به گزارش ایرنا، خدای سبحان، حاکم مطلق عالم است و مالک زمین و آسمان ، گرداننده شب و روز و بر اساس مقتضات موجودات خود، فراز و فرود خورشید را تدبیر، غزل خوانی ماه را تقدیر و گنبد دوار ایام را مدیریت می کند.
او بندگانش را تکریم ، زمین و ساکنانش را به امانت آنان می سپارد تا به نقش آفرینی بپردازند و جانشینی خدای را به منصه ظهور برسانند.
هر کدام از ساکنان بستر آسمان بر اساس توان ، تلاش ، تعهد و تقوای خود، از مواهب الهی و داشته های روزگار بهره می برند، آنان قادرند تا عرش خدا صعود و یا تا فرش زمین سقوط کنند.
در بین امانتداران خالق هستی، کسانی بار امانت را با بهای جان عزیز می دارند و وجود خود را تقدیم یار می کنن تا موجب رضای او شوند ، آری آنان شهیدانند.
خوشا آنان که جانان می شناسند / طریق عشق و ایمان می شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان / شهیدان را شهیدان می شناسند
شهادت آغاز عشق و انتهای غفلت و زمان پرستش پاکی است، در سرای شهادت، هم خدا هست ، هم آفرینش و هم مهربانی ، شهادت رخت دلربایی است که ابدان را جذاب و ارواح را نیز طاهر می کند.
دل را منزه و دهن را بنام شهادت متبرک می کنیم و نجوا کنان می گوییم:
ای شهید: تو دریای خاکی و کشتی نجات بندگان را میزبان، راز و نیاز و نماز را در پرواز روح ، به همراهی فرا خواندی و کرامت را با اشک امید روانه ساحل سخاوت کردی، ملکوت سترگ روزها و محشر وسیع شب را به دنیاداران تفهیم و تلقین کردی.
کشتی باور را در برهوت صحرا به حرکت وا داشتی و طیاره ایمان را در زمین خدا به طیران درآورده و ماشین ماندگاری را در جاده آسمان مجبور به جولان کردی.
ایجاز تو، گذرگاه حیات و جریان زندگی و ایستگاه آخرت را جویبار و فرآیند تاریخ را جان تازه ای بخشیدی، تو با انکار جان و تحریم نان، جهان را به تصرف درآوردی و خورشید عالم افروز هدایت را به دنیا هدیه دادی و جمال ابدیت را با هبه هستی، نورانیت بخشیدی.
متاع دنیا را دادی و بقای آخرت ستاندی و با قلم عقل، مشق عشق نوشتی تا موضوع انشاء مدرسه ماندگار تاریخ شوی و شمع عروس خوش اندام عالم، اسیر پروانه پژاره نشود.
ای شهید: تو لیلی عشقی و مجنون جان و فرهاد فخری و شیرین زمان، آفتاب نام تو تلنگر بیداری است که باب امید را به روی مهربانی می گشاید و شاهد شادی را به آغوش اقبال، ترغیب و چشم مهتاب را به دشت دل آشنا می کند و نگاه عطوفت تو، غنچه غنا و اکسیر صفا را به عالم پیشکش می کند.
تو رند روزگار خودی و با صد نفسیر، در دل واژه ها پنهان، سطح و طامات و خرقه و صوفی را تن پوش دل دوار درون کرده اید تا قلندر بندگی را تقدیم سجاده عرفان نمایید.
ای شهید، ای شمع شاهد شیدایی، تو با طناب زلف یار، شیطان نفس را به مکافات دار سپرده ای تا عرصه روزگار، اسیر قمار اغیار نگردد.
خیز و در کاسه سر، آب طرب ناک انداز / پیش از آنکه شود کاسه سر خاک انداز
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز
ای شهید، تو با قناعت در دنیا و افراط در رجاء حکمت را از دل سخت غفلت ربودی و به قاصد زمانه سپردی تا پارسا نه صدق، به بلندای ابدیت پای نهد و اتقان و ایمان را از گردباد لغزش مصون دارد.
ای شهید، ای هویت زمین و شناسنامه زمان، تو جوانمرد دیار خاموشانی که هرگاه خدا عطا کند، ایثار می کنی و چنانچه داده های خویش را برگرداند نیز شکرگذار، بازیگر نمایش سرنوشتی که سخت ترین نقش را در بازی روزگار بر عهده می گیری.
شهید، ای آهوی فرار دشت دوستی، تو سیمای ظریفان را در طلای تقوا رصد کردی و طریق عارفان را در دل غار به نگاه نشستی و کمرآویز مژگان معشوق شدی تا سبوکشان در سرای مغان، زندانی آبروی عشق و ارادت نگردی.
تو حافظ زمانی و زمامداران را چنین تلقین می کنی:
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد / ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
به خط و خال گدایان مده خزینه دل / به دست شاهوشی ده که محترم دارد
تو با یک نگاه نگارین، عمر ابدی را به میخانه مراد سپردی تا مست میکده شده و رام رخوت و شهوت نگردی، همای زلف شاهین شهرت را به آسمان عصمت گره زدی تا کشتی اخلاق و آراستگی گرفتار طوفان بلا و طغیان و تباهی نشود.
ای شهید: تو جامه جهاد بر تن کردی و درفش دفاع در دست تا حریم و حرمت پیامبران و امامان (ع)، نفله نعل نامحرمان نشود و ناموس طهارت به اسیری شهوت حرامیان نرود.
غلام نرگس مست تو تاجدارانند / خراب باده لعل تو هوشیارانند
تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز / و گرنه عاشق و معشوق از دارانند
ایمان رحمانی رخت، صورت روزگار از چنگ ظلمت رهانده و دشت دل و دمن را از آتش تعفن نجات داده تا فرزندان آدم و حوا در آغوش مادر دهرود نیای دغل، دمی بیاسایند و توشه طریق سعادت در انبان نمایند، شعر تو دام قشنگی است که حافظ و سعدی، فردوسی و خیام و مولانای تاریخ را فریفته میزان عمق اندیشه و مغناطیس خلسه ات صدرا و سینا و سقراط را در جذبه خویش گرفتار کرده است.
آری: باید عظمت افکار فردوسی، بلندای اندیشه خیام ، اوج کلام مولانا و لطافت غزل سعدی و صلابت کلام حافظ را در آوردگاه هیبت شما تمنا نمود و نظاره کرد، زیرا تو با خلعت شهادت، بلندترین شعر زمانه را سروده ای و با سودای جان، مشهورترین فلسفه را برای فیلسوفان ترجمه کرده ای.
تو تربیت شده چاه مرتاض علی حافظی و امتحان عبودیت را در عمق زمین و اوج آزادگی وعبادت پس داده ای.
تو عطار عشقی که مورخ یار، دکان در دو درمان و داروفروشی را به تاراج دادی و حلاج وار میهمان دار شدی ای آفتاب ملک ملکوت.
تو خواجه شیرازی و مجنون شاخ نبات و سجده سخاوت نیز در دستان تمنایت خودنمایی می کند و خم ابروی یار، خضوع شما را در حضور کردگار به رقص و سماء وا می دارد.
ای قافله سالار شور و شیدایی: تو پیک پروانه پاکی و نزاکتی که در ترکیب های صوفیانه شاعران، شاه بیت عرفان را ساز کرده و در منازل عشق و حیرت و عرفان را به پیله تردید فرا خوانده و سیر و سلوک گویندگان را به قربانگاه تغسیل و تنظیف رها نمودی و خود نیز عازم فیض فنا گردیده تا عالم و آدم را به باقی بالله فرا بخوانی.
شهید، ای فریادگر خاموش تاریخ: تو چون صوفی دام نهاده ای و سرحلقه باز کرده ای و دلق و خرقه و خانقاء و سماء و صومعه را در مغازه بازار روزگار یک سکه کرده ای تا طلب و خیر و عشق و فنا و بقاء در صحیفه سبز صداقت تو معنا بیابد و مفهوم بگیرد و اعتبار پیدا کند.
شهید، ای فرمانده مطلق سرزمین جان های شیدا: تو با سودای صفا و تعامل با خدا ، بهای جان را تا کرانه های بی پایان افزایش دادی و خرابه جود را به سرای ایمان ارتقاء دادی، تا عرشه کشتی انسانیت، فرودگاه طیاره طهارت و سخاوت شود.
تو با خرقه خدائیت، سفسطه صوفیان سفی و دکان دجاله های ددمنش را بلااثر و بازار کذب زاهدی و واعظی را تعطیل و خلوت آنها را به عالم و آدم تفهیم نمودی.
آری، ای شافی روز محشر بندگان: تو باده فروشی هستی که در آن روی و ریایی وجود ندارد و بهتر از هر زاهد زهدفروشی ، محبت خدا را به مشام عالم می رسانی و به دشت و دمن و کوهساران می پراکنی.
حنجره تو حاوی ناقوس بیداری است که آرامش آدم کشان عالم را به غوغای ناامنی مبدل و کلبه انسانیت را صفایی دیگر می بخشد و خون ستم دیدگان بی گناه در ایران و عراق و سوریه و یمن و لبنان و بحرین و افغانستان و دیگر بلاد اسلامی را به مشام خالق هستی می رساند و انتقام این خون های به ناحق ریخته را از فرمانده جان ها ی بیقرار مطالبه می کنی.
تو: لبیک گوی حسینی و دجله عشق، فرات و شمیم روح افزای کربلا ، خجل اشک دیدگان معصوم و شبنم نرگس چشمان تواست.
نم نورانی اشک شوق تو در گلستان خلوص، برهوت ناامیدی را به محشر امنیت تبدیل و نماز رضای عبودیت و بندگی سالار شهیدان را در عاشورای تاریخ تکرار می کند.
شهید، ای فانی فی الله و باقی بالله: تو با سرور شهیدان دو عالم همصدا شدی و زمزمه کنان چنین گفتی:
پرچمت را هر کجا دیدم دویدم یا حسین / زیر این پرچم همیشه خیر دیدم یا حسین (ع).
تو، می مست شهادت را با عیار انسانیت سر کشیدی تا درباده بندگی خدا ، محو رخ یار شوی، تو در صبح صادق صلابت ، ریزه خوار خوان با کرامت ارباب بی کفن گردیدی.
شهید، ای شمع محل بشریت تو چون ابن سیرین، نایره نفس را با آب ادب و الهیت خاموش کردی و خدایت نیز نعمت تعبیر خواب دنیا را ارزانیت کرد تا در پیله پلید شیطان گرفتار نشوی و شهره بازار ایام گردی.
تو: پاسداری از انقلاب اسلامی را با جنگ هشت ساله پیوند زدی، مصاف با منافقین را وصله جان کردی، مشارکت ملی و سازندگی را بر خود فرض شمردی و اینک نیز دفاع از حرم ولایت را در صدف جان خود جای دادی و به عشق حسین (ع)، حرم خواهر مظلومه اش را از دستبرد متجاوزان خبیث مصون نگهداشتی.
درودت باد ای شهید.
ای شهید همیشه جاوید تاریخ: تو یوسف قرآنی و فکرت زلیخای نفس زبون را به مدد توکل به سخره گرفت، شیطان را سرافکنده کرد و خالقت نیز عزیزی ملک مصر را تقدیم تو کرد.
تو با اعجاز عبادت تاجران را به محاق بردی و نماز بردگان را هم اصلاح کردی و در صف آزادگان و عابدان، به مولای دلدادگان اقتدا نمودی تا بر بال فرشتگان ، عشق را به همگان افاده کردی و چنین سرودی:
هر سحر بعد نمازت یا حسین سر می دهم / مرغ دل را به هوای حرمتت پر می دهم
من به عشق دیدن آن گنبد زیبای دوست / یک سلام از راه دور بر ابن حیدر می دهم
ای شهید، تو سفیر خدایی نه اسیر هوا که پرچمداری کشور دل را در اوج امانتداری و بدور از انتظارات آزمندانه دنیوی به سرانجام رساندی و در فردوس برین میهمان شدی و بر آدم ابوالبشر رجحان یافتی.
شهید، ای داروغه دار عالم عشق: تو خرقه خویش را فدای خانگاه دل کردی تا واعظ روح، مفتی ولنگاری نشود و فقیه شهر نیز محتسب باطل نگردد، نام تو برای همیشه تاریخ من خردل خشونت و سم ترور و تزویر و تجاوز و تکفیر و نشان تو نیز پرچم حریت و آزادگی است که امروز بر فراز ایوان های مدائن حلب و موصل افتخار می آفریند و اقتدار جهان اسلام را با سران و مستکبران مست زمانه تقسیم می کند.
نگارش: سید حرمت الله موسوی مقدم
7174/6034
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.