هرچند زندگی بعد از تو در جریان است اما اصلا حال دلمان خوش نیست پهلوان، چشمانمان گریان است و بغضی خفه کننده در گلو داریم و قلبمان شکسته و از وجودمان شرر خشم و عصیان زبانه می کشد.
سرباز رشید میهن چهل روزی از آن حادثه و خبر شوم می گذرد، خبری تلخ تر از هر زهر بدون پادزهری که در همه بلاد پیچید هرچند امید فراوان داشتیم بگویند این خبر دروغ و وهم انگیز و کذب است اما حقیقت خبر امیدمان را ناامید کرد.
پهلوان خبر دادند که تو دیگر نیستی، دیگر نگاه نافذ و چشمان همیشه بیدارت بسته شده، دیگر صدای گام های محکم و استوارت به گوش نمی رسد، دیگر خنده هایت و صلابت کلامت را کسی نمی شنود.
البته پهلوان چه زیبا گفته شاعر که "پهلوانان نمی میرند کشته نشاید پهلوان " و تو مصداق این شعر زیبا هستی که جاوید ابدی تاریخ شدی و همان لحظه که پرستو وار پر گشودی و رفتی صدها و نه بهتر بگویم هزاران پهلوان دیگر از خون سرخت تکثیر شد.
پهلوان مگر تو چه معامله ای و قراری با خدایت داشتی که اینگونه زیبا خریدارت شد و نام بلندآوازه و دشمن افکنت را حتی بعد رفتنت در تارک هستی جاودان تر از هر زمانی ساخت و هیمنه ات حتی بعد از عروج ناباورانه ات نیز لرزه بر وجود ناپاک دشمنان انداخته است.
پهلوان تو مصداق بارز سوره انسان هستی افتاده بر خاک همیشه سرخ نینوا که همچون مولایت و ارباب مظلومت به دست شقی ترین و ناپاک ترین افراد زمان بدن پاکت با خون سرخت رنگین شد.
سردار مگر تو چه عهدی و انسی با اربابانت داشتی که از هرکدامشان یک نشان داری، از مادرت زهرا اولین شهید مدافع حرم بدنی سوخته، از مولایت علی جگری خونین و سری خضاب شده، از حسن بدنی تیرخورده، از عباس بازوانی قطع شده، از علی اکبر بدنی پاره پاره و قطعه قطعه شده، از حسین پیکری به خون نشسته و یک عَلَم قرمز جهاد، از یحیای نبی هم خونی مدام در حال جوشش و فوران.
راستی فرزند نام آور ایل مان می دانی بعد عروج خونین حسینی وارت شامیان و یزیدیان زمانه خیمه گاه را بدون شیر دیدند و هلهله و پایکوبی کردند و بزم رقص و شادی برپا کردند چرا که آنها خود نیک می دانند چه یلی را از قبیله ما کشتند.
دشمنان بعد از گذشت چهل روز از عروجت همچنان هلهله و کل می کشند و خوشحالند چرا که بیشه را خالی از شیر گمان کرده اند ولی تو اکنون میلیون ها شیر غرنده شده ای و برق آسا برسرشان فرود می آیی.
پهلوان چه کسی گفته تو رفته ای و دیگر نیستی، تو همچون شیشه عطر خوش بویی هستی که با شکستن شیشه عمرت حال دیگر عطر وجودت در تمام گیتی پراکنده شده و همگان سرمست شده اند از این رایحه خوشی که تو به دنیا بخشیدی.
رستم دیوکش ایران زمین بلند شو ببین دیوان و ددان نعره سر داده اند، دیوان و ددانی که تا دیروز از ترس حضورت در غارهای نمور و تاریک پنهان شده بودند و جرات عرض اندام نداشتند، البته باید به آنها حق بدهیم خوشحال باشند و هلهله شادی سر دهند آنها رستمی دیو کش را از ما گرفتند.
هرچند همواره در طول تاریخ رسم بر این بوده که دیوان و ددان روسیاه نامردی و از پشت خنجر زدن کارشان باشد و این رسم جدیدی نیست.
ولی آنها غافلند از اینکه کسی که غرق در قربهً الی الله شود خدایش برایش کافی است و تو پهلوان همان غرق شده در دریای بیکران فضل الهی و جلوه ای عیان از سوره انسان هستی که فرشتگان بر او سجده کردند.
سردار دلاور، مرد روزهای سخت، شهادت غرورآفرینت دوست و دشمن را خوشحال کرد، دشمن زان سبب خوشحال است که یک صخره را از میان برداشته اما دوستدارانت خرسندند چرا که با شهادتت صخره را تبدیل به کوه و دریا را مبدل به اقیانوس کردی.
مرد تو چه حیرت آور هستی که حیات و مماتت خواب را از چشمان دشمنان و نامحرمان ربوده و حتی الان که به ظاهر نیستی بازهم وحشت آفرین دشمنان دون شده ای و سایه سار ایمن برای قبیله ات.
سردار در این چهل روز همه جا حضور داری بیشتر و پررنگ تر از گذشته و همیشه، خونت به سان خون ریخته یحیای مظلوم در حال جوشش و غلیان است و فراتر از زمان و مکان را در برگرفته است.
سردار بی گمان ۴۰ سال و ۴۰۰ سال و حتی بیشتر از رفتنت بگذرد خون به ناحق ریخته ات همواره در جوشش خواهد بود تا زمانی که کاخ بخت النصرهای زمان را بر سرشان آوار نسازد.
مرد روزهای رزم وجهاد خسته نباشی پهلوان، شهادت غریبانه و مظلومانه ات وقتی که ما خواب بودیم، رگ غیرت مان را بیدار کرده و تا نابودی کامل دیوان رستم کش از پای نخواهیم نشست.