه- قضاوتهایی غیرمنصفانه میشود و او را آماج حملات خود قرار میدهند.
در مقاطعی مانند کنوانسیون دریای خزر شاهد این ماجرا بودیم که عدهای با منطق و از روی مطالعه، نقادیهای خود را داشتند؛ این بسیار خوب است و حتماً میتواند مورد استفاده قرار بگیرد، اما گاهگاهی همین موضوعات ملی و اساسی تبدیل به یک موضوع سیاسی، کف خیابانی و جناحی میشود و بدون این که اصلاً موضوع، شکافته و روشن شود، صرفاً به این دلیل که فرد مذاکرهکننده از طیف آنها نیست، شروع به تخریب او میکنند. پس از آن نیز با توجه به جایگاه ایران و کینهتوزیهایی که معمولاً از انقلاب به این سو توسط آمریکا و رژیم اسراییل یا برخی کشورهای منطقه شاهدیم، در این مقاطع فعال میشوند و با صرف هزینه و به کارگیری ابزارهای نوین سعی میکنند در فضای مجازی و بسیاری جاهای دیگر شایعات و سخنانی را مطرح کنند که واقعاً وضعیت، خیلی تلخ میشود. برای مثال در مورد همین کنوانسیون دریای خزر، بسیار مورد سوال دوستان و آشنایان خودم قرار گرفتم (که ممکن است از تحصیلات آکادمیک برخوردار نبودند یا موضوع در حیطهی تخصصی آنها نبود)؛ میپرسیدند که آیا شما دریای خزر را به روسها واگذار کردید؟ تبلیغات به شکلی انجام شده بود که ایران در کنوانسیون در حال واگذار کردن سهم خود از دریای خزر به یک کشور دیگر است. پس از این که این موضوع خنثی شد و نتوانستند چندان آن را جا بیاندازند، یک مرتبه شاهد موج عظیمی بودیم که جمهوری اسلامی ایران کیش را به چینیها واگذار کرده است. خزر را به روسها و کیش را به چینی ها داده است! بدون این که بدانند ملتی با این تمدن، تاریخ، آگاهی و با این چند صدایی و توجهی که همه روی عملکرد هم دارند و روزمره رفتار همدیگر را به معرض قضاوت و نقد میگذارند، اصولاً به سادگی نمیتوان حتی یک اپسیلون از منافع کشور را در مقابل بیگانگان واگذار یا از آن عبور کرد. به هر حال ما از سه قوه برخوردار هستیم که هر کدام و کار و نظارت خود را انجام میدهند و سازمانهای نظارتی در کشور وجود دارد.
ما این نوع چالشها را داریم، اما گاهگاهی زهر و تلخی این گرایشهای جناحی و جنجالهای درونی (که پایه و اساس ندارد و متأسفانه بعضی اوقات در ریشههای آن به عناصری در خارج از کشور و گروهکهایی خارج از کشور میرسیم) بسیار آزاردهنده هستند. بهویژه در شرایطی که در چالش و مذاکره با یک کشور خارجی با سختیهای بسیاری روبهرو هستید تا بتوانید با تمام توان از حد و مرز و حق و حقوقی که متعلق به ایران زمین است و پیشینیان ما و همهی مردم ما تا کنون بر سر آن ایستادهاند و برای آن جانفشانی کردهاند را حفظ کنید و از ذرهای از حقوقتان نمیتوانید کوتاه بیایید. چرا که حتی اگر به هر طریقی اعم از ناآگاهی و حتی خدای ناکرده خیانت، امروز بتوانید از آن بگذرید، قطعاً پنهان نخواهد ماند و در جهان به هم پیوستهی امروز بسیار سریع روشن و در نهایت افشا میشود. ملت ما هم هوشیار است و در مواقعی که کشور نیاز به یک دفاع جانانه دارد، بخصوص در مقابل بیگانه، تجربهی خوبی از خود نشان داده است. جنگ تحمیلی یک نمونهی خوب برای این موضوع است که ما هشت سال را علیرغم همهی تلخیها و هزینههای انسانی، معنوی و مادی که کشور پرداخت کرده حاضر نشد یک وجب از خاک ایران از دست برود. اگرچه ایران در جنگهای دویست-سیصد سال گذشتهی خود، معمولاً در حد وسیعی از اراضی و خاک کشور را به بیگانه واگذار کرده بود.
در تمام مدتی که به عنوان سخنگوی وزارت خارجه مشغول به کار شدید، در ساعتهای مختلف شبانهروز و در زمان اتفاقات مهم پاسخگوی تلفنها و سوالات خبرنگاران بودید و حتی پاسخی در این حد که فعلاً در آن مورد خاص موضعگیری نمیکنید را میدادید؛ اما شبی که استعفای دکتر ظریف رسانهای شد، هیچ کدام از تماسها را پاسخ نمیدادید. چرا؟
قاسمی: من پاسخی برای رسانه نداشتم؛ بعد از این که خبر استعفا منتشر شد -از ساعت ده و نیم-یازده شب به بعد- تلفنم شاید با بیش از صد تماس مواجه شد. این تماسها تا نزدیک بامداد هم ادامه داشت. احساسم این بود که بسیاری از همکاران رسانهای ما بیدار بودند و مرتب به تلفن من زنگ میزدند. جالب این است که حتی از خارج از کشور هم تماسهای زیادی از دفاتر خبرگزاریهای خارجی که در تهران دفتر نداشتند و شمارهی من را داشتند شروع به زنگ زدن کردند. من احساس کردم توان پاسخگویی به این تعداد تلفن را ندارم. حدس میزدم که در ساعات آینده با سیل وسیعی از تلفنهایی مواجه میشوم که میخواهند نظر من را بپرسند و جز معدودی از دوستان، بقیه تصمیم دارند این نظر را منتشر کنند. از سوی دیگر من نمیتوانستم تک تک برای هرکدام یک جملهی مشخص را بخوانم و هر بار با یک وردینگ خاص یا بیان دیگری ممکن است توضیح دهم که کار دشوار میشود و و میتوانم به تناقضگویی بیفتم. اصولاً هم قبل از این فکر میکردم سکوت بهتر از توضیح دادن و ورود به این داستان است و تصمیم گرفتم تا صبح سکوت کنم و صبح فردای آن نیز چندان پاسخگو نبودم. شاید اولین موضعگیری آن روز من در مورد تنش در هند و پاکستان بود و اولین کاری که آن روز انجام دادم، این بود که بعدازظهر، یکی دو مورد موضع که به استعفا برمیگشت را در کانال سخنگو قرار دادم.
نگفتید که آن شب در مورد استعفا چه کار کردید؟ آیا از قبل میدانستید که این برنامه وجود دارد یا شما هم با وجود پیشزمینههای ذهنی به اندازهی ما شوکه شدید؟
قاسمی: من نمیدانم شما چقدر شوکه شدید.
استعفای آقای ظریف را کجا شنیدید؟
قاسمی: من هم در اینستاگرام ایشان دیدم.
بعد با خود آقای ظریف صحبت کردید؟
قاسمی: نه! هیچ کاری نمیشد انجام داد.
میدانیم که ایدههای بسیاری برای دستگاه دیپلماسی رسانهای در جوانب مختلف بهویژه ارتباط با رسانهها داشته و تلاش کردید تغییراتی ایجاد کنید. چقدر توانستید آنها را محقق کنید و فکر میکنید آن ایدهها چقدر به بهتر پیش رفتن کار دستگاه دیپلماسی رسانهای کمک کرد؟
قاسمی: در سیستمهای اداری شما خودمختار نیستید و اختیارات و امکانات لازم را در اختیار ندارید یعنی مجموعهای وجود دارد که باید با آن مجموعه کار کنید؛ با ویژگیهای خاصی که دارند. شما بخشی از سازمانی هستید که آن سازمان هم بخشی از نهاد دولت تلقی میشود بنابراین در جذب نیروی متخصصی که مورد نظرتان هست، دچار دشواری هستید. هم برای خود این مرکز هم برای این که این نیروها را در سفارتخانهها داشته باشید که بتوانند در آن حدی که شما نیاز و انتظار دارید برایتان فعالیت را انجام دهند. به لحاظ بودجه و در اختیار داشتن منابع مالی هم باز در اختیار شما نیست؛ درون وزارتخانه که برای هر گونه هزینهای باید وقت و زمان زیادی را مصرف کنید. در نتیجه اگر چه ایدههای خوبی هم داشته باشید، هم به لحاظ منابع مالی و هم به لحاظ منابع معنوی و نیروی انسانی اختیار گزینش و اختیار این که سازمانتان را خیلی متحول کنید، ندارید. در حقیقت باید با وضعیت موجود یا آن چه تعریف شده و وجود دارد، کار و ایدههایتان را جلو ببرید. به هر حال کار سادهای نیست و باید هنرمندی و مدیریت داشته باشید تا از همان وضع موجود، تا حدی کار را توسعه و تکامل دهید. این که چقدر موفقیت وجود داشته است را باید دیگرانی که ما را رصد کردند و بخصوص خود رسانهها که در در مقاطع مختلف حضور داشتهاند (نه تنها در رابطه با وزارت خارجه بلکه در ارتباط با پاسخگویی سازمانهای دیگر) مقایسهای انجام دهند و جمعبندی کنند. آن جمع بندی که بخصوص همکاران رسانهای ما و دیگر نهادها و حتی مردم میتوانند داشته باشند، حتماً میتواند جمعبندی خوبی باشد. من میتوانم بگویم موفق بودم اما ممکن است که اشتباه کنم یا تا حدی موفق بودم. آن چه برای من روشن است این که در مورد برنامههایی که علاقهمند بودم و فکر میکردم میتوانم آنها را اجرا کنم، تا حدی به حد ایدهآل آن نزدیک شدم اما به مقصد نهایی که مدنظرم بود، نرسیدم. علت آن هم مسایل مختلفی است که به دو مورد آن اشاره کردم. این هم از آن بخشهایی است که روزی با شفافیت از آن سخن خواهم گفت.
این موارد، مسایلی هستند که معمولاً سازمانها و نهادهای دولتی میتوانند با آن درگیر باشند اما من اینجا را کارخانه یا حتی یک سازمان معمولی نمیدانم؛ اینجا را من مجموعهای میدانم که نیروهای آن قطعاً باید در مرحلهی اول انگیزهی بالا و ذوق و شوق کار کردن داشته باشند و زمان و ساعت اداری برای آنها مهم نباشد. منظورم این است که در تمام ساعتهایی که دارند، ذهنشان متوجه وظیفهای باشد که دارند و فکرشان به دنبال نواندیشی و پیدا کردن راهکارهای نوین باشد و این که چگونه میشود در جهت بهبود کار تلاش کرد. چرا که ما هم در حوزهی دیپلماسی عمومی و هم در حوزهی رسانه نیاز به این ذوق و شوق و استعداد داریم؛ اگر من با یک سری کارمند معمولی کار کنم که قلم نوشتن ندارند و نمیتوانند در کار سخنگویی به من مشاوره دهند که از چه واژههایی استفاده کنم، ابتکار و خلاقیت نداشته باشند، من نوعی به عنوان سخنگو نمیتوانم استفادهی چندانی از حضور آنها داشته باشم. همچنین اگر در حوزهی دیپلماسی عمومی، افرادی را نداشته باشم که موسیقی، تئاتر و سینما را بفهمد و در حوزهی دینی دانش کافی داشته باشد و بتواند مسایل گفتوگوی ادیان را دنبال کند و ذوق و سواد لازم برای ارتباط با مجامع دینی حتی خود قم و مراکز اسلامی که در خارج از کشور کار اسلامی انجام میدهند را نداشته باشد، در نهایت نمیتواند در مجامع عمومی حضور قوی و پایداری داشته باشد و قطعاً نمیتواند حرف و سخن وزارت خارجه و هدفی که سیاست خارجی دارد را پیش ببرد و از این ابزار بسیار قوی و خوب استفاده کند. افراد در NGO و سمن، داوطلبانه کار میکنند و حتی ممکن است خانهی خود را تبدیل به یک مرکز بهداشتی برای زنان آسیبدیده یا افراد آسیبدیدهی اجتماعی کرده باشند. بر فرض اگر بخواهید با گروهی از این افراد که عاشقانه کار میکنند، اداری برخورد کنید، اصلاً کارتان پیش نمیرود.
مرکز دیپلماسی عمومی و رسانهای در آن انگیزه، عشق، و فداکاری ۲۴ ساعتهای را میطلبد تا بتوانید پاسخگوی همهی مراکز ذیربط از حوزهی هنری، ورزشی، سمنها و تمامی بخشهای داخل در حوزهی دیپلماسی عمومی گرفته تا هنرمندان، ورزشکاران، خیرین، جشنوارهها، رسانهها و … باشید. برای مثال رسانهایها افراد حساسی هستند و زمان نیز برای آنها مهم است و علاقهمند به ارتباط گرفتن هستند. به همین دلیل است که علیرغم همهی این مشغلهها و جلسات فراوان، گهگاهی اگر در طول روز هم نتوانم پاسخگوی رسانهها باشم یا پیامها را ببینم، دیروقت مثلاً بعد از ساعت ده شب سعی میکنم همهی پیامها را ببینم و پاسخ دهم. گرچه در دو سه ماه اخیر به علت تعداد جلسات بیشتری که مجبور به حاضر شدن در انها بودم این پاسخگوییها هم کمی با تأخیر مواجه شد ، اما من برای این موضوع، سلسله مراتب اداری تعریف نکردم که مثلاً فلان خبرنگار به کارشناس فلان اداره مراجعه کند یا من فقط با مدیران مسئول روزنامهها صحبت میکنم. در حالی که این مساله در بسیاری از سازمانها وجود دارد و سخنگو یا حتی گاهی رییس روابط عمومی یک سازمان معمولی هم ابا دارد از این که با یک خبرنگار صحبت کند. سیستم ما از ابتدا به این صورت بود که تلفن من در اختیار همهی رسانهها قرار داشته باشد و هیچ ابایی نداشتم از این که بتوانند مستقیما در مواقع لزوم در فضای مجازی یا با ایمیل با من ارتباط بگیرند و پاسخ یا توضیح مورد نیاز خود را از من دریافت کنند. حتی پاسخ سوالشان را بدهم تا منتشر کنند. در این پاسخگوییها ساعت هم برای من مهم نبوده است؛ اگر در طول روز پیامشان را دیدم، جواب دادهام و اگر جواب نداشتهام، گفتم نمیدانم، باید تحقیق کنم که موضوع چه بوده است.
این نوع ارتباط باعث شد هم تجاربی کسب کنم و هم ارتباط مستقیم موجب شود که مشکلات حوزهی خودم را از دوستانی که مستقیم کار را دنبال میکنند، بشنوم. این نوع ارتباط علیرغم این که وقتگیر بود و حتی پنجشنبه و جمعهی من را تا حد زیادی میگرفت اما آن را به عنوان یکی از ایدهآلهایی میبینم که تا حدی به آن رسیدهام و در آن جمعبندیای که دارم فکر میکنم مورد رضایت دوستان هم بوده است. البته تلخیهایی هم داشته است؛ به دلیل همین ارتباط و تلقی نابجایی که بعضی دوستان داشتند، گاهگاهی بعضی حریمها را کنار گذاشتند و من با صبوری همهی فریادهایشان را تحمل کردم. در مواردی فریادهای سختی را هم از دوستان خبرنگارمدعی و تا حدی بیتجربهی خودبزرگبین دریافت کردم که حتی یک بار هم من گوشی را قطع نمی کردم . البته اکثریت دوستان رسانه افراد با شخصیت، مودب و قدرشناسی بودند و برای من طبیعی بود که در این حوزه هم یک یا دو نفری دچار مشکلاتی باشند و باید آنها را تحمل میکردم.
شما دهمین سخنگو در وزارت خارجه هستید، بین ۹ سخنگویی که قبل از شما بودند، با توجه به شرایط بینالمللی و داخلی که در آن قرار داشتند، فکر میکنید کدام یک از آنها بهترین عملکرد را داشتهاند؟
قاسمی: همه به سهم خودشان و به تناسب زمانی که در آن کار کردند و شرایطی که در آن قرار داشتند، تلاش خود را کردهاند. اگر مبدأ کار سخنگویی را پیروزی انقلاب بگیرم، از سال ۵۷ به این مفهوم سخنگو در وزارت خارجه نداشتیم. این جایگاه و این مسئولیت در طول زمان شکل گرفته است. در ابتدا مثلاً در سالهای ۶۰ بر اساس میراثی که وزارت خارجه پیش از انقلاب داشت، ما تنها یک دفتر به نام دفتر روابط عمومی داشتیم و حتی اسم آن اداره یا اداره کل نبود. این تشکیلات در حد یک دفتر با تعدادی نهایت حدود ۱۲-۱۰ نفر پرسنل در بخشهای مختلف بود که شاید افراد کارآمد و کارشناسشان از ۷-۵ نفر فراتر نمیرفت. در نهایت نیز کارشان این بود که اگر چیزی علیه وزارت خارجه یا یک سفارتخانه در یکی از رسانهها (که تعداد رسانهها هم در آن مقطع از انگشتان یک دست کمتر بود) نوشته میشد، آنها موظف بودند نامهای به آن روزنامه یا خبرگزاری بنویسند که خبرگزاری محترم فلان، طبق فلان قانون مطبوعات و با توجه به اینکه شما در بخش فلان روزنامه یا خبرگزاریتان این مطلب را راجع به وزارت خارجه نوشتید، لطفاً طبق قانون پاسخ ما را چاپ کنید. پاسخی میدادند و تمام میشد. فکر میکنم از هشت سالهی دوم آقای ولایتی که وزیر امور خارجه بودند، بحث سخنگویی جدیتر شد اما نه به این شکل که سخنگویان به صورت جلسات هفتگی و مرتب در جمع خبرنگاران ظاهر شوند و پاسخگوی همهی مسایل باشند و به این شکل وجود نداشت. در ادامهی کار آقای ولایتی، در دورهی وزارت آقای خرازی تا حدی تکامل بیشتری را داشتیم؛ حدوداً از سال ۷۶ که ایشان وزیر شدند، با انتصاب آقای آصفی به عنوان سخنگو، سخنگویی در وزارت خارجه، فعالیت و انسجام بیشتری پیدا کرد. ایشان بحث مصاحبهها و بیان مسایل سیاست خارجی را در حوزهی سیاست خارجی متمرکز کردند و تا حد بسیاری از موازیکاری و این که افراد متفرقه در مورد مسایل گوناگون صحبت کنند و آسیبهایی در خارج از کشور و حتی داخل ایجاد کند، جلوگیری کردند. علاوه بر انسجام بیشتری که در فعالیتهای سخنگویی در آن دوره وجود داشت، فکر میکنم بیشترین زمان حضور در سمت سخنگویی وزارت خارجه را نیز آقای آصفی داشتهاند.
شما به زودی در قالب سفیر عازم فرانسه به عنوان یک کشور اروپایی میشوید، در زمینهی برجام و کانال مالی ویژه اروپا و چالشهایی که بین فرانسه و ایران وجود دارد، چه برنامههایی دارید و فکر میکنید چقدر میتواند در بهبود روابط موثر باشد؟ همچنین آقای آصفی اخیراً مطرح کرده بودند که در بحث برجام، اروپا از همهی ظرفیت خودش استفاده نکرد، نظر شما چیست؟
قاسمی: در مورد فرانسه در آینده صحبت میکنیم، اما در مورد اروپا و سازوکار مالی میتوانم این توضیح را بدهم که این روندی طولانی بود. در شکل خوشبینانهاش اگر بپذیریم ارادهی لازم در نظر اروپاییان وجود داشت اما در عمل، توانایی لازم را نتوانستند نشان دهند و تا حدی با یک ناتوانی در مجموعهی اروپا در قبال هم موضوعات فنی پولی و مالی و هم یک ناتوانی در قبال ایالات متحدهی آمریکا مواجه بودیم. در نهایت نیز هردوی آنها به عنوان دو ضعف بزرگ برای اروپا تلقی شد. شاید برخی کشورهای اروپایی هم خودشان چنین تصوری نداشتند که اینقدر در این مقطع در قبال سیاستهای آمریکا و ایجاد یک ساختار مالی در این شرایط، ناتوان و ناکارآمد باشند. سیطرهی دلار و وابستگی اقتصادی شرکتهای اروپایی به آمریکاییها بیش از حدی بود که خود تصور میکردند و هم فشار آمریکا بیش از حد روی اروپا تهدیدکننده بود و ایجاد فشار میکرد. در حالت خوشبینانه اروپا در این مقطع تا روزی که ثبت این ترتیبات مالی را اعلام کرد، با یک ضعف اساسی روبهرو بود و حالت بدبینانه این است که اروپا تحت فشار آمریکا ارادهی لازم را نداشت. در نهایت گام نخست برداشته شده و ثبت این سازوکار مشخص است. هیاتهای کارشناسی تبادل شدند و در روزهای اخیر هم هیاتی از instexبه تهران آمدند.
در سفر این هیات اروپایی به ایران سازوکارها مشخص شد؟
قاسمی: دقیقاً نمیدانم؛ اما طی روزهایی که مدیر instexبا کارشناسان خود در تهران بودند در ادامهی مذاکراتی که چند هفته پیش در وین و بروکسل با طرفهای اروپایی داشتیم، کار را پیش بردند. در کنار آن بانک مرکزی در حال کار روی ایجاد یک سازمان، شرکت یا ساختار متناظر با آن سازوکار اروپایی است که این دو باید بتوانند به همدیگر ملحق شوند. اگر بخواهیم واقعبینانه فکر کنیم، این قابل پیشبینی است که برای پروسهی اجرایی شدن این سازوکار هم باید زمان مشخصی در نظر گرفت با توجه به پیچیدگیهای خاص آن که دشواریهای خود را برای هر دو طرف اروپایی و ایرانی دارد. در نهایت این سازوکار شکل خواهد گرفت و کار خود را شروع میکند. تعدادی از سایر کشورها هم به ما و هم به اروپاییها اعلام کردند که اگر این سازوکار سامانی پیدا کند، آنها هم آمادگی دارند تا در این سازوکار با اروپاییها شریک باشند و از طریق این سازوکار با ایران کار کنند.